درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
88/12/11
بسم الله الرحمن الرحیم
فروع صلات جماعت
عرض کردیم در مقدمهای که مرحوم سید آورده چند فرع است.
فرع اول
فرع اول این بود که صلاة جماعت در تمام فرائض مستحب است. دیروز عرض کردیم اجمال این مسئله از ضروریات است اما صورش از ضروریات نیست مانند: ادا و قضا. فقط سه صلات را استثنا کردیم: صلات احتیاط، صلات منذوره و صلات طواف.
حدیثی که در جلسهی قبل از عروه نقل کردیم غلط دارد و غلطش هم مقداری مربوط به عروه است، جامع احادیث الشیعه را آوردم در باب جماعت با این تطبیق کنید.
بنابراین در اینکه نماز جماعت در همهی فرائض امکانش هست را خواندیم مگر در سه نماز.
فرع دوم
فرع دومی که در اینجا هست در واقع یک نوع دفع دخل است و آن این است شما چگونه میگویید که نماز جماعت مستحب است با آن همه روایات تهدید آمیزی که دیروز ما خواندیم. در حقیقت این یک مسئلهای است که با آن همه روایات شدید چگونه شما بر استحباب صلات جماعت قائل هستید. ولذا مسئله را هم اهل سنت مطرح کردهاند و هم شیعیان متذکر شدهاند.
اقوال ثلاثهی اهل سنت در بارهی جماعت
اهل سنت درباره نماز جماعت سه قول دارند.
1: قول اول قولی است که با شیعه موافقند و آن این است که صلاة جماعت «سنة من سنن الرسول». حتی میگویند که ابوحنیفه و شافعی و مالک و ... هم عقیدهی شان بر همین است. یعنی اگر کسی نماز جماعت نخواند گناهی نکرده و فقط سنت رسول خدا را ترک کرده است.
2: قول دوم این است که صلات جماعت «من فرض الاعیان» بر همه واجب است. غایة ما فی الباب شرط صحت نماز نیست. یعنی اگر کسی مخالفت کرد نمازش درست است. هر چند واجب عینی است، یعنی به همه واجب است، منتها از آن واجب عینیهایی نیست که اگر ترک کنیم نمازما باطل بشود.
3: قول سوم قول اهل ظاهر که میگویند علاوه بر اینکه فرض الاعیان هست شرط صحت صلات نیز هست. یعنی اگر کسی نمازش را با جماعت نخواند نمازش باطل است. پس مسئله قابلیت طرح را دارد.
قول اول میگوید سنت است که مشهور همین است. قول دوم واجب عینی است اما شرط صحت نماز نیست. و قول سوم فرض الاعیان است و هم شرط صحت نماز است.
مرحوم شیخ در کتاب خلاف این اقوال را نقل کرده و ما این اقوال را از شیخ گرفتیم.
مرحوم شیخ در رد قول دوم و سوم با روایت نافع از عبدالله بن عمرو نقل میکند که رسول خدا فرمود «صلاة الجماعة تفضل صلاة الفرد بسبع و عشرین درجة». از این روایت استحباب را استفاده کرده؛ چگونه استفاده کرده؟ از کلمهی «تفضل»؛ کلمهی «تفضل» را در جایی میگویند که هر دو درست باشد، منتها یکی بر دیگری برتری دارد،چون در جایی که یکطرف صفر و طرف دیگر بیست است هرگز نمیگویند «تفضّل أو تفضُل». کلمهی «تفضّل» و کلمه «درجه» حاکی از این است که صلات جماعت واجب عینی نیست، خواه شرط صحت نماز باشد یا نباشد از کلمهی تفضّل یا از کلمهی درجة استفاده کرده.
شیخ از کلمهی «تفضّل» گفته (والمفاضلة دلیل علی صحة کلتا الصلاتین) از کلمه (مفضّله) استفاده کرده. این عبارت مرحوم شیخ بود، ببینید روش استنباط چیست، ریشه مسئله را پیدا میکنیم، سراغ دلیل نمیرویم و اول تاریخچه مسئله را میگوییم، و تاریخچه مسئله را از خلاف، کتاب منتهای علامه،کتاب تذکرة، و گاهی هم از کتاب مغنی ابن قدامه میگیریم که تاریخچه مسئله را میگوید.
کلام علامه در کتاب منتهی
مرحوم علامه در کتاب منتهی همین اقوالی که از شیخ نقل کردیم ایشان هم نقل کرده است و فقط یک چیزی به شافعی نسبت داده که شافعی داده که نماز جماعت واجب کفائی است و در هر شهری باید یک نماز جماعت بر پا باشد. اختلاف فقط همین است و چیز دیگری نیست.
(قال العلامة المنتهی قال علمائنا – یعنی شیعه- الجماعة مستحبة فی الفرائض و اشدّها تأکیدة فی الخمس و لیست واجبة الّا فی الجمعة والعیدین مع الشرائط السابقه و لیست واجبة لا علی الاعیان و لا علی الکفایة و هو مذهب مالک والدوری و ابی احنیفه و بعد الشافعین ثم نقل القولین الآخرین – یا واجب عینی و شرط صحت نیست و یا واجب عینی است و هم شرط صحت – غیر أنّه خالف الشیخ الطوسی فی أنّ الشافعی قال بأنّها فرض علی الکفایة فی الخمس
واجب کفایی یعنی چه؟ مثلاً نماز میت که واجب کفایی است. نماز جماعت واجب کفایی است یعنی چه؟ یعنی در هر شهری باید اقلاً در موقع نماز یک نماز جماعتی برگزار بشود.
(ثم أنّ المراد من وجوبها الکفایة، لزوم وجود صلاة جماعة فی قریة او بلد، کما نقل العلامة عن الشافعی بأنّها فرض کفایة لقوله علیه السلام: « ما من ثلاثة أو بلد لا تقام فیهم الصلاة الا استحوذ علیهم الشیطان فعلیک بالجماعة فان الذئب یأخذ القاصیة» چون گرگ آن گوسفندی را از گله عقب مانده میگیرد «التذکرة، 4/228-229»
این تعبیر شافعی است. حضرت امیر مومنان علیه السلام همین مطلب را به عبارت دیگری دارند. «علیکم بالسواد الاعظم فإن الشاذ من الغنم للذئب».
علی ای حال اقوال را نقل کردیم که شیعه میگوید واجب نیست و اهل سنت هم اقوال ثلاثة دارند که یا واجب نیست یا واجب عینی است و شرط صحت نیست و یا هم واجب عینی و شرط صحت.
دلیل ما روایتی است از امام علیه السلام نقل شده و از این روایت بطور مکرر در مسائل آینده استفاده خواهیم کرد.
روی الشیخ باسناده عن حمّاد (روایت را از کتاب حمّاد گرفته است، حالا معلوم نیست که حماد بن عثمان است یا حماد بن عیسی. اگر حماد بن عثمان باشد،ایشان در 190 فوت کرده و اگر حماد بن عیسی باشد، او در 212 فوت کرده است. معلوم نیست از کدام است، هر دو هم ثقه هستند. ولی طریق شیخ به حماد بن عثمان صحیح است، در کتاب فهرست میگوید طریق من به حماد بن عثمان همین است. اما طریقش به حماد بن عیسی صحیح نیست . و ما نمیدانیم که کدام حماد گرفته است،آیا از حماد بن عثمان گرفته که در 190 فوت نموده تا صحیحه باشد. یا از حماد بن عیسی گرفته است که سندش بر این کتاب صحیح نیست.
حال چه کنیم؟ اگر آدم ناشی در رجال باشد، میگوید این روایت حجت نیست چون نمیدانیم از کدام حمّاد است. ولی اگر اهل کار باشد، میتواند روایت را درست کند و آن این است که طریق شیخ نسبت به حمّاد بن عیسی ولو صحیح نیست اما طریق صدوق در فقیه بر کتاب حماد بن عیسی صحیح است. شاید کسی بگوید این چه ارتباطی به هم دارد؟ طریق شیخ به حماد بن عیسی ضعیف است، طریق مرحوم فقیه نسبت به حماد بن عیسی صحیح است. این چه ارتباطی دارد؟ ارتباطش این است که طریق شیخ هم به تمام کتبی که صدوق از آنها نقل کرده است صحیح است. از خارج توانستیم روایت را تصحیح کنیم.
خلاصه: طریق شیخ نسبت به حماد بن عثمان صحیح است،طریق شیخ نسبت به حماد بن عیسی ضعیف است، طریق مرحوم صدوق در «ما یحضر الفقیه» به حماد بن عیسی صحیح است،طریق شیخ هم نسبت به صدوق فی کلّ ما یرویه الصدوق صحیح است و از چیزهای که صدوق نقل کرده، همن روایت است پس این روایت صحیح است.
(روی الشیخ باسناده عن حمّاد، عن حریز، عن زرارة والفضیل قالا: قلنا له: الصلاة فی جماعة، فریضة هی؟ فقال: «الصلوات فریضة (نماز واجب است) و لیس الاجتماع بمفرض فی الصلوات کلّها، و لکنها (جماعت) سنّة من ترکها رغبة عنها و عن جماعة المؤمنین من غیر علّة فلا صلاة له») «الوسائل: ج5، الباب1، من ابواب صلاة الجماعة، الحدیث 2». این روایت مضمرة است،چرا؟ کلمهی «له» دارد، منتها مضمر در همه جا عبی است مگر در حق زرارة و امثال زرارة عیب نیست. چرا؟ چون محال است که اینها از غیر امام صادق علیه السلام نقل کند.
میگوید هم واجب هست هم واجب نیست. خودشان واجب است اما جماعت شان مستحب. ولی تهدید میکند.
««والمراد من حمّاد هو حمّاد بن عثمان، و طریق الشیخ الیه فی الفهرست صحیح، ولو کان المراد حماد بن عیسی فطریق الطوسی الیه فی الفهرست غیر صحیح، لکن طریق الفقیه الیه صحیح، و هذا یکفی فی صحة الحدیث لصحة طریق الطوسی الی جمیع کتب الصدوق و ما یرویه (و این روایت را مرحوم صدوق در من لایحضر الفقیه آورده است) و علی کل تقدیر فالروایة معتبرة و أمّا کیفیة الدلالة فلا تحتاج الی البیان لوضوح قوله: «و لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات کلّها» فی الدلالة علی عدم مفروضیة الجماعة فی کل الصلوات».
بقی هنا سئوال
سوال
این سئوال و جواب را در جلسهی قبل خواندیم. سئوال این بود که اگر نماز جماعت مستحب است پس آن همه تهدید برای چیست که خانه را بر سرشان خراب کنید و قطع رابطه کنید، زن ندهید و زن نگیرید و معامله نکنید؟
پاسخ
عرض کردیم که این روایات مال منافقین است. کسانی که با ترک جماعت میخواستند بگویند خلافت علی یا نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صحیح و رسمی نیست.
تا اینجا دو فرع را خواندیم:
فرع اول این بود که جماعت در تمام فرائض جایز است.
فرع دوم: جماعت در فرائض خمس مستحب است و سنت است.
ففرع سوم
فرع سوم اینکه در سه نماز جماعت موکد است، یکی صبح است و دیگری هم عشا است. و دو نماز دیگر برای همسایه مسجد و ...
١. الصبح فیدلّ علیه صحیحة عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: صلی رسول الله صلّی الله علیه و آله الفجر فاقبل بوجهه علی اصحابه فسأل عن أناس یسمّیهم بأسمائهم فقال: هل حضروا الصلاة؟ فقالوا: لا یا رسول الله، فقال: أغیّب (جمع غائب است) هم؟ قالوا: لا، فقال: أما أنّه لیس من صلاة أشدّ علی المنافقین من هذه الصلاة والعشاء، ولو علموا أیّ فضل فیهما لأتوهما حبواً» کلمهی «حبواً» به معنای با دو زانو راه رفت یا چهار دست و پا راه رفتن). الوسائل: ج5، الباب 53 من أبواب صلاة الجماعة، الحدث 1.
این چه ارتباطی دارد که پیامبر از میان پنج نماز میگوید آنچه بر منافقین سنگین میآید، نماز عشا و صبح است؟ چون موقع نماز صبح همگی خوابند و عشاء هم خوابند؛ از این نظر بر منافقین سنگین است.
٢. العشاءان فیکفی فیه الصحیحة السابقة.
٣. همسایهی مسجد، «جیران المسجد فقد روی الصدوق صحیحاً عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام أنّه قال: «لا صلاة لمن لا یشهد الصلاة من جیران المسجد إلّا مریض أو مشغول».
٤. من سمع النداء، فلصحیحة زرارة عن أبی جعفر علیه السلام فی حدیث قال: قال امیر المومنی «علیه السلام»: «من سمع النداء فلم یجبه من غیر علّة فلا صلاة له». «من سمع النداء» در اینجا عام است.
تم الکلام فی الفروع الثلاثه
فرع اول: نماز جماعت در تمام فرائض مستحب است. فرع دوم: نماز جماعت فریضه نیست بلکه سنت است. فرع سوم: در چند مورد سنت موکد است.
چچیزهای را که تا کنون خواندیم، مرحوم سید آنها را به عنوان مقدمه آورده است.
المسئلة الاولی
این مسئله در حدود نه (9) فرع دارد. یعنی مرحوم سید در این مسئله، نه (9) فرع را متذکر است.
جماعت در نماز جمعه واجب است و اصلاً نماز جمعه بدون جماعت محقق نمیشود. جماعت در عیدین واجب است، یعنی اگر کسی بخواهد نماز عیدین بخواند و شرائطش باشد جماعت واجب است، و اگر شرائط نباشد فرادا هم بخواند مسئلهای نیست.
سوم؛ آن کسی که از تعلّم قرائت عاجز است. کسی که از تعلّم قرائت عاجز است. پشت سر یک امامی هم هست، همه نماز را ساکت مینشیند و با امام میخواند.
چهارم کسی که قادر بر تعلّم بود، ولی مسامحه کرد و نمازش را نخواند تا زمانی که وقت ضیق شد.
من سئوال میکنم که سومی یا چهارمی کدام را مقدم و کدام را مؤخر بدانیم؟ من سومی را مقدم کردم و چهارمی را در چهارمی. مرحوم سید در متن عکس کرده، ولی حقش بود که همینطور باشد. اول آن کسی که عاجز است از تعلم قرائت، فعلا تازه مسلمان شده نمیتواند به این زودی یاد بگیرد. چهارمی آدمی است که میتوانست یاد بگیرد و یاد نگرفت و وقت ضیق شد، نمازش را با جماعت بخواند.
پنجم آدمی که نذر کرده که اگر در امتحانات سطح چهار قبول شدم، یک ماه نمازم را با جماعت بخوانم، جماعت برای او واجب میشود.
ششم آدمی که وسواس است و اصلاً نمیتواند نماز بخواند. آنقدر تکرار میکند که نمازش را باطل میکند. نماز جماعت بر انسان وسواس واجب است.
ههفتم، مثلاً من خوابیدم و موقعی که بیدار شدم، دیدم که یک رکعت بیشتر به وقت باقی نیست. تیمم کردم و دیدم یک امامی هم جلوی من دارد نماز میخواند و رکعت آخرش هم هست و من رکعت اولم است. من باید اقتدا کنم. چرا؟
«من ادرک رکعتاً من الوقت فقد ادرک الوحدة جمیعا». اگر فرادا بخواند حتی یک رکعت را هم درک نمیکند.
هشتم، کسی که بطیئ در قرائت است. وقت ضیق است و در خواندن قرائت کند است. فلذا اگر بخواهد نمازش را با قرائت بخواند، وقت تمام میشود.
ننهم هم کسانی هستند که والدین شان به آنها الزام میکنند که بروید و نماز جماعت بخوانید.
بررسی فرع اول
در این فرع جای بحث نیست چون «قضیا قیاساتها معها» نماز جمعه هفت یا پنج نفر میخواهد و روحش با جماعت است.
اما نماز عیدین روایت دارد. روایت داریم که اگر شرائط جمع شد حتما باید با جماعت خوانده شود.
إإنّ وجوب الاجتماع فی صلاة العیدین مثل الاجتماع فی صلاة الجمعه من ضروریات الفقه مضافا الی صحیح زرارة عن ابی جعفر علیه السلام قال: «من لم یصلّ مع الامام فی جماعة یوم العید فلا صلاة له و لا قضاء علیه »). البته این در جایی است که شرائط جمع باشد و الا میتواند فرادا بخواند.
در زمان غیبت میگوییم میتواند تنها بخواند.
(و علی ذلک یحمل ما رواه سماعة عن ابی عبدالله «علیه السلام»، قال: «لا صلاة فی العیدین إلّا مع الامام فإن صلیت وحدک فلا بأس».
بگوییم در جایی است که شرائط جمع نباشد. آقایانی که محتاط هستند میگویند از شرائط حضور امام معصوم است و این مسئله را در نماز جمعه هم میگفتند. بعد از انقلاب مرحوم امام مسئله را عوض کرد اعم از آنکه فقیه جامع الشرائط باشد یا امام معصوم. هر چه در نماز جمعه گفتید، باید در عیدین هم بفرمایید. حالا شما بگویید شرائط، یعنی حضور امام.
الفرع الثالث: أسلم، یعنی طرف تازه مسلمان شده و الآن قدرت بر تعلّم ندارد. زبان چینی دارد، این فرد اگر بخواهد عربی یاد بگیرد با یکی دو ساعت نمیشود. عاجز از تعلّم است. اگر عاجز از تعلّم است جماعت بر او واجب است و فقط یک «الله اکبر» میگوید و کار برایش تمام است. بقیه هم «سبحان الله» است که آسان است.
یا فرض میکنیم آدمی است که سبحان الله را بلد است، تشهد را اجمالاً بلد است، اما قرائت را بلد نیست. بر این آدم جماعت واجب است.
در اینجا یک تحقیقی است و آن این است که آیا نماز جماعت بدل از نماز فراداست، به گونهای که الآن آن بدل برای من ممکن نیست این بدل را بیاورم. مثل خصال کفاره، من نمیتوانم شصت روز روزه بگیرم، اما میتوانم شصت مسکین را طعام بدهم. از این قبیل است که این بدل است «تجب علیه الصلاة إمّا جماعة و إما فرادی» حالا که فرادا برای تان ممکن نیست با جماعت بخوان. آیا از قبیل بدل است کما اینکه در ذهن همه همین میآید؟ خیر! اگر اینگونه باشد تخییر میشود تخییر شرعی، مثل خصال کفاره. تخییر در ما نحن فیه عقلی است. یعنی شرع مقدس به جامع عقل کرده. جامع کدام است؟ الصلاة، «و للصلاة فردان، فیکون التخییر عقلیا لا شرعیاً».
اگر بگوییم شرع مقدس اینها را بدل هم قرار داده مثل خصال کفاره، پس وجوب نرفته روی صلاة بلکه رفته روی این دو تا. مثل خصال کفاره، «من افطر صوم رمضان فعلیه صیام ستین یوماً أو ستین مسکیناً أو عتق رقبة» از این قبیل است که اگر یک بدلی ممکن نشد بدل دیگر؟ این نیست؛ وجوب نه روی جماعت رفته و نه روی فرادی. بلکه حکم رفته روی جامع که «الصلوة» باشد «وللصلاة فردان» یک فردش جماعت است و یک فردش فرادی. «فإذا امتنع الفرد الاول حکم العقل بالانتقال الی الفرد الثانی». همه جا اینگونه است که اگر دو فردی باشد که یکی از آنها برای من ممکن نیست،مثلاً دوتا آب است،یکی ممکن نیست چون گران قیمت است، اما دیگری ممکن است، یعنی گران قیمت نیست بلکه ارزان قیمت است، من باید ارزان قیمت را بخرم و با آن وضو بگیرم.
بنابراین،آقایان تصور نکنند که جماعت و فرادی از قبیل خصال کفاره است که احدهما بدل باشد، این گونه نیست بلکه از قبیل امر به واجب است که این واجب در خارج دو تا فرد دارد، «اذا امتنع هذا الفرد» فرد دیگر را بیاورد. اما اینکه اثر فقهی این دو نظر چیست؟ به این یش کار نداریم، ولی فعلا از نظر تحقیق میگوییم که مسئله این است که اگر مولا امر کرده است به طبیعت «و لطبیعة فردان احدهما ممکن و الآخر غیر ممکن»، نه اینکه مولا از اول امر را آورده روی این دو تا، یعنی «الجماعة والفرادی» تا بگوییم «اذا امتنع هذا البدل فعلیک البدل الآخر».
پس از نظر قواعد اگر فردی مسلمان شد و عاجز است باید عدول به فرد دیگری بکند. ولی روایت به گونهای دیگر است،یعنی روایت میگوید فقط بگوید: بسم الله،سبحان الله و الحمد لله و همین مقدار کافی است
اللّهم بگوییم این روایت در جایی است که امام جماعت ممکن نباشد
ههذا هو مقتضی القاعدة الاولی، لکن النص علی خلافها، ففی صحیح عبدالله بن سنان قال قال أبو عبدالله علیه السلام : «إنّ الله فرض من الصلاة الرکوع والسجود (روح نماز این دوتاست) ألا تری لو أنّ رجلاً دخل الاسلام لا یحسن أن یقرأ القرآن اجزئه أن یکبّر و یسبّح و یصلّی» مگر اینکه بگوییم این روایت مال جایی است که اما جماعت در کار نباشد.
تا کنون سه تا فرع را خواندیم که فرع سوم این است که عاجز از تکلم باشد.