< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وظیفه‌ی ماموم - نسبت خواندن حمد – در صورت نشنیدن صوت یا همهمه‌ی امام، چیست؟

الفرع الرابع: إذا لم یسمع صوت الإمام و لو همهمته

فرع چهارم این است که اگر صدای امام را در اولتین نمی‌شنود،حتی همهمه‌ی امام را هم نمی‌شنود، در اینجا اقوال سه گانه وجود دارد:

الف: قول این است که باید قرائت را بخواند. مثلاً صدای امام را در دو رکعت اول نماز مغرب و عشاء‌ نمی‌شنود، باید حمد را بخواند، از ظاهر عبارت شیخ در نهایة وجوب در می‌آید.

إن کانت الصلاة ممّا یجهر بالقراءة فانصت للقراءة، و إن خفی علیک قراءة الإمام قرأت أنت لنفسک.

ب: قول دوم این است که مستحب است، یعنی از عبارت مرحوم علامه استحباب استفاده می‌شود،‌حتی اگر کسی قرائت امام را نمی‌شنود، مستحب است که خودش قرائت را بخواند.

ج:از عبارت محقق عدم کراهت استفاده می‌شود،یعنی مکروه نیست، هر چند من نوشته‌ام که: «و ظاهر المحقق هو الإباحة». ولی ظاهراً عدم الکراهة است، قال: «و یکره أن یقرأ المأموم خلف الإمام إلّا إذا کانت الصلاة جهریة، ثم لا یسمع و لا همهمة» الشرائع: 1/123. عدم الکراهه است،‌اگر استحباب را اراده کند، همان قول علامه است و اگر اباحه اراده کند، در عبادات اباحه معنا ندارد.

د: قول چهارم، قولی است که سلار به آن قائل شده و گفته مکروه است،‌ البته باید کراهت را به معنای اقل ثواباً معنا کنیم. پس در مسئله چهار قول است:

1: القول بالوجوب، 2:‌ القول بالإستحباب، 3: القول بعدم الکراهة، 4: القول بالکراهة

قول به وجوب مختار مرحوم نراقی است و سه روایت دلالت بر وجوب دارد، ما این روایات را می‌خوانیم تا ببینیم که آیا وجوب از اینها استفاده می‌شود یا نه؟

1: محمد بن علی بن الحسین باسناده عن الحلبی،‌عن أبی عبد الله علیه السلام أنّه قال:

«إذا صلّیت خلف إمام تأتمّ به فلا تقرأ خلفه سمعت قراءته أم لم تسمع إلّا أن تکون صلاة تجهر فیها بالقراءة و لم تسمع فاقرء‌» الوسائل: ج5، الباب 31 من ابواب صلاة الجماعة، الحدیث 1.

2: و عن محمد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، و عن محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعاً، عن صفوان بن یحیی، عن عبد الرحمن بن الحجّاج قال: «سألت أبا عبد الله علیه السلام:‌عن الصلاة خلف الإمام أقرأ خلفه؟ فقال:‌ أمّا الصلاة التّی لا تجهر فیها بالقراءة فانّ ذلک جعل إلیه فلا تقرأ خلفه- یعنی حرام است- و أمّا الصلاة الّتی یجهر فیها فأنّما امر بالجهر لینصت من خلفه، فان سمعت فانصت و إن لم تسمع فاقرء» همان مدرک، الحدیث 5.

3: و عنه، و عن الحسن، عن زرعة، عن سماعة (فی حدیث) قال: «سألته عن الرّجل یؤمّ الناس فیسمعون صوته و لا یفقهون ما یقول، فقال: إذا سمع صوته فهو یجزیه، و إذا لم یسمع صوته قرأ لنفسه» همان مدرک، الحدیث10.

مرحوم نراقی در مستند الشیعه این را دلیل گرفته بر اینکه اگر در نماز مغرب و عشا صدای امام را نمی‌شنود، ماموم باید قرائت را بخواند. چرا؟

چون دوتا «إقرء» داریم که فعل امر است و یک «قرأ» داریم که فعل ماضی است، و حال آنکه از ایشان مخفی نیست، درست است که این روایات امر است ولی امری است که در مظان توهم حظر است، چون راوی خیال می‌کند که حرام است و لذا حضرت می‌فرماید که : «إقرء» و امری که در مقام توهم حظر وارد شود افاده وجوب نمی‌کند، بلکه افاده‌ی رفع الحظر می‌کند و معنایش این است که آن حظر برداشته شد، نه اینکه افاده وجوب ‌کند، یعنی چنین امری افاده‌ی وجوب نمی‌کند.

امر اگر بعد التوهم الحظر بیاید یا حتی اگر بعد از نهی هم بیاید، فقط دلالت بر رفع الحظر می‌کند، نه اینکه ناظر به وجوب هم باشد.

