درس خارج فقه آیت الله سبحانی
90/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم موضحة و سایر جراحاتی که جانی بر سر دیگری وارد میکند، جیست؟
المسألة السادسة عشر
بحث ما در مسئله شانزدهم است، قبلاً گفتیم یکی از جنایاتی که بر سر وارد میشود إیضاح است، یعنی جنایت به قدری سنگین است که حتی آن پوست نازکی را که روی استخوان سر قرار گرفته هم بکند و در نتیجه استخوان آشکار بشود.
این سه حالت دارد، بلکه چهار حالت دارد، ولی در ابتدا سه حالت اول را بیان میکنیم و سپس سراغ حال چهارم میرویم.
اگر شخصی بر سر دیگری جنایتی وارد که سر او بشود: موضحة، حکمش چیست؟ این سه صورت دارد:
1: گاهی مساحت هردو سر مساوی است، یعنی هم مجنی علیه مساحت سرش یک وجب است و هم جانی مساحت سرش یک وجب میباشد،
2: «مجنی علیه» مساحت سرش زیاد است، ولی جانی مساحت سرش کم است،
3: عکس دومی است، یعنی «مجنی علیه» مساحت سرش کوچک است، اما جانی مساحت سرش بزرگ و کبیر میباشد.
پس در اینجا سه حالت وجود دارد، گاهی مساحت ها مساوی هستند، گاهی مساحت سر مجنی علیه بزرگتر است، و گاهی عکس است، یعنی مساحت سر «مجنی علیه» اصغر و کوچکتر است و مساحت سر جانی اکبر و بزرگتر میباشد.
حکم صورت اول
اگر مساحت سر جانی و مجنی علیه مساوی بودند، یعنی مساحت سر هردو نفر شان یک وجب است، دیگر مشکلی نیست، چون مماثلت حاصل شد.
حکم صورت دوم
اما اگر مسئله عکس شده، یعنی سر «مجنی علیه» اکبر است، مثلاً سر «مجنی علیه» دو وجب است، اما سر جناب جانی یک وجب است، در اینجا چه کنیم؟ قبلاً گفتیم حق نداریم که از سر به صورت تجاوز کنیم، به مقدار یک وجب از سر او ایضاح میشود، بقیه منتقل به دیه میشود.
حکم صورت سوم
اگر مسئله عکس شد، یعنی سر «مجنی علیه» کوچک، و سر جانی بزرگ است.
به بیان دیگر به اندازه یک وجب جنایت وارد کرده، ولی همین یک وجب جنایت همه سر او را فرا گرفته، چون سرش کوچک است، ولی سر او (جانی) دو وجب است، در اینجا به مقدار یک وجب سر او (جانی) ایضاح میشود، یعنی حق نداریم بگوییم که چون او همه سر مرا برهنه کرده، پس من هم باید همه سرش را برهنه کنم.
قبلاً گفتیم که در قصاص گاهی عضو مطرح است و گاهی مساحت، در اعضای بدن، مانند: «چشم، گوش، دست و پا» خود عضو مطرح است، یعنی چشم در مقابل چشم قصاص میشود هر چند چشم جانی بزرگ و چشم مجنی علیه کوچک باشد، مثلاً چشم یکی، چشم چینی و بلبلی است، ولی چشم دیگری خیلی درشت و بزرگ است، این جهات در مقام قصاص دخالت ندارد.
به بیان دیگر در «اعضا» د مساحت میزان نیست، یعنی چشم چینی با چشم بزرگ یکی است، اینکه گوش یکی کوچک و گوش دیگری بزرگ است، دخالتی در قصاص ندارد، بلکه در اینجا:« العین بالعین و الأذن بالأذن» بدون اینکه مساحت مطرح باشد.
اما در سر مساحت مطرح است ولذا اگر مساوی شدند که چه بهتر، اگر سر مجنی علیه بزرگ است و سر جانی کوچک، به مقدار سر قصاص میشود، بقیه تبدیل به دیه میگردد.
اگر قضیه بر عکس است، یعنی سر «مجنی علیه» کوچک و سر جانی بزرگ است، در اینجا ما به مقدار جنایت سر جانی را قصاص میکنیم، یعنی حق نداریم که بگوییم چون جانی سر مجنی علیه را برهنه کرده، پس ما هم باید سر او را برهنه کنیم.
متن تحریر الوسیلة
«لو أوضح جمیع رأسه بأن سلخ الجلد و اللحم من جملة الرأس فللمجنی علیه ذلک»
این خودش سه صورت دارد:
1: مع مساواة رأسهما فی المساحة، وله الخیار فی الابتداء بأیّ جهة.
2: و کذا لو کان رأس المجنی علیه أصغر ( استاد میفرماید، اکبر صحیح است نه کلمهی اصغر،)لکن له الغرامة فی المقدار الزائد بالتقسیط علی مساحة الموضحة.
3: ولو کان أکبر (اصغر، درست است نه اکبر) یقتصّ من الجانی بمقدار مساحة جنایته، و لا یسلخ جمیع رأسه- مجنی سرش یک وجب است، ولی سر جانی به اندازه دو وجب میباشد، در اینجا اگر بخواهیم قصاص کنیم نمیتوانیم تمام سر جانی را موضحه کنیم، بلکه به مقدار یک وجب موضحة میکنیم، یعنی مجنی علیه حق ندارد بگوید که چون او تمام سر مرا موضحه کرده، پس من هم میخواهم تمام سر او را موضحه کنم،چرا؟ چون در این گونه موارد میزان مساحت است نه عضو-
4: ولو شجّه فأوضح فی بعضها فله دیة موضحة، و لو أراد القصاص استوفی فی الموضحة و الباقی مثله.
حکم صورت چهارم
صورت چهارم این است که جانی با ضربت واحدة یک تکهی سر «مجنی علیه» را موضحه و تکه دیگرش را حارصه کرد، چون انسان وقتی کسی را با چاقو میزند، چاقوی او یکنواخت کار نمیکند، یک مقدار پوست را میکند و یک مقدار هم خراش بر میدارد که حارصه باشد، جانی با ضربت واحده کسی را زد، مقداری پوستش را کند و طرف موضحة شد و یک مقدار دیگر سرش حارصه گردید، در اینجا اگر بخواهد قصاص کند، فقط یک حالت دارد و اگر بخواهد دیه بگیرد، حالت دیگر دارد، اگر بخواهد دیه بگیرد، یک دیه میگیرد، منتها بالا ترین دیه را میگیرد، در حالی که بخشی از آن موضحة است و بخش دیگرش حارصة و خراش میباشد، اگر بخواهد این آدم دیه بگیرد، دو دیه نمیگیرد تا یکی مال موضحة و دیگری مال حارصه باشد، فقط یک دیه می گیرد، چرا؟ چون در موضحه عمق و طول خیلی مطرح نیست،همین مقداری که پوست سر کسی را بکنند دیه دارد، خواه کم باشد یا زیاد، ولذا نمیتوانیم بگوییم یک دیه برای حارصه بگیریم و یک دیهی هم برای موضحة.
بله! اگر بخواهد قصاص کند، میتواند به همان مقدار قصاص کند، یعنی یک تکه موضحة و تکهی دیگر حارصة است.
پس ما باید فرق بگذاریم بین دیه و بین قصاص، اگر دیه باشد، دیه واحده است، اگر قصاص باشد، یک تکه موضحه است و یک تکهی دیگر حارصه،و این شق چهارم شد،چرا فرق کرد؟ چون آن سه شق همه سر را کچل کرده بود، هم اولی هم دوم و هم سومی، همه سر را موضحه کرده بود، ولی در اینجا یک ضربت زد، یک تکه را کند و شد موضحة، تکه دیگر را کرد حارصة، در اینجا فرق میگذاریم بین دیه و بین قصاص، اگر دیه بگیرد فقط یک دیه است، یعنی دیه برتر و بالاتر، که همان دیه موضحة باشد، اما اگر بخواهد قصاص کند، یک تکه موضحه است، تکه دیگر حارصه.
ولی در کلام امام یک کلمه افتاده است، چون میفرماید:« و لو شجّه فأوضح فی بعضها(و الحارصة فی بعض الآخر) فله دیة موضحة»، چرا؟ زیرا در کتاب دیات خواهیم خواند که در موضحة طول و عرض مطرح نیست، چون موضحة مثل بقیه نیست که طول و عرض مطرح باشد، «و لو أراد القصاص استوفی فی الموضحة و الباقی مثله».
کلام مرحوم علامة در قواعد
و لا یخفی سقوط «مثله» فی عبارة المصنّف، و العبارة الواضحة هی ما ذکره العلّامة فی القواعد: و لو أراد القصاص استوفی فی الموضحة و الباقی علی الوجه الّذی وقعت الجنایة علیه» القواعد: 3/644 (الخامش)
المسألة السابعة عشر
حضرت امام در این مسئله میفرماید: الأعضاء علی قسمین، انسانی که دارای اعضا است، اعضایش علی قسمین، گاهی عضوش مزدوج است، کالعینین و الحاجبین، و الأذنین، و گاهی مزدوج نیست، مانند لسان، پس اعضای انسان ینقسم إلی اعضاء المزدوجة و إلی اعضاء واحدة، چون اعضای مزدوج یمین و یسار پیدا میکند،اما اعضای غیر مزدوج مانند لسان، که یمین و یسار ندارد، اما اعضای مزدوج، چون مزدوج است، قهراً یمین و یسار پیدا میکند، اگر مزدوج نباشد، مانند: لسان، یمین و یسار ندارد، اما دست، پا،ابرو، گوش و لب، اینها مزدوج هستند، فلذا یمین و یسار دارند، از این رو اگر کسی دست راست دیگری را قطع کند، او حق دارد که دست راست او را قصاصاً قطع کند نه دست چپش را، و هکذا اگر چشم راست کسی را در آورد، او حق دارد که چشم راست او را به عنوان قصاص در آورد نه چشم چپش را.
همچنین است در اعلا و اسفل مانند: لب، اگر کسی لب پایین دیگری را ببرد، او حق دارد که لب پایین او را به عنوان قصاص ببرد نه لب بالایش را، چون کار کرد لب پایین با لب بالا متفاوت است و هر کدام نقش جداگانهای برای خود دارد.
همچنین است در «منخرین»، منخرین به دو شکاف و سراخ بینی میگویند، اگر کسی منخر راست دیگری را برید، او حق دارد که همان منخر راست او را ببرد نه منخر چپش را.
خلاصه در اعضایی که دارای یمین و یسارند، باید یمین در مقابل یمین و یسار هم در مقابل یسار قصاص شود نه بر عکسش. چرا؟ چون قرآن میفرماید: « فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ» خصوصاً که هر یکی از اعضا نقش خاصی خودش را دارد، مثلاً قوت و نیروی دست راست بیشتر از دست چپ است،همیشه اعضای راست قوتش بیش از اعضای چپ است، چون از نظر قوت متفاوتند، از این رو ما باید مثلیت را در مقام قصاص رعایت کنیم.
المسأله السابعة عشر:
فی الاقتصاص فی الأعضاء غیر ما مرّ کل عضو ینقسم إلی یمین و شمال کالعینین، و الأذنین و الأنثیین و المنخرین و نحوها لا یقتصّ أحدهما بالأخری، فلو فقئ عینه الیمنی لا تقتصّ عینه الیسری، و کذا فی غیرهما،
اعضای مزودج هم بر دو گونهاند، مزدوجی که دارای یمین و یسارند، مانند دو چشم، دو گوش و دو دست و ...، قسم دوم از اعضای مزدوج آن است که یمین و یسار ندارند، بلکه بالا و پایین دارند، مانند دو لب، لب بالا و لب پایین، «و کلّ ما یکون فیه الأعلی و الأسفل یراعی فی القصاص المحل، فلا یقتصّ الأسفل بالأعلی کالجفنین و الشفتین»، جفن به پلک چشم میگویند، جفنین، یعنی دو پلک چشم، که در بالا قرار دارد و دیگری در پایین.
المسألة الثامنة عشر
مسئله هیجدهم تا حدودی فکری است، یعنی نیاز به تعقل و تفکر بیشتری دارد، قبلاً گفتیم که یمنی در مقابل یمنی و یسری در مقابل یسری قصاص میشود.
ولی در این جا مساحت معتبر نیست، زیرا قبلاً بیان شد که در اعضاء، عضو در مقابل عضو است، در سر و صورت مساحت مطرح بود، اما در گوش و چشم مساحت مطرح نیست، مثلاً یکی گوشش کوچک و دیگری گوشش بزرگ است، اگر به خرگوش، خرگوش میگویند، چون گوشش بزرگ است، چون کلمهی «خر» به معنای بزرگ است، خرگوش، یعنی آن حیوانی که گوشش بزرگ است مانند خرگوش، حال اگر کسی گوش دیگری را برید، در مقام قصاص گوش او را میبرند هر چند گوش جانی بزرگ و گوش مجنی علیه کوچک باشد.
حال اگر گوش کسی مثقوبة و سراح است – البته زنان گوش خود را بخاطر زینت سواخ میکنند، و گاهی گوش پسر ها را هم سراخ میکنند- و گوش دیگری مثقوبة و سراخ نیست، مثقوبة را در مقابل غیر مثقوبة قصاص میکنند، منتها به شرط اینکه زیاد سراخ نباشد که عیب حساب شود.
پس در اعضاء میزان عضو است نه کبر و صغر، همچنین مثقوب و غیر مثقوب مطرح نیست.
و هکذا شنوا و غیر شنوا هم مطرح نیست، مثلاً اگر یکی گوشش شنواست، دیگری گوشش کر و غیر شنواست، مجنی علیه کر است، اما جانی کر نیست، باز قصاص میکنند، چرا؟ «الأذن بالأذن»، معنویت مطرح نیست که گوش مجنی علیه کر و گوش جانی شنواست، این قصاص مال عضو است، حال که جانی گوش دیگری را بریده، او را موشوش کردی ، باید جانی هم موشوش بشود، قانون کلی است که:« الأذن بالأذن»، حال اگر گوش یکی پر گوشت و گوش دیگری لاغر و بدون گوشت است، گوش پرگوشت در مقابل گوش لاغر قصاص میشود، سمین بودن و غیر سمین بودن مطرح نیست، بلکه ظاهر عضو در مقابل ظاهر عضو مطرح است.
هر گاه آدمی که گوشش سالم است، گوش کسی را ببرد که مخرومة و بریده شده است، آیا میتوانیم گوش جانی را قصاصاً ببریم یا نه؟ در اینجا دو قول است، بلکه سه قول است:
الف: گوش مجنی علیه از چهار سانتی متر، یک سانتی مترش نبود، سه سانت مترش را هم جانی برید، مجنی علیه هم میتواند گوش جانی را به اندازه و مقدار سه سانتی متر ببرد.
ب: احتمال دوم این است که مجنی علیه میتواند همه گوش او را ببرد، نسبت به بقیه دیه بدهد.کما اینکه در آن روایت امام (علیه السلام) فرمود: اگر جانی دست کسی را ببرد که انگشت نداشت و فقط کف داشت، حضرت فرمود کف جانی را میبرد، منتها دیه انگشتانش را میپردازد.
ج: احتمال سوم -که عقل پسند هم است- اینکه بگوییم در اینجا منتقل به دیه میشود. البته این قول سوم در میان ما قائل ندارد، چون اگر این قول درست باشد، معنایش این است که همه قصاص ها را با دیه تمام کنیم.
در میان این سه قول، قول دوم بهتر است. یعنی قصاص کند و نسبت به بقیه دیه بدهد.
المسأله الثامنة
«فی الأذن قصاص تقتصّ الیمنی بالیمنی و الیسری بالیسری تستوی أذن الصغیر و الکبیر، و المثقوبة و الصحیحة إذا کان الثقب علی المتعارف، و الصغبرة و الکبیرة، و الصماء و السامعة، و السمینة و الهزیلة،
و هل تؤخذ الصحیحة بالمخرومة و کذا الصحیحة بالمثقوبة علی غیر المتعارف بحیث تعدّ عیباً أو یقتصّ إلی حدّ الخرم و الثقب- این آدم گوش مخرومه دیگری را بریده، آیا مجنی علیه همه گوش صحیحهی جانی را ببرد، یا اینکه به مقداری که از او بریده، از او میبریم و نسبت به بقیه ارش یا دیه میدهیم- و الحکومة فی ما بقی، أو یقتص مع ردّ دیة الخرم؟ وجوه لا یبعد الأخیر، و لو قطع بعضها جاز القصاص.
اگر کسی بعضی گوش دیگری را برید، جانی را قصاص میکنیم، یعنی به مقداری که بریده،گوش او را میبریم.
علی کل حال در خرم سه قول است:
الف: به مقداری که جانی بریده، گوش او را ببریم و رها کنیم.
ب: گاهی همه گوش او را میبریم و نسبت به بقیه دیه میدهیم.
د: فقط دیه بدهد نه اینکه او را قصاص کنند.