< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

88/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه‌ی قبل فروعی را عنوان کردیم، فرع اول را خواندیم و الآن در فرع دوم هستیم.

فرع اول این بود که اگر انسانی در وسط نماز شک کند که اصلاً اقتدا کرده یا نکرده؟ مرحوم سید فرمود:

«بنی علی العدم و أتمّ منفرداً»؛ مرحوم سید در واقع استصحاب را مطرح کرد. ولی ما در اینجا به قاعده‌ی اشتغال چسبیدیم، ممکن است کسی بپرسد که استصحاب رد شد، پس مرجه در اینجا چیست؟

پاسخش این است که مرجع در اینجا احتیاط است. باید کاری کند که به مقدار احتیاط عمل کند. به این معنا که اگر صلات اخفاتیه است، حمد را بخواند. و اگر صلات جهریه است، دیگر در صلات جهریه خواندن ممکن نیست.

بررسی فرع دوم

می‌داند که این آدم وارد مسجد شده، در مسجد نشسته بود و به نیت اقتدا برخاست، مکبّر گفت «قد قامت الصلوة» من هم به نیت اقتدا بر خاستم، ولی نمی‌دانم آیا موقع «الله اکبر» نیت کردم یا نکردم؟ احتمال می‌دهم بین نیت اولی و بین ورود من به نماز غفلتی رخ داده و اصلاً من موقع دخول نیت نکرده باشم. مانع ندارد که انسان به نیت اقتدا برخیزد، اما غفلت رخ دهد و موقع دخول در نماز فاقد نیت جماعت باشد. مرحوم سید در اینجا هم همان حرفها را می‌زند و می‌گوید:«بنی علی العدم و أتمّ منفرداً» البته سید این قسمت را دو فرع نکرده، بلکه من آن را دو فرع کرده‌ام.

لو شک فی أنّه نوی الائتمام أم لا؟ بنی علی العدم و أتمّ منفرداً -این فرع دوم است که ایشان به صورت «إن» وصلیه می‌گوید- و إن علم أنّه قام بنیة الدخول فی الجماعة - فرع دوم را به صورت «إن» وصلیه می‌گوید، ولی ما این را فرع مستقلی قرار دادیم. حال چه کنیم؟

مستمسک از کتاب «ذکری» نقل می‌کند که بنا را بر جماعت می‌گذارد، روایت داریم که «الصلاة بما افتتح علیه»؛ نماز را که با آن افتتاح کردیم، باید بنا را بر آن بگذاریم.

اشکال صاحب مستمسک

مرحوم صاحب مستمسک اشکال خوبی می‌کند و می‌گوید این روایت در جایی است که اول نماز نیت معلوم است و در اثنا اگر شک کردم، همان نیت اول را می‌گیرم. فرض کنید موقع نماز نیت ظهر کرده‌ام. در اثنا شک می‌کنم که آیا عدول کردم یا نکردم؟ حضرت می‌فرماید: «الصلاة علی ما افتتح علیه»؛ یعنی همان نیت اول معتبر است. پس روایت در جایی است که وارد نماز شدم «بنیة».

ولی در ما نحن فیه اصل نیت مشکوک است. برخاستم ولی احتمال می‌دهم که موقع برخاستن و میان دخول در نماز غفلت رخ داده باشد و اصلاً ‌من نیت جماعت نکرده باشم؛ بنابراین، اینجا جای آن روایت نیست. جای روایت در جایی است که دخولم در نماز بنیة قطعی باشد و حال آنکه من در اینجا شک دارم که آیا موقع ورود به نماز نیت جماعت کردم یا غفلت بر من عارض شد و اصلاً نیت نکردم.

صاحب مستمسک در اینجا استصحاب را مطرح می‌کند و می‌گوید: «فیه تأمّل». استصحاب بقاء نیت کنیم، من که به عنوان نیت بلند شدم، ولی احتمال می‌دهم که بین بلند شدن و بین دخول در نماز غفلت رخ داده باشد، آنجا باید استصحاب نیت کنیم. مرحوم مستمسک می‌گوید: « فیه تأمل» تأملش در چیست؟ چون مثبت است، زیرا استصحاب بقاء نیت، ثابت نمی‌کند عنوان جماعت را که این فعل من در جماعت است. استصحاب نیت ثابت نمی‌کند که «هذا الفعل موصوف بالجماعة».

ولی ما کراراً گفتیم که اگر این نوع استصحاب‌ها را مثبت بگیریم، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود (لم یستقرّ حجر علی حجر)؛ فرض کنید که من نمی‌دانم روز هست یا نیست، نماز نخوانده‌ام احتمال می‌دهم که غروب شده باشد یا نه؟

آقایان می‌گویند استصحاب نهار می‌کنیم،استصحاب بقاء نهار، ثابت نمی‌کند که «کون الصلاة فی النهار»؛ یا استصحاب بقاء لیل می‌کنم، این «لا یثبت أنّ الفعل واقع باللیل». یا استصحاب طهارت می‌کنم، وضو دارم یا نه؟ استصحاب وضو می‌کنم، این «لا یثبت أنّ الصلاة مع الطهور» ؛ ما اینگونه چیزها را مثبت نمی‌دانیم، اینها حتماً غیر مثبت است.

خلاصه‌ی فرع دوم

فرع دوم این است که من به نیت جماعت برخاستم؛ ولی احتمال می‌دهم که بین برخاستن و دخول نماز غفلتی به من رخ بدهد و اصلاً جماعت در ذهنم نباشد. مرحوم سید در اینجا می‌گوید: «بنی علی العدم و أتمّ منفرداً». صاحب کتاب ذکری گفته است که: «الصلاة علی ما افتتح علیه».

مرحوم مستمسک جواب می‌دهد و می‌گوید این روایت در جایی است که افتتاح با نیت باشد؛ و حال آنکه من اصلاً نمی‌دانم که آیا افتتاح با نیت بوده یا نه؟

بعضی‌ها گفته‌اند که استصحاب بقاء نیت کنیم، مستمسک می‌گوید این مثبت است، استصحاب بقاء جماعت،«لا یثبت أنّ الفعل فی جماعة» این صلاة، صلاة جماعت است.

ما در جواب گفتیم که اگر اینها را مثبت بدانیم، خیلی از استصحاب‌ها به زمین می‌خورد و سه مثال هم به عنوان شاهد آوردم:

الف؛ استصحاب بقاء اللیل، «لا یثبت کون الصلاة فی اللیل»؛

ب؛ استصحاب بقاء نهار، «لا یثبت أنّ الفعل فی النهار». چرا؟ ملازمه عقلی است نه شرعی.

حتی اگر استصحاب طهارت کنیم که نمی‌دانم وضو دارم یا نه؟

ج؛ استصحاب طهارت، «لا یثبت أنّ الصلاة مع الطهور».

پس در اینجا اگر استصحاب را قبول کردید، باید نماز را با جماعت تمام کنید. ولی اگر شما را وسوسه فرا گرفت، احتیاط می‌کنید مثل فرع اول؛ چون فرع اول این بود که «لو کانت الصلاة اخفاتیة» در آنجا حمد و سوره را می‌خوانید. و اما «لو کان الصلاة جهریة» که در آنجا دوران الامر بین المحذورین است، منفرد باشم باید بخوانم و اگر مقتدی باشم، نباید بخوانم، به همین نحو تا آخر تمام می‌کنم. پس این فرع هم تمام شد، در این فرع: الأقوی الرجوع إلی إستصحاب بقاء نیة الجماعة و یثبت أنّ الصلاة وقع فی الجماعة.

اگر این اصل مثبت شد، سراغ قاعده احتیاط می‌رویم. باید طوری باشد که به مقدار احتیاط به نماز عمل کنیم.

بررسی فرع سوم

اگر آمدم، خودم را در حال جماعت دیدم. امام می‌گوید «اهدنا الصراط المستقیم» و من هم دارم گوش می‌کنم. الإنصات «و إذا قرء القرآن فاستمعوا له و أنصتوا» آیا این انصات من، دلیل بر این هست که من نیت جماعت کرده‌ام و نمازم درست است؟ آیا می‌توانیم انصات را دلیل بگیریم. یا خیر! در صلات اخفاتیه است و من هم «سبحان الله والحمد لله» می‌گویم، در صلاة جهریه گوش می‌کنم؛ در هر صورت یک علائم جماعت در من هست. اگر خودم را در حال علائم جماعت دیدم، ممکن است که بگویم من در حال جماعت هستم یا نه؟

مرحوم سید در فرع سوم می‌گوید: «نعم لو ظهر علیه احوال الائتمام کالانصات و نحوه فالاقوی عدم الالتفات الی الشک و لحوق احکام الجماعة».

ولی من از سید تعجب می‌کنم؟ این ظن است، دلیل بر حجیت این ظن چیست؟

من خودم را در حال جماعت می‌بینم، آیا این ظن حجت است؟ مگر اطمینان حاصل شود؛ ولذا پشت سرش می‌گوید: «و إن کان الاحوط الاتمام منفرداً». باز ما در اینجا احتیاط سابق را می‌آوریم. اگر صلات، صلاة اخفاتیه است به آن نحو، و اگر جهریه است به نحو دیگر؛ والاّ این ظن دلیل بر حجیت نیست. بعضی از حاشیه نویس‌ها هم این تذکر را داده‌اند.

بررسی فرع چهارم

اگر من در اول نماز نیت جماعت را کردم. ولی احتمال می‌دهم وقتی که امام به جمله‌ی «ایاک نعبد» رسید، من از جماعت منصرف شده باشم.

مرحوم سید دراینجا می‌گوید «الامر سهل»، چرا؟ قاعده تجاوز دارد. قاعده تجاوز می‌گوید: «کلّما مضی من صلاتک و طهورک فامضیه کما هو». اصل این است که نیتی که من کرده‌ام باطل است. حق احتیاط به استصحاب ندارد، در اینجا قاعده تجاوز حاکم بر استصحاب است حتی اگر متوافق باشند. استصحاب در اینجا با قاعده تجاوز متوافق است و قاعده تجاوز جاری است. فکر می‌کنم که آیا در گذشته من از نیت جماعت منصرف شده‌ام یا نه؟ نه! قاعده تجاوز می‌گوید که وقت این کار گذشته، «فامضیه کما هو».

فرع چهارم: «و أمّا إذا کان ناویاً للجماعة و رأی نفسه مقتدیاً و شکَّ فی أنّه من اول الصلاة نوی الانفراد أو الجماعة فالامر سهل».

کمی با من فرق کرد. من نیت جماعت کردم، ولی احتمال می‌دهم ابتدای نماز نیت جماعت نکردم و فراموش کردم؛ ولی اگر نیت جماعت داشتید، انشاء الله نیت تان تا ابد باقی است. البته این فروع کمتر مورد اتفاق است. برگردیم و فروع را یکبار دیگر بررسی کنیم.

چهار تا فرع است:

١. اگر شک در اصل ائتمام نمودم، به این معنا که اصلاً قصد جماعت کردم یا نکردم؟ مرحوم سید گفت: «بنی علی العدم و أتمّ منفرداً».

2. موقعی که برخاستم نیت کردم، ولی احتمال می‌دهم بین برخاستن و بین دخول در نماز غفلت کرده باشم. باز مرحوم سید گفت: «بنی علی العدم و أتمّ منفرداً».

ولی ما گفتیم اینجا استصحاب جماعت می‌کنیم؛ و اگر این مثبت باشد، دیگر نوع استصحاب‌ها مثبت می‌شود و حتی استصحاب وضو هم مثبت می‌شود.

٣. «لو ظهر علیه احوال الائتمام»، یعنی قرائنی است که من مقتدی هستم. مرحوم سید در اینجا به ظن عمل کرد. ولی ما گفتیم که دلیل بر حجیت این ظن نیست.

٤. «أما اذا کان ناویا للجماعة»؛ من قصد جماعت داشتم و خودم را در حال اقتدا می‌بینم. احتمال می‌دهم که اول نماز از نیتم غافل باشم. اینجا دیگر قاعده فراغ جاری است.

المسألة الثانیة عشر

در اینجا ما سه فرع داریم:

فرع اول: فرع اول این است که من نیت کردم که به زید اقتدا کنم که عادل است. بعد از نماز دیدم که عمرو است و این عمرو هم فاسق است.

فرع دوم: اقتدا کردم «بما أنّه زید فبان عمرو» اما عمرو نیز همانند زید عادل است. در اینجا چه کنیم؟

در اینجا آقایان دو صورت فرض می‌کنند:

الف: یک موقع اصالت مال زید است، به زید اقتدا می‌کنم. اگر هم می‌گویم زید حاضر، حاضر جنبه‌ی عنوان مشیری دارد، تمام علاقه‌ام به زید است. به گونه‌ای که اگر در نماز به من بگویند که این آقا زید نیست، نایب زید( عمرو) است جا نماز را جمع می‌کنم و می‌روم. یعنی به این نیت اقتدا می‌کنم که اصالت مال زید باشد.

ب: اما یک موقع اقتدا به زید کردم و زید اصالت ندارد. آن چیزی که اصالت دارد عنوان حاضر است، به گونه‌ای که اگر به من بگویند این عمرو است نه زید، در پاسخ می‌گویم چه فرق می‌کند، من می‌خواهم به آدم عادل اقتدا کنم، خیال می‌کردم که زید است، حالا که عمرو از کار در آمد، باز برای من نمی‌کند.

فهیهنا فروع ثلاثة

١. اقتدیتُ بزید فبان عمرو أنّه فاسق.

٢. اقتدیت بزید بان أنّه عمرو العادل. اگر اصالت مال زید است،‌عنوان حضور، عنوان مشیر است. یک موقع عکس است،‌

3. یک موقع عکس است، یعنی تمام نظر من به پیش نماز حاضر است، همه‌ی مردم که می‌آیند تا نماز ظهر و عصر را در مسجد اعظم یا حرم یا مسجد گوهر شاد بخوانند، نوع مردم امام جماعت را نمی‌شناسند، فقط به عنوان امام حاضر شرکت می‌کند، بله! گاهی مکبّر می‌گوید پیش نماز فلان آقا ابن فلان آقاست، آن جنبه‌ی مشیری دارد،‌ولی آنچه مهم است همان عنوان حاضر است

المسألة الثانیة عشر

«إذا نوی الإقتداء بشخص علی أنّه زید فبان أنّه عمرو فإن لم یکن عمرواً عادلاً بطل جماعته و صلاته ایضاَ، إذا ترک القرائة أو أتی بما یخالف صلاة المنفرد و إلّا صحّت علی الأقوی، و إن التفت فی الإثناء و لم یقع منه ما ینافی صلاة‌المنفرد أتمّ منفرداً؛ و إن کان عمرواً ایضاً عادلاً ففی المسألة صورتان: احداها أن یکون قصده الاقتداء بزید و تخیّل أنّ حاضر هو زید، ففی هذه الصورة تبطل جماعته و صلاته –أیضاً - إن کان خالفت المنفرد، سوم: أن یکون قصده لهذا الحاضر- مثلا برای نماز در مسجد گوهر شاد رفتم، هر کسی که در آنجا به عنوان امام جماعت هست، من پشت سرش نماز می‌خوانم- و لکن تخیّل زید فبان أنّه عمرو» در اینجا می‌فرماید جماعت و صلاتش درست است.

فرع اول

من نیت کردم که پشت سر زید نماز بخوانم، «فبان عمرو». اتفاقاً عمرو هم (عمرو عاص) است که فاسق و فاجر است. مرحوم سید در اینجا می‌فرماید جماعتش باطل است، اما نمازش اگر به وظیفه منفرد عمل کند، منفرداً نمازش درست است، چطور؟ یعنی حمد و سوره را خوانده باشد و زیادی رکن انجام ندهد، چون زیادی رکن در جماعت معفو است، قرار شد که جماعت من باطل باشد. اگر آخر نماز فهمیدم که به وظیفه منفرد عمل کردم،در این فرض نمازم درست است، والاّ اگر حمد و سوره را نخوانده باشم یا رکوع زیادی داشته باشم، نمازم باطل است. حتی اگر در اثنای نماز هم بفهمم، باز مسئله همین است، اگر به وظیفه منفرد عمل کنم که اهلاً و سهلاً. و الا نمازش باطل است.

مرحوم سید دو تا ادعا دارد: ادعای اول اینکه «بطل جماعته». اول این را بررسی کنیم تا بعداً ببینیم صلاتش چطور است.

اما اینکه می‌گوید «فسدت جماعته»؛ صاحب جواهر و دیگران می‌گویند جماعت این فرد چگونه درست می‌شود؟ به امامت زید، اینکه زید نیست؛ به امامت عمرو، عمرو که فاسق است، چگونه ما بیاییم و بگوییم جماعتش درست است تا صلاتش درست باشد، جماعت امام می‌خواهد، امامش که زید نیست، عمرو است و عمرو هم فاسق است.

یلاحظ علیه

امامش نه زید است تا بگوییم لیس بموجود؛ عمرو است که بگوییم عمرو فاسق است. امامش همان حاضر است. می‌گوییم «حاضر» فاسق است، عدالت شرط واقعی نیست بلکه شرط ذُکری، است. از کجا می‌گوییم، روایت می‌گوید: «صلّ خلف مَن تثق بدینه»، (تثق بدینه) من اطمینان داشتم که این عادل است.

فإذ قلت: وثوق در اینجا جنبه‌ی موضوعی ندارد، جنبه طریقی دارد، این که طریقش خلاف در آمد.

قلت: می‌گوییم: این گونه نیست، یعنی از روایت استفاده نمی‌شود، چون همین مقداری که احراز عدالت کردم کافی است. این اول کلام است که بگوییم «تثق بدینه» جنبه طریقی دارد و طریق در اینجا با واقع مخالف است.

بنابراین این مسئله‌ای که مرحوم سید و دیگران و محققین گاهی قبول می‌کنند و می‌گویند: «فسدت جماعته» تا برسیم به نمازش، این اول کلام است. می‌گویند کدام امام؟ زید نیست، عمرو هم که فاسق است، می‌گوییم سومی امامش حاضر است، و اما اینکه می‌گوییم فاسق است؛ از کجا معلوم این جنبه طریقی دارد، خیر! «صلّ خلف من تثق بدینه» من (بالله) موقع نماز خواندن اطمینان به عدالت این فرد داشتم. ادعای اینکه این وثوق جنبه طریقی دارد، علم طریقی است و موضوعی نیست، «هذا اول الکلام».

ففلذا اینکه به طور قاطع بگوییم «بطلت جماعته» مشکل است، اللهم اینکه اجماعی در کار باشد. مرحوم خوئی در اینجا تلازم می‌کند و می‌گوید در اینجا اجماع داریم، می‌گوید در اینجا باید اجماعی باشد که کشف از دلیل شرعی کند که «وصل الیهم و لم یصل الینا»، غرض این است که اینگونه جاها کمی باید با عصای احتیاط راه رفت، اینکه‌ بگوییم «بطلت جماعته» مشکل است. ممکن است بگوییم جماعتش هم تا آخر درست است. بله! اگر در اثنا بفهمد، ممکن است بگوییم که در بقیه «بطلت جماعته»؛ چرا؟ چون خلاف واقع در آمد. بنابراین،‌ ما خیلی جازم نیستیم که جماعتش باطل باشد.

فرع دوم:

فرع دوم، یعنی بگوییم «بطلت صلاته»؛ آقایان می‌گویند (بطلت جماعته) دلیل شان همین است. می‌گویند امام ندارد، زید نبوده و آن کسی هم که بوده، فاسق بوده.

ما می‌گوییم امام دارد و امامش هم حاضر است، شرطش هم عدالت واقعی نیست، بلکه احراز العدالة است.

و اما اینکه نمازش چرا باطل است؟ مرحوم سید تحت تأثیر مرحوم صاحب جواهر قرار گرفته است، جواهر دو تا علت آورده که نمازش باطل است:

و أما الثانی، أی فساد صلاته أو صحتها فقد عللّه فی الجواهر بوجهین:

١.عدم وقوع ما نواه و عدم نیة ما وقع منه، ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع) نیت کردیم زید اما عمرو از آب در آمد،

٢. لأنّ قاعدة التعیین التوصل به الی الواقع لا أنّه یکفی و إن خالف الواقع

هدف از امام این است که ما معین کنیم و به واقع برسیم، نه اینکه حضور ذهنی‌اش کافی باشد ولو خلاف واقع.

ااما دلیل اول، دلیل سستی است، «ما قصد لم یقع ما یقع لم یقصد»؛ چرا سست است؟ مرحوم سید و جواهر خیال کرده‌اند که ما دو تا امر داریم، یک امر جماعتی و یک امر انفرادی. جماعت را قصد کردیم، «لم یقع»؛‌ انفراد هم اگر واقع بشود قصد نکردیم. «فکأنّ هیهنا امرین: امر بالجماعة و امر بالانفراد». اولی را قصد کردیم، خراب از کار در آمد؛ دومی را هم قصد نکردیم. جوابش را کراراً گفتیم که ما دو تا امر نداریم، بلکه یک امر داریم و آن هم نماز است، «أقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل». این دو تا مصداق آیه‌ی مبارکه هستند.

پس آن چیزی که من قصد کردم، «ما قصد وقع» چه بود؟ نیت صلاة الظهر. غایة ما فی الباب دو فرد دارد: یک فردش جماعت است، و فرد دیگرش انفراد، نیت فرد لازم نیست، همین که نیت نماز کرده‌ام برای من کافی است، لازم نیست که سه تایش را هم نیت کنم؛ گفته «اکرم العالم» یک عالمی داریم که ریاضی‌دان است و یک عالمی هم داریم که فقیه است. من اکرام می‌کنم «بما أنّه عالم»؛ دیگر لازم نیست که بگویم عالم ریاضیدان یا عالم فقیه.

اما در دومی، صاحب جواهر می‌گوید ما این امام را معین می‌کنیم که اعمال مان را بر طبق آن انجام بدهیم، این باید مطابق واقع باشد.

در جواب عرض می‌کنیم که غرض حاصل است، خواه علی بن ابی طالب باشد یا عمرو و عاص باشد؛ من اعمالم را با او تطبیق دادم. آن غرضی که از تعیین هست، آن غرض از تعیین حاصل است.

لأن فائدة التعیین التوصل به إلی الواقع لا أنّه یکفی و لو إن خالف الواقع.

ااگر زید نبود و عمرو بود. می‌گوییم غرض از تعیین امام این است که پیامبر فرمود «إنّما جعل الامام لیؤتمّ به إن رکع فارکع إن سجد فاسجد» من این کار را کردم. در تعیین همین مقداری که بدانم حاضر است کافی است، حالا می‌خواهد علی (علیه السلام) باشد یا عمرو عاص، غرض در هر دو حاصل است.

علی ای حال دلیلی بر بطلان نماز این آقا پیدا نکردیم. ولذا مرحوم سید از جواهر عدول کرده و گفته جماعتش باطل است، اما فرادایش صحیح است. منتها شرط دارد، شرطش کدام است؟ «أن یعمل بوظیفة المنفرد» چه کند؟ حمد و سوره را بخواند و زیادی رکن را انجام ندهد.

اما روی مبنای ما که هم جماعتش درست است و هم نمازش ، سوره و حمد را نخواند، باز هم نمازش درست است، زیادی در رکن هم داشه باشد درست است.

پس کسانی که می‌گویند: «بطلت جماعته و صلاته» که هیچ؛ آن کسی که می‌گوید «بطلت جماعته و صحّت صلاته» که سید است، این باید اعمال منفرد را انجام دهد.

ااما روی مبنای ما که هم جماعت درست است و هم نماز؛ حتی اگر حمد و سوره را نخواند و یا زیادی رکن باشد اشکالی ندارد.

تا اینجا باز نگری شد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo