< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الصلاة

1389/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

الفرع الاول

فرع اول این بود که من مشغول نافله بودم و اتفاقاً نماز جماعت منعقد شد. در اینجا فرمودهاند كه نافله را تمام کنید تا به جماعت برسید، و اگر نمیرسید نافله را قطع كنيد.

بنابراين فرع اول در نافله است، كه نافله مانع جماعت ميشود. اگر امكانش هست تمامش كند، و اگر امكانش نيست قطع ميكند و وارد جماعت ميشود. البته در متن ندارد كه تمام كند، و اين را من اضافه ميكنم. چون معلوم است، زيرا بحث در جايي است كه نافله مزاحم باشد. اگر من بتوانم تمام كنم و بعدا به جماعت برسم خلف فرض است.

دليلش را هم از دو روايت خوانديم.

الفرع الثاني

مشغول فريضه هستم و اگر بخواهم ادامه بدهم جماعت را بتمامها درك نميكنم. در اينجا فرمودهاند اگر شما وارد ركوع ركعت سوم نشدهايد، خودت را به نافله منتقل و نماز را تمام كن، و به نماز جماعت وارد شو.

به جهت اينكه عدول به نافله با يك تشهد مختصر، من نافله را تمام كرده و وارد جماعت ميشوم. پس در اولي قطع النافله است ولي در دومي قطع الفريضه نيست بلكه فريضه را عدول به نافله ميكنم و بعداً وارد فريضه ميشوم.

اما اگر آمديم برخاستم و در حال قيام هستم، نه اينكه وارد ركوع ركعت سوم شدم اين فرع سوم است، فعلاً وارد فرع سوم نشدهايم- يك موقع در تشهد بودم كه عدول به نافله كرده و تمام ميكنم. اما يك موقع اينگونه نيست، برخاستم و در حال قيام هستم، آيا اينجا ميتوانم عدول به نافله كنم يا نه؟

در اينجا مرحوم سيد احتياط ميكند و ميگويد شما حق نداريد عدول به نافله كنيد، چون عدول به نافله محتاج به هدم قيام است، بايد قيام را هدم كرده و بنشينم كه اين زيادي در نماز است. پس چه بهتر از جماعت صرف نظر كند، و فريضه را تمام كند.

مرحوم خوئي در اينجا يك بياني دارد و ميگويد اين نوع زيادي مشمول ادله نيست، قيام اضافه بشود. آقاي خوئي ميگويد همين فرع دوم قيام را بشكند و بنشيند، ميگوييد لازمهاش زيادي قيام است، ميگويد زيادي در صورتي مبطل است كه از اول (تحقق زائداً) ولي در اينجا (لم يتحقق زائداً) بعدا زائد ميشود. چون من نيت ميكنم نافله را و ناچار ميشوم قيام را بشكنم و قيام من رنگ زيادي پيدا ميكند. روايتي كه ميگويد (من زاد في صلاته فعليه الاعادة) يعني (تولّد) از اول (زائداً). اما اينجا (لم يتولد زائداً)، (تولّد صحيحاً)؛ چون من ميخواهم عدول به نافله كنم (يطرء عليها عنوان الزيادة). ايشان چنين فرمايشي دارد. در عين حال در فرع سوم اين را قبول نكرده است. در فرع سوم ميخوانيم كه اين را قبول نكرده و فرق نگذاشته بين (تولّد زائداً) و (تولّد صحيحاً ثمّ طرء عليه زيادا). در هر صورت فكر ميكنيم قول اول بهتر است.

علاوه بر اين نكتهاي هست كه ميآيد و آن اين است كه كساني كه ميگويند عدول به نافله كند، عدول به نافله اشكالي ندارد، اما اگر از اول نظر عدول به نافله قطع باشد اين در روايات نيست. در روايت هست كه اگر كسي عدول به نافله كرد بعداً دلش خواست قطع كند، اشكالي ندارد، اما اگر از اول عدول به نافله كند (لغاية القطع) در روايات مانيست. و شما در اينجا ميخواهيد عدول به نافله كنيد (لنية القطع)؛ و اين درروايات نيست.

إلي هنا تم الفرعان؛فرع اول:نافله مانع از جماعت بود؛ گفتيم نافله را بشكن. دوم: فريضه مانع از جماعت بود، گفتيم اگر در تشهد هستي و هنوز وارد ركعت سوم نشدي، اينجا عدول به نافله كرده و تمام كن. اما اگر وارد قيام شدي، فيه قولان: قولي بر اين است كه به فريضه ادامه بدهد كه اين را ما گفتيم و مصنف هم همين را گفت. قول دوم هم ميگويد بشكني مشكلي ندارد چون زيادي در صورتي مبطل است كه (تولّد من اول الامر زائداً). اين هم فرع دوم.

الفرع الثالث

فرع سوم تقريباً همين فرع دوم است، اما وارد ركوع شدم، يعني اگر وارد ركوع شديد ديگر قابل علاج نيست، زيرا ما نافله سه ركعتي نداريم. در اينجا چاره قول ما در قيام است كه بايد ادامه بدهد. اما تعجب است از مرحوم خوئي كه ميگويد در فرع دوم بشكند و دو ركعتي كند، لازمهاش اين است كه قيام زائد باشد. ميگويد بله! زيادي در صورتي مبطل است كه از اول الامر زائد باشد نه اينكه من به خاطر علاج زائد كردم. اما در اينجا اين حرف را نميزند. دراينجا هم بايد بگويد اينجا هم ركوع را بشكند بنشيند و دو ركعتي تمام كند. اما در اينجا ميگويد نه! (لا تعاد الصلاة الاّ من خمسه الوقت والقبلة والركوع) اين اطلاق دارد هر ركوع را ميگيرد خواه ركوعي كه (تولّد زائداً أو صار زائداً) نه اينكه من عدول به نافله ميكنم قهراً اين ركوع رنگ زيادي ميگيرد، ميگويد اطلاق مستثني هر دور را ميگيرد (تولّد زائداً أو تولّد صحيحاً) اما به خاطر عمل من (صارزائداً). ميگويم چه فرقي ميكند بين (لا تعاد) و بين آن روايت (من زاد في صلاته فعليه الاعادة) آنجا هم زاد اطلاق دارد (زاد من اول الامر أو زاد في الاصل) عدول كردم و اين قيام زائد شد، ولذا ما فرمايش ايشان را در متمم فرع دوم نپذيرفتيم، در فرع دوم گفتيم حتماً ادامه بدهد، كما اينكه ايشان در فرع سوم ميگويد ادامه بدهد.

متن عروة

(إذا لم يتجاوز بأن دخل في ركوع الثالثه بل الاحوط عدم القيام اذا قام إلي الثالثة و إن لم يدخل في ركوعها) ما هم حقش بود كه جدا كنيم (ولو كان مشتغلاً بالفريضه منفرداً و خاف من اتمامها فوت الجماعة استحب له العدول بها الي النافلة و اتمامها ركعتين).

الفرع الثالث

(اذا لم يتجاوز محلّ العدول بأن دخل في ركوع الركعة الثالثة) اين فرع سوم است. در هر صورت حال ميخواهد آن را متتم بگيرد يا مستقل، اگر وارد قيام شد يا وارد ركوع شد بايد نماز را ادامه بدهد.

تم الكلام في الفروع الثلاثة:

1. نافله مانع است. 2. فريضه مانع است اما (قبل الدخول في القيام والركوع)، 3. فريضه مانع است (بعد الدخول في القيام والركوع).

الفرع الرابع:

(ولو خاف من اتمامها ركعتين)، ما الفرق بين فرع دوم و چهارم؟ در دومي اگر بخواهم فريضه را ادامه بدهم اصلش به جماعت نميرسم. ولي در اينجا اگر تمام كنم به يك ركعتش نميرسم ولي به سه ركعت ديگر ميرسم. (ولو خاف من اتمامها ركعتين فوت الركعة الاولي) يك ركعت از من فوت ميشود چون (فوت الجماعة ولو الركعة) جماعت در اينجا مطرح نيست، در اينجا همان يك ركعت و دو ركعت مطرح است. سيد در اينجا ميگويد: ولو به خاطر يك ركعت اين فريضه را عدول بر نافله كن، بعد از آنكه عدول به نافله كن تمام كن و به سه ركعت برس. به خاطر يك ركعت نماز جماعت اين نماز فريضه را عدول به نافله كن و قطع كن.

مرحوم حكيم گفته كه حتي عدول به نافله هم لازم نيست و قطع كند و سپس وارد جماعت بشود.

اما بيشترين محشّيها اين قول را دارند كه (و إن كان الاحوط عدم قطعها بل اتمامها ركعتين و إن استلزم ذلك عدم ادراك الجماعة في ركعة أو ركعتين). پس مسئله سه قول شد.

قول اول اين است كه عدول به نافله كن و قطع كن، قول دوم اين است كه اصلاً عدول به نافله لازم نيست. قول سوم هم اين است كه قطع نكن، عدول به نافله كن و نافله را تمام كرده، بعداً به جماعت برس ولو يك ركعت از شما فوت شود.

فرق فرع چهارم با دوم چه شد؟ در فرع دوم اصلاً به جماعت نميرسم، آنجا شما عدول به نافله كن و تمام كرده تا به جماعت برسيد. اما در چهارمي به جماعت ميرسم و يك ركعت از من فوت ميشود. در اينجا سيد ميگويد عدول به نافله كند و قطع كند. مرحوم حكيم ميگويد حتي عدول به نافله هم لازم نيست. اما آقايان ديگر ميگويند آن قاعده را حفظ ميكنيم. همان راهي كه در فرع دوم گفتيم اينجا هم ميگوييم.

امر دائر است بين دو قول (يعدل الي النافلة ثم يقطع)، يا اينكه (يتمّها ركعتين) بعداً وارد جماعت ميشود هر چند يك ركعت از او فوت شود. ظاهراً همان احتياط را انتخاب ميكنيم، دليلش اين است:

(و أما الثاني) كه (عدم قطعها و اتماممها ركعتين؛ فلأنّ دليل الوحيد علي النقل من الفريضة الي النفل هو صحيحة سليمان بن خالد و موثقة سماعة، موردهما هو العدول لغاية الاتمام لا لغاية القطع). پس معلوم ميشود در متن فتواي واقعي نيامده.

فرع چهارم اين است: (و لوف خاف من اتمامها ركعتين فوت الركعة الاولي منها) سيد ميگويد: (جاز له القطع بعد العدول الي النافلة)، (و إن كان الاحوط عدم قطعها بل اتمامها ركعتين) اين قول دوم؛ قول سوم هم قول مرحوم حكيم است. ما ميگوييم احوط (اتمامها ركعتين) است. چرا؟ قول اول و دوم درست نيستند. قول اول چرا درست نيست؟ چون دليلش روايت سليمان و روايت ديگر است. حضرت كه آنجا اجازه داد عدول به نافله كند، فرمود نافله را تمام كند. شما ميگوييد عدول به نافله كرده و بعداً قطع كند. پس قول اول درست نيست، قول مرحوم حكيم هم كه بي دليل است؛ قول سوم درست است. شما نماز فريضه را عدول به نافله كن، تمامش كن؛ هر مقدار كه به جماعت رسيدي، رسيدي.

عبارت فرع سوم: (و لو خاف من اتمامها ركعتين فوت الركعة الاولي منها، هنا ثلاثة قول: جاز أنه القطع بعد العدول الي النافله) قول دوم(عدم قطعها بل اتمامها ركعتين و إن استلزم ذلك عدم ادراك الجماعة في ركعة أو ركعتين) قول سوم هم قول مرحوم جواهر و حكيم كه ميگويند قطع كن تا به جماعت برسي.

سومي دليل ميخواهد كه ما دليلش را نداريم، قول اول بي دليل است. قول اول كه ميگويد عدول به نافله كن براي اينكه نافله را تمام كني، شما اينجا عدول به نافله ميكنيد نه براي تمام كردن بلكه براي از بين بردن.

تم الكلام في الفروع الاربعة: 1. نافله مانع است 2. فريضه مانع است، قبل ازآنكه وارد قيام و ركوع ركعت سوم شوم. 3. فريضه مانع است، اما دخل في قيام يا ركوع ركعت سوم. 4. فريضه مانع است نه از همه جماعت، بلكه از يك ركعتش مانع است.

اينجا سه قول است: سيد گفت (يعدل الي النافلة و يقطع)؛ حكيم گفت حتي عدول به نافله لازم نيست (يقطع). سوم ما گفتيم كه اينجا ما عمل به سليمان بن خالد ميكنيم (يعدل الي النافلة و يتمها) چون دليل ما روايت سليمان است و روايت سليمان در جايي است كه عدول به نافله كرده و تمام كند. تم الكلام في الفروع الاربعة.

الفرع الخامس: (لو علم عدم ادراكها اصلا)؛ من ميدانم عدول به نافله بكنم باز اصلاً درك نميكنم. امام آنچنان پيشتاز است كه عدول من به نافله سبب نميشود كه من به جماعت برسم. قطعاً عدول شما به نافله حرام است. چون عدول به نافله براي اين بود كه به جماعت برسيد، اگر عدول شما به نافله سبب عدم ادراك است اين كار لغوي است (بل لو علم عدم ادراكها اصلا إذا عدد الي النافله و اتمها فالاولي عدم العدول و اتمام الفريضة) اگر بعداً جماعتي شد اقتدا بكن و اگر جماعتي هم نبود كه هيچ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo