< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم نماز کسی که خیال می‌کند امام را در رکوع درک می‌کند و درک نکرد یا شک در درک کرد

المسألة الخامسة و العشرون

لو رکع بتخیل إدراک الإمام راکعاً و لم یدرک بطلت صلاته، الخ.

موضوع: حکم نماز کسی که خیال می‌کند امام را در رکوع درک می‌کند و درک نکرد یا شک در درک کرد

ممرحوم سید در این مسئله‌، دو فرع را مطرح می‌کند:

الف: هرگاه شخص به خیال اینکه امام را در رکوع درک خواهد کرد،‌اقتدا کند و درک نکرد یا شک کرد که درک کرده یا نه، حکم نمازش چیست؟

مثلاً من خیال کردم که امام را در رکوع درک می‌کنم ولذا وارد مسجد شدم و تکبیرة‌ الإحرام را گفتم، متاسفانه قبل از آنکه من امام را در کوع درک کنم،‌او سر از رکوع برداشت.در اینجا تکلیف نماز و تکبیرة‌الإحرام من چیست؟

ب: فرع دوم این است که تکبیرة الإحرام را گفتم و به رکوع و امام هم سر از رکوع برداشت، ولی من نمی‌دانم که امام را در رکوع درک کردم یا درک نکردم؟

در اولی یقین دارم که درک نکردم،‌اما در دومی شاک هستم که آیا درک کردم یا درک نکردم،

تکلیف این دو فرع چیست؟

حکم فرع اول چیست؟

آآقایان در فرع اول سه احتمال گفته‌اند:

1: احتمال اول این است که بگوییم این آدم که تکبیرة‌ الإحرام را گفت و امام را در رکوع درک نکرد، سر از رکوع بر دارد و بایستد،‌امام که در رکعت دوم به این می‌رسد،‌این شروع به اقتدا کند،‌کأنّه این آدم که تکبیرة‌ الإحرام را گفت و به رکوع رفت و در کوع امام را درک نکرد، نمازش باطل نباشد،‌بلکه همین نمازش صحیح باشد،‌غایة ما فی الباب رکعت حساب نمی‌شود، سر از رکوع بر می‌دارد و مستقیم القامه می‌ایستد، صبر می‌کند،‌هر موقع که امام در رکعت دیگر به این آدم رسید،‌رکعت دوم امام است و رکعت اول این فرد، و دیگر احتیاج به تکبیرة الإحرام ندارد، چون اگر احتیاج به تکبیرة الإحرام داشته باشد،‌معنایش بطلان خواهد بود.

2:‌ احتمال دوم این است که اگر این آدم امام را در رکوع درک نکرد، همانجا فرادی باشد که در حقیقت تکبیرة الإحرامش هم حرام نمی‌شود، نمازش فرادی می‌شود و در این فرض حمد و سوره هم از او ساقط می‌شود، یعنی همین مقداری که در رکوع است برایش کافی است و یک رکعت محسوب می‌شود هر چند حمد و سوره را نخوانده است،‌چون «لا تعاد الصلاة» اینجا را می‌گیرد.

3: احتمال سوم این است که نماز این آدم باطل است.

بررسی قول دوم

در برسی این احتمالات و اقوال، ما نخست احتمال و قول دوم را مورد بحث قرار می‌دهیم، قول و احتمال دوم این بود که نماز این آدم صحیح است، منتها به عنوان فرادی صحیح است نه به عنوان جماعت.

ااین خیلی احتمال عجیب است، چون این خلاف نص است، چون در روایت حلبی گفت:‌«و إن رفع (الإمام) رأسه قبل أن ترکع فقد فاتتک الرکعة» آن وقت چطور شما می‌گویید نمازش به عنوان فرادی صحیح است و این یک رکعت حساب می‌شود، ولی این احتمال با روایت حلبی نمی‌سازد، چون روایت حلبی گفت:‌«و إن رفع (الإمام) رأسه قبل أن ترکع فقد فاتتک الرکعة» یعنی این رکعت باطل شد فلذا نه به عنوان جماعت درست است و نه به عنوان فرادی، ‌نه اینکه فقط جماعتش باطل شد. ظاهر روایت حلبی این است که هردو باطل است هم جماعت و هم فرادی:

متن روایت حلبی

محمد بن علیّ بن الحسین باسناده علی الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنّه قال: «إذا أدرکت الإمام و قد رکع فکبّرت و رکعت قبل أن یرفع الإمام رأسه فقد أدرکت الرکعة، و إن رفع رأسه قبل أن ترکع فقد فاتتک الرکعة» الوسائل:‌ج 5،‌الباب 45 من أبواب صلاة‌ الجماعة، الحدیث 2.

از این روایت استظهار می شود که تنها جماعت از این آدم فوت شده، بلکه این رکعت هم «کلا رکعة» است، یعنی همین که امام را در رکوع درک نکردی، رکعت از شما فوت شده است،‌نه اینکه فقط جماعت فوت شده باشد.

ببنابراین، احتمال و قول دوم با ظاهر روایت حلبی سازگار نیست.

بررسی احتمال و قول اول

احتمال اول این بود که اگر این آدم امام را در رکوع درک نکرد، مستقیم القامه بر می‌خیزد تا امام برای رکعت دوم بلند شد،‌این هم در رکعت دوم به امام ملحق می‌شود.

این احتمال هم به نظر می‌رسد که احتمال خوبی نباشد، یعنی ما تا کنون نمازی را نشنیده‌ایم که اولش فرادی باشد و اثنائش جماعت. ظاهر این است که این تکبیره را که گفته،‌تکبیره‌ی صحیحی است،‌از نماز بیرون نمی‌آید، این جماعت نیست، یعنی پنج دقیقه فرادی، و بقیه هم جماعت است، ما نمازی که از فرادی به جماعت برود نداشتیم، بله! عکسش را داشتیم، یعنی اینکه از جماعت به فرادی برود.

پس معلوم شد که هردو احتمال بی اساس است،‌ چون اگر این آدم فرادی باشد، این با روایت حلبی نمی‌سازد، و اگر بخواهد جماعت حساب کند، این معنایش این است که از فرادی به جماعت ملحق بشود.

علاوه براین، زیادت رکن هم است،‌ این رکوعی که آورده، زیادی محسوب می‌شود، چون بعداً که ملحق به جماعت می‌شود،‌اولین رکعت او محسوب می‌شود فلذا رکوع قبلی زیادی در فریضه به حساب می‌آید، اما اینکه گفته‌اند زیادی رکن در جماعت مبطل نیست، این در جایی است که جماعت منعقد شده باشد و فرض ما در اینجا این است که جماعت منعقد نشده است،‌ کی منعقد می‌شود؟‌ هنگامی که امام برای رکعت دوم بلند شود و این آدم به امام ملحق بشود.

پس هردو قول مشکلاتی دارد، پس چه کنیم؟ ما علی الظاهر همان بطلان را می‌گیریم که احتمال سوم باشد.

و ما قبلاً این مطلب را گفتیم که اگر کسی تکبیر را بگوید و امام را به رکوع درک نکند،‌نمازش محکوم به بطلان است.

پس ظاهراً اگر بگوییم :البطلان لزیادة‌الرکن،‌این از همه‌ی احتمالات سالم تر است.

بله! اگر کسی بخواهد احتیاط کند، احتیاطش این است که عدول کند به نافله، دو رکعت نافله را تمام کند،‌آنگاه بر خیزد و دو مرتبه به امام اقتدا نماید.

ببنابراین، اگر کسی بخواهد که نمازش بدون شک و شبهه باشد، باید این کار را بکند،‌ ما هم احتمال صحت می‌دهیم هر چند علی حسب الظواهر گفتیم باطل است، ولی «العلم عند الله»،‌ لعل‌ این آدم فرادایش صحیح باشد یا جماعتش صحیح باشد، منتها برای فرار از این مشکلات،‌عدول کند به نافله و نافله را تمام کند،‌آنگاه دو مرتبه به امام اقتدا کند.« هذا کلّه حول الفرع الأول»

الفرع الثانی

فرع دوم این است که در رکوع به امام اقتدا کردم،‌ منتها نمی‌دانم که امام را در رکوع درک کردم یا نه؟

در فرع اولی یقین دارم که امام را در رکوع درک نکردم، فلذا گفتیم باطل است،‌ ولی در این فرع دوم شک دارم که آیا امام را در رکوعش درک کردم یا نه؟

در اینجا احتمال صحت است، یعنی ممکن است پنجاه درصد صحیح باشد و پنجاه درصد دیگر باطل. ممکن است درک کرده باشم،‌پس صحیح است، ممکن است درک نکرده باشم،‌پس باطل است، پس در اینجا یقین به بطلان نداریم، فلذا نوبت می‌رسد به اصول عملیه.

آیا در اینجا حکم استصحاب چیست؟

ههمیشه فقها در صورت شک دو حادث، سه صورت می‌گویند:

الف:‌گاهی هردو (کلاهما) مجهولی التاریخ می‌باشند.

ب: گاهی أحدهما معلوم التاریخ و الآخر مجهول،

ج:‌ گاهی هم هردو معلوم التاریخ می‌باشند.

اما اگر هردو مجهولی التاریخ بودند،‌یعنی نه «رفع الإمام رأسه من الرکوع»‌ تاریخش معلوم است،‌ و نه «وصول المأموم إلی الرکوع» تاریخش معلوم است، هیچکدام معلوم نیست و هردو برای ما مشکوک است، هم احتمال دارد که رفع رأس الإمام من الرکوع،‌مقدم بر وصول ماموم بر رکوع باشد و ممکن است که رکوع ماموم، مقدم بر رفع رأس الإمام من الرکوع باشد،‌ الأصلان یتعارضان، هردو اصل تعارض می‌کنند، دوتا اصل کدام هستند:

1: أصالة بقاء‌ الإمام فی الرکوع إلی زمان وصول المأموم فی الرکوع، نتیجه‌ی این اصل صحت است.

2: أصالة عدم رکوع المأموم إلی زمان رفع الإمام رأسه من الرکوع،‌ اصل این است که ماموم رکوع نکرده نکرده ...،‌تا لحظه‌ای که امام سر از رکوع بر داشت،‌ نتیجه‌ی این اصل بطلان است. هردو مجهول التاریخ هستند. یکی استصحابش ایجابی است،‌دیگری استصحابش سلبی است،‌از طرف «امام» ایجابی است،‌یعنی اصالة بقاء‌ الإمام إلی زمان رکوع المأموم.

اما از طرف ماموم،‌استصحابش عدمی است، یعنی أصالة عدم رکوع المأموم إلی زمان رفع الإمام رأسه من الرکوع. هردو استصحاب تعارض می‌کنند و تساقط می‌کنند و در نتیجه نماز می‌شود باطل. چرا باطل می‌شود؟‌

چچون موضوع صحت احراز نشده است،‌موضوع صحت کدام است؟‌ موضوع صحت همان است که در روایت حلبی آمده بود که گفت امام را در رکوع درک کنی و شما احراز نکردید که آیا امام را در رکوع درک کردی یا نکردی، فلذا این دو اصل در اثر تعارض، تساقط می‌کند، فالمرجع هو الدلیل الإجتهادی. دلیل اجتهادی گفت باید امام را در رکوع درک کنی و این آدم امام را در رکوع درک نکرده، یعنی شک دارد که درک کرده یا نکرده.

الصورة‌ الثانیة

صورت دوم این است که رکوع ماموم معلوم التاریخ است، یعنی می‌دانیم که ماموم کی به رکوع رفت، اما نمی‌دانیم که امام کی از رکوع سر بلند کرده،‌این برای ما معلوم نیست. در جایی که یکی از حادثین معلوم التاریخ و الآخر مجهول التاریخ است،‌ چه می‌کنند؟

ااصل را در مجهول التاریخ جاری می‌شود نه در معلوم التاریخ، یعنی ضابطه و قاعده این است که اصل در معلوم التاریخ جاری نمی‌شود، پس چون رکوع ماموم، معلوم التاریخ است فلذا اصل در آن جاری نمی‌شود، اما چون تاریخ سر برداشتن امام از رکوع برای ما مجهول است و نمی‌دانیم که امام کی سر از رکوع برداشت، از این رو اصل را در آن جاری می‌کنیم و می‌گوییم:‌ أصالة بقاء الإمام فی الرکوع إلی زمان وصول المأموم إلی الرکوع. یا آصالة‌ عدم رفع الرأس الإمام إلی زمان رکوع الماموم. در نتیجه نماز این آدم در این صورت دوم محکوم به صحت است.

الصورة‌ الثالثة

صورت سوم این است که امام معلوم التاریخ و ماموم مجهول التاریخ است، قهراً اصل در ناحیه‌ی امام جاری نمی‌شود. چرا؟ چون معلوم التاریخ است. پس اصل درناحیه‌ی ماموم جاری می‌شود که مجهول التاریخ است و آن اصل عبارت است از ‌:‌ أصالة عدم إدراک المأموم رکوع الإمام، اصل عدمی جاری می‌کنیم.

ببه بیان دیگر: أصالة عدم رکوع المأموم فی حالة رکوع الإمام. این اصل عدمی را جاری می‌کنیم و نتیجه این می‌شود که نماز این آدم محکوم به بطلان می‌شود.

نکته

من در احتمال اول که ماموم یقین دارد که امام را در رکوع درک نکرده است، گفتم احتیاط این است که عدول کند به نافله و نماز را تمام کند و سپس از نو به امام اقتدا کند،‌ولی مرحوم سید در احتمال اول،‌ احتیاط را اصلاً ذکر نمی‌کند، اما در صورت دوم که صورت شک باشد، سه صورت را من گفتم، مرحوم سید در صورت شک می‌گوید:‌ الأحوط فی صورة‌ الشک الإتمام و الإعادة، أو العدول إلی النافلة و الإتمام.

اولی خوب است. فی صورة الشک الإتمام أو الإعادة، احتمال صحت است، هر چند ما از نظر حکم ظاهری گفتیم در صورتی که متعارضین هستند باطل است، جایی که ماموم مجهول التاریخ می‌باشد باطل است، این حکم ظاهری است،‌ولی در واقع ممکن است امام را درک کرده باشد،‌ولذا این آدم تمام کند و دو مرتبه اعاده کند و از این جماعت صرف نظر کند، یعنی درحالت شک تمام کند و اعاده کند، اصلاً از جماعت صرف نظر کند.

دومی مشکل است، اول «العدول إلی النافلة و الإتمام»، این هم مشکل است،‌چون عدول در جایی است که صحت قطعی باشد و حال آنکه در اینجا صحت قطعی نیست،‌چون احتمال می‌دهیم که نمازش باطل باشد و لذا این دومی که می‌گوید: «أو العدول إلی النافلة أو الإتمام» مشکل است. چرا؟ چون عدول در نافله در جایی است که انسان قاطع به صحت باشد، اگر قاطع به صحت نباشد،‌دیگر موضوع برای عدول نیست، از این بیان روشن می‌شود که در اولی هم که من گفتم: «یعدل إلی النافلة و یتمّ» آنجا هم مشکل است. عدول در جایی است که صحت قطعی باشد.

بنابراین،‌عدول بر نافله، نه در دومی درست است و نه در اولی، چون عدول در جایی است که صحت محرز باشد.

‌بله! اگر صحت محرز شد،‌عدول به نافله می‌کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo