< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

90/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا در باب قصاص مماثلت شرط است یا نه؟

حضرت امام (ره) در مسئله ششم فروع ششگانه و به یک معنا فروع هفتگانه را جمع کرده است،

فروع مسئله‌ی ششم

قبل گفتیم که مسئله‌ی ششم دارای فروعی است که ذیلاً بیان می‌گردد:

فرع اول

فرع اول را در جلسه گذشته خواندیم و گفتیم مماثلت شرط است، یعنی اگر کسی دست راست دیگری را قطع کند، باید در مقابل دست راستش به عنوان قصاص قطع شود فلذا بخاطر دست راست، نمی شود دست جانی را قطع نمود.

فرع دوم

فرع دوم این است که اگر مردی، دست راست کسی را قطع کرد، ولی خود جانی و قاطع دست راست ندارد، آیا مماثلت در اینجا محفوظ است؟

«علی القاعده» باید محفوظ باشد،‌ منتها روایت داریم که مماثلت محفوظ نیست، بلکه «یداً بید» کافی است، یعنی هر چند او (جانی) دست راست مجنی علیه را قطع کرده و خودش دست راست ندارد، دست چپش را قصاصاً قطع می‌کنیم، این مسئله مورد اتفاق است میان علمای شیعه، عباراتی از کتاب خلاف و نهایة هم نقل کردیم

قال الشیخ: ‌«فإن لم یکن له‌(قاطع و جانی) یمین قطعت یساره عندنا، فإن لم یکن له یسار قطعت رجله الیمنی، فإن لم تکن له قطعت رجله الیسری، و قال جمیع الفقهاء: إن لم یکن یمین یسقط القصاص»

اگر جانی و قاطع دست راست کسی را قطع کرده و خودش دست راست ندارد، اینجا قصاص ساقط است، تبدیل به دیه می‌شود، گویا اینها مماثلت را صد در صد شرط می‌دانند، البته بعضی از فقهای شان با ما موافقند.

و قال الشریک: -شریک یکی از فقهای قرن دوم است- «یقطع الیمین بالیمین، فإن لم یکن له الیمنی قطعت الیسری- در اینجا با ما موافق است- و کذلک تقطع الیسری بالیسری- فإن لم تکن له قطعت الیمنی»

اگر کسی دست چپ دیگری را قطع کرد، ولی خودش دست چپ ندارد، فقط دست راست دارد، آیا دست راستش بخاطر دست چپ دیگری قطع می‌شود یا نه؟

پاسخش مثبت است. یعنی قطع می‌شود.

و قال فی النهایة: «من قطع یمین رجل قطعت یمینه بها، فإن لم یکن له یمین و کانت له یسار قطعت به، و إن لم یکن له یدان قطعت رجله بالید، فإن لم یکن له یدان و رجلان، کان علیه الدّیة لا غیر و یسقط القصاص».

و قال العلامة فی القواعد: «التساوی فی المحل و تقطع الیمنی بمثلهاَ، و کذا الیسیری و الإبهام بمثلها، لا بالسّبابة و غیرها، و کذا باقی الأصابع، ولو لم یکن له یمین قطعت یسراه، فإن لم یکن یسار أیضاً قطعت رجله الیمینی، فإن فقدت فالیسری» قواعد الافهام:3/633،

پس اگر کسی دست راستی کسی را قطع کرد و حال آنکه خودش دست راست ندارد، دست چپش جانشین دست راست می‌شود. دلیل فرع دوم

دلیل این فرع روایت حبیب سجستانی است، ایشان در ابتدا شاری بوده، یعنی ازخوارج بوده است (کان فی الإبتدا شاریاً) به خوارج، شاری می‌گفتند، کأنّه می‌گویند ما جان خود را فروختیم و در قبال آن رضایت خدا خریدیم، آنگاه سعادت نصیبش شد و جزء مخلصین امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) گردید البته ایشان توثیق نشده، ولی متن روایت حاکی از صحت آن است، مرحوم امام می‌فرمود هر چند سهل بن زیاد توثیق نشده، ولی متون روایاتش حاکی از این است که روایت مال امام (علیه السلام) است.

سند روایت

1: محمد بن یعقوب (کلینی) عن محمد بن یحیی (عطار قمی) عن أحمد بن محمد – یا احمد بن محمد بن عیسی است یا أحمد بن محمد بن خالد- عن ابن محبوب – حسن بن محبوب که متولد 150 هجری است وفاتش 224 می‌باشد- عن هشام بن سالم- ثقه است- عن حبیب السجستانی،قال:

قال: سألت أبا جعفر(علیه السلام) عن رجل قطع یدین لرجلین الیمنیین – یک نفر جانی دست راست دو نفر دیگر را قطع کرده، حکمش چیست؟ حضرت می‌فرماید دست راست جانی در مقابل دست راست اولی است، دست چپش هم در مقابل دست راست دومی است، چرا می‌فرماید دست راست جانی مال «مجنی علیه»‌ی اول است، چپش مال راست دومی است؟ حضرت مدلل می‌کند و می‌فرماید این آدم که دست اولی را قطع کرد، دستش گرو اولی است، کأنّه ید یمنی ندارد، حالا که دست یمنای دوم را قطع کرده، قاطع کأنّه «قطع و لیس ید» یمنی، تبدیل می‌شود به یسری-

فقال:« یا حبیب تقطع یمینه للّذی قطع یمینه أولّا، و تقطع یساره للذی قطع یمینه أخیراً، لأنّه إنّما قطع ید الرجل الأخیر و – واو حالیه است- یمینه قصاص لرجل الأول.

قال: فقلت: إنّ علیّ (علیه السلام) إنّما کان یقطع الید الیمنی و الرّجل الیسری- این سوال مجمل است و لی من آن را توضیح می‌دهم، حضرت فرمود دست راستش در مقابل دست راست او،‌دست چپش هم در مقابل راست نفر دوم، روای گفت: آقا! جدت امیر المؤمنان (علیه السلام) دست راست را قطع می‌کرد و بعد پای چپ را، درکجا حضرت این کار را می‌کرد؟ در سرقت، راوی می‌گوید جدّ شما در سرقت دست راست را قطع می‌کرد، اگر دو مرتبه دزدی می‌کرد، پای چپش را قطع می‌نمود نه دست چپش؟ حضرت می‌فرماید این مربوط به حقوق الله است، در حقوق الله حق با شماست،‌ولی در اینجا حقوق الناس است فلذا دست راست در مقابل دست راست، دست چپ هم در مقابل دست چپ در مقابل دست راست نفر دوم- فقال:‌ إنّما کان یفعل ذلک فیما یجب من حقوق الله، فامّا ما یحبب من حقوق المسلمین فإنّه تؤخذ لهم حقوقهم فی القصاص، الید بالید إذا کانت للقاطع یدان،- ما دامی که جانی دست دارد، نوبت به پا نمی‌رسد- و الرّجل بالید إذا لم یکن للقاطع یدان»- پای طرف را وقتی که قطع می‌کنند که او دست نداشته باشد-

فقلت له: أو ما تجب علیه الدیة و تترک له رجله؟ آیا می‌شود یک دستش را قطع کنیم و پایش را قطع نکنیم؟ می‌فرماید دیه درجایی است که اصلاً جارحه نداشته باشد، نه دوتا دست و نه دوتا پا.

فقال:« إنما توجب علیه الدیة إذا قطع ید رجل و لیس للقاطع یدان و لا رجلان، فثمّ تجب علیه الدیة، لانّه لیست له جارحة یقاصّ منها» الوسائل: ج 19،‌الباب 12 من أبواب قصاص الطرف، الحدیث 2،

روایت را خواندیم و حبیب سجستانی هم که در سند روایت است، ظاهرا قابل توثیق است، اولاً، متن روایت با آن استحکامی که دارد، خودش دلیل بر صدور آن از امام (علیه السلام) است و لذا حضرت امام در متن می فرماید:

«و لو لم یکن له یمین و قطع الیمین قطعت یساره، و لو لم یکن له ید أصلاً قطعت رجله علی روایة المعمول بها، و لا بأس به»

علی ایّ حال، این روایت، روایت خوبی است، پس ما تا اینجا دو فرع را خواندیم و گفتیم اگرکسی دست راست دیگری را قطع کند،‌و خودش دست راست ندارد، فقط دست چپ دارد، بخاطر دست راست «مجنی علیه» دست چپ جانی را به عنوان قصاص قطع می‌کنند، اشکال طرف هم وارد نیست که امیر المؤمنان اول دست راست را قطع می‌کرد و سپس پای چپ را، در جواب گفتیم که این در سرقت است،‌و لی مانحن فیه سرقت نیست.

فرع سوم

الفرع الثالث: «إذا لم یکن له یدان و قطع الید الیمنی»

فرع دوم این بود که کسی دست راست دیگری را قطع کرده و حال آنکه خودش دست راست ندارد، فقط چپ داشت، گفتیم دست چپ او را به جای دست راست قطع می‌کنند.

ولی فرع سوم این است که «شخص» دست کسی را قطع کرده و حال آنکه خودش اصلاً دست ندارد، در اینجا پایش را قصاصاً قطع می‌کنیم، یعنی رجل به جای ید،‌دلیلش هم روایت حبیب سجستانی است که گفت اگر ید ندارد، رجل جانشین ید می‌شود، البته باید بگوییم این بر خلاف قاعده است، چرا؟ چون قاعده می‌گوید حتماً مماثلت باشد، ید در مقابل ید مماثل محسوب می‌شود، اما رجل و پا به جای ید مماثل نیست، منتها در اینجا روایت داریم که اگر کسی دست دیگری را قطع کرده و خودش اصلاً دست ندارد، امام می‌فرماید به جای ید و دست، پای او را قطع می‌کنند.

در اینجا یک فرعی است که من آن را مستقلاً ذکر نکردم و حال آنکه جا دارد که مستقلاً بحث کنیم، آن کدام است؟ آیا اگر دست راست کسی را قطع کرد و خودش اصلاً دست ندارد، آیا راست متعین است یا اینکه چپ را هم می‌توانیم قطع کنیم؟ و جهان.

متن تحریر الوسیلة

و لو لم یکن له ید أصلاً قطعت رجله علی روایة معمول بها، و لا بأس به.

فرع چهارم

و هل تقدم الرجل الیمنی فی قطع الید الیمنی و الرّجل الیسری فی الید الیسری أو هما سواء؟

اگر دست کسی را قطع کرد، باید پای راستش را قطع کنیم یا چپ را هم می ‌توانیم قطع کنیم.

یا بالعکس، اگر دست چپ کسی را قطع کرده، وحال آنکه خودش اصلاً دست ندارد، حتماً باید چپش را قطع کنیم یا پای جپ را هم می‌توانیم قطع کنیم؟‌امام می‌فرماید: وجهان:

البته احوط این است که:« مهما أمکن» مماثلت را فکر کنیم، اگر دست یمنی و راست کسی را قطع کرده، به جایش رجل یمنی را قطع کنیم نه رجل یسری را، و بالعکس.

فرع پنجم

«و لو قطع الیسری و لم تکن له الیسری فالظاهر قطع الیمنی علی إشکال».

اگر کسی دست چپ دیگری را قطع کرده، اما خودش دست چپ ندارد، آیا می‌توانیم دست یمنی و راستش را به جای چپ قطع کنیم یا نه؟

حضرت امام می‌فرماید:«‌علی اشکال»، چرا اشکال است؟ چون مماثلت نیست.

ولی طبق روایتی که خواندیم همین مقدار مماثلت هم کافی است، البته رجل و ید مماثلت ندارند، اما ید ها مماثت دارند، البته چون مقطوع ضعیف است، چون یسری را قطع کرده، قاطع یمین است و قوی، ولی این جهتش مطرح نیست.

فرع ششم

«و مع عدمهما قطع الرجل».

اگر جانی اصلاً دست ندارد، نوبت به رجل و پا می‌رسد، یعنی پا و رجل او را به عنوان قصاص قطع می‌کنند.

«و لو قطع رجل من لا رجل له، فهل تقطع یده بدل الرجل»؟

جانی پای کسی را قطع کرده و حال آنکه خودش پا ندارد، آیا می‌توانیم دستش را به عنوان قصاص قطع کنیم یا نمی‌توانیم؟

«علی القاعده» نمی‌توانیم، چرا؟ چون مماثلت نیست، اما طبق روایت می‌توانیم به جای پا و رجل، دستش را قصاصاً قطع کنیم،

ولی نسبت به روایت می‌توانیم قطع کنیم، یعنی چون در روایت قبلی گفت اگر دست کسی را قطع کرد که خودش دست ندارد، حضرت فرمود پایش را قصاصاً قطع می‌کنند، اهمیت پا بیشتر از دست است، اینجا اضعف است، زیرا پای کسی را قطع کرده و ما می‌خواهیم پایش را قصاصاً قطع کنیم، اهمیت پا و رجل بیشتر است، شما در عکسش گفتید که اگر جانی دست کسی را قطع کرد و حال آنکه خودش دست ندارد، یعنی اگر اضعف را قطع کرد که دست باشد، جایش اقوی می‌نشیند که پا باشد، در عکسش نیز همین را بگویید، یعنی اگر پای کسی را قطع کرد و حال آنکه خودش پا ندارد،‌ اما دست دارد، در اینجا می‌توانیم به جای پا و رجلش، دست او را قصاصاً قطع کنیم.

الفرع السادس: و لو قطع رجل من لا رجل له، فهل تقطع یده بدل الرجل؟ قال صاحب الجواهر: یمکن قطع الید بالرّجل إذا لم یکن له رجلان، عکس الأولی لفحوی الخبر المذکور- یعنی آنجا که دست کسی را قطع می‌کرد، ولی خودش دست نداشت، پایش را قطع می‌کردیم-، و لی من گفتم: بل لعلّ التعلیل فیه ظاهر فی ذلک، تعلیل این است که: «فثمّ تجب علیه الدّیة لأنّه لیس له جارحة یقاص منها» دیه درجایی است که اصلاً بدون دست و پا باشد، ولی در اینجا هر چند این آدم پا ندارد،‌ولی دست دارد، فلذا نوبت به دیه نمی‌رسد، چون دیه در جایی است که نه دست داشته باشد و نه پا و رجل.

حال اگر کسی چشم راست دیگری را قطع کرد،‌ولی خودش چشم راست ندارد، و فقط چشم چپ دارد، آیا می‌توانیم چشم چپ او را قصاصاً قطع کنیم؟ بعید نیست،‌چون قرآن می‌فرماید:«العین بالعین»، اگر کسی بگوید مماثلت شرط است، و در اینجا مماثلت نیست، چون یکی چشم راست است و دیگری چشم چپ؟

در پاسخ گفته می‌شود که این مقدار مماثلت شرط نیست، گوش راست راست کسی را قطع کرد،‌ولی خودش فقط گوش چپ دارد نه راست، می‌توانیم گوش چپ او را به جای گوش راست قطع کنیم، چون قرآن می‌فرماید: «الأذن بالإذن».

بلی! از این بالاتر نمی‌توانیم تجاوز کنیم، مثلاً جانی چشم کسی را در آورده و حال آنکه خودش اصلاً چشم ندارد، در اینجا نمی‌توانیم به جای چشم، گوش او را ببریم، گوش هم ندارد، بینی را ببریم، این را نمی‌توانیم بگوییم، چون قیاس است و نحن نقول بالقیاس.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo