درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم نماز کسی که امام را درسجده درک میکند
مسئلهی قبلی مربوط به این بود که امام را در تشهد درک میکردیم، مسئلهی 29 این است که امام را در سجده درک میکنیم، این مسائل متشابه هم هستند، فلذا خیال نشود که تکرار است.
دو مسئله راجع به درک امام در رکوع بود، بعداً در مسئلهی 28 هم درک امام در تشهد بود، این مسئله درک امام است در سجده.
بنابراین، مسائل کاملاً از همدیگر جدا هستند، مثلاً من وارد مسجد شدم و دیدم که امام نمازش به آخر رسانده و در حال سجده است یا سجدهی آخرش است که روایت هم در مورد آن است، یا در دو سجدهی آخر است، خلاصه اینکه من در رکعت اخیر امام رسیدم، و حال آنکه امام یا در سجدهی اولی است یا در سجدهی اخیر. آیا من میتوانم فیض جماعت را درک کنم؟
روایت صحیحه داریم که شما میتوانید فیض جماعت را درک کنید. چگونه؟ تکبیر را بگویید و سپس بنشینید و با امام سجده کنید، یا دو سجده در صورتی که در سجدهی اول اقتدا کرده باشد یا یک سجده در صورتی که در سجدهی دوم رسیده باشد، بعد از آنکه امام سر از سجده برداشت،شما هم سر از سجده بردارید و تشهد را هم با امام بخوانید،وقتی که امام سلام گفت،شما سلام را نمیگوید،بلکه بلند میشوید و شروع میکنید به خواندن حمد، «و لا تعتدّ بها»، اما اینکه ضمیر «بها» به کجا بر میگردید؟ سه قول وجود دارد.
ما قرینه پیدا خواهیم کرد که ضمیر «بها» به کجا بر میگردد، البته روایت صحیحه فقط رکعت اخیر را میگوید و آنهم سجدهی اخیر،البته روایات دیگر هم داریم که سایر رکعات را میگیرد که آنها را نیز بعداً میخوانیم.
بنابراین، ما در این مسئله در دو موقف باید بحث کنیم، فرع اول این است که امام را در رکعت اخیر درک کردم، آنهم در سجدهی اخیر یا به قول مرحوم سیده در هردو سجده. راه درکش این است که انسان تکبیر را بگوید و با امام هماهنگ بشود،البته سلام را نگوید، بلکه بر خیزد و نماز خودش را فرادی بخواند، با این عمل هم نمازش را خوانده و هم ثواب فضیلت جماعت را درک کرده است.
بنابراین،مسئلهی بیست و نهم عبارت است از: «ادراک الإمام فی السجود»، بر خلاف مسئلهی بیست و هشتم که ادراک الإمام فی التشهد بود.
فرع اول یک روایت بیشتر ندارد و آن روایت محمد بن مسلم است، اما فرع دوم تقریبا چهار روایت دارد که اسناد شان ضعیف است.
روایت فرع اول
محمد بن الحسن (شیخ طوسی، متوفای: 460) باسناده عن محمد بن یحیی،- این شخص عمران اشعری است که نویسنده کتاب «نوادر الحکمة» باشد در این کتاب همه چیز بوده،یعنی اخلاق بوده. عقائد بوده ،احکام هم بوده ولی متأسفانه این کتاب در دست نیست، وفات این مرد در حدود:290 یا 291 بوده است – عن ابن أبی نصر- یعنی احمد بن محمد أبی نصر بزنطی است،وفات ایشان در حدود:220 یا 240- عن عاصم، یعنی ابن حمید – عاصم بن حمید، کوفی است و ثقه، یعنی مرحوم نجاشی میگوید کوفیّ و ثقة – عن محمد بن مسلم، قال: قلت له:- مرادش یا امام باقر است یا امام صادق علیهما السلام – «متی یکون یدرک الإمام الصلاة مع الإمام؟قال:إذا أدرک الامام و هو فی السجدة الأخیرة من صلاته فهو مدرک لفضل الصلاة مع الإمام» الوسائل: ج 5، الباب 49 من آبواب صلاة جماعة، الحدیث 1.
آیا مراد از کلمهی «أدرک» در این حدیث این است که شخص وارد مسجد بشود و تماشا کند که ادراک صوری باشد یا مراد از «أدرک» ادراک حقیقی است، یعنی تکبیر بگوید و با امام وارد سجده بشود، البته در این حدیث نیامده که هنگامی که بلند شد، آیا تکبیر را تجدید بکند یا تکبیر را تجدید نکند؟ ظاهرش این است که تکبیر را تجدید نکند، چون اگر تجدید لازم بود، حضرت میگفت.
اما اگر «أدرک» به معنای «کبّر»باشد، یعنی «کبّر» و دخل فی الصلاة مع الإمام فی السجدة، ظاهرش است که همان تکبیره برای ما کافی است.
بنابراین،مرحوم سید در متن احتیاط میکند.
متن عروة الوثقی
المسألة التاسعة والعشرون
إذا أدرک الإمام فی السجدة الأولی أو الثانیة من الأخیرة، و أراد إدراک فضل الجماعة نوی و کبّر و سجد مع السجدة أو السجدتین و تشهّد، ثمّ یقوم بعد تسلیم الإمام و یستأنف الصلاة و لا یکتفی بتلک النیّة و التکبیر، و لکن الأحوط الإئتمام الأولی بالتکبیر الأول ثمّ الإستئناف بالإعادة.
این خلاف ظاهر روایت است،چون ظاهر روایت این است که همان تکبیر اول کافی است، زیرا اگر تکبیر دیگر لازم بود،حقش این بود که امام بفرماید،اینکه حضرت میفرماید:«إذا أدرک الإمام»،یعنی ادراک حقیقی نه ادراک صوری، ادارک حقیقی حتماً تکبیر میخواهد و همان تکبیر اول کافی است. حال اگر کسی بخواهد احتیاط کند، احتیاطش به این است که وقتی بر خواست «الله اکبر» بگوید، ولی اعم از تکبیرة الإحرام و تکبیر مستحب، فقط یک «الله اکبر» بگوید اعم از اینکه تکبیرة الإحرام باشد یا تکبیر مستحب. چون تکبیر ذکر است و مخل در نماز نیست.
اما مرحوم سید از آنجا که جازم به مسئله نیست،و لکن الأحوط إتمام الأولی بالتکبیر الأول – نماز را با تکبیر اول تمام کند، یعنی تکبیر دوم را نگوید – ثمّ الإستئناف بالإعادة – دو مرتبه از سر بگیرد، این کار مشکلی است ولذا هیچکس به این مسئله عمل نمیکند که یک تکبیر بگوید و یک نماز بخواند و دو مرتبه بلند شود و همان نماز را اعاده کند، بله! اگر بخواهد احتیاط کند، احتیاطش به این است که بلند شود و یک تکبیر بگوید که اعم باشد از تکبیرة الإحرام و ذکر الله المستحب و همین یک نماز برایش کافی است.
ولی از نظر ما تکبیر لازم نیست، ظاهر روایت این است که وارد نماز شد، ورود به نماز تکبیرة الإحرام میخواهد،حال اگر شما میگویید احتیاطاً تکبیر بگویید، راه احتیاط این است که یک تکبیر بگوید و از آن نه تکبیرة الإحرام را قصد کند و نه ذکر مطلق را،بلکه رجاء بگوید.
فرع دوم
آیا در رکعات دیگر نیز همین است، مثلاً من امام را در رکعت اول درک کردم در حالی که در سجدهی اخیر است، الله اکبر را بگویم، وارد نماز بشوم و با امام سجده کنم،هنگامی که امام برای رکعت دوم بر خواست من هم بر میخیزم، غایة ما فی الباب رکعت دوم امام و رکعت اول من است. پس فلسفهی این عملی که انجام دادم چه بود؟ بخاطر درک فضیلت نماز جماعت بود،یعنی حتی فضیلت رکعت اول را هم درک کنم. آیا در این زمینه روایت داریم؟
بله! سه روایت داریم، منتها هر سه روایت مشکلات سندی دارند.
1:و عنه – یعنی محمد بن أحمد بن یحیی - عن العبّاس بن معروف – قمّی و ثقة-، عن صفوان – صفوان بن یحیی-، عن أبی عثمان- أبی عثمان مشترک است بین سه نفر، یکی معلب بن عثمان، اگر این باشد ثقه است، دیگری ابوعثمان عبدی داریم که مهمل است، سومی ابوعثمان قابوسی که او نیز مهمل است، مهمل، غیر از مجهول است،مجهول آن است که نمیشناسیم این آدم کیست؟ ولی مهمل آن است که طرف را میشناسیم و لکن أهمل الرجال توثیقه و تضعیفه، یعنی اهل رجال در بارهی او نه توثیق دارد و نه تضعیف. این ابی عثمان مردد است بین سه نفر، اگر ابوعثمانی باشد که پدرش عثمان بن خنیس است، این ثقه است، دومی ابوعثمان عبدی است که مهمل است، سومی هم ابوعثمان قابوسی که او نیز مهمل است ، ولذا این روایت از نظر سند مشکل دارد- عن المعلّی بن خنیس- معلّی بن خنیس هم محل بحث است، از این رو فعلا ما نمیتوانیم در موردش اظهار نظر کنیم، ولی امام صادق علیه السلام با آنکه احتیاط میکرد چون زمان عباسیها بود،ولی در عین حال قاتل معلّی بن خنیس را به نحوی کشت، یعنی معلّی بن خنیس را یک نفر به امر عباسیها به قتل رسانید و کشت، حضرت امام صادق علیه السلام به نحوی فرمان داد که قاتل او را بکشند و کشتند، این شاید شاهد بر فضیلت و پاکی معلّی بن خنیس باشد
عن أبی عبد الله علیه السلام قال: « إذ سبقک الإمام برکعة- رکعت اول – فأدرکته – این اطلاق دارد، چون روایت اول داشت که «إذا أدرکت الإمام و هو فی السجدة الأخیرة» ولی این روایت مطلق است و میگوید:إذا أدرکته و قد رفع رأسه (من الرکوع) فاسجد معه و لا تعدّ بها» الوسائل: ج 5، الباب 49 من آبواب صلاة جماعة، الحدیث 2.
سوال این است که ضمیر«لا یعتدّ بها» به کجا بر میگردد،آیا به سجده بر میگردد که کلمهی «فاسجد» استفاده میشود، یا به «رکعت» بر میگردد،رکعت دور است، سجده نزدیک است؟
مرحوم آیة الله خوئی میفرماید ضمیر«بها» به سجده بر میگردد،یعنی از کلمهی «فاسجد» سجده استفاده میشود و ضمیر مونث به او بر میگردد، در حقیقت ایشان میگوید خیال نکنید که نمازش باطل است، چون سجده رکن است و اگر انسان دو سجده بکند، این رکن است، میگوید اشکال ندارد و اعتنا به این دو سجده نکن «فلا تعتدّ بها» به این دو سجده اعتنا نکن.
یا بگوییم ضمیر بر میگردد به رکعت، یعنی این را یک رکعت حساب نکن.
ولی من احتمال میدهم که بر میگردد به تکبیرة، یعنی این تکبیره را تکبیره حساب نکن بلکه دو مرتبه تکبیر را بگو. و کسی هم به ما اشکال نکند که خلاف اولی است، چون اولی در رکعت اخیر بود و ما در رکعت اخیر گفتیم که تکبیره لازم نیست.
اگر سند این روایت درست بود،میتوانستیم بقیه رکعات را هم بر رکعت اخیره اضافه کنیم و قابل افتاء بود،ولی متأسفانه ابی عثمان مردد است بین ثقه و غیر ثقه.
2: و باسناده عن محمد بن یحیی، عن عبد الله بن محمد – آقایان میگوید عبد الله بن محمد مشترک است بین عدهای،ولی من فکر میکنم که این عبد الله بن محمد، برادر احمد بن محمد بن عیسی، چون محمد بن یحیی هم از احمد نقل میکند و هم از عبد الله بن محمد، همان گونه که میدانید ما دوتا أحمد داریم که مشترک است، یکی احمد بن محمد بن خالد،دیگری هم احمد بن محمد بن عیسی است که رئیس قمّیین بود، من احتمال میدهم که این عبد الله بن محمد، برادر احمد بن محمد بن عیسی است که ظاهرا ثقه باشد، منتها قطعی نیست- عن علیّ بن حکم – ثقه است- عن ابان عثمان – از اصحاب اجماع است- عن عبد الرحمان- این ظاهراً عبد الرحمان بن أبی عبد الله بصری است- عن أبی عبد الله علیه السلام: «إذا وجدت الإمام ساجداً فأثبت مکانک حتی یرفع رأسه و إن کان قاعداً قعدت، و إن کان قائماً قمت» الوسائل: ج 5، الباب 49 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث5.
دلالت این روایت بستگی به این دارد که «فاثبت مکانک» را به معنای «الله اکبر» بگیریم.
اما احتمال دارد که معنای «فاثبت مکانک»این باشد که در جای خود محکم بایستد و نگاه کند که امام چه میکند،آیا میخواهد بعد از سجده تشهد را بخواند،پس تو هم تشهد را بخوان، اگر بر میخیزد،تو نیز بر خیز، یعنی مادامی که تکلیف امام روشن نشده، تو هم کاری را صورت نده، اگر مراد این احتمال باشد،در این صورت روایت شاهد عرض ما نیست.
پس اولی دلالتش خوب بود،منتها سندش مشکل داشت،اما این دومی از نظر دلالت هم مشکل دارد.
3: محمد بن علیّ بن الحسین باسناده عن معاویة بن شریح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:
«إذا جاء الرّجل مبادراً و الإمام راکع أجزأته تکبیرة واحدة لدخوله فی الصلاة و الرکوع، و من أدرک الإمام و هو ساجد کبّر و سجد معه و لم یعتدّ بها - ضمیر «بها» به تکبیرة بر میگردد- و من أدرک الامام و هو فی الرکعة الأخیرة فقد أدرک فضل الجماعة، و من أدرکه و قد رفع رأسه من السجدة الأخیرة و هو فی التشهّد فقد أدرک الجماعة، و لیس علیه أذان و لا إقامة و من أدرکه و قد سلّم فعلیه الأذان و الإقامة»
در هر صورت مرحوم آیة الله خوئی اصرار دارد که ضمیر «و لم یعتدّ بها» را بر گرداند به سجده و بگوید امام علیه السلام در صدد این است که این سجده مضر نیست.
ولی من فکر میکنم که این روایت معاویة بن شریح را که فرق میگذارد بین درک الإمام فی الرکوع، ومیگوید: «أجزأته»، و بین درک الإمام فی السجدة،میگوید: «لم یعتدّ بها» یعنی به این تکبیره.
بنابراین، فتوا این میشود که اگر امام را در رکعت اخیر درک کند، آنهم در سجدهی اخیر، تکبیرة برایش کافی است، اما اگر در رکعات اخیر درک کرد،این تکبیره برایش کافی نیست،ولی اگر کسی بخواهد عمل به احتیاط کند، مرحوم سید میگوید با آن تکبیر یک نماز بخواند، دومرتبه اعاده کند.
ولی عرض من این است که اگر علم به فتوا دارید که در اولی کافی است و در بقیه کافی نیست، اهلاً و سهلاً.
اما اگر علم ندارید،دیگر راه احتیاط به این نیست که دو مرتبه اعاده کند،بلکه بر خیزد و یک تکبیر دیگر هم بگوید،منتها نه به نیت تکبیرة الإحرام و نه به نیت ذکر مطلق، بلکه جامع را اراده کند، اگر در واقع تکبیرهی اول واجب بود،این میشود مستحب.
اگر کافی نبود،میشود تکبیرة الإحرام.