درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الصلاة
1389/06/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: هرگاه ماموم در دو ركعت اخير و قبل از ركوع امام اقتدا كند، خواندن حمد و سوره بر او واجب است.
المسألة الرابعة و العشرون
إذا أدرك المأموم الإمام في الأخيرتين فدخل في الصلاة معه قبل ركوعه، وجب عليه قراءة الفاتحة و السورة إذا أمهله لهما، و إلّا كفته الفاتحة علي ما مرّ الخ.
بحث ما در مسئلهي بيست و چهارم است و در آن دو فرع وجود دارد:
فرع اول
فرع اول اين است كه اگر من وارد شدم و ديدم كه امام در ركعت سوم و چهارم است، يعني يا ظهر و يا عشاء،اگر من بدانم كه اگر اقتدا كنم،امام را درك ميكنم يا هم حمد را ميتوانم بخوانم و هم سوره را، چه بهتر، ميتوانم اقتدا كنم، مثلاً امام تسبيحات اربعه را ميخواند و من حمد و سوره را و اگر نميتواند هردو را،لا اقل يكي را بخواند بنام فاتحه،اين فرع اول است.
فرع دوم
فرع دوم اين است، من اگر وارد شوم،ميدانم كه نه حمد را ميرسم و نه سوره را، فرض كنيد كه امام در تسبحهي اخير است و اگر من اقتدا كنم،به او نميرسم يعني نه حمد را ميتوانم بخوانم و نه سوره را. آيا من ميتوانم اقتدا كنم يا نه؟
بنابراين،در مسئلهي بيست و چهارم دو فرع داريم،فرع اول هم خودش خيلي روشن است و هم دليلش ، اگر امام را در ركعت سوم و چهارم درك كردم، ميدانم اگر اقتدا كنم، به حمد و سوره ميرسم، يا اقل به حمد ميرسم، دومي مشكل است،من اگر وارد بشوم،اصلاً امام را درك نميكنم، يعني حمد را و نه سوره را، امام فوراً به ركوع ميرود و من در «الحمد لله رب العالمين» هستم، آيا من ميتوانم در اينجا اقتدا كنم يا نه؟
ديدگاه مرحوم سيد در فرع اول
مرحوم سيد ميفرمايد: بهتر اين است كه اقتدا نكند و صبر نمايد تا امام به ركوع برود و آن وقت اقتدا كند، چون حمد و سوره در اين صورت ساقط است، اما دليل فرع اول، كه امام را من ميتوانم درك كنم، هم حمد و هم سوره را يا تنها حمد را، در اين زمينه دو روايت داريم،يكي روايت زراره است كه قبلاً خوانديم،ديگري هم ذيل روايت عبد الرحمن بن حجاج، روايت زرارة:
1: و باسناده(بر ميگردد به اسناد شيخ) عن الحسين بن سعيد اهوازي، عن محمد بن أبي عمير، عن عمر أبن أذينه، عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام سند نور علي نور است ، قال: «إذا أدرك الرّجل بعض الصلاة و فاته بعض خلف إمام يحتسب بالصلاة خلفه جعل اوّل ما أدرك أوّل صلاته إن أدرك من الظهر أو من العصر أو من العشاء ركعتين و فاتته ركعتان قرء في كلّ ركعة ممّا أدرك خلف إمام في نفسه بأمّ الكتاب و سورة، فإن لم يدرك السورة تامّة أجزأته أمّ الكتاب فإذا سلم الإمام قام فصلّي ركعتين لا يقرء فيهما،لأن الصلاة إنّما فيها (في) بالأولتين في كلّ ركعة بأمّ الكتاب و سورة، و في الأخيرتين لا يقرء فيهما، إنّما هو تسبيح و تكبير و تهليل و دعاءليس فيهما قراءة، و إن أدرك ركعة قرء فيها خلف الإمام، فإذا سلم الإمام قام فقرء بأمّ الكتاب و سورة ثم قعد فتشهد، ثم قام فصلّي ركعتين ليس فيهما قراءة» و رواه الصدوق باسناده عن عمر بن أذينة مثله إلّا أنّه اسقط قوله: فإن لم يدرك السورة تامّة أجزأته أمّ الكتاب، و ترك أيضاً من قوله: قلا يقرء فيهما إلي قوله: لا يقرء فيهما. الوسائل، ج5،الباب 47 من أّبواب صلاة الجماعة، الحديث4.
2: اما روايت مرحوم عبد الرحمن بن حجاج را ديروز نقل كرديم، ولي آنكه مربوط به امروز است،نقل نكرديم ولذا از وسائل اضافه كنيم
«قال: و سألته عن الرّجل الذي يدرك الركعتين الأخيرتين من الصلاة كيف يصنع بالقراءة؟ فقال: إقرء فيهما فإنّهما لك الأوّلتان (يعني حمد و سوره را بخوان، ولي اين قسمت را ندارد كه اگر وقت براي خواندن سوره نداشت،اكتفا به فاتحة الكتاب بكند بلكه دارد كه هردو را بخواند) و لا تجعل أوّل صلاتك آخرها. الوسائل، ج5،الباب 47 من أّبواب صلاة الجماعة»، الحديث.
بنابراين،ما روايت روشني داريم كه اگر امام در ركعت سوم و چهارم است و من ركعت اولم هست، اگر توانستم هردو را ميخوانم و اگر نشد، صريح روايت زراره اين است كه فاتحة الكتاب را بخوان. اين فرع اول بود.
فرع دوم
فرع دوم اين است كه من رسيدم و ديدم كه امام در تسبيح اخير است و اگر بخواهم اقتدا كنم نه به سوره ميرسم و نه به فاتحة الكتاب،آيا ميتوانم اقتدا كنم يا نه؟ اگر اقتدا كنم، دوتا دليل با هم متعارض است و آن دو دليل عبارت است از دليل متعابعت كه ميگويد بايد از امام متابعت كرد، اگر متابعت كنم،حمد را نميتوانم بخوانم، اگر حمد را بخوانم،متابعت نميتوانم بكنم، فلذا هردو دليل ساقط ميشود، وقتي هردو دليل ساقط شد،احتياط اين است كه اقتدا نكنم، امام برود به ركوع و در ركوع اقتدا كنم و حمد از من ساقط است و اگر اقتدا كنم، دو دليل با همديگر ميجنگند،دليل متابعت ميگويد برو همراه امام هر چند فاتحة الكتاب را نخواني، اما «لا صلاة إلّا بفاتحة الكتاب» ميگويد،حتما بايد فاتحة الكتاب را بخواني، هردو تعارض كردند و چون هيچكدام بر ديگري ترجيحي ندارد، ناچاريم كه عمل به احتياط كنيم و بعدا اقتدا كنيم، مگر اينكه كسي حرف ما را بزند و بگويد كه متابعت يك امر عرفي است، فلذا اگر امام را در ركوع درك نكرد، در سجود، در سجود هم درك نكرد، و در تشهد كرد،باز هم كافي است.
المسألة الرابعة و العشرون
إذا أدرك المأموم الإمام في الأخيرتين فدخل في الصلاة معه قبل ركوعه،(فرع اول) وجب عليه قراءة الفاتحة و السورة إذا أمهله لهما، و إلّا كفته الفاتحة علي ما مرّ (دليلش روايت صحيحه زراره و ذيل روايت عبد الرحمن بن حجاج بود، البته ذيل او گفت فقط حمد و سوره را بخواند، اما مهلت و عدم مهلت را بحث نكرد)، فرع دوم: و لو علم أنّه لو دخل معه لم يدخله لإتمام الفاتحة أيضاً، فالأحوط عدم الإحرام (چرا احوط عدم الإحرام است؟ چون دليل با همديگر تعارض ميكند، دليل متابعت ميگويد برو، حديث «لا صلاة إلّا بفاتحة الكتاب» ميگويد حمد و سوره را بخوان) إلّا بعد ركوعه، فيحرم حينئذ و يركع معه، وليس عليه الفاتحة حينئذ.
المسألة الخامسة و العشرون
إذا حضر المأموم الجماعة، و لم يدر أنّ الإمام في الأوليين أو الأخيرتين، قرأ الحمد و السورة بقصد القربة الخ.
مسئلهي بيست و پنجم اين است كه من وارد شدم، ولي نميدانم كه امام در ركعتين اولتين است تا من قرائت و فاتحة الكتاب را نخوانم، يا در ركعتين اخيرتين است تا من فاتحة الكتاب را بخوانم و گاهي براي انسان يك چنين اتفاقي ميافتد كه امام مشغول نماز است و نميداند كه در ركعتين اولتين است تا من ساكت بشوم و قرائت را نخوانم يا در ركعتين اخيرتين است تا من به جاي تسبيحهي او، فاتحه الكتاب را بخوانم؟
ايشان ميفرمايد: احيتاطاًاين آدم تكبير را بگويد و حمد و سوره را رجاءً بخواند، چرا؟ چون اگر ركعتين اخيرتين باشد، حمد و سوهاش مورد دارد و اين هم حمد و سوره را خوانده و اگر در ركعتين اولتين باشد، مضر نيست،كاري غير واجب را انجام داده است، پس حق دارد اين آدم اقتدا كند،حمد و سوره را رجاءً بخواند، اگر ركعت سوم و چهارم امام باشد، حمد و سورهي اين آدم به موقع است، اما اگر اولتين باشد، در اولتين حمد و سوره واجب نيست،چه اشكال دارد كه من غير واجب را انجام بدهم؟
جايگاه مسئله
من در اينجا يك سوال دارم و آن اين است كه آيا جايگاه اين مسئله در صلوات جهريه است يا در صلوات اخفاتيه؟ من وارد مسجد بشوم و ندانم كه امام در كعتين اولتين است يا ركعتين اخيرتين،كه اگر اخيرتين باشد،حتما بايد بخوانم و اگر در اولتين باشد،خواندن واجب نيست،آيا جايگاه اين مسئله در صلوات جهريه است يا در صلوات اخفاتيه؟ در صلوات اخفاتيه، اصلاً در صلوات جهريه متصور نيست.چرا؟ زيرا يا صداي امام را ميشنوم يا نميشنوم،اگر صداي امام را ميشنوم، ميفهمم كه امام يا در ركعتين است يا در اولتين، اما اگر صداي امام را نشنوم، به كساني كه به بغل دستم قرار دارند نگاه ميكنم، اگر ديدم كه ساكت هستند،ميفهمم كه در اولتين است و اگر ديدم كه زير لب چيزي ميخوانند،ميفهمم كه در اخيرتين است.
بنابراين،جايگاه اين مسئله نميتواند صلوات جهريه باشد،قهراً بايد صلوات اخفاتيه باشد، قطعاً بايد در صلوات اخفاتيه باشد، در صلوات اخفاتيه يك مشكلي است و آن اينكه بعضيها حرام دانستهاند، گفتيم در صلوات اخفاتيه قرائت ماموم،در جايي كه همهمهي امام را نميشنود،بعضيها حرام دانستهاند و بعضي مكروه،
بنابراين، من نميتوانم قصد قربت كنم و بگويم من حمد و سوره را ميخوانم، اگر در ركعتين اخيرتين است، جا دارد و اگر در كعتين اولتين است، پس قصد قربت ميكنم، مسئله اينطور نيست، بلكه اختلافي است، يعني در صلوات اخفاتيه سه قول وجود دارد:
الف: قول بالتحريم، ب: و قول بالكراهة،
ج: و قول بالجواز، فلذا مسئله به اين صافي و روشني هم نيست كه بگويد من حمد و سوره را ميخوانم و اگر ركعتين اخيرتين است كه چه بهتر، و اگر ركعتين اولتين است،جايز است، بلكه بنا به بعضي اقوال حرام است و بنا به بعضي از اقوال مكروه است و بنا به بعضي از اقوال جايز.
بنابراين، اين مسئله اصلاً موضوع ندارد، اگر در جهريه باشد، شك ندارم و رفع شك ميكنم، يا به وسيلهي امام يا به وسيلهي ماموم و اگر در صلوات اخفاتيه باشد، جاي شك است،اما احتمال ميدهم كه ركعت اول و دوم باشد و خواندن قرائت حرام باشد، اين مشكل است، چون اين مشكل است، مرحوم آية الله حكيم و آية الله خوئي گفتهاند كه ما رفع شك از جاي ديگر ميكنيم،يعني به وسيله استصحاب رفع شك ميكنيم و ما استصحاب ميكنيم وثابت ميكنيم كه اين دو ركعت، ركعت اولتين است، پس وارد شود و حمد و سوره را نخواند، چطور استصحاب ميكنند؟
من استصحاب را تقرير ميكنم، كساني كه مبناي ما را در استصحاب ازلي ميدانند، ميتوانند اشكال كنند، من نخست بيان اين دو بزرگوار را عرض ميكنم و سپس اشكال ميكنم، اين دو بزرگوار ميگويند ما از طريق استصحاب رفع شك ميكنيم، رفع شبهه و ثابت ميكنيم كه اين ركعت امام، ركعت اول است، سابقاً امام در ركعت اول بود، نميدانيم كه از ركعت اول خارج شده يا نه؟ اصالة بقاء امام در ركعت اول، پس اقتدا كن و حمد و سوره را نخوان، از اين راه وارد ميشوند، ما نسبت به اين استصحاب اشكال داريم،
اشكال اين است كه اقتدا بر امام در صورتي مسقط حمد و سوره است كه من اقتدا كنم به امام، موصوفاً بأنّه في أحد الأولتين، حمد و سوره موقعي ساقط است كه من اقتدا كنم به امام در حالي كه در يكي از دو ركعت اول است، اين حالت سابقه ندارد، آنكه حالت سابقه دارد، امام در ركعت اول بود و اصل بقاء او در ركعت اول است، ولي اين موضوع اثر نيست، موضوع اثر، اقتدا به امامي است كه در ركعت اول بود، اولي اين است كه امام در ركعت اول بود، اين اثر ندارد، آنكه اثر دارد، من اقتدا كنم به امامي كه در ركعت اول است،اين حالت سابقه ندارد، من كي به اين امام اقتدا كردم كه در ركعت اول بود؟
به بيان ديگر موضوع ما مركب از دو چيز است:
1: الإقتداء خلف الإمام،
2: اقتدا في زمان كان في الركعتين الأولتين، اين دومي محرز نيست، اقتدا خلف الإمام محرز است، اما اقتدا به امامي كه در ركعتين اولتين است، اين حالت سابقه ندارد، كي من به اين اقتدا كرده بودم كه امام در ركعتين اولتين است، اين اشكال ما به مرحوم حكيم و خوئي در استصحابات ازلي وارد است وكساني كه استصحابات ازلي را درست خواندهاند،استصحاب عدم قرشيت، اين اشكال را بهتر متوجه ميشوند، هميشه وحدت حكم، تابع وحدت موضوع است، موضوع بايد واحد باشد، تا وحدت حكم باشد، ثبوت القراءة رفته روي يك موضوع مركب و آن موضوع مركب عبارت است از: الإقتدا خلف الإم و هو في الركعتين الأولتين، اين مركب حالت سابقه ندارد، اما اينكه امام در ركعتين اولتين بود، اين به درد من نميخورد، امام در ركعتين اولتينش موضوع براي ثبوت قرائت نيست، ثبوت قرائت موضوعش مركب است:الإقتداء خلف إمام و هو في الركعتين الأولتين،اين حالت سابقه ندارد، هميشه اين آقايان خلط ميكنند و ميگويند دو چيز داريم، اقتدا هست، امام هم كه در ركعت اول است.
ما ميگوييم اين فايده ندارد، چون يكي در شرق و ديگري در غرب است.
به بيان ديگر ما هم قبول داريم كه هم اقتدا هست و هم اولتين،استصحاب اولتين كرديم، ولي اين استصحاب فائده ندارد، چون اقتدا اين طرف واقع شده، ركعت اولتين هم در طرف ديگر، و حال آنكه اين دو را با همديگر جوش بدهيم و بگوييم اقتديت بإمام و هو في الأولتين، اين مركب، حالت سابقه ندارد، يكي در شرق ا ست و ديگري در غرب، اقتدا كردم و وارد شدم و تكبير را گفتم، امام هم در ركعتين اولتين است، استصحاب كردم، ميگوييم استصحاب اولتين يك طرف، اقتدا يك طرف، موضوع حكم نيست، بلكه بايد اين دو مركباً حالت سابقه داشته باشد، يسقط القراءة،كي؟ در اقتداء به امامي كه در ركعتين اولتين است، اين صفت و موصوف حالت سابقه ندارد.
بنابراين،از اين راه هم ما نميتوانيم موضوع را احراز كنيم، پس مسئله را بگويم، مسئله اين است كه من وارد مسجد شدم،نميدانم كه امام در ركعت اولتين است يا در ركعتين اخيرتين، ما عرض كرديم سيد ميفرمايد كه وارد بشود، قرائت را بخواند قربةإلي الله، لو صادف الإخيرتين، قرائت به مورد است، لو صادف الأولتين،قرائت امر مستحب است، ما تجزيه و تحليل كرديم و گفتيم اولاً در صلوات جهريه، مسئله موضوع ندارد، چون امام درك ميكند كه امام در اولتين است يا در اخيرتين، اگر در اولتين باشد، يا صداي امام را ميشنود يا سكوت مامومين را، اگر اخيرتين باشد، هر چند صداي امام را نميشنود، اما حرف زدن ماموم را ميشنود، و اگر در صلوات اخفاتيه باشد، بفرماييد كه من در آنجا نميتوانم حمد و سوره را بخوانم، چون بعضيها حمد و سوره را در ركعتين اولتين حرام ميدانند،از اين رو من نميتوانم حمد و سوره را بخوانم قربة إلي الله، اگر اخيرتين باشد،ميتوانم بخوانم، اما اگر اولتين باشد،بنا به عقيدهي بعضي حرام است، بهتر اين است كه اين آدم اقتدا نكند، مرحوم حكيم و خوئي ميگويند ما با استصحاب احراز موضوع ميكنيم،يعني امام در ركعتين اولتين است، چطور؟ ميگوييم سقوط قرائت رفته روي دو موضوع:
الف: به امام اقتدا كن، ب: امام هم در ركعتين اولتين است، اقتدا را بالوجدان احراز ميكنيم، ركعتين اولتين را هم بالأصل احراز ميكنيم، موضوع مركب، احدهما را بالوجدان احراز كرديم، موضوع،اقتداست، يعني اقتدا به امام وجداني است، آن ديگري را هم كه امام در ركعت اول است، بالإصل احراز ميكنيم، ما ميگوييم موضوع دو چيزي جدا از هم نيستند، كه بگوييم يكي اقتدا است كه بالوجدان محرز است، آن ديگري ركعتين اولتين است و آن را بالأصل احراز كنيم،بلكه بايد اين دو با همديگر جوش بخورند، موضوع واحد باشند براي حكم واحد، حكم واحد كدام است؟ تسقط القراءة،اين حكم است، موضوع بايد واحد باشد، واحد چيه؟الأقتداء بإمام، هو في الركعتيين الأولتين، اين حالت سابقه ندارد.
بله! به صورت تك تك، محرز هستند، يعني يكي بالوجدان و ديگري بالأصل محرز است، ولي تك تك موضوع نيست،موضوع مركب است،هميشه حكم واحد، موضوع واحد ميخواهد، حكم واحد كدام است؟ تسقط القراءة،اين حكم است، موضوعش كدام است؟موضوعش دو چيز پراكنده نيست تا بگوييم يكي اقتداست، ديگري هم امام در ركعتين اولتين است، بلكه صفت و موصوف است، اقتدا بإمام،هو في الركعتين الأولتين، مجموع حالت سابقه ندارد.
بنابراين، راهي كه اين دو بزرگوار انتخاب كردهاند، موضوع را ثابت نميكند، از نظر ما امر داير است بين جواز و حرمت، زيرا در صلوات اخفاتيه، بعضيها خواندن قرائت خلف الإمام را حرام ميداند،امر داير است بين وجوب و حرمت، قصد قربت متمشي نميشود، پس اين آدم اقتدا نكند حتي تتبيّن له الحال، معلوم بشود كه آيا در ركعتين اولتين است يا در اخيرتين.
خلاصه مسئله را در استصحابات عدم ازلي ببينيد،ما كراراً در آنجا گفتهايم كه وحدت حكم، وحدت موضوع ميخواهد، به قول حضرت امام رحمة الله عليه يكي در شرق و ديگري در غرب فايده ندارد، بلكه بايد اين دو با همديگر جوش بخورند و اگر جوش بخورند، صفت و موصوف حالت سابقه ندارد، تك تك شان حالت سابقه دارد، منتها يكي بالوجدان محرز است و ديگري بالأصل، اما جفت شان را يكي قرار بدهيم، حالت سابقه ندارد، جفت شان كه الأقتداء بإمام و هو في الركعتين الثانية أو الأولي، اين حالت سابقه ندارد، پس از نظر ما بهتر اين است كه صبر كند حتي تتبيّن له الحال.