مرحوم نراقی به این مسئله توجه داشته است، ولی در عین حال گفته است که این حظر در صورتی درست است که نواهی قبل از این روایات آمده باشد، روایاتی که می‌گوید امام ضامن قرائت شماست و شما نخوانید، اگر نواهی قبلاً آمده باشد،‌ممکن است بگوییم که این روایات در مقام رفع الحظر است، ولی دلیل نداریم که نواهی قبل از این روایات آمده باشد.

جوابش این است که لازم نیست که نواهی قبل بیاید، بلکه توهم الحظر هم کافی است، یعنی همین که مظنه‌ی حظر در ذهن راوی باشد، در ذهن راوی مظنه‌ی حرمت که باشد،‌همین کافی است که امر را از ظهورش منصرف کند به رفع الحظر، ولذا دلیلی بر وجوب نداریم.

«هذا کلّه حول القول الأول»، دلیل قول اول، دوتا «إقرء» و یکدانه «قرء» است، فعل ماضی نیز همانند امر دلالت بر وجوب می‌کند، بلکه بهتر از امر است. امام می‌فرمود اگر پدر به پسر بگوید: «صلّ»، این خیلی عظمت ندارد، اما اگر بگوید:« ولدی صلّی أو یصلّی» در واقع خواسته‌ی خودش را در خارج موجود می‌بیند.

ضمنا فرمایش کلام نراقی را رد کردیم و گفتیم لازم نیست که نواهی قبل از این اوامر باشد، بلکه اگر زمینه‌ی مظنه‌ی حرمت باشد، این اوامر از ظهور می‌افتند.

اما قول دوم: قول دوم قول علامه حلی است که قائل به استحباب می‌باشد، برای این قول می‌شود دلیل پیدا کرد و آن روایت علی بن یقطین است:

الف: و باسناده عن سعد، عن أبی جعفر یعنی أحمد بن محمّد، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن أخیه الحسین، عن أبیه علیّ بن یقطین قال: « سألت أبا الحسن الأوّل عن الرّجل یصلّی خلف إمام یقتدی به فی صلاة یجهر فیها بالقرائة فلا یسمع القرائة قال: لا بأس إن صمت و إن قرء» همان مدرک، الحدیث 11.

روایات اول می‌گفتند که «إقرء»، اما این روایت می‌گوید اختیار داری، جمعش استحباب است و در حقیقت استحباب مدلول این روایت نیست، بلکه مدلول جمع بین روایاتی است که دلالت بر وجوب می‌کنند و روایاتی که دلالت بر ترک می‌کنند و جمعش این است که مستحب باشد.

بنابراین، آنکه دلالت بر استحباب می‌کند، مستقیماً یک روایت برایش نداریم، بلکه جمع می‌کنیم بین ما دلّ علی الوجوب مانند روایات ثلاثه‌ی اولی، و بین روایة علیّ بن یقطین که همین روایت یازدهم باشد.

أمّا الوجه الثانی: أعنی الإستحباب، فهو الجمع بین ما اشتمل علی الأمر کما سبق، و بین ما دلّ علی جواز الفعل و الترک، کصحیح علیّ بن الیقطین، جمعش در استحباب است.

پس ما مفاد استحباب را از دو روایت می‌فهمیم، روایات اولی دلالت بر وجوب می‌کنند،‌روایت یازدهم دلالت بر جواز ترک می‌کند، جمعش این است که قائل بر استحباب بشویم.

دلیل قول سوم که عدم الکراهة باشد، اگر مراد شان از عدم الکراهة، اباحه باشد‌،این معنا ندارد، اما اگر مرادش از «عدم الکراهة» استحباب باشد، این بحثش گذشت و دلیلش نیز همان روایت علی بن یقطین است.

دلیل قول چهارم، که قول به کراهت باشد،‌ راجع به قول به کراهت دو جور روایت نقل شده است:

آن را که مرحوم شیخ نقل کرده است، از آن کراهت استفاده نمی‌شود، اما آن گونه که صدوق نقل کرده،‌ می‌شود از آن چیز دیگر فهمید.

و أمّا الوجه الرابع: أعنی القول بالکراهة،‌ فیدلّ علیه صحیحة الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: «إذا صلّیت خلف إمام تأتمّ به فلا تقرأ خلفه سمعت قراءته أم لم تسمع إلّا أن تکون صلاة تجهر فیها بالقراءة و لم تسمع فاقرء‌» الوسائل: ج5، الباب 31 من ابواب صلاة الجماعة، الحدیث 1.

از این روایت چگونه کراهت را بفهمیم؟ از فراز اول که می‌فرماید: «إذا صلّیت خلف إمام تأتمّ به فلا تقرأ خلفه سمعت قراءته أم لم تسمع».

مرحوم صدوق این روایت را به گونه‌ی دیگر نقل کرده است، کلمه‌ی «إلّا» ما را دعوت می‌کند بر اینکه صدر حدیث را حمل کنیم بر رکعتین اولتین اخفاتیه، اگر کلمه‌ی «إلّا» نبود، دلالتش خوب بود، یعنی«إذا صلّیت خلف إمام تأتمّ به فلا تقرأ خلفه سمعت قراءته أم لم تسمع» اگر روایت به همین مقدار بود، دلالت بر کراهت می‌کرد.

اما در روایت مرحوم صدوق کلمه‌ی «إلّا»‌ آمده، و حال آنکه در روایت مرحوم شیخ کلمه‌ی «إلّا» نیامده است، این نشان می‌دهد که جمله‌ی قبلی، ارتباطی به صلوات جهریه ندارد، بلکه مربوط است به صلوات اخفاتیه که قرائت در آنها حرام است،‌می‌گوید: «إلّا أن تکون صلاة تجهر فیها بالقراءة و لم تسمع فاقرء‌»

اگر کلمه‌ی‌ «إلّا» نباشد، شاهد بر کراهت است، اما از کلمه‌ی «إلّآ» معلوم می‌شود که ارتباطی به صلوات جهریه ندارد که رکعتین اولیین باشد، بلکه مربوط است به رکعتین اخفاتیین و ما در رکعتین اخفاتیین گفتیم که حرام است.

پس مرحوم شیخ این روایت را تا کلمه‌ی «إلّا» نقل کرده ولذا ما این را به صلوات جهریه زدیم، اما با کلمه‌ی «إلّا» معلوم می‌شود که صدر حدیث مربوط است به صلوات اخفاتیه، ذیل هم مربوط است به صلوات جهریه و از آن کراهت استفاده نمی‌شود.

بنابراین،‌با این حدیث هم می‌شود بر کراهت استدلال کرد، اگر کلمه‌ی «إلّا» نباشد، معلوم می‌شود در جهریه اگر صدا را نشنود مکروه است، اما کلمه‌ی «إلّا» نشان می‌دهد که صدر حدیث مربوط است به صلوات اخفاتیه، ذیل هم مربوط است به صلوات جهریه و در نتیجه ما نمی‌توانیم از این حدیث کراهت را استفاده کنیم.

پس بحث ما در چهار قول تمام شد، ما اولی و سومی را قبول نکردیم،‌چهارمی هم بدون دلیل شد، چون روایت کلمه‌ی «إلّا» دارد و این «إلّا» قرینه شد که این مربوط است به صلوات اخفاتیه و حال آنکه بحث ما راجع به صلوات جهریه است، پس قول دوم متعین شد‌(فتعین القول الثانی).

مرحوم مصنف در متن می‌گوید مانع ندارد که در صلوات جهریه اگر صدای امام یا همهمه‌ی امام را نمی‌شنود، به قصد جزئیت بیاورد، نه به قصد قربت مطلقه، بلکه به قصد جزئیت بیاورد «لکن جزء للفرد لا جزء للطبیعة». جزء طبیعت نیست، یعنی اگر نیاورد،‌نماز هست،‌اگر بیاورد جزء فرد است.

در مسئله‌ی اعم و اخص علمای اصولی یک نزاع دارند و می‌گویند آیا ما چیزی داریم که جزء طبیعت نباشد، اما جزء فرد باشد؟

مرحوم سید معتقد است که شما می‌توانید در صلوات جهریه اگر صدا یا همهمه‌ی امام را نمی‌شنوید،‌ می‌توانید به نیت جزئیت بیاورید، آنهم جزء فرد، نه جزء طبیعت، یعنی جزء طبیعت نیست. چطور؟ چون اگر کسی نخواند نمازش صحیح است،‌اگر جزء طبیعت بود، باید نمازش باطل می‌بود.

مرحوم آیة الله خوئی در بحثی که در اینجا هست، می‌فرماید ما در دنیان چیزی نداریم که جزء طبیعت نباشد، اما جزء فرد باشد، ایشان می‌فرماید این معقول نیست که چیزی جزء طبیعت نباشد ولی جزء فرد باشد. چرا معقول نیست؟ ایشان می‌فرماید فرد همان طبیعت است، اگر جزء الفرد است، پس جزء الطبیعة نیز هست،‌اگر جزء الطبیعة نیست،‌معنا ندارد که جزء الفرد باشد، اگر چیزی جزء فرد است، جزء طبیعت هم است،‌و اگر جزء طبیعت نیست،‌ پس جزء فرد هم نیست،یعنی ما در عالم چیزی نداریم که جزء فرد باشد، اما جزء طبیعت نباشد.

مرحوم آخوند در مسئله‌ی صحیح و اعم تصویر کرده است که ممکن است چیزی جزء فرد باشد،‌اما جزء طبیعت نباشد. منتها ایشان می‌فرماید ما یک چنین چیزی نداریم، کسی نباید حمد را به نیت جزء الفرد بخواند،‌ بلکه به این نیت بخواند که مستحبی است در این ظرف، مانند ادعیه‌ی ماه رمضان که در ماه رمضان خوانده می‌شود، ماه رمضان ظرف است برای آن ادعیه،‌نه اینکه آن ادعیه قید ماه رمضان باشد.

دلیلش این است که طبیعت به وسیله‌ی فرد در خارج متشخص می‌شود،اگر واقعاً این جزء الفرد است و زاید بر فرد نیست، فرد همان طبیعت مجسم است،‌چگونه می‌شود جزء الفرد باشد،‌اما در طبیعت (که حیوان ناطق است) اخذ نشود.

یلاحظ علیه

ما در تکوین چیز‌هایی داریم که جزء الفرد است بدون اینکه جزء الطبیعة باشد کالإنسان الطویل و القصیر، کالأبیض و الأسود، اینها جزء الفرد هستند، یعنی آدم طویل انسان بطوله، قصیر هم انسان است بطوله. اسود انسان است بسواده، ابیض انسان است ببیاضه، در عین حالی که جزء الفرد هستند، جزء الطبیعه نیستند،‌نه اینکه ابیضیت ارتباطی به انسان ندارد، بلکه مشخصات عین الفرد است و فرد هم عین طبیعت است،‌ولی در عین حال در فرد هست،‌اما در طبیعت نیست.

مثال

کسی خانه‌ای را می‌سازد، سابقاً برای خانه‌ها ایوان درست می‌کردند، ولی الآن برای خانه‌ها ایوان نمی‌سازند،‌خانه‌ای که دارای ایوان است، ایوان جزء‌ خانه است،‌ خانه‌ای که ایوان ندارد، آنهم خانه است،یعنی هم به خانه‌ای که ایوان دارد،‌ خانه می‌گویند و هم به خانه‌ی ایوان دار، خانه می‌گویند.

خانه‌ای که ایوان دارد،‌ایوان دارد،‌ایوان جزء خانه است، خانه‌ای که ایوان ندارد، آن هم خانه‌ی کامل است.

سابقاً خانه‌ها سرداب داشت،‌ولی فعلاً سرداب برای خانه درست نمی‌کنند، سرداب دار،‌عین خانه است، بی سرداب هم عین خانه است، آن وقت چطور شما می‌فرماید که ما جز‌ء الفرد نداریم،‌این در طبیعت بود.

اما در عالم اعتبار خیلی روشن است.

بنابراین، چه مانعی دارد که ما در مانحن فیه قائل به جزء الفرد بشویم و بگوییم در صلوات جهریه، چنانچه استحباب را گرفتیم،‌چه مانعی دارد که ما مستحب بخوانیم،‌حمد را بخوانیم حمد را به عنوان جزء الصلاة، اما لا جزأً للماهیة بلکه جزأً للفرد.

بحث ما در فرع رابع به پایان رسید.

الفرع الخامس: قراءة المأموم فی الأخیرتین من الجهریة و الاخفاتیه.

تا کنون بحث ما در رکعتین اولیین بود،‌ اما در این فرع پنجم بحث ما در رکعتین اخیرتین است و در رکعتین اخیرتین فرق بین جهریه و اخفاتیه نیست.

مرحوم سید در متن عروة می‌فرماید: ماموم در رکعت سوم و چهارم خواه ظهرین باشد یا مغربین، مخیر است بین قرائت و بین تسبیحات، ولی اثبات این مسئله (که مخیر باشد بین قرائت و تسبیحات) برای ما مشکل است.

بله! اگر منفرداً نماز بخواند، مخیر است، امام نیز مخیر است، اما اینکه ماموم مخیر باشد، من دلیلی برای این جهتش پیدا نکردم فلذا احتیاط این است که ماموم فقط تسبیحات اربعه را بخواند.

أقول: ما ذکره من التخییر صحیح فی الصلوات الاخفاتیة، و اما الصلوات الجهریة فقد ورد فیه النهی عن القراءة و هی صحیحة زرارة قال: إن کنت خلف إمام فلا تقرأنّ شیئاً فی الأولتین و انصت لقراءته و لا تقرأنّ شیئاً فی الأخیرتین»

معلوم می‌شود که در صلوات جهریه مخیر نیست،‌بلکه حتما باید تسبیحات اربعه را بخواند،‌حتی ممکن است در اخفاتیه هم بگوییم خواندن حمد مشکل است هر چند نهی در صلوات جهریه وارد شده، نه در اخفاتیه.

پس منفرداً مخیر است، امام نیز مخیر است،‌ماموم در اخفاتیه مخیر است،‌اما در صلوات جهریه مخیر نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo