< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی

89/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا وجوب متابعت از نوع وجوب تکلیفی است یا از نوع وجوب وضعی، و قول مختار کدام است؟

بعد از آنکه معنای متابعت را روشن کردیم، آیا وجوب متابعت از نوع ‌وجوب تکلیفی است، به این معنا که اگر متابعت نکند، گناه کرده یا وجوبش از نوع وجوب وضعی است و در صحت نماز و صحت جزء و امثالش اثر دارد؟

در این زمینه اقوال را بیان کردیم و گفتیم که پنج قول است:

الآن ناچاریم که یکی از آن اقوال را انتخاب کنیم و ببینیم که کدام یکی از آن اقوال با مبانی تطبیق دارد؟

ظاهراً قول اول با یک تصرفی که خواهیم کرد، مطابق ادله است و نشان می‌دهد که وجوبش وجوب تکلیفی است، دخالت در صحت نماز ،یا صحت جزء یا در صحت جماعت کل یا در جماعت جزء ندارد. چرا؟ دلیل مهم ما همان حدیث نبوی است که می‌فرماید:« إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به فلا تختلفوا علیه فإذا کبّر فکبّروا و إذا رکع فارکعوا، و إذا قال سمع الله لمن حمده فقالوا ربّنا لک الحمد فإذا سجد فاسجدوا و إذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً أجمعین و أقیموا الصفّ فی الصلاة فإنّ إقامة الصف من حسن الصلاة»

آیا این حدیث کی از پیغمبر اکرم صادر شده است؟

چون راوی این حدیث ابوهریره است که سال هفتم هجرت مسلمان شده است، این آدم با خودش یک گربه‌ای داشت و با همان گربه‌ی خود وارد مدینه شد و خیلی هم بیچاره و فقیر بود و راضی شد که مسلمان بشود و پیغمبر اکرم شکم او را سیر کند و او را در صفه جای دادند، این آدم کمتر از چهار سال در خدمت پیغمبر اکرم بوده است، یعنی چهار سال از هجرت را درک کرده است،‌منتها در وسط حدود یکسال همراه یک نفر در بحرین رفت، یعنی حضرت او را به بحرین فرستاد.

بنابراین، این همه روایاتی که از او نقل کرده‌اند، یعنی در حدود پنهزار روایت از او نقل شده است و این خیلی بعید است که یک نفر با اینکه کمتر از چهار سال محضر پیغمبر اکرم را درک کرده است، این همه روایت را از حضرتش حفظ کرده باشد و احدی به پای او در نقل روایت نرسد.

از امیر المؤمنین در صحاح پانصد روایت داریم، در حالی که از ابوهریرة پنج هزار وخورده‌ا‌ی روایت در صحاح وجود دارد، ولی ما فعلاً کار به کثرت و قلت روایت ایشان نداریم، بحث ما این است که پیغمبر اکرم که این حدیث را فرموده است، کی گفته؟ در زمانی فرموده که مسلمانان هفت سال با حضرتش نماز می‌خواندند، اگر واقعاً «متابعت» شرط صحت نماز بود یا شرط صحت جزء بود، یا شرط جماعت کل بود یا شرط جماعت جزء بود، چرا حضرت در سال هفتم فرموده است،آیا این از قبیل تاخیر بیان از وقت حاجت نیست؟ بنابراین، اگر این حدیث مفادش این چهار تا باشد،‌معنایش این است که پیغمبر اکرم هفت سال با مردم نماز خوانده و قطعاً در میان نماز گزاران افرادی بوده‌اند که متابعت نمی‌کردند و در عین حال حضرت تذکر نفرموده است، این حاکی از این است که متابعت مدخلیت در صحت صلات و جماعت ندارد،‌اگر باشد حکم تکلیفی است و حکم تکلیفی را دو جور می‌شود معنا کرد.

معنای حکم تکلیفی از نظر دیگران

آقایان حکم تکلیفی را این گونه معنا می‌کنند و می‌گویند حکم تکلیفی این است که اگر کسی با آن مخالفت کند، چوب و چماق دارد، ولی از نظر من بعید نیست که این حکم تکلیفی ارشادی باشد، ارشاد اینکه جماعت محفوظ باشد،‌و جماعت این است که یکسان به رکوع و سجود بروند.

پس اولاً ما نمی‌توانیم بگوییم که این حکم وضعی است، چون معنای وضعی این است که یا مدخلیت در صحت دارد یا در جماعت، و این معنایش این است که مدت‌ها نماز اینها باطل بوده یا جماعت شان باطل بوده ودر عین حال پیغمبر اکرم نگفته است و این در شأن پیغمبر معصوم نیست،‌قهراً باید بگوییم حکمش تکلیفی است،‌ آقایان حکم تکلیفی را این گونه معنا کرده‌اند که اگر کسی با آن مخالفت کند، گناه کرده و مستحق عقاب می‌شود. ولی من فکر می‌کنم،‌این حکم تکلیفی ارشادی است، یعنی ارشاد به این است که کاری کنید تا جماعت بهم نخورد، فلذا هر گاه امام تکبیر می‌گوید شما هم تکبیر را بگویید و در همه‌ی افعال از امام متابعت کنید. نه جلوتر از او افعال نماز را انجام بدهید و نه عقب تر. اگر این تکلیفی باشد،‌ناچاریم که تکلیفی ارشادی بگیریم، نه تکلیفی الزامی که در حقیقت خودش یکنوع دلیل می‌خواهد.

فرض کنید که کسی عمداً جلوتر از امام سر از سجده بر داشت، آیا این آدم جهنمی شده است و عقاب دارد؟ خلی بعید است که انسان بگوید الزامی تکلیفی است.

البته کسانی که می‌گویند تکلیفی است،‌مراد شان از تکلیفی همان تکلیفی الزامی است، ولی من تکلیفی را انتخاب کردم، اما ارشاداً‌ إلی حفظ الجماعة و صیانة للهیئة الجماعیة.

و إنّما صدرت عنه فی الربع الأخیر من العشرة الهجری بقرینة أنّ‌ الراوی هو أبوهریرة و قد أدرک من عصر الرسالة السنین الأخیر الّتی لا تتجاوز أربعة و کانت الصحابة یصلّون مع النبی صلّی الله علیه و آله طوال سنین و لم یقرع سماعهم بهذا الحدیث أو مضمونه و لو کانت المتابعة شرطاً بأحد المعانی یلزم تأخیر البیان عن وقت الحاجة و بطلان صلاة قسم منهم – اگر بگوییم شرط صحت است- أو بطلان جماعتهم – اگر بگوییم شرط جماعت است- و هذا یدلّ علی أنّ الوجوب وجوب تکلیفی لصیانة نظام الجماعة و صیرورتها عملاً واحداً، والظاهر أنّ بعض المصلّین کانوا غیر مراعین لهذا التکلیف فنبههم بوظائفهم بقوله:«إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به» فلو کانت التبعیة شرط لصحة الصلاة أو لصحة الجزء أو شرطاً لاتّصاف الکلّ أو الجزء بالجماعة لزم التنبیه به منذ ورد الرسول صلّی الله علیه و آله المدینة المنورة و أقام الصلاة الجماعة فیها.

مسلماً در میان مسلمین کسانی بودند که متابعت را رعایت نمی‌کردند، پیغمبر اکرم سکوت کرده، پس یا نماز آنها باطل بوده یا جماعت شان،‌در عین حال حضرت چیزی نفرموده و از سال هفتم هجرت به این طرف مسئله را بیان کرده و این بسیار بعید است، از این رو ناچاریم که این را تکلیفی بگیریم، منتها دیگران می‌گویند تکلیفی الزامی است و عقاب دارد، ولی من فکر می‌کنم اگر ارشاد بگیریم لحفظ الجماعة،‌بگونه‌ای که تخلف جزئی مشکلی ندارد و فقط تخلف کثیر جماعت را بهم می‌زند، این بهتر است.

دیدگاه آیة الله حائری

مرحوم آیة الله حائری کتابی دارد به «الصلاة» و در آنجا می‌فرماید این حکم وضعی است نه تکلیف. اما اینکه شرط صحت است یا شرط جماعت، من چیزی از عبارتش در نیاوردم.

ایشان می‌گوید آیات و روایاتی که ناظر است به اجزاء یک مرکب، این ظهور در وجوب وضعی دارد مانند: «یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق» ناظر است به نماز، یک جزء نماز هم وضو است، مسلماً می‌فهمیم که وضو وجوب وضعی دارد نه وجوب تکلیفی، گویا ایشان یک قاعده‌ای را انتزاع می‌کند و می‌گوید کل آیة و روایة کانت ناظرة إلی أجزاء المرکب، به اجزاء مرکب ناظر است، این ظهور در تکلیف نیست،یعنی وضو گرفتن واجب تکلیفی نیست فلذا اگر کسی وضو نگیرد، عقاب ندارد، اگر عقابی هم دارد،‌عقابش به خاطر نماز است نه بخاطر وضو.

«فکلّ آیة أو روایة کانت ناظرة بأجزاء المرکب»، این ناظر است به وجوب وضعی، یعنی وجوبش وجوب وضعی است مانند آیه‌ی وضو که ناظر است به نماز.

یلاحظ علیه

میان این دوتا تفاوت از زمین تا آسمان است، آیه‌ای که ایشان مورد استشهاد قرار داده‌اند، ما نیز قبول داریم چون آیه جمله‌ی شرطیه دارد و می‌فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» معلوم است که «فاغسلوا» نوکر نماز است نه اینکه خودش امر مستقلی باشد،‌چون جمله‌ی شرطیه است. همانند این ماند کسی به دیگر بگوید هر موقع خوانستی نهار بخوری،‌دست‌هایت را بشور، همه می‌فهمند که شستن دست جنبه‌ی وضعی دارد نه جنبه‌ی تکلیفی.

یا بگوید هر موقع وارد مسجد شدید، بهترین لباس خود را بپوشید و به خودتان عطر بزنید، از این می‌فهمیم که جنبه‌ی وضعی دارد،‌اما در حدیث ما این جریان نیست، «إنّما جعل الإمام لیؤتمّ به فلا تختلفوا علیه فإذا کبّر فکبّروا و إذا رکع فارکعوا، و إذا قال سمع الله لمن حمده فقالوا ربّنا لک الحمد فإذا سجد فاسجدوا و إذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً أجمعین و أقیموا الصفّ فی الصلاة فإنّ إقامة الصف من حسن الصلاة»

یعنی در این حدیث نیامده که متابعت جزء صلات یا شرط صلات است

به بیان دیگر در این حدیث جمله‌ی شرطیه نیست که بگوید متابعت نوکر نماز است، چنانچه وضو نوکر نماز است، البته در واقع نوکر است چون متابعت برای نماز است، اما از روایت این مطلب استفاده نمی‌شود. فلذا نمی‌توانیم وجوب را بفهمیم.

حال اگر از موضع خود مقداری تنزل کنیم و بگوییم وجوبش وجوب وضعی است،‌این سوال پیش می‌آید که از آن چهار معنا کدام را بگیریم، آن چهار معنا عبارت بودند از:

الف: شرط لصحة الصلاة، ب: شرط لصحة‌ الجزء، ج: شرط لإتصاف المجموع بالجماعة، د: شرط لإتصاف الجزء بالجماعة، از این چهار معنا کدام یکی را بگیریم؟

آخری را می‌گیریم، یعنی اگر بنا باشد که وجوب را وجوب وضعی بگیریم، در این فرض از میان آن چهار معنا، معنای اخیر را می‌گیریم. هر چند معنای چهارم هم دارای اشکال است،‌چون لازمه‌ی معنای چهارم این است کسی که نماز می‌خواند، دهها جماعت داشته باشد، یعنی تکبیرش یک جماعت دارد،‌ حمدش هم یک جماعت، سوره‌اش هم یک جماعت و هکذا بقیه‌ی اجزاء نماز. و حال آنکه ما جماعات نداریم،‌بلکه جماعت داریم.

بنابراین،‌معنای اخیر هم مشکل دارد، با وجود این مشکل چگونه ما آن را قبول کنیم و حال آنکه معنایش این است که یک نماز،‌دهها جماعت داشته باشد و حال آنکه ههنا جماعة واحدة؟

اگر بگوییم معنای سومی را می‌گیریم، یعنی شرط جماعت کل است، این هم خیلی بعید است، معنا ندارد که من اگر یک سجده عقب ماندم یا جلوتر رفتم، همه‌ی نماز جماعتش بهم خورد،‌لام در ما قبلش عمل نمی‌کند در مابعدش عمل می‌کند. چطور می‌توانیم بگوییم قبلی‌ها باطل است؟‌ گیرم من در سجده‌ی آخر نماز تخلف کردم، بگوییم این سبب می‌شود که همه‌ی نماز من اوله و آخره باطل شد؟!

بنابراین،‌ قول به حکم وضعی صحیح نیست، از این رو باید بر گردیم و همان قول به وجوب تکلیفی را بگیریم خواه تکلیفی الزامی یا تکلیفی ارشادی.

بله! اگر تاخیر فاحش شد، مسلماً جماعت مشکل پیدا می‌کند، یعنی اگر کسی تخلفش زیاد باشد،‌این باید نماز را با امام تمام کند و بعداً هم اعاده کند،‌اما اگر تخلفش کمتر شد،‌مشکلی ندارد.

آنگاه مرحوم سید تخلف در رکن را احتیاط می‌کند. یعنی اگر شخص جلوتر از امام به رکوع رفت یا جلوتر از امام به سجده رفت، یا جلوتر از امام سر از رکوع یا سجده برداشت، اینجا می‌گوید باید نمازش را اعاده کند. چرا؟ لإحتمال أنّ التبعیة شرط لصحة الصلاة أو لصحة الجزء، ولذا ایشان در رکن احتیاط می‌کند.

بیان حاج آقا رضا همدانی

مرحوم حاج آقا رضا همدانی بین دو حکم جمع کرده است، یعنی ایشان از یک طرف معتقد است که متابعت شرط اتصاف الجزء بالجماعة است،‌از طرف دیگر هم می‌گوید عقاب هم است، و حال آنکه جمع میان این دوتا مشکل است.

ایشان می‌فرماید من این را درک می‌کنم که اگر کسی تخلف کرد، جماعت فقط در همان جزء باطل می‌شود،، نه در همه‌ی نماز، در عین حال عقاب هم هست، و حال آنکه عقاب را باید قائلین به تکلیف بگویند نه قائلین به وضع.

اگر کسی وضو نگرفت و نماز هم نخواند، عقاب برای ترک وضو نیست بلکه برای ترک نماز است. ایشان می‌گوید: این آدمی که عالم عامد است و در عین حال تخلف می‌کند،‌عملاً‌ تشریع می‌کند و این مشرع است.

یلاحظ علیه

حرف اولی شما باشد، شرط وصف جماعت جزء است، صرف نظر می‌کنیم که نماز ده جماعت نیست بلکه یک جماعت است. اما اینکه می‌گویید تشریع است، تشریع در جایی است که شخص قصدش بدعت باشد، این آدم یا جاهل به مسئله است یا اگر عالم هم باشد،‌قصد تشریع را ندارد. اگر به این تشریع بگوییم‌، لازم می‌آید که به هر مخالف احکام بگوییم شریعت ساز است، یک نفر اگر مسکر می‌آشامد،‌بگوییم این بدعت گزار است. چرا؟ چون عملاً حرام را حلال می‌کند. بدعت به کسی می‌گویند که مع العلم بأنّه لیس من الشریعة،‌مردم را به آن دعوت می‌کند،‌ و حال آنکه این آدم مردم را دعوت به آن نمی‌کند، در بدعت یکنوع دعوت و یکنوع اشاعه در جماعت لازم است.

المسألة التاسعة

فهرست مسئله نهم این است که:

1:‌إذا رفع رأسه قبل الإمام سهواً أو لزعم رفع الإمام رأسه و عاد.

کسی سهواً سرش را از رکوع یا سجود برداشت، یا به زعم اینکه امام سرش را از رکوع یا سجود برداشته است، او هم براشت و دوباره برگشت، آیا نمازش صحیح است یا صحیح نیست؟

مشکل در زیادی رکن است، آیا زیادی رکن در اینجا مبطل است یا مبطل نیست؟

2: تلک الصورة و لکنه لم یعد

صورت دوم نیز همانند صورت اول است،‌منتها با این تفاوت که در صورت دوم بر نمی‌گردد.

3: إذا رفع رأسه (سهواً أو لزعم رفع الإمام رأسه) قبل الذکر الواجب و لم یتابع عمداً مع الفرصة لها.

شخص هنوز ذکر واجب را نگفته سر از رکوع یا سجده برداشت یا به زعم اینکه امام سر از رکوع یا سجود برداشته است،‌این هم قبل از ذکر واجب سر از رکوع یا سجود برداشت، اما متابعت از امام نکرد در حالی که فرصت برگشتن را داشت،‌یعنی می‌توانست به امام برساند.

4: تلک الصورة لکن ترک المتابعة سهواً أو لزعم عدم الفرصة.

5: لو رفع رأسه عامداً و لا یتابع، این را خواهیم گفت که نمازش درست است.

6: لو رفع رأسه عامداً و تابع عمداً. خواهیم گفت که نمازش باطل است.

7: تلک الصورة و لکن تابع سهواً.

تکلیف اینها چیست؟ شرحش در جلسه‌ی آینده خواهد آمد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo