< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

89/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای قیادت و حدّ آن

 یکی از محرمات در اسلام مسئله قیادت است، کلمه‌ی قیادت مشترک است بین دو معنای زشت و زیبا، یعنی کسانی که با ادبیات سر و کار دارند، زشت و زیبا در ادبیات است،‌مانند این شعر:

آدمیت زسیّدان دور است

آدم از خاک و سید از نور است

 با خواندن مصرع اول، سادات اوقات شان تلخ می‌شود که این چه حرفی است که می‌زنید:‌

 آدمیت زسیّدان دور است، مگر سادات آدم نیستند؟

 اما موقعی که مصرع دوم را بخوانیم، همه سادات خوشحال می‌شوند و خدا را شکر می‌کنند.

  البته زشت و زیبا در ادبیات هست، قیادت هم از آن الفاظی است که دارای معنای زشت و زیباست، زیرا گاهی به معنای رهبری است، مثلاً عرب‌ها می‌گویند:« القیادة الإسلامیة»، ولی این کلمه در فقه معنای دیگری دارد مخصوصاً‌ در کتاب حدود و آن این است که شخص شغلش این ا ست که زن‌های آلوده را به مردهای آلوده، و مردهای آلوده را به زنهای آلوده معرفی می‌کنند، خلاصه رابط است بین زن و مرد و این دوتا را به همدیگر می‌رساند.

  اتفاقاً در روایت این مسئله است از حضرت سوال می‌کنند که قیادت چیست، حضرت اول می‌گوید قیادت این است که مردی عصا کش کوری باشد،‌این خودش قیادت است، یا مردی شتری را می‌کشد، حضرت اول چنین معنا می‌کند، بعد طرف می‌گوید: آقا! مقصود من ‌آن معنای دیگر است، اما اینکه حضرت چرا اول معنای دوم را نمی‌گوید، نکته‌اش را باید از روایت به دست آورد.

تعریف قیادت

 ما ابتدا قیادت را تعریف می‌کنیم و می‌گوییم: القیادة هو الجمع بین الرجال و النساء فی الزنا، و بین الرجال و الرجال للواط و بین النساء و النساء للسحق.

  البته قیادت معمولاً به همان اولی اطلاق می‌شود، به دومی کمتر و به سومی هم کمتر.

راه اثبات قیادت

  البته قیادت مثل بقیه مسائل با دو شاهد یا با اقرار ثابت می‌شود، دو نفر شهادت بدهند که این مرد کارش قیادت است یا خودش دو مرتبه اقرار کند که کار من قیادت است.

 أما ثبوته بشاهدین فلإطلاق أدلة البیّنة، و أمّا ثبوته بالإقرار مرتین فلما مرّ من أنّ‌ الإمام علیّاً علیه السلام نزل کلّ إقرار منزلة شهادة شاهد.

 قبلاً خواندیم که زنی پیش حضرت اقرار کرد، حضرت فرمود اللّهم این یک شاهد، دوبار اقرار کرد، باز فرمود این شاهد دوم، سه بار اقرار کرد، فرمود این شاهد سوم، هر اقراری را جانشین شهادت کرد.

حدّ قیادت

 حد قیادت چیست؟ حد قیادت هفتادو پنج تازیانه است:« إتفقت کلمتهم علی أنّ حدّ‌ القیادة خمس و سبعون جلدة» لصحیح عبد الله بن سنان، این اقل مرتبه حد قیادت است در انسان حر و آزاد، یعنی نهایت صد است و اقلش هفتاد و پنج تازیانه است، و لذا می‌گویند تعزیر باید کمتر از حد باشد،‌حدی که ما گرفته‌ایم اینجا هفتادو پنج است، البته عبد عکس است، یعنی نهاتش هفتاد است و اقلش چهل. لصحیح عبد الله بن سنان قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أخبرنی عن القوّاد ما حدّه؟ قال:« لا حدّ علی القوّاد، ألیس إنّما یعطی الأجر علی أن یقود؟‌ قلت جعلت فداک، إنّما یجمع بین الذکر و الأنثی حراماً، قال: ذاک المؤلّف بین الذکر و الأنثی حراماً، فقلت: هو ذاک،‌قال: یضرب ثلاثة أرباع حدّ الزانی خمسة و سبعین سوطاً و ینفی من المصر الذی هو فیه ...» الحدیث.

 زانی حدش یکصد تازیانه است، سه چهارمش حد این است، علاوه بر این حد، تبعید و نفی بلد می‌کنند، حضرت در این روایت دوتا زجر برای این بيان نموده است:

اولاً: هفتادو پنج تازیانه و شلاق است.

ثانیاً: نفی بلد است.

 ‌مرحوم شیخ در نهایة دوتای دیگر را هم اضافه کرده و فرموده است.

ثالثاً: سرش را می‌تراشند.

رابعاً: او را در شهر می‌چرخانند، ولی مدرکی برای اینها نداریم، مدرک برای نفی بلد داریم که همان صحیح عبد الله سنان باشد،‌اما اینکه سرش را بتراشند و دور شهر بچرخانند، دلیل برایش نداریم،‌ منتها مرحوم شیخ می‌فرماید:

الثالث: یحلق رأسه و یشهر فی البلد ثم ینفی من البلد الذی فعل ذلک فیه إلی غیره من الأمصار، هذا ما ذکره الشیخ فی النهایة. ولی هیچ روایتی بر این مطلب نداریم،‌تنها روایت بر این است که این را نفی بلد می‌کنند.

ديدگاه شيخ مفيد

 اما مرحوم مفید هر چند هم حلق را قائل شده است و هم تشهیر را، منتها نه در مرحله اول، بلکه در مرحله دوم، يعني اگر مرحله‌ي اول حد را جاری کردند و باز این آدم دنبال این کار رفت، در آن موقع سرش را می‌تراشند

 غیر أن المفید قال: یجلد فی المرّة الأولی و یحلق رأسه و یشهر ، فإن عاد ثانیة جلد و نفی، نفی را در مرحله دوم گفته است، ولی بر خلاف روايت عبد الله بن سنان است، چون روايت عبد الله بن سنان در همان مرحله‌ی اول گفت.

نظريه‌ استاد سبحانی

 أقول: أما النفی من المصر فقد ورد فی روایة عبد الله بن سنان- کما عرفت- إنّما الکلام فی ثبوت الحلق و التشهیر ، فلا شک أنّه مشهور بین الأصحاب حتّی عند ابن إدریس الذی لا یعمل بخبر الواحد، فلم نجد له دلیلاً صالحاً ، و إلا الشهرة بین الأصحاب، و إلیه أشار صاحب الریاض و قال: و قد ادّعی علیه الإجماع و هو کاف فی الثبوت لا سیما مع الإعتبار بفتوی المشهور.....

  اگر بگوییم شهرت فتوائی حجت است،‌در اینجا حجت است.

اقسام شهرت

  همان گونه كه شما می‌دانید شهرت بر سه قسم است (الشهرة علی اقسام ثلاثة):

الف: شهرت روائی، شهرت روائی این است که فقط نقل شد و لی عمل نشده، این ارزش ندارد.

ب: شهرت عملی،‌ شهرت عملي اين است كه به روایت عمل شده ا ست، این خوب است و جبر ضعف می‌کند.

ج: فتوی المجردة، خود فتوا هست، ما معتقدیم که شهرت فتوای قدما حجت است، دلیل این را در اصول عرض کردیم از آن روایتی که در کتاب ارث بود خواندیم و ثابت کردیم،‌اگر واقعاً‌ شهرت فتوای مجرد باشد،‌این برای ما حجت است، ضمناً‌ یاد آوری می‌کنیم که نفی بلد، چیز عجیب و غریبی نیست، چون در زنای غیر محصنة‌ در یک صورتش گفتم التغریب، یعنی نفی بلد می‌کنند، البته مرد را گفتیم نه زن را.

 و قد ورد التغریب فی زنا المحصن، و قد مرّ أنّه إذا زنی البکر جلد مائة و غرب عاماً. تغریب و نفی بلد در زنای محصن در جایی بود که طرف عقد کرده،‌اما دخول نکرده است. در آنجا محصن است،‌اما قتل نیست و قد ورد التغریب فی زنا المحصن، و قد مرّ أنّه إذا زنی البکر جلد مائة و غرب عاماً.

الرابع: المرأة تجلد بلا خلاف لکن لیس علیها جزّ حدّ- و لا تشهیر و لا نفی، لمنافاة النفی و التشهیر لما یجب مراعاته من ستر المرأة .یعنی اگر زن کارش قوّادی باشد، دیگر آن مجازاتی را که برای مرد گفتیم برای او نیست،‌یعنی سر او را نمی‌تراشند، نفی بلد نمی‌کنند،‌این با مزاج زن سازگار نیست.

اشكال

 این اشكال را بايد حل کنید، مشکل این است که آقایان می‌گویند تعزیر باید کمتر از حد باشد و حال آنکه سابقاً‌ خواندیم که اگر دوتا زن و مرد تحت لحاف واحد باشند، «یضربان من ثلاثین إلی تسع و تسعین»، اگر تسع و تسعین شد،‌این از هفتادو پنج بالاتر شد و حال آنكه « إتفقوا الفقهاء‌ علی أن التعزیر یجب أن یکون أقلّ من الحدّ » و حال آنکه «حد» اقلش هفتادو پنج است و يكصد اکثرش است،‌شما تحت لحاف واحد بیش از هفتادو پنج گفتید، یعنی سی تا نود و نه است.

پاسخ

 جوابش این است که باید مورد را بسنجیم نه اینکه با مطلق حد بسنجیم، به این معنا که حد زنا یکصد تازیانه است، و این به صد نرسید، یعنی نباید با مطلق حد بسنجیم بلکه با موردش بسنجیم.

فی حدّ القذف

 معمولاً قذف را غالباً ‌اشتباهی معنا می‌کنند، مثلاً اگر کسی به هر کسی فحش داد، می‌گویند او را قذف کرد، و حال آنکه قذف دو مورد بیش ندارد، و آن اینکه یا رمی به زنا کند یا رمی به لواط، اما اگر فحش‌های دیگر بدهد،‌آن قذف نیست منتها تعزیر دارد، بنابراین،‌در قذف دو چیز معتبر است:

الف:‌یا نسبت زنا به طرف بدهد.

ب:‌ یا اينكه نسبت لواط به شخصي بدهد، اما انسان کسی را متهم به سایر گناهان كند، آن حرام است و شارع و حاکم آن را تعزیر می‌کند، ولی اسم آن را قذف نمی‌گذارند، اگر آقایان مایل باشند كه مسئله قذف را مفصل بحث کنیم، باید در پنج مورد بحث کنیم:

 القذف لغة الرمی بالحجارة و کان السابّ برمی المسبوب بالکلمة الموذیة.

 و الکلام فیه یقع فی خمسة أمور:

 الأول: فی الموجب، موجب یا رمی به زناست یا رمی با لواط

 الثانی: فی القاذف،‌باید حر باشد یا عاقل و بالغ،

 الثالث: فی المقذوف، مقذوف شرطش چیه؟

 الرابع: فی الأحکام

 الخامس: فی اللواحق

 بنابراین، این بحث ما غیر از بحث قیادت است، اما این مفصل است.

 الأول: الموجب، آن چیزی که سبب قذف می‌شود و هشتاد ضربه شلاق هم دارد « إنّ الذین یرمون المحصنات ثمّ‌ لم یأتوا بأربعة شهداء» برای اینها هشتاد ضربه شلاق است، فقط دو مورد دارد،‌الأول الموجب للقذف عند الفقهاء أمران: إمّا الرمی بالزنا، أو الرمی باللواط فقط، فلو قال: زنیت، أو لطت، أو لیط بک، أو أنت زان، أو لائط، أو منکوح فی دبره،‌أو ما یؤدّی هذا المعنی صریحاً مع معرفة القائل بموضع اللفظ بأی لغة اتفق.

  به شرط اینکه گوینده به آن الفاظ آشنا باشد، گاهی از اوقات افرادی را یک جمله‌های را یاد می‌دهند، اهل نیست، برای اینکه بگوید و مردم بخندند، مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء را در ایران آمده بود و در رشت رفته بود، در آنجا یادش داده بودند که هر کسي به دیدن شما آمد، این جمله را بگو: بخور یا نخور، این بنده خدا به هر کس که می‌رسد، آن جمله را تکرار می‌کرد، خب! یکی دو بار این راگفت، مردم ناراحت ‌شدند، بعد به او گفتند که این جمله را بگوید.

  پس بايد قاذف اهل زبان باشد، اما اگر اهل زبان نباشد و صرف لقلقة اللسان کند،‌یا اصلاً ندانند وضع کلمات را،اين فايده ندارد، البته هستند کسانی که اهل زبان نیستند و کمی زبان یاد گرفته‌اند و این جمله‌ها را بگویند، آنان خارج از محل بحث ماست.

 « و یظهر اختصاص القذف بالرمی بأحد الأمرین من غیر واحد من الفقهاء»

  غالباً طلبه‌ها خیال می‌کنند که «قذف» عبارت است از نسبت هر گناهی به دیگری، يعني اگر شخص به کسی نسبت یک گناهی را داد،‌او را قذف کرده، و حال آنکه این گونه نیست، او حد ندارد، بلكه تعزیر دارد، قذف مال این دو مورد است.

 قال المحقق: و کلّ تعریض بما یکرهه المواجه- مخاطب- و لم یوضع للقذف لغة و لا عرفاً، یثبت به التعزیر لا الحدّ کما إذا قال: یا فاسق یاشارب الخمر، یا خنزیر، یا حقیر، یا وضیع و سیوافیک توضیحه» الشرائع: 4/164، هیچکدام از اینها مایه قذف نیست. در قذف یا باید رمی به زنا باشد یا رمی به لواط.

کلمات فقهاء

1:قال المفید: و من افتری علی رجل حرّ مسلم فقذفه بالزنا کان علیه الحدّ فی ذلک ثمانون جلدة إلی أن قال: و القذف باللواط کالقذف بالزنا و الحدّ فیهما سواء .

2: و قال الشیخ فی النهایة : إذا قال الرّجل أو المرأة، کافرین کانا أو مسلمین، حرّین أو عبدین، بعد أن یکونا بالغین، لغیرهما من المسلمین البالغین الأحرار:« یا زانی» أو « یا لائط» أو «یا منکوحاً فی دبره» أو «قد زنیت» أو «لطت» أو «نکحت»، أو ما معناه معنی هذا الکلام بأیّ لغة کانت، بعد أن یکون عارفاً بها و بموضوعها و بفائدة اللفظة ؛وجب علیه الحد ثمانون جلدة ، و هو حدّ القاذف.

3: و قال ابن ادریس: فأما الکلام الذی یکون قذفاً یوجب الحدّ فهو أن یقول: یا زانی ، یا لائط ، یا منکوحاً فی دبره، أو قد زنیت، أو لطت أو نکحت، أو ما معناه معنی هذا الکلام ، بأیّ لغة کانت، بعد أن یکون القائل عارفاً بها و بموضوعها، و إن لم یکن المقول له عارفاً بذلک، بل الإعتبار بمعرفة القائل .

4: و قال العلامة فی القواعد: الموجب و هو القذف بالزنا أو اللواط مثل: زنیت أو لطت. ولو قال: یا دیوث أو یاکشخان أو یا قرنان أو غیر ذلک من الألفاظ، فإن أفادت القذف فی عرف القائل، ثبت الحد.

  و قد بسط الفقهاء الکلام فی صغریات الموضوع، أی الموجب و أنّه هل هو قذف أو لا؟ و الظاهر أن المرجع فی ذلک هو العرف لا الفقیه. اگر با کنایه هم بگوید کافی است،‌يعني اگر به گونه‌اي بگويد كه كنايه از زنا يا لواط است، اين كافي در ثبوت قذف است.

 و المهم فی الأمثلة التی طرحها الفقهاء فی هذا الباب هو تشخیص المقذوف، و إلیک الأمثلة المطروحة فی کلماتهم.

  مهم این است که مقذوف را بشناسیم.گاهی از اوقات می‌گویند: اي فرزند زن زانیه، در اینجا این «شخص» زن را قذف کرده نه فرزندش را.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo