< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدجواد شبیری

96/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

روایات ذامّه ابو الجارود1سند روایت ذامّه ابو الجارود2

موضوع: /شبهه غیر محصوره /قاعده احتیاط

خلاصه بحث جلسه گذشته و این جلسه :

شهید صدررحمه‌الله روایت ابو الجارود زیاد بن منذر را مؤیدی بر نبود ارتکاز مناقضه در شبهات محصوره دانستند. در جلسات گذشته درباره وثاقت ابو الجارود سخن گفتیم. مرحوم خویی پنج وجه را بر وثاقت ابو الجارود بیان کردند که از آنها این سه وجه را پذیرفتند: وقوع در اسناد کامل الزیارات، شهادت شیخ مفیدرحمه‌الله در رساله عددیه و وقوع در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم. بیان شد به نظر ما اکثار اجلا به بیان دوم آن و هم چنین شهادت شیخ مفیدرحمه‌الله در رساله عددیه، مثبت وثاقت ابو الجارود بوده و سایر قرائن دلالتی بر وثاقت ندارند.

در این جلسه ضمن نقل روایات ذامه ابو الجارود در رجال کشی، این روایات را از نظر سندی و متنی بررسی کرده و خواهیم یافت که آیا دلالت بر تضعیف ابو الجارود دارند یا نه؟

روایات ذامّه ابو الجارود

مرحوم خویی[1] ضمن نقل چهار روایت در ذمّ ابو الجارود از رجال کشی[2] بیان می‌کند تمام این روایات ضعیف هستند و در ثانی غالب این روایات ناظر به این است که ابو الجارود قلبی واژگون داشته و اعتقاد به حق نداشته و با اعتقاد باطل و شک و تردید از دنیا رفته است. که روشن است این مضامین دلالتی بر ضعیف او نداشته و تنها مثبت اعتقاد باطل اوست. تنها یک روایت وجود دارد که می‌تواند دلیل بر عدم وثاقت او باشد که در سند این روایت ابن فیرزوان واقع شده و او توثیقی ندارد. ایشان می‌فرماید: إلا الرواية الثالثة منها، لكن في سندها علي بن محمد، و هو ابن فيروزان و لم يوثق، و محمد بن أحمد، و هو محمد بن أحمد بن الوليد، و هو مجهول، و الحسين بن محمد بن عمران مهمل، إذن كيف يمكن الاعتماد على هذه الروايات في تضعيف الرجل.

روایت سومی که مرحوم خویی دلالت آن بر تضعیف ابو الجارود را پذیرفته اما آن را ضعیف می شمرد، این روایت است: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْكُوفِيِّ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ، عَنْ زُرْعَةَ، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعلیه‌السلام كَثِيرَ النَّوَّاءِ وَ سَالِمَ بْنَ أَبِي حَفْصَةَ وَ أَبَا الْجَارُودِ، فَقَالَ كَذَّابُونَ مُكَذِّبُونَ كُفَّارٌ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ، قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَذَّابُونَ قَدْ عَرَفْتُهُمْ فَمَا مَعْنَى مُكَذِّبُونَ قَالَ كَذَّابُوَن يَأْتُونَّا فَيُخْبِرُونَّا أَنَّهُمْ يُصَدِّقُونَّا وَ لَيْسُوا كَذَلِكَ وَ يَسْمَعُونَ حَدِيثَنَا فَيُكَذِّبُونَ بِهِ[3]

در این روایت بیان شده: ابو الجارود کذّاب و دروغگو بوده و از مکذّبون است. راوی می‌گوید: معنای کذّاب را می‌دانیم اما معنای مکذّب چیست؟ ظاهر این عبارت این است که معنای مکذّب و کذّاب متفاوت است. به همین دلیل به نظر می‌رسد مکذَّبون به بوده که مطابق آن حضرتعلیه‌السلام در پاسخ بیان می‌کند: مکذَّب به این معناست که احادیثی را که واقعا حدیث ما نبوده نقل کرده و با رجوع راویان به ما، توسط ما و به واسطه حدیث ما این احادیث تکذیب می شود. این احتمال نیز وجود دارد که مکذِّبون به صیغه اسم فاعل بوده و مکذّبین به این معناست که روایاتی که از ما برای او نقل می‌شود را تکذیب می‌کنند. در حالی که تکذیب روایات منسوب به امامعلیه‌السلام حتی روایاتی که اعتبار آنها روشن نیست، جایز نیست. پرسش اینجاست که آیا تعبیر کذّاب و مکذّب در کلام امامعلیه‌السلام مثبت ضعف روایی ابوالجارود است یا تنها او را از نظر اعتقادی تضعیف می کند؟

کذّابون می‌تواند به این معنا باشد که کذّابون فی قولهم یصدّقوننا. مطابق این معنا، کذب به معنای کذب اعتقادی بوده و بیش از ضعف اعتقادی از آن استفاده نمی‌شود. به این صورت که ما می‌گوییم مثلاً زید بن علی امام نیست در حالی که آنان سخن ما را گوش نداده و

باز به اعتقاد خود بر امامت زید بن علی باقی هستند. پس ابو الجارود از نظر مذهبی از ما نبوده و سخن او که ما را قبول دارد، سخنی باطل است نه آنکه در سایر جهات نیز ضعیف شمرده شده و نقلیات او اعتباری ندارد. پس امامعلیه‌السلام می‌فرماید: اینان اعتقاد واقعی به ما نداشته و خود را منتسب به ما می کنند در حالی که اگر اعتقاد واقعی به ما داشتند، سخنان ما در امور اعتقادی را نیز باید می‌پذیرفتند.

بله اگر مکذّبون به صیغه اسم مفهول باشد، می‌تواند دالّ بر ضعف روایی ابو الجارود باشد اما همانگونه که بیان شد، مکذِّبون می‌تواند به صیغه اسم فاعل باشد که در این صورت، دلالتی بر ضعف روایی ابو الجارود نخواهد داشت.

سند روایت ذامّه ابو الجارود

مرحوم خویی پس از پذیرش دلالت یکی از روایات ذامّه ابو الجارود بر ضعف روایی او، از نظر سندی این روایت را مورد خدشه قرار می‌دهد. ایشان بیان می‌کند: علی بن محمد در صدر روایت کشی، ابن فیروزان بوده و او توثیقی ندارد.

برای شناسایی علی بن محمد در صدر این سند، باید دو راه را پی‌گرفت. اول آنکه علی بن محمد در صدر اسناد رجال کشی چه کسانی هستند و هم چنین علی بن محمدی که از محمد بن احمد نقل روایت می‌کند، کسیت؟

برای پاسخ به این پرسش، نرم افراز‌های علوم اسلامی کمک ویژه‌ای می‌کنند. به همین دلیل می‌توان برای بازیابی مراد از علی بن محمد، این عبارت را در نرم افزار جامع الاحادیث و در دامنه رجال کشی و هم چنین به نحو عام و در تمام اسناد جستجو کرد: علی بن محمد محمد بن احمد. علت آنکه دامنه محدود به رجال کشی نمی‌شود این است که امکان دارد در اسناد روایات موجود در سایر کتب، مواردی یافت شود که در شناخت علی بن محمد کمک می‌کند.

برای این که بتوان به نتیجه دقیق‌تر و سریع‌تری دست یافت، می‌توان راویان دیگر را نیز ضمیمه کرد و این عبارت را مورد جستجو قرار داد: علی بن محمد محمد بن احمد عباس بن معروف. استفاده از فلش در این جستجوها بدین علت است که امکان دارد، علی بن محمد یا محمد بن احمد همراه با القاب، کنیه‌ها و مشخّصات مختلفی باشند که به دنبال استفاده از این مشخّصات برای شناسایی علی بن محمد هستیم. به همین دلیل در این نوع جستجو، هم علی بن محمد بن فیروزان و هم محمد بن احمد بن ولید که مرحوم خویی بیان کرده، یافت شده و اگر راویان دیگری نیز باشد، یافت خواهد شد.

نکته دیگری که در تشخیص علی بن محمد تأثیر دارد، روایت قبل از این روایت است که در سند آن وارد شده: علي بن محمد قال حدثني محمد بن أحمد عن علي بن إسماعيل عن حماد بن عيسى‌. به نظر می‌رسد علی بن محمد در هر دو سند واحد بوده و باید با یکدیگر کار شوند. هم چنین سه روایت دیگری که در تضعیف ابو الجارود وارد شده نیازمند بحث سندی است که در مرحله اول اگر راویان آن نیازمند تمییز مشترکات باشد، باید تمییز کرده و پس از آن توثیق و تضعیف آن را بررسی نمود. از این بین، جستجوی علی بن محمد محمد بن احمد و هم چنین بررسی سندی سایر روایات را به رفقا واگذار کرده و جستجوی علی بن محمد محمد بن احمد عباس بن معروف را مورد بحث قرار می‌دهیم.

این جستجو در رجال کشی، پنج سند را پاسخ می‌دهد. در این بین در سه سند، محمد بن مسعود عیاشی از علی بن محمد نقل روایت کرده و در دو سند مستقیم روایت از علی بن محمد نقل شده اما با کنار هم گذاشتن این اسناد روشن می‌شود، این دو علی بن محمد متحد هستند. احتمال دارد، کشی از علی بن محمد به نحو مستقیم روایت داشته و احتمال دارد تعلیق بر اسناد دیگر باشد که نیازمند بحث است. نکته دیگری که باید رفقا در جستجوی علی بن محمد محمد بن احمد به آن دقت داشته باشند، نقل مستقیم کشی از علی بن محمد یا با واسطه از اوست که احتمال تفاوت راویان در این دو فرض وجود دارد.

سبک بنده در تمییز مشترکات این است که به روایات مختلف نظم دهم به این نحو که روایات مشابه را کنار هم قرار می‌دهیم و این شیوه را در این اسناد نیز تطبیق می‌کنیم. پنج سندی که بیان شده در آنها علی بن محمد از محمد بن احمد از عباس بن معروف نقل کرده، از این قرار است:

سند اول: مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيد[4]

سند دوم: مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ، قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو خَالِدٍ التَّمَّار[5]

سند سوم: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فِيرُوزَانَ الْقُمِّيُّ، قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ[6]

سند چهارم: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْكُوفِيِّ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ، عَنْ زُرْعَةَ، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِي بَصِير[7] که همین سند مورد بحث ما درباره ابو الجارود است.

سند پنجم: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا[8]

برای شناسایی علی بن محمد در سند چهارم که مورد بحث ماست، باید هر یک از این اسناد که شباهت بیشتری به آن دارد را مورد بررسی قرار داد و سپس به اسناد بعدی منتقل شد. به همین دلیل باید در ایجاد ترتیب شبیه ترین سند به سند مورد بحث را ذیل هم چید.

سند اول (روایت مورد بحث): عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْكُوفِيِّ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ، عَنْ زُرْعَةَ، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِي بَصِير

سند دوم (شبیه ترین سند به روایت مورد بحث): عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا که این سند تا عباس بن معروف با سند اول متحد بوده و پس از آن جدا می شود.

سند سوم (شبیه ترین سند به سند دوم): حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فِيرُوزَانَ الْقُمِّيُّ، قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ

سند چهارم: مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيد

سند پنجم: مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ، قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو خَالِدٍ التَّمَّار

به طور طبیعی سند دوم، سوم و چهارم که شبیه‌ترین اسناد به سند اول هستند، علی بن محمد را تفسیر می‌کنند هر چند در سند سوم و چهارم محمد بن مسعود در صدر سند واقع شده و در سند اول و دوم، محمد بن مسعود در صدر سند نیست که با توجه به تشابه سند تا ابی محمد الحجال سبب می‌شود، این اسناد را متحد دانست. جستجوی علی بن محمد محمد بن احمد هر چند تشابه کمتری به سند مورد بحث دارد اما به علت تعداد فراوانی که می‌توان با توجه به آن یافت، قطعیت بیشتری به بحث خواهد بخشید.

با توجه به این پنج سند، علی بن محمد، علی بن محمد بن فیروزان است که در سند سوم تفسیر شده و درباره محمد بن احمد دو احتمال محمد بن احمد بن یحیی و محمد بن احمد النهدی که در سند چهار و پنج بیان شده، وجود دارد. اما با مراجعه به سایر اسناد روشن می‌شود، محمد بن احمد النهدی در هیچ یک از اسناد به جز این سند، از عباس بن معروف روایت نقل نکرده است. اما محمد بن احمد بن یحیی فراوان از عباس بن معروف روایت نقل کرده است. به نظر می‌رسد محمد بن احمد النهدی چون تنها در یک سند از عباس بن معروف نقل کرده، احتمال اشتباه و تحریف در این سند وجود دارد که چنین احتمالی در روایت محمد بن احمد بن یحیی از عباس بن معروف وجود ندارد. اما باید از ناحیه روایت علی بن محمد از محمد بن احمد بن یحیی نیز مورد جستجو قرار بگیرد که آیا علی بن محمد از محمد بن احمد بن یحیی روایت دارد؟

در کافی، علی بن محمد از محمد بن احمد النهدی[9] یا به عنوان القلانسی[10] روایت کرده است اما علی بن محمد ناقل در کافی با علی بن محمد رجال کشی، متفاوت است اما همین اسناد باعث می شود، احتمال این که النهدی به علت تفسیر نادرست علی بن محمد در رجال کشی باشد، تقویت شود.

همانگونه که در جایگاه خویش بیان کرده‌ایم، تحریف به علت مکانیزم و قواعد شناخته تحریف است. مهم‌ترین عامل تحری، تداعی معانی است به این صورت که مثلاً روایت علی بن محمد از محمد بن احمد، موجب تداعی معانی النهدی شده و نا خودآگاه النهدی به محمد بن احمد اضافه شده است. قاعده دیگر در تحریف، تفسیر نادرست است به این نحو که به علت اشتباه در تفسیر محمد بن احمد به النهدی، به صورت آگاهانه النهدی به عنوان تفسیر برای محمد بن احمد قرار داده شده است.

حاج آقای والد می‌فرمودند: در هنگام تصحیح نسخ کافی و در مقابلات مشاهده می‌شد که مثلاً در روایت محمد بن یحیی عن احمد بن محمد، پس از احمد بن محمد و در کنار محمد، بن عیسی مقداری پایین تر نوشته شده است. ابتدا به نظر می‌رسید که بن عیسی جزو متن است اما با دقت روشن شد این بن عیسی حاشیه بوده و داخل در متن نیست زیرا دو نکته در این موارد وجود داشت اول آنکه به قلمی ریزتر و پایین‌تر از سطح متن نوشته شده و اکثر این نوع نوشته‌ها، نکاتی تفسیری برای تعیین راوی بوده‌اند. پس همانگونه که اشتباه در اوایل مقابله نسخه برای حاج آقای والد ایجاد می‌شده به طور طبیعی برای هر ناسخی اتفاق می‌افتد و اضافه حواشی تفسیری به متن چه حواشی که در متن نوشته شده و چه حواشی که در کنار متن اصلی نوشته شده، امری کاملا طبیعی است. به همین دلیل می‌توان گفت: النهدی در سند زاید بوده و مثلاً به علت تفسیر اشتباه و انتقال تفسیر به متن اصلی بوده است. البته می‌توان از باب تداعی معانی نیز دانست به این نحو که ناسخ به علت قرب ذهنی به النهدی پس از محمد بن احمد، نا خود آگاه النهدی را اضافه کرده است. هر چند احتمال تفسیر اشتباه جدی تر است زیرا تداعی معانی نیازمند تکرار است و اسناد علی بن محمد از محمد بن احمد النهدی به حدی زیاد نیست که موجب تداعی معانی شود اما تفسیر اشتباه نیازی به کثرت زیاد نداشته و حاشیه نویس می‌تواند به علت مشاهده اسناد کافی، به اشتباه محمد بن احمد را به النهدی تفسیر کرده باشد.

تفاوت تداعی معانی و تفسیر اشتباه این است که در تداعی معانی در یک مرحله تحریف اتفاق می‌افتد اما در تفسیر اشتباه، ابتدا تفسیری اشتباه در حاشیه نوشته شده و سپس ناسخ به علت اشتباه، حاشیه را متن اصلی دیده و آن را داخل متن می‌کند. همانگونه که بیان شد، تداعی معانی ناشی از کثرت است و به همین دلیل می‌توان در مواردی مانند اضافه ابیه پس از علی بن ابراهیم، تداعی معانی را پذیرفت که در این موارد، تداعی معانی بسیار طبیعی‌تر از تفسیر اشتباه است. اما در بحث ما، اشتباه در تفسیر و ورود تفسیر در متن اصلی، به علت عدم کثرت روایت النهدی، منطقی‌تر و طبیعی‌تر به نظر می‌رسد.[11]


[11] به هنگام تألیف اصول رجال، حدود یک سال و در هر روز نصف روز، زمان برای تألیف قرار داده شد که عمده این زمان برای یافتن مثال‌های مناسب که تک جهتی بوده و باز آموزشی داشته باشد و سخت نیز نباشد، استفاده شد. چه آنکه یافتن مثال‌های سخت بسیار آسان است و یافتن مثال‌های ساده بسیار سخت است. پس بر خلاف بحث اصول که به دنبال مثال‌های واقعی نیستم در رجال تعهد داشتم مثال‌های واقعی بزنم که همین موجب سختی کار شده بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo