درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
88/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: منجزيت علم اجمالي/اضطرار
بحث ما در بارهی کسانی است که جماعت بر آنان واجب است، مرحوم سید در متن عروة را نماز جماعت را بر گروهی واجب دانسته است. سه گروه اول را خواندیم، گروه سوم کسانی بودند که تازه به دین اسلام مشرف شدهاند و زبان شان غیر از زبان عربی و قرآن است، از این رو به این زودی توانای یادگیر وفراگیری قرائت را ندارند.
نظریهی صاحب عروة
مرحوم سید فرمود که نماز جماعت بر چنین افرادی واجب است، هر چند کوتاهی نکرده چون فرض کنید که این آدم چینی است و تازه مسلمان شده و فقط چند کلمه از نماز را یاد گرفته، ولی هنوز نماز کامل را یاد نگرفته است، ایشان میفرماید این گونه افراد باید نماز را با جماعت بخواند و جماعت خواندن بر آنان واجب است،و قبلاً گفتیم که مقتضای قاعده اولیه هم جماعت بود،منتها روایت داشتیم که جماعت لازم نیست و میتواند اکتفا به تسبیح و تحمید کند.
قاعده
آیا تخییر بین اقتدا (جماعت) و بین فرادا تخییر شرعی است یا تخییر عقلی است؟ عقلی.
فرق تخییر عقلی با شرعی این است که در تخییر شرعی حکم روی ابدال(بدل) میرود،مثلاً در آیهی شریفه میفرماید: «لا یؤاخذکم الله باللغو فی أیمانکم ولکن یؤاخذکم بما عقدتم الأیمان فکفّارته إطعام عشرة مساکین من أوسط ما تطعمون أهلیکم أو کسوتهم أو تحریر رقبة» امر روی این سه ابدال رفته است.
ولی در تخییر عقلی حکم روای بدل ها نمیرود بلکه روی جامع (که نماز باشد) میرود،منتها این جامع در خارج دو مصداق دارد که یکی کامل و دیگری ناقص است،مثلا فرادا ناقص است و جماعت کامل. عقل میگوید فرد ناقص را رها کن و به دنبال فرد کامل برو.
و ما گفتیم که این مقتضای قاعده است ولی صحیحهی عبد الله بن سنان بر خلاف این قاعده است. بنابراین، میگوییم احتیاط این است که با جماعت بخواند و الا اگر فرادا هم بخواند مجزی است و اشکالی ندارد.
الفرع الرابع: إذا ضاق الوقت عن تعلّم القرائة لمن لا یحسنها مع قدرته علی التعلّم.
در فرع چهارم این مسئله را مطرح میکنیم که فرض کنید شخصی به تازگی به دین اسلام مشرف شده و میخواهد نمازش را بخواند یا مسلمان است،منتها در علم قرائت تساهل به خرج داده،ولی الآن وقت ضیق است و به این زودی قرائت را یاد هم نمیگیرد.
نظریهی سید طباطبائی یزدی
مرحوم سید میفرماید باز در اینجا قرائت بر این آدم واجب است. چرا؟ میفرماید زیرا روایت صحیحهی عبد الله بن سنان مال کسی است که مقصّر نباشد بلکه قاصر باشد. ولی در ما نحن فیه این آدم مقصّر است نه قاصر. فلذا ما نمیتوانیم در اینجا به روایت عبد الله بن سنان تمسک کنیم، چون منصرف است به کسی که قصور داشته باشد،ولی در اینجا مسئلهی قصور مطرح نیست بلکه این آدم از خودش کوتاهی و تساهل به خرج داده است، الآن وقت هم ضیق است و فرصت برای فراگیری را ندارد فلذا باید نمازش با جماعت بخواند.
پس اگر ما در فرع سوم مقتضای قاعده را کنار زدیم و به صحیحهی عبد الله بن سنان عمل نمودیم، ولی در اینجا حق نداریم که به صحیحه عمل کنیم چون صحیحه منصرف است، صحیحهی عبد الله بن سنان این بود: «إنّ الله فرض من الصلاة الرکوع والسجود (روح نماز این دوتاست) ألا تری لو أنّ رجلاً دخل الإسلام لا یحسن أن یقرأ القرآن اجزئه أن یکبّر و یسبّح و یصلّی».
یعنی قاصر است نه مقصّر، و حال آنکه بحث ما در فرع چهارم راجع بر افرادی است که مقصّرند نه قاصر. یعنی در فراگیری و یادگیری نمازش تساهل به خرج دادهاند، الآن هم وقت نماز تنگ است و فرصت برای فراگیری قرائت را ندارند.
بنابراین، ما در اینجا نمیتوانیم به این صحیحه عمل کنیم، فلذا ناچاریم که به قاعدهی اولی عمل کنیم، قاعدهی اولی این بود: أمام المکلّف فردان، أحدهما ناقص(که فرادا باشد) و الأخر کامل (که جماعت باشد).
عقل میگوید وقتی که دست شما به نماز کامل میرسد معنا ندارد که سراغ فرد ناقص بروید.
پس ما در اینجا به قاعده اولیه عمل کردیم و باز تکرار میکنیم که تخییر در اینجا تخییر عقلی است نه تخییر شرعی. چون در تخییر شرعی امر مستقیم روی ابدال میخوابد،ولی در اینجا روی ابدال نمیخوابد.بلکه رفته روی نماز، «اقم الصلاة لدولوک الشمس» و امامه فردان فرد کامل و فرد ناقص). پس در اینجا عقلاً باید این آدم نمازش را با جماعت بخواند.
«و ربّما یتوصل» به اینکه شرعاً هم باید نمازش را با جماعت بخواند.
ما تا کنون حال دلیل عقلی را آوردیم.
دلیل بر عدم وجوب جماعت
بعضیها برای اینکه بگویند جماعت واجب نیست، به روایت دیگر تمسک میکنند. (ما گفتیم واجب است، وجوبش هم وجوب عقلی است وجوباً عقلیاً).
ببعضی میخواهند بگوید واجب نیست، یعنی همان گونه که در فرع سوم واجب نبود.چرا؟ «لصحیحة عبدالله بن سنان» اینجا نیز واجب نیست، منتها نه به خاطر آن صحیحه، بلکه به خاطر روایت دیگر که فرموده: « الصلاة فریضة و لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات کلّها» اطلاق این روایت فرع چهارم را هم میگیرد، یعنی آدمی که در تعلم و فراگیری قرائت تساهل و تسامح به خرج داده است (فتساهل عن تعلّم القرائة).
یلاحظ علیه
چرا خودت را به زحمت میاندازی. این روایت ناظر به قادر است و قادر را میگوید و حال آنکه بحث ما در عاجز است. این روایت قادر را میگوید که «الصلاة فریضه و لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات»، ولی بحث ما در عاجز است.
بنابراین فرع چهارم حتماً باید با جماعت بخواند. صحیحه عبدالله بن سنان ارتباطی به بحث ما ندارد، چون صحیحه سنان مال آدمی است که قاصر باشد و بحث ما در اینجا در مقصر است.
پپس در اینجا اجتماع واجب است عقلاً. کسانی که میخواهند بگویند عقلاً واجب نیست بلکه تمسک میکنیم به روایت «الصلاة فریضة و لیس الاجتماع بمفروض» این تمسک شان درست نیست،چون این ناظر است به آدم قادر، یعنی میگوید بر آدم قادر نماز واجب است اما جماعت واجب نیست. و بحث ما در عاجز است، ولو عجزش از روی مقصریت است نه قاصریت.
احتمال
در عین حالی که ما مسئله را به اینجا رساندیم، یک احتمالی نیز در اینجا میدهیم، یعنی صرف احتمال است نه اینکه فتوا بدهیم و آن احتمال این است که ممکن است کسی به نوعی روایت عبدالله بن سنان را که گفت آدمی که تازه مسلمان است همان حمد و تسبیح کافی است. ممکن است اینجا هم استدلال کنیم، اما چگونه استدلال کنیم؟ «لا تمسکاً باللفظ بل تمسکاًبالملاک»
گگاهی یک روایت لفظش نمیگیرد، اما ملاکش میگیرد. گاهی از اوقات لفظ عبارت موردی را نمیگیرد اما ملاکش میگیرد.
مثال1
مثلاً تیمم مال کسی است که معذور باشد. حال اگر آدمی معذور نبود، یعنی در بیابان بود و آب هم داشت، عمداً آب را روی زمین ریخت، باز باید تیمم کند. و حال اینکه آیهی تیمم مال آدم معذور است «و لم تجدوا مائاً»، اما این آدم آب داشت ولی آبش را عمداً به زمین ر یخت (وجد و اراق) ولی در عین حالی که آیه به لفظش نمیگیرد، اما از لحاظ ملاک میگیرد.
مثال2
همچنین «المیسور لا یسقط بالمعسور» من قادر بر همه بودم، خودم را عاجز کردم، باز «المیسور» میگیرد. المیسور مال آدمی است که از اول عاجز باشد،ولی این آدم عمداً خودش را تعجیز کرد. میگوید لفظ نمیگیرد اما ملاک میگیرد.
اینجا هم چه مانع دارد که بگوییم صحیحه عبدالله بن سنان (بلفظه) اینجا را نمیگیرد. چون صحیحه مال جایی است که طرف قاصر باشد، و در ما نحن فیه این آدم قاصر نیست بلکه مقصر است. لفظاً نمیگیرد، اما «بملاکه» میگیرد. بالاخره این آدم با آن تازه مسلمان چه فرقی میکند؟ تازه مسلمان قاصر است، این مسلمان متساهل و بی پروا است مشغول کار دنیا بوده و یاد نگرفته و الآن هر دو در پیشگاه خدا ناتوانند. منتها ناتوانی یکی از روی قصور است و ناتوانی دیگری از روی تقصیر است. به ملاک ما تمسک کنیم و بگوییم اقتدا در اینجا واجب نیست. در عین حالی که ما این را گفتیم در آخر داریم «لکن الاحوط هو وجه الاول»؛ یعنی باید اقتدا کند و با وجود چلوکباب، سراغ ارده شیره نرود. با وجود فرد کامل سراغ فرد ناقص نرود.
تتلخص من اول درس إلی هنا مراحل اربعه أو خمسه:
1: فرق فرع چهارم با فرع سوم این شد که اولی «عن قصور» است و دومی عن تقصیر،
2: نمیتوانیم صحیح عبدالله را اینجا بیاوریم. چون آن مال قاصر است و این مال مقصر است.
3: در اینجا تمسک به حکم عقل میکنیم. عقل میگوید «امام المکلف فردان» با وجود کامل، نوبت به ناقص نمیرسد.
4: بعضی در گفتهاند که اجتماع واجب نیست بر خلاف حکم عقل، تمسک کردن به اطلاق «و لیس الاجتماع بمفروض»
ما در جواب عرض کردیم که این مال آدم قادر است و بحث ما در عاجز است.
5: در آخر هم گفتیم که ممکن است کسی بگوید در اینجا اقتدا واجب نیست، چرا؟ به همان صحیحه عبدالله تمسک کند و بگوید صحیح عبدالله ولو لفظا شامل اینجا نیست اما ملاکاً شامل اینجا نیز هست، منتها ما به این فتوا نمیدهیم بلکه میگوید «الأحوط هو الأول» یعنی اقتدا کند.
تم الکلام فی الفرع الرابع.
الفرع الخامس
«إذا نذر اتیان الفریضة بالجماعة» نذر کردم که اگر در امتحان سطح چهار قبول شدم، نماز صبح را با جماعت بخوانم.
نظریه صاحب عروة
در اینجا مرحوم سید میفرماید نماز جماعت بر او واجب میشود و اگر فرادا بخواند هرچند نمازش صحیح است، ولی کفاره هم بر او واجب است.
ااز اینجا ما میفهمیم که اینکه میگوید باید با جماعت بخواند. شرط، شرط وضعی نیست بلکه شرط تکلیفی است.
فرق بین شرط تکلیفی و شرط وضعی
مالفرق بین الشرط التکلیفی والشرط الوضعی؟
اینکه میگویند: «یشترط أن تصلّی بالجماعة» این اشتراط، اشتراط تکلیفی است یا اشتراط وضعی؟
از کلام مرحوم سید(صاحب عروه) استفاده میشود که اشتراط تکلیفی است چون اگر وضعی میبود، باید نمازش باطل باشد.
ممعلوم میشود از نظر سید که این «شرط» شرط تکلیفی است. وقتی که شرط تکلیفی شد، فقط گناه کرده و چوب و چماق دارد. اما نمازش صحیح است و شرط وضعی نیست. مثل این نیست که لباس باید پاک باشد و اگر در لباس نجس خواند، این شرطیت، شرطیت وضعی است، یعنی نمازش باطل است. یا میگویند شرط نماز گزار این است که لباسش از اجزاء « ما لا یؤکل لحمه» نباشد، این «شرط» شرط وضعی است، یا نمازش را باید رو به قبله بخواند، این «شرط» شرط وضعی است. اما اینکه باید با جماعت بخواند، از نظر سید که میگوید: «لو صلّی فرادی صحّت صلاته» معلوم میشود «شرط» شرط تکلیفی است نه شرط وضعی.
البته بعدا بررسی خواهیم کرد چگونه فرمایش ایشان درست است؟
مما اول کلام ایشان را پرورش میدهیم چون ایشان فقیه بسیار بزرگی است و حرفی را که میزند از روی حساب میزند، از این رو ما باید ببینیم که چرا نمازش درست، ما به این سبک کلام ایشان را بیان میکنیم و میگوییم این آدم دو تا امر دارد، یک امرش عبارت است از:
« اقم الصلاة لدولک الشمس» الإسراء /78.
فرض کنید که نذر کرده است که نماز ظهر را با جماعت بخواند.
اامر دیگرش عبارت است از:
«ولیوفوانذورهم» الحج/29.
انسان باید به نذر خودش وفا کند. امر اول روی صلات رفته و امر دوم روی وفا به نذر رفته است. غایة ما فی الباب اگر بخواهیم وفا به نذر کنیم، باید برویم و نماز خودمان را با جماعت بخوانیم .
اما امر دوم در متعلّق امر اول، ایجاد ضیق نکرده. یعنی آنچنان نیست که امر دوم، امر اول را مقید کند و بگوید «اقم الصلاة جماعة». چرا؟ چون شما نذر کردید. ایجاد ضیق نمیکند بلکه امر دوم در مجرای خودش است، امر اول هم در مجرای خودش میباشد. امر دوم در موضوع امر اول ایجاد ضیق نکرده. چون اگر ایجاد ضیق کرده باشد، در این صورت اگر فرادی بخواند باطل میشود، چرا؟ چون بنا شد که «اقم الصلاة» مضیق به نذر و مضیق بشود بالجماعة.
مرحوم سید که میفرماید اگر کسی نذر کرد که نماز ظهر را با جماعت بخواند، وجوبش تکلیفی است، وجوبش وضعی نیست که نمازش باطل بشود. چرا؟ بیانش را ما میگوییم و آن اینکه:
ههیهنا امران: امر اول رفته روی صلا ظهر، امر دوم رفته وفای به نذر. امر دوم نسبت به امر اول ایجاد ضیق نکرده. تا بگوید حالا که نذر کردی آیه قید خورد «اقم الصلاه لدلوک الشمس جماعة» نه خیر، ایجاد ضیق نمیکند، بلکه هر کدام راه خودش را میرود، یعنی او راه خودش را میرود و این هم راه خودش را میرود. «غایة ما فی الباب» اگر بخواهد امر دوم را امتثال کند، باید با جماعت بخواند. اگر نکرد چوب و چماق دارد، چون وفا به نذر نکرد. اما نمازش درست است. چرا؟ «لأنّ الامر الاوّل مطلق لا المقید»، به خاطر اینکه امر اول مطلق است و مقیّد نیست. این حاصل بیان مرحوم سیّد بود.
اشکال استاد بر صاحب عروة
ما فقط یک اشکال به سید داریم و آن این است که نباید بگوییم اگر کسی نذر کرد، نماز ظهر برای او واجب میشود که با جماعت بخواند. این گونه نیست، بلکه آن چیزی که واجب میشود وفا به نذر است. غایة ما فی الباب مصداق وفا به نذر این است که برود نمازش را با جماعت بخواند.
مرحوم سید در اول کتاب صلاة میگوید یازده تا نماز واجب داریم، یکی هم «الصلاة المنذوره» است.
اولین حاشیهای که ما آنجا زدیم این است که نذر نماز را واجب نمیکند. فرض کنید که من نذر کردم که نماز شب بخوانم، نماز را واجب نمیکند، آنچه واجب است وفا به نذر است و غایة ما فی الباب وفا به نذر بستگی به این دارد که من نماز شب مستحب بخوانم.
این نکته را در وسط تذکر میدهیم، والاّ حرف اساسی ما در بیان سید این است که «هیهنا امران» هر کدام راه خودش را میرود. یعنی «اقم الصلاة» راه خودش را میرود، «ولیوفوا نذورهم» هم راه خودش. البته اگر این آدم رفت و فرادی خواند، امر اول را امتثال کرده، اما امر دوم امتثال نشده، ولی نمازش درست است.
««وهذا هو وجه فتوی السید ولو صلّی فرادی صحّت صلاته» اما کفاره هست. چرا کفاره است؟ چون دوتا نمیتواند دوتا نماز بخواند، نماز ظهر را خواند، دیگر نمیتواند امتثال وفای به نذر کند و بگوید نماز دیگر میخوانم، نماز دیگری در کار نیست. این فرمایش سید بود.
نظریه آیة الله بروجردی
ولی در عین حال مرحوم بروجردی در حاشیه دارد که نماز ایشان باطل است. چرا باطل است؟ ما در درس ایشان که بودیم (در لباس مشکوک بود یا در جای دیگر) در آنجا یک بیانی داشت که از آن بیان ما میفهمیم چه میگوید. آن این است که درست است، امر اول «علی اطلاقه»، امر دوم هم «علی اطلاقه»، امر دوم در امر اول ایجاد ضیق نکرده، بلکه هر دو «علی اطلاقه». ولی نماز فرادایی که تو میخوانی، این مفوّت امتثال امر نذری است و با این «نماز» امر نذری را فوت میدهی، پس این میشود مبغوض. یک عبادتی که سبب میشود انسان نتواند امر نذری را امتثال کند، این میشود مفوّت آن، «فیکون مبغوضاً، والمبغوض لا یکون مقرّباً» از این راه پیش بیاییم. در حاشیه اجمالاً اشاره میکند. و آن این است که هر عبادتی که سبب شود امر دیگر فوت بشود. قهراً این نماز، نماز باطلی است. فرض کنید وارد مسجد شدید، نجاست جلویمان هست و وقت ظهر هم هست. آن امر اهم است، و این امر مهم. شما اگر نماز بخوانید ممکن است بگوییم نمازت باطل است، چرا؟ چون این مفوّت امتثال امر اهم است ولو امتثالش از نظر سرعت و از نظر مضیّق.
پپس ممکن است بگوییم که این نماز باطل است، چرا؟ «لأنّه مفوّت لامتثال الامر النذری». پس اگر حاشیه بر عروه بزنید، آنجا که میگوید: «صحّت صلاته» در پاورقی بنویسید: «بل الاقوی بطلان صلاته، لأنّ صلاته مفوّتاً لإمتثال الامر النذری و کلّ مفوّت یکون مبغوضاً و المبغوض لا یکون مقرّبا».
نظریهی آیة الله حکیم
مرحوم آیت الله حکیم قائل به بطلان است؛ ولی نه از این راهی که ما وارد شدیم. چون ما از این راه وارد شدیم که انی مفوّت است، این عمل من ولو امر اول مضیّق نیست،یعنی امر دوم در امر اول ایجاد ضیق نکرده، بلکه امر اول «علی سعته باق». ولی این عمل شما سبب میشود که امتثال امر دوم ممتنع بشود.
ممرحوم حکیم میفرماید: این آدم که گفتید «لله علی أن اصلّی ظهراً جماعةً» این «لام» لام تملیک است. یعنی عمل خودش را تملیک به خدا کرد. وقتی که عمل من تملیک خداست، من حق ندارم در مملوک خدا تصرّف کنم و آن نماز را فرادی بخوانم. در واقع میخواهد بگوید که آن امر اول یک نوع ضیق پیدا کرد، چگونه ضیق پیدا کرد؟ «لأنّ اللام لام التملیک، لله علیّ أن اصلّی الظهر جماعة» کأنّه این عمل را من تملیک خدا کردم.«لله» یعنی مال خدا، وقتی که مال خدا شد، در مال خدا نمیشود خدشه وارد کرد. البته این نکته را مرحوم حکیم در کتاب حج هم داشت. اگر کسی حج را برای خودش نذر کند، این بیان را هم آنجا داشت و اینجا هم دارد.
یلاحظ علیه
«لام» در اینجا لام تملیک نیست. بله! ما لام تملیک داریم مانند: «الکتاب لزید». اما در همه جا لام، لام تملیک نیست، بلکه این لام، لامِ الزام است، «لله علیک» یعنی به گردنم افکندم، مثل «لله علی الناس حج البیت» به گردن افکندن است. سابقاً یله و رها بودم، اما حالا به گردنم این حکم خدا را افکندم. کجای این لام، لام تملیک است تا بگوییم این عمل ملک خداست و در ملک خدا هیچ نوع تصرّفی جایز نیست. اگر بخواهد کسی این نماز را باطل کند، از این راه پیش نیاید، بلکه از همان راهی پیش بیاید که مرحوم بروجردی پیش آمد و گفت این نماز شما ولو مطابق آیه «اقم الصلاة لدلوک الشمس» است. اما با این عمل یک محبوب مولا را از بین میبری. هر عمل زیبایی که سبب شود که یک عمل زیبای دیگر از بین برود این مبغوض میشود «والمبغوض لا یکون مقرباً»، از این راه پیش بیاید. نه از این راهی که لام «لله» لام تملیک است و این ملک خدا شد و انسان نمیتواند در ملک خدا هیچ تصرفی کند.
ولذا ما فرق گذاشتیم بین اینکه نذر کند نماز ظهر را با جماعت بخواند، فرادی بخواند باطل است. اما اگر یک گوسفندی را نذر حضرت معصومه کردید. بعد بی پول شدم و میخواهم بفروشم، میگوییم فروشش صحیح است.
مالفرق بین الاول والثانی؟
در اولی نماز جنبهی عبادی دارد. این عبادت شما مقرّب نیست و سبب میشود که وفا به نذر از بین برود. اما بیع «من الامور التوصلیه» است. بیع کردهام ، البته یک خلافی کردهام، یعنی به آیهی«ولیوفوا نذورهم» عمل نکرده ام، باید تاوانش را هم بدهم، تاوانش این است که کفاره هم بدهم. اما بیع من درست است. فرق است بین بیع و بین عبادت.
راه دیگر برای صحت نماز
آخر الکلام؛ ممکن است بگوییم این نماز درست است،یعنی امکانش هست. از چه راهی پیش بیاییم؟ از راه ترتّب پیش بیاییم و بگوییم این نماز دو تا امر دارد: شرع مقدس میگوید: «صلّ ظهراً جماعة و إن عصیت فصلّ فرادی». اگر کسی قائل به ترتب شد، ممکن است بگوید که نماز دوم درست است. امر شرعی دارد. همینطوری که شما در نجاستی که مبتلا به نماز بشود. اول باید ازاله نجاست کند. اگر نکرد، میگوید نمازش درست است، نماز امر ترتّبی دارد. اینجا هم ممکن است امر ترتّبی درست کنیم و بگوییم:
«صلّ جماعة و إن عصیت فصلّ فرادی»
ککسانی که امر ترتّبی را در کفایه خواندهاند، خیال نکنند امر ترتّبی را عقل درست میکند بلکه از بطن شرع میشود امر ترتّبی را درست کرد.
خلاصهی فرع پنجم
در این فرع گفتیم بطلانش به خاطر این است که مفوّت است. بعد مرحوم حکیم میخواهد بگوید که بطلانش به خاطر این است که تملیک خداست. بعد ما آمدیم و گفتیم بعید نیست که این نماز درست باشد، امر ترتّبی درست کنیم.
اخرین مطلبی که میخواهیم بگوییم این است که بعضی از مراجع بزرگ که در قید حیات نیستند در پاورقیهای عروه بین دو نذر فرق گذاشتهاند. میگوید گاهی نذر میکند.
«و قد فسّر بعض الاعاظم بین کون المنذورة صلاة الجماعة» گفته صحیح است «و بین کون المنذوره اتیانها جماعة فقال بالصحة فی الاولی والبطلان فی الثانی لأنّه مفوّت لموضوع النذر». اولی گفته درست است، یعنی «کون المنذور صلاة الجماعة». ولی در دومی «اتیانها جماعة».
مرحوم آیة الله گلپایگانی در پاورقی این را دارد که «کون المنذور صلاة الجماعة و بین کون المنذور اتیانها جماعة»؛
فرقش چیست که میگوید در اولی درست است و در دومی باطل؟
در اولی که میگوید درست است، من گفتم نماز جماعت بخوان، حالا این فرادی را خواندم،بعداً میتوانم نماز مغرب و عشا را بخوانم. اما اگر بگویم اتیان نماز ظهر را با جماعت، این مسلماً اگر فرادی بخوانم باطل است، چرا؟ چون مفوّت امر نذر است.
اشکالش این است که اولی اصلاً محل بحث نیست. من یک نماز جماعتی بخوانم، مطلق؛ ظهر نخواندهام عصر میخوانم. اولی محل بحث نیست، آن چیزی که مورد بحث است، همان دومی است که میگوید نذر کنم نماز ظهر را بجا جماعت، اگر بروم و فرادی بخوانم باطل است. چرا باطل است؟ چون مفوّت است.
پس اولی محل بحث نیست، آن که محل بحث است دومی میباشد. البته بیانش خوب است و آن این است که اگر بروید فرادی بخوانید سبب میشو امر نذری فوت بشود. «فالاقوی بطلان الصلاة فرادی» اللهم جنابعالی قائل به ترتّب بشوید و بگویید دو امری درست کنیم. اگر ترتّب را دانستیم، میگوییم نماز فرادی هم صحیح است. ولی احوط این است که این آدم نماز فرادی نخواند و همان نماز را با جماعت بخواند.
تم الکلام فی الفرع الخامس.