< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

90/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

هرگاه کسی را در دریا بیندازد و او نتواند بیرون بیاید یا تخاذلاً بیرون نیاید و بمیرد، حکمش چیست؟

المسألة الحادیة عشر

  لو ألقاه فی البحر و نحوه فعچز عن الخروج حتی مات، أو منعه عنه حتی مات قتل به، و مع عدم خروجه عمداً و تخاذلاً أو شکّ فی ذلک فحکمه کالمسألة السابقة، و لو اعتقد أنّه قادر علی الخروج لکونه من أهل فن السباحة فألقاه ثمّ تبیّن الخلاف و لم یقدر الملقی علی نجاته لم یکن عمداً

 مسئله یازدهم تقریباً شبیه مسئله دهم است، در مسئله دهم طرف را در آتش می‌انداخت، ولی در اینجا به جای آتش در آب می‌اندازد (این یک تفاوت)

  تفاوت دوم اینکه مسئله دهم دارای سه فرع بود، ولی در این مسئله یک فرع دیگری را هم اضافه کرده است، یعنی مسئله یازدهم دارای چهار فرع می‌باشد.

فرع اول

 فرع اول این است که کسی را در دریا انداخت و او هر چه تلاش کرد نتوانست خودش را از دریا بیرون بکشد، یعنی عاجز از بیرون آمدن شد، یا می‌توانست بیرون بیاید، ولی من مانع شدم و نگذاشتم بیرون بیاید، یعنی هر وقت که می‌خواست طرف به ساحل بیاید، او را عقب زدم و نگذاشتم که بیرون بیاید، این مسلماً قتل عمد است، چرا؟ چون میزان در قتل عمد این است، چون میزان در قتل عمد این است که یا قصدش قتل باشد یا آلت قتالة باشد و در اینجا هردو جمع است.

فرع دوم

 فرع دوم این است که من طرف را در دریا انداختم، ولی او تخاذلاً بیرون نیامد، مثلاً‌ کسی بود که از دنیا سیر آمده بود و قصد انتحار هم داشت، الآن که فرصت گیرش آمده، گفت بهتر این است که بمیرم و از این زندگی دنیا خلاص بشوم، مسلماً اگر این آدم تخاذلاً از دریا بیرون نیاید، نه من ضامن دیه هستم و نه ضامن قصاص، چرا؟ چون قتل مستند به خودش است، هر چند من زمینه و مقدمه را آماده کردم، ولی این مقدمه و کار من علت تامه نبود چون او می‌توانست خودش را نجات بدهد، ولی نجات نداد، کار من شبیه این بود که کسی از من چاقو خواست و من به او چاقو دادم هر چند برای کشتن، خودش را کشت، من در اینجا ضامن نیستم، البته من معین هستم و مرا به عنوان معین مواخذه می‌کنند، ولی قاتل خودش است نه من.

فرع سوم

 فرع سوم این است که من طرف را در دریا انداختم، ولی او بیرون نیامد، منتها نمی‌دانیم که آیا عجزاً بیرون نیامد یا تخاذلاً بیرون نیامد؟

 حضرت امام می‌فرماید حکم این فرع، مثل حکم مسئله پیش است، چطور؟ چون در مسئله پیشین گفتیم اگر کسی را در آتش انداختیم و او بیرون نیامد، نمی‌دانیم که بیرون نیامدنش از روی عجر بوده یا تخاذلاً بیرون نیامده است؟

دیدگاه حضرت امام

 حضرت امام فرمود نه قصاص دارد و نه دیه، ما نسبت به فرمایش امام اشکال کردیم و گفتیم ما یک قضیه طبعیه داریم، طبق انسان این است که اگر کسی در آب افتاد، خودش را بیرون می‌کشد و نجات می‌دهد، از یک میلیون نفر جمعیت دنیا، فقط در یکنفر احتمال این می‌رود که ممکن است تخاذلاً بیرون نیامده باشد و الا انسان علاقه به نفس خودش دارد، علاقه انسان به نفس یک علاقه تکوینی است و قابل ازاله نیست.

 در مسئله دهم گفتیم که اگر کسی را در آتش انداختیم و او بیرون نیامد، نمی‌دانیم که بیرون نیامدنش از روی عجز بوده یا تخاذلاً بیرون نیامده است؟

 امام فرمود نه دیه دارد و نه قصاص، (لا دیة و لا قصاص).

نظریه استاد سبحانی

 ولی ما می‌گوییم اینجا یک چیزی هست، طبع انسان این است که خودش را نجات دهد، در یک میلیون نفر یک نفر پیدا می‌شود که بخواهد خودش را عمداً در آتش یا در آب نگهدارد، پس این دو احتمال در یک درجه نیستند (فهذا الاحتمالان لیس فی درجة واحدة) چون یکی یک در میلیون یا یک در صد است، دیگری خیلی احتمالش قوی است ولذا اگر ما دراینجا قائل به قصاص نشویم، لا اقل قائل به دیه می‌شویم، چون قصاص مهم است و لذا گفته‌اند «الحدود تدرأ بالشبهات»، اما دیه را نمی‌توانیم انکار کنیم.

  بنابراین، همان حرفی را که در فرع سوم مسئله دهم گفتیم، همان حرف را در اینجا می‌زنیم، در آنجا گفتیم اگر کسی را در آتش انداختیم و او بیرون نیامد، نمی‌دانیم بخاطر عجز بوده یا تخاذلاً بیرون نیامده؟ در اینجا هم طرف را در دریا انداختیم و او بیرون نیامد، نمی‌دانیم بخاطر عجز است یا تخاذلاً بیرون نیامد؟

  امام فرمود نه قصاص دارد و نه دیه، ولی از نظر ما اقلاً باید دیه را بدهد تا دم و خون مسلم هدر نرود.

فرع چهارم

 یک آدمی را خیال می‌کردم که شناگر است، یعنی شنا بلد است و لذا او را به دریا انداختم، بعداً معلوم شد چیزی که این آدم بلد نبوده شناگری است و غرق شد، در اینجا مسلماً قصاص نیست چون من نیت و قصد قتل را نداشتم و خیال می‌کردم که طرف شناگر است و به خیال من آلت هم قتالة نیست، چون خیال می‌کردم که این آدم شناگر است و بیرون می‌آید، این شبه العمد است.

المسألة الثانیة عشر

 لو فصده و منعه عن شدّه فنزف الدّم فمات، فعلیه القود.

  و لو فصده و ترکه، فإن کان قادراً علی الشدّ، فترکه تعمداً و تخاذلاً حتی مات فلا قود و لا دیة النفس و علیه دیة الفصد، و لو لم یکن قادراً فإن علم الجانی ذلک فعلیه القود و لو لم یعلم فإن فصده بقصد القتل و لو رجاءً فمات فعلیه القود ظاهراً، و إن لم یقصده بل فصده برجاء شدّه فلیس علیه القود، و علیه دیة شبه العمد.

فروع

 مرحوم امام در اینجا چهار فرع را مطرح می‌کند

فرع اول

 فرع اول این است که من کسی را رگ زدم، «فصد» به معنای رگ زدن است که غیر از حجامت می‌باشد.

 فرض کنید کسی، رگ دیگری را زد و اجازه هم نداد که او رگ خودش را ببندد تا خون بند بیاید، مسلماً این قتل عمد است چون هم قصدش قتل است و هم فعل قاتلة است فلذا قود و قصاص دارد.

فرع دوم

 «شخص» رگ دیگری را زد و سپس او را رها کرد، به گونه‌ای که او می‌توانست بلند شود و با یک چیزی رگ خود را ببندد و جلوی خون ریزی را بگیرد، اگر بدانیم که این آدم قادر بر بستن رگ بوده و می‌توانسته جلوی خون ریزی را بگیرد، ولی عمداً این کار را نکرد و تن به مرگ داد، یعنی یقین داریم که تخاذلاً رگ را نبست و جلوی خون ریزی را نگرفت، در اینجا نه دیه دارد و نه قصاص.

 من رگ زدم و اعانت بر قتل کردم، ولی در عین حال قاتل نیستم، مثل این مانند که یک انسانی می‌خواهد خودکشی کند، به دیگری می‌گوید فلانی به من چاقو بده، من هم چاقو را دادم و او خودکشی کرد، من گناهکار هستم، ولی قاتل نیستم، قاتل خودش است.

فرع سوم

 «و لو لم یکن قادراً» من رگ او را زدم و ازخانه بیرون رفتم، یک موقع می‌دانستم که این آدم قادر است که رگ خود را ببندد، ولی گاهی قادر نیست، یعنی یا پیره مرده است یا بچه، که قادر نیست رگ را ببندد و من هم می‌دانم که قادر نیست، یعنی با علم به اینکه قادر به بستن نیست رگش را زدم و بیرون رفتم، این مسلماً این قتل عمد است، چون هم قصد قتل است و هم آلت قتالة است، حتی اگر قصد قتل را هم نداشته باشم، همین مقداری که بدانم طرف قادر بر بستن رگ نیست و نمی‌تواند جلوی خون ریزی را بگیرد، این خودش قتل عمد است.

 پس اگر عاجز باشد و من هم بدانم که عاجز است و با این وجود رگ او را بزنم، حتماً قتلش قتل عمد است، چرا؟ لأنّ الفعل و الآلة قتالة.

  و لو لم یکن قادراً فإن علم الجانی ذلک فعلیه القود

 در اینجاست که ما با حضرت امام کمی اختلاف پیدا خواهیم کرد.

 و لو لم یعلم فإن فصده بقصد القتل و لو رجاءً فمات فعلیه القود ظاهراً

 اما اگر نمی‌دانم که این آدم قادر است یا قادر نیست( این صورت سوم است) یک موقع می‌دانم که قادر است، ولی عمداً‌ خودش اقدام به بستن رگ نکرد، این قتل عمد نیست، یک موقع می‌دانم که قادر نیست، گفتیم قود است، این حالت سوم است، البته همه‌اش از فرع دوم شروع می‌شود.

  فرع اول این است که رگ زدم و جلوش را هم گرفتم، بعد سه حالت را اینجا پیدا کنید که رگ زدم و رها کردم، این سه حالت دارد، یک موقع رها کردم و می‌دانم که قادر بر بستن رگ است، ولی خودش عمداً رگ را نبست، در اینجا نه دیه دارد و نه قصاص.

  اما اگر می‌دانیم که قادر نیست رگ را ببندد، یعنی یا پیره مرد است یا بچه، در اینجا حتماً قود است.

 صورت سوم اینکه:« لم یعلم ذلک»، یعنی نمی‌دانم که قادر بر بستن رگ است یا قادر نیست، ولی من رگ را زدم و رفتم، امام در اینجا می‌فرماید فارق قصد است، یعنی اگر قاصد قتلش است، قطعاً قود است، چرا؟

  «لأنّ قصد القتل کاف فی ثبوت القصاص» هر چند ندانیم که این آدم قادر است یا قادر نیست.

 اما اگر قصد قتل ندارد و لو رجاءً، دراینجا دیه دارد اما قود و قصاص ندارد.

 و لو لم یعلم فإن فصده بقصد القتل و لو رجاءً فمات فعلیه القود ظاهراً، و إن لم یقصده بل فصده برجاء شدّه فلیس علیه القود، و علیه دیة شبه العمد.

 خلاصه اینکه مسئله چند صورت پیدا کرد:

الف: رگ او را زدم و اجازه بستن هم ندادم.

ب: رگش را زدم و رها کردم، خودش هم قادر بود که رگش را ببندد.

ج: رگ او را زدم و رها کردم، اما این آدم قادر بر بستن رگش نبود، این خودش باز دو صورت، گاهی من می‌دانم که قادر نیست، یعنی جانی می‌داند که این قادر نیست، مسلماً اینجا قود است.

 اما اگر جانی نمی‌داند که این قادر است یا قادر نیست، اگر قصد قتل دارد که هیچ، اما اگر قصد قتل را ندارد، حتی اگر رجاء هم قصد قتل نکرده، اینجا شبه العمد است نه عمد، چرا؟ چون میزان عمد در اینجا نیست، ‌میزان عمد این است که فعل قتالة باشد یا خود انسان قاصدش باشد، و فعل در اینجا برای ما روشن نیست که قتالة است یا قتالة نیست، چون رگ زدن ملازم با کشته شدن نیست، و اگر این آدم کشته شده بخاطر این است که رگ را نبسته است.

 پس در آنجا که نمی‌دانیم قادر است یا قادر نیست، اگر قاصد قتل باشد،‌قود دارد. اما اگر قاصد قتل نباشد، فقط دیه دارد نه قصاص.

المسألة الثالثة عشر

  لو ألقی نفسه من علو علی إنسان عمداً فإن کان ذلک مما یقتل به غالبا ولو لضعف الملقی علیه لکبر أو صغر أو مرض فعلیه القود، و إلا فإن قصد القتل به ولو رجاء فکذلک هو عمد علیه القود ، و إن لم یقصد فهو شبه عمد، و فی جمیع التقادیر دم الجانی هدر، لو عثر فوقع علی غیره فمات فلا شیء علیه لا دیة و لا قودا، و کذا لا شیء علی الذی وقع علیه

 این مسئله را عنوان

 اگر انسانی خودش را از طبقه دوم روی کسی انداخت و او مرد و از بین رفت.

 لو ألقی نفسه من علو علی إنسان عمداً فإن کان ذلک مما یقتل به غالبا

  یا جانی جثه‌اش سنگین است یا ملقی‌علیه جثه‌اش ضعیف است، در هر صورت آلت قتالة است، یعنی یا سنگینی در ملقی است یا ضعف در «ملقی علیه»، یا ارتفاع خیلی زیاد است، فلذا سبب قتل طرف شد و او را از بین برد، مسلماً این قتل عمد است فإن کان ذلک مما یقتل به غالبا ولو لضعف الملقی علیه لکبر أو صغر أو مرض فعلیه القود. و إلا فإن قصد القتل به ولو رجاء فکذلک هو عمد علیه القود، و إن لم یقصد فهو شبه عمد، و فی جمیع التقادیر دم الجانی هدر.

 حضرت امام در اینجا سه فرع متذکر می‌شود، اگر یک انسانی خودش را از بلندی روری شخصی انداخت، یا جثه‌اش سنگین است، یا طرف ضعیف است، مسلماً این قتل عمد است.

  اما اگر هردو نفر آدم متعارف هستند، یعنی هم جانی آدم متعارف است و هم مجنی علیه، جانی خودش را از بلندی روی او انداخت و او اتفاقاً مرد و از بین رفت، در اینجا اگر قصد قتل را داشته، مسلماً قتل عمد است، چرا؟ لأن المیزان فی العمد أن یکون الآلة قتالة أو القصد، قصد القتل، اگر واقعاً این آدم متعارف است و طرف هم متعارف است، ولی در عین حال کشته شد، چون قصد قتل را داشته، مسلماً این عمد است.

 و إلا فإن قصد القتل به ولو رجاء فکذلک هو عمد علیه القود.

 اما اگر هم جانی آدم متعارف است و هم ملقی علیه، یعنی مشکل در هیچکدام نیست و هردو آدم متعارفند، جانی خودش را روی او انداخت و اتفاقاً کشته شد، اگر قصد قتل را داشته،‌مسلماً قتل عمد است، چرا؟ لأنّ المیزان فی قتل العمد أن یکون الآلة قتالة، أو القصد قصد القتل.

  اگر واقعاً این آدم یک آدم متعارف است، طرف هم متعارف است ولی در عین حال طرف کشته شد، چون قصد قتل را داشته، این عمد است و إلا فإن قصد القتل به ولو رجاء فکذلک هو عمد علیه القود.

 ولی اگر هم جانی متعارف است و هم ملقی علیه متعارف است، جانی خودش را از بالا روی مجنی علیه انداخت بدون اینکه قصد قتل داشته، اتفاقا کشته شد.این شبه العمد است چون نه فعل قتالة است و نه قصد قتل را داشته است.

  و إن لم یقصد فهو شبه عمد، و فی جمیع التقادیر دم الجانی هدر.

 ولی در همه‌ی این صور اگر خود ملقی خودش بمیرد، خونش هدر است و هیچ کس ضامن خون او نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo