< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الصلوة

89/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وظيفه‌ي ماموم در جايي كه امام زدوتر از نماز فارغ شود، چيست؟

     از مسائل مورد ابتلا اين است كه گاهي ماموم در قرائت سرعت، ولي امام حالت بطأ دارد مانند مرحوم حضرت آية الله اراكي، ايشان تشهد را خيلي طول مي‌داد در حالي كه ماموم‌ ها به سرعت مي‌خواندند، حال اگر ماموم تشهد را خوند سلام نماز را هم داد، و حال آنكه ‌امام هنوز تشهد را مي‌خواند، در اينجا چه كند؟

      ايشان مي‌فرمايد در اينجا نيت انفراد لازم نيست، امام اگر طول مي‌دهد و ماموم به سرعت مي‌خواند، مانع ندارد كه امام در تشهد باشد و ماموم خارج بشود، اما اگر عكس شد چطور است؟ امام سرعت دارد و ماموم در حال تأخر است، يعني امام از نماز فارغ شده، و حال آنكه ماموم هنوز تشهد را مي خواند، بقيه چه مي‌شود، آيا ماموم قصد انفراد كند يا قصد انفراد لازم نيست، بلكه اين اقتدائش باقي است،‌ «لأنّ الإقتداء أمر عرفي»، فلذا مانع ندارد كه امام يك دقيقه زودتر از ماموم خارج شود و ماموم يك دقيقه ديرتر.

      بنابراين، ما در اينجا دو مسئله داريم،‌مسئله‌ي اول را ايشان متذكر نيست،‌مسئله‌ي دوم را متذكر است،‌اگر امام بطأ دارد و ماموم سرعت، ماموم قصد انفراد مي‌كند و از نماز خارج مي‌شود، در آنجا بايد قصد انفراد كند، مثلاً امام در صلوات تشهد است و حال آنكه ماموم مي‌خواهد آخرين سلام را بدهد،در اينجا ماموم بايد قصد انفراد كند و از نماز خارج بشود،‌اما در عكس قصد انفراد لازم نيست،‌ امام از نماز خارج شده، اما ماموم هنوز در تشهد است،‌مي‌فرمايد قصد انفراد لازم نيست،‌چرا؟ چون اقتدا يك امر عرفي است،‌مي‌گويد من هنوز در حال جماعت هستم، مثل اين ماند كه جمعي مي‌خواهند ريژه بروند، كساني كه در آخر صف هستند، ديرتر به صف اول مي‌رسند، هر چند صف اول به مقصد رسيده و حال آنكه صفّ‌ هاي آخر هنوز نرسيده، مي‌گويند باز اينها در حال ريژه هستند.

المسألة الثامنة

      إذا فرغ الإمام من الصلاة و المأموم في التشهد أو في السلام الأول، لا يلزم عليه نيّة الإنفراد، بل هو باق علي الاقتداء عرفاً.

      اينجا به نظر مي‌رسد كه ديگر اقتدا معنا ندارد، چون امام از نماز فارغ شده است، ايشان مي‌فرمايد:« لا يلزم نية‌ الإنفراد»، چرا؟ «بل هو باق علي الإقتداء عرفاً».

مثال

      مثلاً يك نمونه‌هاي هم داشتيم كه امام از حال نماز خارج شده بود، ولي ماموم هنوز در حال اقتدا بود، مانند جايي كه امام غش كند يا حدثي از او سر بزند، در اينجا تا امام از محراب بيرون برود و يك نفر را پيدا كند كه جاي خود بگذارد، اقلاً دو دقيقه طول مي‌كشد، در اين دو دقيقه ماموم‌ها در حال اقتدا هستند هر چند امامي در كار نيست، همانطوري كه در اثنا اگر امامي در كار نباشد‌، مي‌گويند اقتدا است، اين فاصله كم را ناديده مي‌گيرند، آخر صلات هم از همين قبيل است، امام از نماز فارغ شده و بيرون رفته، و لي هنوز من در حال نماز هستم، باز مي‌گويند اقتدا باقي است،‌مسامحه‌ي عرفيه است.

     المسألة التاسعة

     يجوز للمأموم المسبوق بركعة أن يقوم بعد السجدة الثانية من رابعة الإمام الّتي هي ثالثته- و ينفرد و لكن يستحب له أن يتابعه متجافياً إلي أن يسلم ثم يقوم إلي الرابعة.

     اين مسئله هم مورد ابتلاست، البته اين مسئله‌ي قبلي را كه ما خوانديم، خيلي مورد ابتلا نيست،‌چون غالباً امام‌هاي ما بطأ، و ماموم ها سرعت دارند، ولي در اين مسئله عكس است، امام سرعت داشته و ماموم بطأ، عرض كرديم قصد انفراد لازم نيست، اما اين مسئله مورد ابتلاست، فرض كنيد امامي است كه در ركعت دوم است و من آمدم به او اقتدا كردم، ركعت چهارم امام مي‌شود ركعت سوم من، امام در ركعت چهارم تشهد مي‌خواند، آيا من بلند شوم يا اينكه به صورت نيم خيز بنشينم، يعني به صورت تجافي بنشينم، تا امام تشهد و سلام را بگويد، آنگاه بر خيزم، آيا اين انتظار لازم است يا نه؟ امام ركعت چهارمش است و من ركعت سومم، من بايد بر خيزم و يك ركعت ديگر بخوانم، امام بايد تشهد و سلام را بخواند، آيا به مقدار تشهد انتظار ماموم لازم است يا لازم نيست؟

ديدگاه صاحب عروة

      مرحوم سيد مي‌فرمايد مستحب است، متابعت مستحب است نه واجب، يعني اگر دلش خواست به صورت نيم خيز و متجافياً مي‌نشيند و اگر هم دلش نخواست بلند مي‌شود و تسبيحات اربعه را مي‌خواند.

ظهور روايت زرارة چيست؟

      ولي از روايت استفاده مي‌شود كه انتظار واجب است، اما اينكه مرحوم سيد مي‌فرمايد مستحب است، با روايت سازگار نيست ولذا مرحوم بروجردي در حاشيه عروة مي‌فرمايد احوط اين است كه بنشيند.

متن روايت زرارة

     و باسناده عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال:« إذا أدرك الرّجل بعض الصلاة و فاته بعض خلف إمام يحتسب بالصلاة خلفه جعل أول ما أدرك أول صلاته إن أدرك من الظهر أو من العصر أو من العشاء ركعتين و فاتته ركعتان قرء في كلّ ركعة ممّا أدرك خلف إمام في نفسه بأمّ الكتاب و سورة، فان لم يدرك السّورة تامة أجزأته أمّ الكتاب البته بحث ما در جايي است كه يك ركعت فوت بشود، ولي اين فراز از روايت جايي را مي‌گويد كه دو ركعت فوت شود - فإذا سلّم الامام قام فصلّي ركعتين چون وقتي دو ركعت فوت شود، با امام هماهنگ است، يعني امام هم بايد تشهد بخواند اين هم بايد تشهد بخواند، فقط سلام شان فرق مي‌كند، امام بايد سلام را بگويد‌،‌ ولي اين سلام را نمي‌خواند- لا يقرء فيهما، لأنّ الصلاة إنّما يقرأ (في) بالأوّلتين في كلّ‌ ركعة بأمّ الكتاب و سورة، ولي الأخيرتين لا يقرأ فيهما، إنّما هو تسبيح و تكبير و تهليل و دعاء ليس فيهما قراءة، و إن أدرك ركعة قرء فيها خلف الامام- چون ركعت سوم امام، ركعت دوم اين آدم است - فاذا سلّم الامام قام فقرء بأمّ الكتاب و السورة ثمّ قعد فتشهد، ثمّ قام فصلّي ركعتين ليس فيهما قراءة»

      الوسائل: ج 5، الباب 47 من ابواب صلاة الجماعة، الحديث 4.

     اين حديث همه‌ي نماز را بيان مي‌كند نه ركعت آخر را، چه رقم اين آدم اگر يك ركعت از امام درك كرد، چگونه نماز بخواند، مسلماً در ركعت دوم امام، اين آدم قرائت را نبايد بخواند، ولي ركعت سوم امام مي‌شود ركعت دوم اين آدم، آنكه محل شاهد است «فإذا سلّم إمام فقام و فقرء بأمّ‌ الكتاب».

     فقط يك ركعت امام را درك مي‌كند،« و إن أدرك ركعة قرء فيها خلف الامام- چون ركعت اول اين است و چهارم امام است - فاذا سلّم الامام قام فقرء بأمّ الكتاب و السورة ثمّ قعد فتشهد، ثمّ قام فصلّي ركعتين ليس فيهما قراءة».

     من در متن نوشته ام كه:« يجوز للمأموم المسبوق بركعة»،‌ متن اين است كه مسبوق به ركعت باشد، يعني يك ركعت عقب بماند، و حال آنكه روايت‌ مي‌گويد فقط يك ركعت را درك كرده،‌ فرق نمي‌كند، محل شاهد اينجاست: «فإذا سلّم الامام قام فقرء»، نه اينكه بگويد حالا ركعت چهارم امام است، مي‌خواهد تشهد را بخواند به من چه، من بلند بشوم و ركعت دوم خودم را بخوانم؟‌

     مي‌گويد بايد صبر كند تا امام سلام را بدهد «فإذا سلّم الإمام قام و قرء بأمّ الكتاب»

     از روايت وجوب استفاده مي‌شود، ولي مرحوم سيد، حتي مرحوم خوئي هم مي‌فرمايد مستحب است.

      ولي روايت مي‌گويد «فإذا سلّم الإمام قام و قرء بأمّ الكتاب» يعني نبايد براي ركعت دوم عجله كند بلكه بايد صبر كند وقتي امام سلام نماز را داد و كارش تمام شد، آنگاه براي ركعت دومش بلند شود و آن را بخواند.

برداشت آية الله خوئي از روايت زرارة

      حضرت آية الله خوئي مي‌بيند كه اين روايت دلالت بر وجوب انتظار دارد و حال آنكه فتوايش بر استحباب است، آمده روايت را توجيه كرده و گفته اين روايت ناظر به جايي است كه اين آدم مي‌خواهد جماعت را حفظ كند،‌اگر بنايش اين است كه جماعت را حفظ كند، بنشيند، اما اگر بنائش اين است كه جماعت را حفظ نكند، بلند شود و اعتنا نكند، روايت ناظر به جايي است كه ماموم بخواهد جماعت را حفظ كند، البته بايد بنشيند، به اين مي‌گويند ضرورت بشرط المحمول، اگر مي‌خواهد جماعت را حفظ كند، حتماً‌ بايد بنشيند، ولي من فكر مي‌كنم كه برداشت آية الله خوئي درست نيست، اين ضرورت به شرط محمول نيست،‌ چون همه‌ي عالم مي‌دانند كه اگر بخواهد جماعت را حفظ كند، بايد بنشيند، ظاهر اين است كه بايد جماعت را حفظ كند نه اينكه اگر بخواهد جماعت را حفظ كند، بنشيند كه بشود ضرورت بشرط المحمول، مي‌گويند زيد القائم قائم بالضرورة، از آن قبيل نيست بلكه تكليف است كه اين آدم حتماً بايد امام را رعايت كنند.

كفيت متابعت

     أمّا كيفية المتابعة فإنّما هي بالتجافي فيدلّ عليه صحيحة الحلبي:‌«من أجلسه الإمام في موضع يجب أن يقوم فيه يتجافي و أقعي أقعاءً و لم يجلس متمكناً» الوسائل: ج 5، الباب 67 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث 2.

     يعني جايي كه امام او را بنشاند در حالي كه وظيفه ماموم بلند شدن است، فرض كنيد ركعت دوم امام است و ركعت اول ماموم، ناچار است كه بنشيند، «يتجافي- از زمين بلند مي‌شود- و أقعي إقعاءً و لم يجلس متمكناً» چهار زانو و يا دو زانوي نمي‌نشيند، قهراً روي دو پا مي‌ايستد كه در حقيقت نه نشستن است و نه بلند شدن.

المسألة العاشرة

     لا يجب علي المأموم الإصغاء إلي قراءة الإمام في الركعتين الأوليين من الجهرية إذا سمع صوته، لكنّه أحوط.

     قران كريم مي‌فرمايد:‌« إذا قرأ القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعلّكم ترحمون» الأعراف/204.

     در اين آيه مباركه دو بحث است، يك بحث اين است كه آيا هم حال صلات را مي‌گيرد و هم حال غير صلات را، يا فقط مال حال صلات را مي‌گيرد؟

     آقايان مي‌گويند فقط حال صلات را مي‌گيرد، چرا؟ مي‌گويند قرينه‌ي خارجي داريم و آن اين است كه در حال غير صلات استماع لازم نيست و چون استماع لازم نيست، از اين فهميم كه اين آيه فقط حال صلات را مي‌گيرد، به اين معنا كه اگر امام حمد را مي‌خواند، مامومين بايد گوش كنند.

     ولي اين دليل نمي‌شود، چون ممكن است آيه دلالت بر وجوب ندارد، بلكه دلالت بر استحباب دارد، اگر استحباب باشد، قرينه نمي‌شود كه حتماً‌ مال نماز است بلكه غير نماز را هم مي‌گيرد، ولي آقايان مي‌گويند چون در غير نماز واجب نيست،‌ پس كشف مي‌كنيم كه اين آيه مربوط به نماز است.

     « ثمّ» حالا كه در حال نماز است، آيا استماع لازم است يا استماع لازم نيست، ممكن است خودم مشغول ذكر بشوم؟ آنجا هم مي‌گويند استماع لازم نيست بلكه مستحب است نه واجب.

     ولي كساني كه به قرآن اهميت مي‌دهند، وزن قران را حفظ مي‌كنند، ظاهراً قرآن اطلاق دارد چون بعضي از اطلاق‌ ها آبي از تقييد هستند، اين مسئله كه هر كس قرآن مي‌خواند، بايد را حفظ كند و احترام قرآن اين است كه انسان سكوت كند و گوش كند،‌اين فرق نمي‌كند كه حال نماز باشد يا حال غير نماز، مگر اينكه يك دليل خارجي باشد.

متن عروة‌الوثقي

     لا يجب علي المأموم الإصغاء إلي قراءة الإمام في الركعتين الأولين من الجهرية إذا سمع صوته، لكنه أحوط.(احتياط استحبابي)

     في هذة الآية بحثان:

الف: آيا آيه عام است، يعني هم حال نماز را شامل است و هم حال غير نماز را، مثلاً در تاكسي نشسته‌ايم، راديو قرآن مي‌خواند، يا در خانه نشسته‌ايم، راديو قرآن مي‌خواند، آيا مطلق است يا حال نماز.

ب: اگر در حال نماز شد، آيا واجب است يا مستحب؟

     در مجمع البيان مي‌گويد:

     و اختلف المفسّرون في مفاد الآية، و فيه بحثان:

     الأول: هل الأمر بالإنصات للقرآن و الاستماع له في الصلاة خاصّة خلف الإمام الّذي يؤتمّ به إذا سمعت قراءته، أو أنّه يعمّ في غير الصلاة أيضاً، كالخبطة و غيرها؟

     في المجمع البيان: أقوي الأقوال، الأول لأنّه لا حالة يجب فيها الانصات لقراءة القرآن إلّا حالة قراءة الإمام في الصّلاة فإنّ علي المأموم الانصات و الاستماع» المجمع البيان: ج2/515.

     پس مجمع البيان آيه را حمل بر وجوب كرده و قرينه گرفته بر اينكه فقط حال نماز را مي‌گويد.

     بله! اگر كسي حمل بر وجوب كند، ممكن است كه بگوييم فقط حال نماز را مي‌گويد.

     اما اگر كسي حمل بر استحباب كند، دليل ندارد كه فقط حال نماز را مي‌گيرد.

     بله! اگر حمل بر وجوب كنيم، اجماع داريم كه در غير نماز واجب نيست، اما اگر حمل بر استحباب كرديم،‌چنين قرينه‌اي نيست.

     و ظاهر كلامه هو وجوب الانصات و الاستماع في الصلاة. لكن الظاهر من كلام العلّامة اتفاق العلماء علي عدم الوجوب.

بحث دوم

      بحث دوم اين است كه آيا در نماز هم واجب است يا مستحب؟

     لكن الظاهر من كلام العلامة اتفاق العلماء علي عدم الوجوب، قال: لا تستحب(القرآءة) في الجهرية مع السماع عند علمائنا أجمع و به قال علي عليه السلام و سعيد بن المسيّب و كثير من السلف لقوله تعالي: «‌« إذا قرأ القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعلّكم ترحمون» الأعراف/204.

     اين چطور دلالت دارد بر اينكه انصات مستحب است؟ لا تستحب(القرآءة) يعني قرائت ماموم، اگر ماموم صداي امام را مي‌شنود، قرائت مستحب نيست، يعني مي‌تواند با شنيدن قرائت قرآن خودش بخواند، اگر خودش مي‌تواند بخواند، پس استماع واجب نيست، چون انسان وقتي خودش مي‌خواند، ديگر نمي‌تواند استماع كند، از اينكه مي‌گويد قرائت مستحب نيست، يعني مي‌تواند خودش بخواند، پس معلوم مي‌شود كه انصات واجب نيست.

      بله! اگر قرائت حرام باشد، يعني درجايي كه صداي امام را مي‌شنود، اگر قرائت براي ماموم حرام باشد، ممكن است بگوييم انصات واجب است، اما اگر بگوييم قرائت مستحب نيست، يعني جايز است، اين ملازم با اين است كه انصات واجب نيست.

     « لا تستحب(القرآءة) في الجهرية مع السماع عند علمائنا أجمع و به قال علي عليه السلام و سعيد بن المسيّب و كثير من السلف لقوله تعالي: « إذا قرأ القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعلّكم ترحمون».

     دليل مي‌آورد كه قرائت را نخواند بلكه گوش كند.

     و قال زيد بن أسلم و أبو العالية:«كانوا يقرأون خلف الإمام فنزلت« إذا قرأ القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعلّكم ترحمون».

نحوه‌ي دلالت

     فقوله: و لا تستحب في الجهرية مع السماع- از اينكه قرائت مستحب نيست، يعني جايز است - يدل علي عدم وجوب الاستماع، و إلّا فلو كان الاستماع واجباً حرمت القراءة- از اينكه مي‌گويد قرائت حرام نيست، معلوم مي‌شود كه گوش دادن واجب نيست- لا أنّها لا تستحب.

     و أما الآية المباركة فمحمولة علي الاستحباب بقرينة اتفاقهم علي عدم استحباب القراءة.

     و مع ذلك كلّه أنّ وجوب الاستماع لا يخلو من وجه.

     در غير نماز ممكن است بگوييم واجب نيست چون سيره بر اين است، ولي در حال نماز بعيد نيست كه بگوييم استماع واجب است و امر هم دلالت بر وجوب مي‌كند.

     المسألة الحادية عشر

      إذا عرف الإمام بالعدالة ثم شكّ في حدوث فسقه جاز له الاقتداء به عملاً بالاستصحاب، و كذا لو رأي منه شيئا و شك في أنه موجب للفسق أم لا؟

     اگر پشت سر امامي نماز مي‌خوانديم و او را به عدالت مي‌شناختيم، ولي يك كار‌هاي از او سر زد كه دل مان نسبت به خودش چركين كرد، گاهي شبهه، شبهه‌ي موضوعيه مي‌شود و گاهي شبهه‌ي حكميه، مثلاً ديديم كه در مال مردم تصرف كرد، در مالي تصرف كرد كه مال مردم است، يا چيزي را خورد كه مال مردم است يا روي فرشي نشست كه مال مردم است،‌احتمال مي‌دهيم كه جاهل به موضوع باشد، احتمال هم مي‌دهيم كه مأذون باشد و احتمال هم مي‌دهيم كه ممكن است لا ابالي شده باشد و روي مال مردم نشسته يا از آن مي‌خورد.

      غرض اينكه شبهه، شبهه‌ي موضوعيه است، شبهه‌ي موضوعيه كه است، احتمال مي‌دهيم جاهل به مال مردم است،‌احتمال مي‌دهيم كه ماذون است و احتمال هم مي‌دهيم كه لا أبالي شده باشد.

      و گاهي شبهه‌، شبهه‌ي حكميه است، مانند خوردن گوشت خرگوش، يعني گوشت خرگوش را مي‌خورد، مشهور مي‌گويد گوشت خرگوش حرام است، خرگوش گوشتش حرام است، ولي اين آدم مي‌خورد، منتها من احتمال مي‌دهم كه اجتهاداً معتقد است به حليت گوشت خرگوش است. پس شبهه، شبهه‌ي حكميه است.

     خلاصه اگر از امام كاري سر بزند كه با عدالت وفق نمي‌دهد، خواه شبهه‌اش از قبيل شبهه‌ي موضوعيه باشد يا شبهه‌ي حكميه،

     شبهه‌ موضوعيه مانند اينكه در مال مردم تصرف مي‌كند كه ذو جنبتين است، يعني احتمال مي‌دهيم كه جاهل باشد، احتمال هم مي‌دهيم كه ماذون است يا احتمال مي‌دهيم كه لا ابالي شده باشد، شبهه‌ي حكميه مانند اينكه گوشت خرگوش را مي‌خورد، احتمال مي‌دهيم لا بالي شده ،احتمال هم مي‌دهيم اجتهادش به اينجا رسيده كه گوشت خرگوش را حلال مي‌داند، در تمام اينها ما استصحاب عدالت مي‌كنيم، البته در اينجا ما «ضع أمر اخيك علي أحسنه» داريم، اگر به آن هم عمل نكنيم، استصحاب عدالت مي‌كنيم و اشكال ندارد.

عبارت آية الله حكيم

     مرحوم آية الله حكيم در اينجا يك عبارتي دارند كه ظاهراً عبارت شان تناسب با مقام ندارد، ايشان مي‌فرمايد اين در جايي است كه شبهه،‌شبهه‌ي موضوعيه باشد نه حكميه.

     شبهه‌ي حكميه باشد، شبهه‌ي مفهوميه مردد بين اقل و اكثر، مانند عدالت، اين آدم گناه صغيره ازش سر زده است، ولي نمي‌دانيم كه آيا ترك صغائر جزء عدالت است يا ترك صغائر جزء عدالت نيست؟

      ايشان مي‌گويد اينجا جاي استصحاب نيست، چرا؟ هيچ وقت در شبهات مفهوميه جاي استصحاب نيست، استصحاب هميشه وضع خارج را معين مي‌كند نه اينكه لغت را براي ما معنا كند، اين آدم صغيره را مرتكب شد، ولي نمي‌دانيم كه از عدالت افتاد يا نه؟

      نمي‌شود استصحاب عدالت كرد، استصحاب عدالت مال شبهات موضوعيه است نه مال شبهات حكميه كه مردد باشد بين اقل و اكثر.

اشكال استاد سبحاني بر آية الله خوئي

     ما خدمت ايشان عرض مي‌كنيم كه مراد مرحوم سيد اين نيست، مسلّماً در اين مورد نمي‌شود استصحاب كرد،‌نظر سيد همان بود كه من مثال زدم و آن اينكه گوشت خرگوش را مي‌خورد،‌شبهه‌ي حكميه است، احتمال مي‌دهيم كه اجتهادش به اينجا رسيده كه گوشت خرگوش را حلال بداند، احتمال هم مي‌دهيم كه لا ابالي شده باشد، نه اينكه در مفهوم عدالت شك داشته باشيم كه آيا ترك صغيره هم جزء عدالت است يا نه؟ تا اين بحث پيش بيايد كه مي‌توانيم استصحاب عدالت كنيم يا نه؟ مي‌گوييم نمي‌توانيم استصحاب عدالت كنيم چون استصحاب عدالت مال شبهات موضوعيه است نه مال حكميه مفهوميه.

     استصحاب هميشه كارش اين است كه مشكلات خارجي را حل كند نه اينكه لغت را معنا كند، مانند نهار، مثلاً نمي‌دانيم پايان نهار با استتار قرص حاصل مي‌شود يا با زوال حمره مشرقيه، اينجا استصحاب نهار كنيم و لغت رادرست كنيم و بگوييم نهار با ذهاب حمره است، گفتيم اين استصحاب درست نيست، استصحاب نهار صحيح است،‌اما نه در شبهه‌ي حكميه، استصحاب نيامده است كه لغت را براي ما درست كند.

     بله! اگر نهار براي ما روشن است، يعني مي‌دانيم كه پايان نهار يا با استتار قرص حاصل مي‌شود يا با ذهاب حمره‌ي مشرقيه، ولي نمي‌دانيم محقق شده يا نه؟ استصحاب مي‌كنيم، اما اگر مردد باشد، با استصحاب نهار، لغت درست نمي‌شود، وضع درست نمي‌شود، اينجا هم از اين قبيل است، ما اگر استصحاب مي‌كنيم، استصحاب عدالت براي وضع خارج است، اما اگر عدالت مردد است بين ترك كبيره يا ترك كبيره و صغيره، اينجا استصحاب عدالت لغت را درست نمي‌كند كه بگوييم عدالت فقط با ترك كبيره تحقق پيدا مي‌كند، ديگر ترك صغيره،‌جزء عدالت نيست.

      ولي ما عرض مي‌كنيم كه: جناب آية‌ الله حكيم! نظر سيد اين مثال نيست، بلكه نظر مرحوم سيد همان مثالي بود كه ما زديم و آن اينكه گوشت خرگوش را مي‌خورد و حال آنكه مشهور آن را حرام مي‌دانند، ولي ما احتمال مي‌دهيم كه اجتهاد كرده و احتمال هم مي‌دهيم كه لا أبالي شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo