درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/01/31
بسم الله الرحمن الرحیم
آقایان باید کلمهی فقه الحدیث را در نوشتههای خود به کار ببرند،بعد از آنکه حدیث را نقل میکنند، میگویند:«فلا بدّ من فقه الحدیث سنداً و متناً» فقه الحدیث، یعنی فهم الحدیث،کلمهی «فقه» در اینجا به همان معنای لغوی خودش است. در قدیم الأیام علمای ما کار شان تدریس حدیث بود، البته نه به معنای اینکه متن حدیث را بخوانند، بلکه احادیث را مطرح می کردند،هم سنداً در بارهاش بحث میکردند و هم متناً و هم مضموناً.
به بیان دیگر «فقه الحدیث» خودش یک فنی بود، مرحوم آیة الله حجت استاد این فن بود،ایشان در نجف از شاگردان سید ابوتراب خوانساری بود، او هم کارش همین بود، ولی متسأسفانه این علم در حوزهی ما یک مقداری کم سو و کم نور شده است.
در هر صورت ما فعلاً همین حدیث را پیاده میکنیم بدون اینکه از سندش بحث کنیم،یعنی سندش احتیاج به بررسی ندارد، زیرا سندش کاملاً صحیح است و از زراره است و همهاش ثقه است، منتها این حدیث را از نظر فهم الحدیث بحث میکنیم.
اولین نکته کلمهی «لا یتخطّی» است.
ضمناً باید دانست که ما در این جلسه حدیث را طبق نسخهی مرحوم کلینی میخوانیم،اولین کلمهی که میخواهیم در بارهاش بحث کنیم کلمهی «لا یتخطّی» است، مرحوم کلینی چنین نقل کرد:
نسخهی کلینی
روی الکلینی عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: «إن صلّی قوم و بینهم و بین الإمام ما لا یتخطّی فلیس ذلک الإمام لهم بإمام»
در اینجا دارد «ما لا یتخطّی» معنای کلمهی «ما لا یتخطّی» این است که نمیشود آن را با یک قدم طی کرد، «خطوة» به معنای قدم است، «ما لا یتخطّی» یعنی نمیشود با یک قدم طی کرد، و این دو احتمال دارد:
الف: یا چون فاصله زیاد است، از این رو میگویند «لا یتخطی» است.
ب: یا حائل و دیواری است که مانع است،مراد در اینجا کدام از این دوتاست، آیا «لا یتخطّی» بخاطر دوری و بعد مکان است و چون بین امام و ماموم «ما لا یتخطی» است، یا بین ماموم و ماموم دیگر «لا یتخطّی» است،آیا مراد از «ما لا یتخطّی» لأجل اینکه حائل است؟
آیا مراد از «ما لا یتخطّی» این است که مسافت زیاد است؟ مسلماً دومی است. چرا؟ چون جملهی دوم کلمةی قدر دارد.
روی الکلینی عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: «إن صلّی قوم و بینهم و بین الإمام ما لا یتخطّی فلیس ذلک الإمام لهم بإمام. و سپس میفرماید:
و أیّ صفّ کان أهله یصلّون بصلاة إمام و بینهم و بین الصفّ الّذی یتقدّمهم قدر ما لا یتحظّی فلیس تلک لهم بصلاة». کلمهی «قدر» یعنی اندازه،معلوم میشود از اینکه با یک قدم نمیشود طی کرد، نه بخاطر اینکه یک چوبی است یا دیواری است،بلکه فاصله زیاد است. این فقرهی اول بود.
فقرهی دوم
قوله: «ما لا یتخطّی» أی ما لا یمشی یقال: فلان یتخطّی النّار مثلاً، أی یخطو و یمشی فیها خطوة، و الخطوة ما بین القدمین، ثمّ المراد من عدم التخطّی یحتمل أمرین:
1: عدم التخطی بواسطة التباعد.
2: عدم التخطّی باعتبار الحائل.
المراد هو الأول بقرینة قوله – فیما بعد «قدر ما لا یتخطّی» و هذا دلیل علی أنّ الإمام فی هذه الفقرة بصدد بیان حکم التباعد بین الإمام و المأموم،الّذی سیوافیک بیانه فی الشرط الثالث فانتظر.
اما حائل را حضرت در عبارت دیگر فرموده است.
أمّا الثانی- عدم التخطّی باعتبار الحائل- فقد بینّه بقوله:«و إن کان بینهم سترة أو جدار فلیس ذلک لهم بصلاة إلّا من کان بحیال الباب».
البته در وافی به جای «سترة» کلمه « ستر» آمده است،
و فی الوافی عن الفقیه «فإن کان بینه ستر»، فرق نمیکند «سترة» باشد یا ستر، مرحوم کلینی «سترة أو جدار» دارد ،اما فقیه فقط کلمهی «ستر» دارد نه کلمهی «جدار». کلینی اکمل است و آن اینکه میخواهد بگوید که این حائل ممکن است متحرک باشد و ممکن است ساکن باشد،یک موقع پردهی ضخیم است، این متحرک است،یک موقع دیوار است،این ساکن است و هردو جنبهی مانعیت دارد. جملههای قبلی در بارهی بعد است، اما این جمله میفرماید: «إن کان بینهم سترة أو جدار» ناظر به بعد و دوری مکان امام از مکان ماموم نیست، بلکه ناظر به حائل است،
حضرت در این روایت جامعه که مشایخ ثلاثه آن را نقل کردهاند، در حقیقت هم مسئلهی بعد را بیان کردهاند و هم حائل را.
آن جمله که راجع به بعد و دوری است عبارت است از: «ما لا یتخطی». اما آن چیزی که راجع به حائل است، همان کلمهی «سترة أو جدار» است.
فقرهی دوم: «و هذه المقاصیر» مقاصیر جمع مقصوره است،مقصوره یک اطاق کوچک را میگویند که فقط گنجایش امام را دارد یا کمی بیشتر، آن را در محراب مسجد میساختند،یعنی در اطاق مسجد یک مقصوره میساختند، برای اینکه خلیفه ترور نشود، خلیفه در آنجا میایستاد و در آنجا نماز میخواند و آنجا مخصوص ایشان بود و دیگران حق ورود را نداشت، این جمله هم اشاره است به شرط حائل. چرا؟ چون مقصوره جنبهی بعدی ندارد بلکه جنبهی حائلی دارد.
و هذه المقاصیر لم تکن فی زمان أحد من النّاس، و إنّما أحدثها الجبّارون لیست لمن صلّی خلفها مقتدیاً بصلاة من فیها صلاة.
پس تا اینجا یک فقره ناظر به بعد و دوری بود که عبارت بود از:«قدر ما لا یتخطّی».دو جمله هم مربوط به حائل بود،یکی مسئلهی «سترة» و دیگری همین مسئله.
فقرهی دیگر: قال: «و قال أبوجعفر علیه السلام: ینبغی أن تکون الصفوف تامّة متواصلة بعضها إلی بعض لا یکون بین صفّین ما لا یتخطّی یکون قدر ذلک مسقط جسد الإنسان»، منتها در «من لا یحضر الفقیه» دارد که « إذا سجد». اینکه میفرماید: «یکون قدر ذلک» آیا کلمهی «ذلک» بر میگردد به «ما لا یتخطی» یا بر میگردد به «یتخطّی»؟ این را در آینده بحث خواهیم کرد.
یعنی در آینده بحث خواهیم کرد که اشاره است به مای موصوله یا اشاره است به کلمهی «قدر»؟
«یکون قدر ذلک مسقط جسد الإنسان» در «من لا یحضر الفقیه» دارد که « إذا سجد». فاصله بین مامومین باید به مقدار جسد انسان باشد «إذا سجد» مبدأ و منتهی کجاست؟
اگر بگوییم مبدأ و منتهی عبارت است از جایگاه ماموم دوم و قدم ماموم اول، اگر این باشد، دیگر خیلی جا تنگ میشود، اگر بگوییم فاصله رعایت میشود بین جایگاه پای ماموم دوم با قدم ماموم اول، اندازهی این باید به مقدار جسد انسان باشد هنگامی که سجده میکند، ظاهرا در حدود نیم متر کمتر است، البته انسانها فرق میکنند، بعضی طویل القامة است، بعضی قصیر القامة است، میفرماید: فاصله به مقدار جسد انسان باشد « إذا سجد»، ولی مبدأ و منتهی آیا پاهای ماموم دوم و پاهای ماموم اول است؟ اگر این باشد،خیلی صف فشرده میشود. یا میزان چیز دیگر است، یعنی میزان مسجد و جای مهر ماموم دوم با پاهای ماموم اول ا ست، کدام میزان است؟ تحقیقش در آینده خواهد آمد. روی زرارة عن أبی جعفر علیه السلام: «و قال أبوجعفر علیه السلام: ینبغی أن تکون الصفوف تامّة متواصلة بعضها إلی بعض لا یکون بین صفّین ما لا یتخطّی یکون قدر ذلک مسقط جسد الإنسان» تا اینجا از نظر فقه الحدیث مطلب تمام است.
تبیّن ممّا ذکرنا أن قسماً من الفقرات راجع إلی الشرط الثالث أعنی عدم البعد، و القسم الآخر راجع إلی الشرط الأول أعنی عدم الحائل.
اما اختلافی که بین عبارت مرحوم کافی و عبارت «من لا یحضر الفقیه» این است.
إذا علمت ذلک فقد تبیّن دلیل الفرع الأول، أعنی بطلان الجماعة بالحائل بین الإمام و المأموم و ذلک بأمرین:
1: قوله – علی ما فی الکافی – فإن کان بینهم سترة أو جدار الخ» فهو عام یشمل وجود الحائل بین الإمام و المأموم، و بین المأمومین.
2: قوله : و هذه المقاصیر لم یکن فی زمان أحد النّاس فإنّها تمنع رؤیة الإمام مطلقاً أو غیر من کان بحیال الباب.
پس اگر از ما سول کنند دلیل بر اینکه حائل مبطل نماز است، چیست؟
میگوییم در این صحیحه در دوجا این مسئله را بیان کرده، یکی آنجا که میگوید:«فإن کان بینهم سترة أو جدار»، دومی هم که میگوید: «و هذه المقاصیر»، امام در مقصوره مخفی میشد،حائلی بود بین امام و بین ماموم.
بحث ما در فرع اول تمام شد.
الفرع الثانی
فرع اول این بود که بین امام و ماموم حائل بود، حال بحث ما در این است که بین المأموم و المأموم الآخر، دلیل ما بر این مسئله همان عبارت کافی است که فرمود :«فإن کان بینهم سترة أو جدار الخ». ضمیر «بینهم» هم به امام بر میگردد و هم به ماموم.
بله! عبارت مرحوم کلینی خوب است،ولی در عبارت مرحوم صاحب وسائل این جمله خوب نقل نشده، عبارت کافی این است: «فإن کان بینهم سترة أو جدار الخ» کلمهی «بینهم» دارد، صاحب وسائل این گونه نقل کرده است: «صلّی قوم و بینهم و بین الإمام سترة» اگر این باشد، این ناظر به فرع اول است، اما خود کافی را که من از آن نقل کردم،یعنی من چند نسخهی کافی را دیدم حتی نسخهای که اخیراً در دار الحدیث تحقیق شده که از چهل نسخه تحقیق کردهاند،من آن نسخه را هم دیدم.
پس برای هردو دلیل پیدا کردیم، هم بین امام و ماموم، یعنی مقصوره، بین ماموم و ماموم دیگر، همین جمله است که میفرماید: «فإن کان بینهم سترة أو جدار الخ».ضمیر «بینهم» به همه بر میگردد، یعنی هم به امام و ماموم و هم به ماموم و ماموم دیگر.
بله! در کتاب وسائل الشیعه عبارت جور دیگر است و آن این است:«صلّی قوم و بینهم و بین الإمام سترة» و من این جمله را در کتب ثلاثه ندیدم که فقط مخصوص کرده بین ماموم و امام،و حال آنکه کافی و نسخههای دیگر هم همه میگویند: «بینهم» است، یک روایت معارض داریم، معارض صحیحهی حسن بن جهم است،قال: «سألت الرضا علیه السلام عن الرّجل یصلّی بالقوم فی مکان ضیق و یکون بینهم و بینه ستر أیجوز أن یصلّی بهم؟ قال: نعم»، این معارض با صحیحه، چون صحیحه گفت: مقصوره نمیشود،« فإن کان بینهم ستر» گفت نمیشود،ولی این روایت میگوید اگر ستری باشد، اشکال ندارد. مرحوم فیض کاشانی در کتاب وافی انصافاً محقق حدیث است، ایشان نسخهها را گشته و دیده نسخهها ستره است، ولی بعضی از نسخهها کلمهی «شبر» دارد، و مناسب هم کلمهی «شبر» است نه لفظ «ستر». چرا؟ چون سوال میکند از جایی که مکان ضیق است، وقتی مکان ضیق است، چه مناسبت دارد ستر؟ آنکه مناسبت دارد کلمهی «شبر» است، معلوم میشود که بین سجده گاه امام و بین پای امام یک وجب فاصله است، میگوید اشکال ندارد چون لازم نیست که یک وجب باشد،ممکن است اکثر باشد، میگوید: یابن رسول الله! جا تنگ است، فاصلهی من با سجدهگاه ماموم یک وجب است، حضرت میفرماید: اشکال ندارد. ولذا باید نسخههای صحیح را گیر آورد و این روایات را معنا کرد
و ربّما تعارض الصحیحة بموثقة الحسن بن جهم قال:« سألت الرّضا علیه السلام عن الرجل یصلّی بالقوم فی مکان ضیق و یکون بینهم و بینه ستر أیجوز أن یصلّی بهم؟ قال: نعم»
این چه مناست دارد، وسائل میگوید این «ستر» نازک بوده و حمل بر آن میکند یا حمل بر تقیه میکند،در تهذیب هم «ستر» است، اما در وافی به جای «ستر» کلمهی «شبر» آمده است، معلوم میشود که نسخه «شبر» است و اصلاً مسئله مربوط به حائل نیست، بلکه مربوط به مقدار فاصله بین مهر ماموم با پاهای ماموم قبلی است.
و اضاف الفیض فی بعض النسخ «ستر» و یشبه أن یکون مصحّفاً» الوافی:8/1192.
ستر مصحّف است، صحیحش همان کلمهی «شبر» است.
الفرع الثالث
ما تا کنون دو فرع را بررسی کردیم، فرع اول در بارهی حائل بین امام و ماموم بود، فرع دوم هم راجع به حائل بین مامومین بود، فرع سوم این است که آیا حائل باید مطلقا حائل باشد،یعنی از اول نماز تا آخر نماز، یا اینکه در دو رکعت اول حائل است، در دو رکعت دوم حائل نیست،آیا همهی حالات باشد یا برخی هم کافی است،و احیاناً ممکن است در حال قیام حائل نباشد اما در حال رکوع حائل باشد؟ میگوییم فرق نمیکند، «عنوان» عنوان حائل است، اگر دقت کنید، عنوان،عنوان حائل نیست، بلکه عنوان،عنوان ستر است، حدیث کلمهی «ستر» دارد، فقهای ما کلمهی حائل گفتهاند،هردو صدق میکند، در رکعت اول، یا رکعت دوم ، در حال قیام یا در حال رکوع، فرق نمیکند، همهی اینها مایهی بطلان است.
الفرع الثالث: حکم الحائل إذا کان مانعاً فی بعض أحوال الصلاة دون الأخری، ربما یکون الحائل مستمراً من ابتداء الصلاة إلی آنتهائها، و أخری یکون حائلاً فی الرکعة الأولی أو الثانیة دون الرکعات الأخری، وأیضاً قد یکون حائلاً عند الرکوع و السجود و لا یکون حائلاً عند القیام، و المصنّف أفتی ببطلان الجماعة فی کلتا الصورتین.
أمّا الحالة الأولی: فواضحة لأنّ مقتضی الإطلاق أنّ الستر بما هی هی تبطل الصلاة و لا یشترط استمرارها.
و أمّا الحالة الثانیة: ففیه التفصیل بین کونه شبراً أو شبرین بحیث لا یصلح للمانعیة فی حالة القیام و الرکوع، الخ.
و ربما یفصل بین الحائل الذی یتخطّی – انسان میتواند با یک قدم بپرد – و بین ما لا یتخطّی – اگر سی سانت باشد،انسان با قدمش میتواند بپرد،اما اگر پنجاه سانت باشد، انسان نمیتواند آن را با یک قدم طی کند- بین «ما یتخطّی» و بین «ما لا یتخطّی» فرق میگذارند، حائل اگر یتخطّی باشد، اشکال ندارد، اما اگر از قبیل «ما لا یتخطی» باشد، اشکال دارد،این را از کجا میگویند؟ از حدیث- قائلاً: بأنّ الروایة وردت فی الفقیه هکذا. یصلّون بصلاة إمام و بینهم و بین الصفّ الّذی یتقدّمهم ما لا یتخطّی فلیس تلک لهم بصلاة و إن کان ستراً أو جداراً – به چه دلیل؟- حیث إنّ الضمیر فی «کان» عائد إلی الموصول فلا جرم أن یکون مفادها اختصاص الساتر الممنوع بالمقدار الّذی لا یتخطّی.
پس این جمله را به بعد و دوری نمیزنند بلکه میزنند به حائل، و حائل هم خودش بر دو قسم است. حائلی داریم که «یتخطّی»، اما یک حائلی هم داریم که لا یتخطّی، میگویند «من لا یحضر الفقیه» به جای «فاء» حرف «واو» دارد و ظاهراً شاهد این مسئله است.
اما از نظر ما اگر حرف «واو» باشد، ممکن است که ضمیر «کان» بر گردد به «ما لا یتخطّی» فإن کان ما لا یتخطّی ستراً،اما در نسخهی کافی «فاء» است نه واو، فلذا نمیتواند بر گردد به «ما لا یتخطّی» خودش نتیجه گیری مستقل است، اگر حرف «واو » باشد، دنبالهی همان «ما لا یتخطّی» است و حرف طرف درست است اما اگر به جای «واو » حرف «فاء » باشد. معلوم میشود که ارتباطی به ماسبق ندارد، بلکه مستقلاً میخواهد نتیجه گیری کند.
خلاصه اگر «واو» باشد،ممکن است بگوییم اسم «کان» «ما لا یتخطّی » است، اما اگر «فاء» باشد چنانچه کافی «فاء» دارد،این جملهی مستقل است و ربطی به ماقبل ندارد.