< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

88/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 الفرع الثالث:جواز الجماعة فی الفریضة إذا صارت نقلاً و لها موارد:

الأول: جواز الجماعة فی العیدین إذا صارا نفلاً

بحث در نمازهای است که نافله‌ شده‌اند و می‌شود آنها را با جماعت خواند.

نافله‌ها بر دو قسم هستند:

١- «نافلة بالذالت» مانند: صلات استسقاء؛ که می‌شود آن را با جماعت خواند.استثنا هم درست است

٢- لیست نافلة بالذات،یعنی «بالذات» نافلة نیست، بلکه «فریضة بالذات ثم عرض علیه النفل» یعنی استحباب بر او عارض شده است مانند: صلات عیدین و نماز جمعه، صلات عیدین در زمان حضور وجوب عینی دارد، فلذا در زمان غیبت هم مانع ندارد که انسان آن را با جماعت بخواند هر چند در زمان غیبت «صارت نافلة بالعرض»؛ البته اینها را مرحوم سید استثنا نمی‌گوید، بلکه می‌گوید: نعم!

مرحوم محقق کلمه‌ی «اداء» دارد و کأنّه استثنا می‌کند. ولی مرحوم سید کلمه‌ی «نعم» دارد نه کلمه‌ی« اداء».

ایراد ابن ادریس

مرحوم ابن ادریس اولین کسی است که به این استثناها ایراد گرفته است، زیرا در زمان ایشان برخی گفته‌اند که نمی‌شود نماز عیدین را با جماعت بخوانیم؛ چرا؟ چون نافله شده‌اند (صارتا نافلة)؛ حال که نافله شده‌اند، نمی‌شود آنها را با جماعت خواند. ایشان اسم این افراد را «المتفقّه» نهاده است، ما یک فقیه داریم و یک متفقّه، می‌گوید اینها «متفقّه» هستند نه فقیه. چون نمی‌دانند آن نافله‌ای که نمی‌شود با جماعت خواند، نافله‌ی بالذات است و حال ‌آنکه اینها نافله‌ی بالذات نیستند، بلکه «فریضة بالذات وصارتا نافلة بالعرض» یعنی بالذات واجب هستند و بالعرض نافله‌ شده‌اند.

در هر حال آنهایی که بالذات واجب بودند و بعداً نفل شدند، آنها را می‌شود با جماعت خواند، مانند نماز عیدین و نماز جمعه که در زمان حضور واجب عینی هستند، اما در زمان غیبت «صارت نفلة»؛ ولی در عین حال می‌شود آن را با جماعت خواند،یعنی هم می‌شود فرادا خواند و هم با جماعت.

قال المحقق: «عدا الاستسقاء والعیدین مع اختلاف شرائط الوجوب، ولکن الظاهر أنّ الإستثناء فی غیر محله، لأنّ المراد من العمومات السابقه -که می‌گویند نافله را نمی‌شود با جماعت خواند - هو النوافل بالذات، لا ما کان فرضاً سابقا و صار نفلاً لعدم اجتماع الشرائط و إلی هذا یشیر الحلّی (ابن ادریس) إنّما نقل عن بعض المتفقّه نقل عدم جواز الجماعة فیها معللّا لأنّها نافلة و لا یجوز الجمع فیها؛ فقال: هذا قلّة تأمل من قائله، إنّ النوافل الّتی لا یجوز الجمع فیها هی النافلة الّتی لم یکن علی وجه من الوجوه و لا فی وقت من الاوقات لم یکن واجبة ما خلا صلاة الاستسقاء، و هذه الصلاة اصله الوجوب و إنّما سقط عند عدم الشرائط و بقی جمیع افعالها و کیفیاتها علی ما کانت علیه من قبل» السرائر:1/316.

و عجیب این است که ما روایت داریم بر اینکه در زمان غیبت هم می‌شود با جماعت خواند و هم می‌شود فرادی. مانند: صحیحة زرارة بن اعین عن ابی عبدالله علیه السلام قال:« لا صلاة یوم الفطر والأضحی إلّا مع إمام».

و علی ذلک جرت سیرة المسلمین، نعم! روی عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال:

«من لم یشهد جماعة الناس فی العیدین فلیغتسل و ویتطیب بما وجد و یصلّی فی بیته وحده کما یصلّی فی جماعة» الوسائل: ج 5، الباب 3 من أبواب صلاة العید،‌الحدیث 1. در هر صورت خواه روایت باشد یا نباشد، مسئله روشن است.

الثانی: الصلاة المعادة جماعة

از مواردی که استثنا شده عبارت است از: «الصلاة المعادة جماعة».

مثلاً من نماز خودم را فرادی خوانده‌ام و بعداً جماعتی حاصل شد. من می‌توانم نمازی را که فرادی خوانده‌ام با جماعت اعاده کنم، چرا؟ این نافله بالذات نیست، بلکه بالعرض است. یعنی این «نماز» واجب بالذات است،‌ منتها «صارت نفلا بالعرض». بنابراین، آن قاعده اصلاً به هم نخورده است مگر در مورد استسقاء، چون نماز استسقاء را می‌شود با جماعت خواند، والّا در بقیه موارد استثناء منقطع است، واجب بالذات است، واجب بالذات را می‌شود «اذا صار نفلاً» با جماعت خواند. اگر روایت می‌فرماید: «لا جماعة فی النوافل»، نوافلی بالذات را می‌گوید که فقط صلات استسقاء از آنها خارج شده است.

محمد بن علی بن حسن – صدوق- باسناده عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله علیه السلام أنّه قال: «فی الرجل یصلّی الصلاة وحده ثمّ یجد جماعة. قال: یصلّی معهم ولیجعلها فریضة انشاء» الوسائل: ج 5، الباب 54 من أبواب صلاة الجماعة،‌الحدیث1.

یا اولی و یا دومی را به حساب خدا بگذارد. بالاخره یکی از اینها فریضة است. فلذا ما حدود 11 روایت در این باب داریم که اگر کسی نمازش را فرادی خواند، می‌تواند آن را با جماعت اعادة کند.

الثالث: الفریضة المتبرع بها من الغیر

فرض کنید فردی از دینا رفته و نماز قضا هم بر گردن دارد. همسایه یا رفیقش می‌داند که نماز از او فوت شده است، من می‌توانم نماز او را بخوانم، آنهم با جماعت.

این از یک نظر واجب است و از نظر دیگر نافله است. اما واجب است، چون طرف نماز نخوانده یعنی فریضه را نخوانده است، اما اعاده و خواندن من جنبه تبرعی دارد. بعضی‌ها خیال می‌کردند که این جمله مخصوص پسر است و بر پسر ادای نماز پدر واجب است. اما در همسایه هم می‌شود، همسایه است و می‌خواهد نماز قضای همسایه را بخواند. این هم مروی عنه است.

علی بن موسی بن طاووس فی کتاب قیاس سلطان الوری لسکان الثری). سلطان وری انبیاء و اولیاء و یا خداوند است، و سکان ثری ما هستیم.

عن علی بن جعفر (آقایان بدانند که علی بن جعفر کتابی دارد بنام:« مسائل علی بن جعفر»، سوال‌های که از برادرش کرده و این کتاب الآن هم موجود است) فی کتاب مسائله عن اخیه موسی بن جعفر قال: «سألت ابی جعفر بن محمد «علیهم السلام» عن الرّجل: هل یصلح له أن یصلّی أو یصوم عن بعض موتاه؟ قال نعم! فلیصلّ علی ما أحبّ و یجعل تلک للمیّت فهو للمیّت اذا جعل ذلک له» الوسائل: ج 5،‌الباب 12 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث 2.

در اینجا من دو مطلب را نقل می‌کنم.

اشکال اول

اشکال اول این است که حضرت در اینجا ندارد که با جماعت بخواند. یعنی کلمه‌ی «بالجماعة» ندارد. آیا در روایات جماعت این گونه اطلاق داریم که من نماز دیگری را با جماعت بخوانم؟ این بستگی دارد که ما در ابواب جماعت یک اطلاقی داشته باشیم؛ ولی بنده یک چنین اطلاقی را درک نکردم، آن چیزی که روایت داشتیم این بود که:« الصلاة فریضه و لیست الإجتماع فریضة»

ما باید در کتاب جماعت اطلاقاتی داشته باشیم که حتی این نوع نماز را هم بشود با جماعت خواند.

اشکال دوم

اشکال دوم این است که سنی های وهابی می‌گویند شما حق ندارید از طرف کس دیگر نماز بخوانید، چون به دردش نمی‌خورد؛ چرا؟ زیرا قرآن می‌فرماید:

«لیس للانسان إلّا ما سعی» در آخرت چیزی به درد کسی می‌خورد که سعی کند، اما در اینجا که شخص از طرف او تبرعاً نماز قضایش را می‌خواند، او سعی نکرده است. آنچه را خودش خوانده که خوانده، اما اگر نخوانده این کار شما به درد او نمی‌خورد!

پاسخ

اولاً: این منقوض است با روایاتی که خود آنها در حج دارند و می‌گویند اگر کسی موفق به حج نشد، می‌تواند دیگری را وکیل و نایب کند حیاً‌ و میتاً حجش را اقامه کند.

از حضرت سئوال می‌کنند که: یا بن رسول الله! پدرم واجب الحج بود و موفق به زیارت حج نشد، آیا من می‌توانم از طرف او حج بروم؟

حضرت می‌فرماید : حق الناس اگر از طرف مردم بود دادنش واجب بود یا نه؟ می‌گوید: بله! سپس فرمود «فحق الله أحقّ).

ثانیاً‌: آیه‌ی مبارکه «لیس للانسان الاّ ما سعی»

باید دانست که این دوتا با همدیگر فرق می‌کند، زیرا آیه مبارکه مال این است که انسان خیال کند که اولاد و مالی که ترک کرده است به در او می‌خورد، آیه در مقابل آن است؛ ترکه، اولاد و بنین و اموال به درد نمی‌خورد، بلکه این اعمال است که به درد انسان می‌خورد. این در مقابل آن است نه در مقابل عمل یک مسلمانی که می‌خواهد برای مسلمان دیگر کار خیری انجام بدهد.

ثالثا: همین عملی که من از طرف یک مسلمان انجام می‌دهم، نتیجه‌ی سعی او است؛ چرا؟ «کان مؤمناً، اخاً»، مومن بودن او سبب شد که من این کار را تبرعاً از طرفش انجام بدهم.

پس اولاً منقوض است به حج، همه فقها گفته‌اند که اگر شخص نتوانست به حج برود، باید نایب بگیرد. ثانیاً این آیه مبارکه در مقابل نفی چیز‌های دیگر است که خیال نکنید که اموال و ترکه و اولاد شما به درد شما خواهد خورد. نفی در اینجا نسبی است نه حقیقی

« و ما اموالکم و لا اولادکم بالتی تقربکم».

ثالثاً: خود این هم سعی او است. اگر او انسان مؤمن و با تقوایی نبود، من این کار را برای او انجام نمی‌دادم.

قاعده عقلیه قابل تخصیص نیست. این یک قاعده‌ی عقلیه است که «لیس للانسان إلّا ما سعی». کراراً گفته‌ام که شرح منظومه وقتی می‌خواهد امام رازی را مسخره کند، می‌گوید «او خصصّت عقلیة احکام»، احکام عقلیه تخصیص خورده، مثل 4=2*2 ؛ این تخصیص نمی‌خورد که بگوییم در فلان جا 5=2*2 است. هر کس باید عمل خودش او را نجات بدهد. اگر اینگونه اطلاق داشته باشد،در حج هم نباید انجام بگیرد. علاوه بر این قرآن می‌فرماید: «و یستغفرون للذین آمنوا»، در سوره‌ی غافر است که حملة العرش «و یستغفرون للذین آمنوا» حمله‌ی عرش در حق ما استغفار می‌کنند.

از این هم فارغ شدیم؛ البته این خوب است در صورتی که آقایان به عقب برگردند و اطلاق پیدا کنند. علی بن جعفر می‌گوید فرادی بخوانند، جماعت در آن نیست، فرادی هم نمی‌شود. باید اطلاقی داشته باشیم که من بتوانم از طرف دیگری که نماز بخوانم یا امامم بشوم و یا مأموم بشوم، این اطلاق می‌خواهد.

الرابع: المأتی بها من جهة الاحتیاط الاستحبابی

عن زرارة والفضیل قلنا الصلاة فی جماعة فریضة هی؟ فقال: «الصلوت فریضة و لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات کلّها ولکنّها سنّة من ترکها رغبة عنها و عن جوا» بگوییم ضمیر «لکنّها) برمی‌گردد به صلوات، حالا صلوات خودم باشد یا صلوات همسایه.

بگوییم اطلاق دارد اعم از اینکه مال خودم باشد یا مال دیگری باشد.

آخرین وجه این است که دوران جوانی نماز خواندیم، الآن که پیر شدیم با خودم فکر می‌کنم و می‌بینم که نماز‌های دوره جوانی جامع الشرائط و فاقد الموانع نبوده، اعاده می‌کنم. (من شنیدم که مرحوم آیة حاج سید احمد خوانساری سه بار تمام نماز‌های خودش را اعاده کرده،‌حتی شنیدم که وصیت کرده که برخی نماز‌های او را اعاده کند، البته این عالی ترین درجه‌ی تقواست). در هر حال کسانی هستند که یک مشت نماز‌های احتیاطی می‌خوانند نسبت به گذشته ،‌من می‌توانم نماز احتیاطی خودم را که اصلاً فریضه بوده،‌آن را با جماعت بخوانم،‌این هم احتیاج دارد به همان اطلاق، اطلاق این روایت که می‌گوید: «و لکنّها سنّة»، بگوییم و لکنّها یعنی فرق نمی‌کند ادا باشد، یا قضا، اعاده‌اش واجب باشد یا اعاده‌اش مستحب، یک چنین اطلاقی، مگر به همین بچسبیم که انسان می‌تواند نماز‌های گذشته خود را که احتیاطا اعاده می‌کند (ممکن است همه‌ی آن نماز‌ها درست باشد،‌ منتها احتیاطاً اعاده می‌کند) ‌می‌گوییم می‌تواند با جماعت بخواند، دلیل بالخصوص ندارد، فقط اطلاقات است.

من شبهایی ماه رمضان در مسجد اعظم یک مقدار نماز قضا می‌خوانم. نیت می‌کنم از طرف کسی که قطعاً نماز از او فوت شده، تقریباً در آنجا فقها اتفاق دارند. اما اینکه دیگران که پشت سر من نماز می‌خوانند، نمی‌دانم نیت آنها چیست، لابد آنها هم نماز قضای قطعی دارند و یا نماز قضای احتیاطی.

المسألة الثالثه

یجوز الاقتداء فی کلّ من الصلوات الیومیة بمن یصلّ الاخری - من ظهر می‌خوانم و امام عصر را،- ایّاً ما کانت- مشکلی نیست- و إن اختلفا فی الجهر والاخفات - امام نماز عشاء می‌خواند و من نماز عصر؛- والاداء والقضاء والقصر والإتمام بل والوجوب والندب - وجوب و نعت چطور؟ من نمازم را خوانده‌ام، الآن جماعتی هم هست، او نمازش واجب است، اما جماعت من مردد است چون نماز را قبلاً خوانده‌ام- فیجوز اقتداء مصلّی الصبح أو المغرب أو العشاء بمصلّی الظهر أو العصر - این مثال هم برای جهر و هم برای اخفات است و هم برای اداء است و هم برای قضا - و کذا العکس و یجوز اقتداء المؤدّی بالقاضی - آن کسی که ادا می‌خواند به کسی که قضا می‌خواند- والمسافر بالحاضر و بالعکس والمعید صلاته بمن لم یصلّ والعکس» والمعید، عطف به جای مؤدّی، اعاده کند نماز خودش را «بمن لم یصلّی»؛ آدمی است که نمازش را نخوانده است، اما من خوانده‌ام. معید مأموم است، «بمن لم یصلّ» امام است. ولی مرحوم خوئی این جمله را عکس معنی کرده و می‌گوید «امام» معید است و مأموم غیر معید ؛ عکس را گرفته. والمعید عطف است به جای مؤدّی - و یجوز اقتداء المعید صلاته بمن لم یصلّ» ظاهراً «معید» مأموم است و «لم یصلّ» امام، والعکس، عکس است. والّذی یعید صلاته احتیاطاً استحبابیاً أو وجوبیاً بمن یصلّی وجوباً، کلمه‌ی «والذی» ربطی به ماسبق ندارد. گذشته این بود که معید به «من لم یصلّ» اقتدا می‌کند «أو بالعکس». اما در اینجا اینگونه نیست و احتیاطاً نماز خودش را اعاده می‌کند. قبلی اعاده‌اش احتیاطی نیست بلکه برای درک ثواب است. اولی معید است بدون احتیاط ، اما کلمه‌ی «والذی» مسئله‌ی دیگری است، من نماز دوره جوانی را احتیاطاً، استحباباً و وجوباً اعاده می‌کنم به وسیله کسی که امام است و الآن نماز می‌خواند، ولی من نمازهای احتیاطی خودم را به او اقتدا می‌کنم. پس آقایان خیال نکنند که کلمه‌ی « والذی» عطف تفسیر ما قبل است. چون در ما قبل احتیاطی در کار نبوده، و من خواسته‌ام نماز خودم را با جماعت اعاده کنم، و اگر هم جماعت نبود خاطرم جمع بود. ولی در اینجا خاطر من جمع نیست، نمازم را احتیاطاً و استحباباً و وجوباً نمازم را اعاده می‌کنم «بمن یصلّی وجوباً.

نعم یشکل اقتداء من یصلّی وجوباً بمن یعید احتیاطاً ولو کان وجودیاً.

این با ما قبل چه فرق کرد؟ ما قبل کدام بود؟ والذی یعید صلاته احتیاطاً استحباباً وجوبیاً بمن یصلّی وجوباً، این «نعم» با آن چه فرقی کرد؟عکس اوست. در اولی امام نماز خودش را می‌خواند و من نماز احتیاطی می‌خوانم.عکس نمی‌شود که من نماز احتیاطی بخوانم و او نماز واجب.

نعم یشکل اقتداء من یصلّی وجوباً بمن یعید احتیاطاً ولو کان وجوباً.

الخامس: إقتداء المحتاط بالمحتاط

هر دوی ما نماز احتیاط بخوانم،‌این هم مشکل است مگر اینکه احتیاط ما یک جنبه باشد، فرض کنید امام و مأموم هستیم و هر دوی ما شک کردیم و بنا را بر چهار گذاشتیم، بعد از نماز، باید یک نماز احتیاط بخوانیم، امام می‌ایستد و من هم اقتدا می‌کنم. اگر این جهت واحده باشد اشکالی ندارد.

حال که این مطلب فهمیده شد، باید دانست که در همه نمازها انسان می‌تواند به دیگری اقتدا کند و در نمازها هیچ فرقی نیست. در میان علمای شیعه فقط یک مخالف داریم که مرحوم صدوق است. او فقط اجازه نداده که کسی عصر را پشت سر ظهری بخواند. آدمی هست که عصر می‌خواند و من می‌خواهم ظهر را پشت سر او اقتدا کنم مگر اینکه خیال کنم که امام هم ظهر را می‌خواند و اقتدا کنم. هیچ دلیلی هم بر مطلب ایشان نداریم، و حتی می‌گویند این نسبت به مرحوم صدوق ثابت نیست.

اهل سنت چطور؟ علامه در تذکره نقل خلاف می‌کند از ابو حنیفه. مثل اینکه ابو حنیفه برخی از اینها را تجویز نکرده. مثلاً گفته آدمی که نماز واجب می‌خواند، یا آدمی که فریضه را از نو می‌خواند، حق اقتدا ندارد.

قال فی التذکرة: «لا یشترط اتحاد الصلاة نوعاً و لا صنفاً فللمفترض أن یصلّی خلف المتنفل - منظور از متنفل، نافله نیست بلکه متنفل بالعرض است- و بالعکس و من یصلّی الظهر خلف من یصلّی البواقی و بالعکس سواء اختلف العدد أو اتّفق ثمّ ذکر من وافقنا من الجمهور - کسانی که با ما موافقند- ثم قال و قال ابو حنیفه و مالک و احمد فی الروایة الاخری لا یصلّی مفترض خلف متنفل و لا مفترض فی غیر الفرض الامام و یصلّ المتنفل خلف المفترض و به قال الزهری و ربیعة لقوله: - با این حدیث استدلال کرده‌اند که از ابو هریره است- انّما جعل الامام لیتمّ به فلا تختلفوا علیه» گفته‌اند «لا تختلفوا علیه» باید با او همرنگ باشد.

علامه می‌گوید مراد از «لا تختلفوا علیه» این نیست که از هر نظر همرنگ باشد، بلکه مراد این است که در افعال و اذکار از امام تبعیت کند. به دلیل ذیلش «اذا کبّر کبروا، اذا رکع فارکعوا، اذا سجد فاسجدوا» .

«لا تختلفوا علیه» معنایش این نیست که همرنگ باشد، خیر! جلوتر از او ذکر و حرکتی انجام ندهد، ذیل روایت هم هست.

پس مسئله در میان ما محل اتفاق است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo