< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

91/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هرگاه «شخص» توسط حیوان کسی کشته شود،‌آیا صاحب حیوان ضامن است یا ضامن نیست؟

در جلسه گذشته اصطلاحات را معنا کردیم و گفتیم که در شتر می‌گویند:« البعیر المغتلم»،یعنی شتر سرکش،‌در اسب می‌گویند:« الفرس العضوض»، در سگ می‌گویند:« الکلب العقور»، در گربه می‌گویند:« الهرّة الضاریة»، حاصلش این است که اینها سرکش و حمله ور‌ هستند و می‌خواهند به مردم آسیب برسانند، البته در لسان و ادبیات عرب هر کدام یک اصطلاحی دارند که جامعش در زبان فارسی به معنای سرکش و غیر قابل کنترل است.

فروع مسئله

حضرت امام در این مسئله هفت فرع را مطرح می‌کند:

قاعده کلی

انسانی که دارای شتر است و یا حیوان دیگری در اختیارش می‌باشد، باید مراقب حیوانش باشد تا به دیگران ضرر و آسیب نرساند، این یک قاعده کلی و عقلائی است.

فرع اول

1: اگر صاحب دابه و حیوان از وضع حیوان خود با خبر است و می‌داند که او یک حیوان مضر و خطرناک است، یعنی هم قادر بر حفظ و صیانتش است، هم از وضع دابه‌ی خود آگاه و با خبر است و هم قدرت بر جلوگیریش دارد، ولی جلوگیری نکرد و این سبب شد که حیوان کسی را کشت و یا ضرر دیگری زد‌، مسلماً در این صورت ضامن است.

پس فرع اول این است که صاحب حیوان هم آگاه از وضع دابّه‌اش است و هم قادر بر جلوگیری آن می‌باشد.

فرع دوم

2: صاحب حیوان قادر بر جلوگیری است،‌اما از وضع دابه‌اش آگاه نیست.

فرع سوم

3: از وضع دابه‌ی خود آگاه است، اما قادر بر جلوگیری آن نیست.

فرع چهارم

4: اگر کسی یک چنین دابه‌ی سرکش و حمله کننده را برای دفاع از خودش بکشد، حکمش از نظر ضمان و عدم ضمان چیست؟

فرع پنجم

5: اگر کسی این دابه را دفاعاً عن غیره لا دفاعاً عن نفسه بکشد- مثلاً می‌خواهد بچه‌ای را بکشد، من او را می‌کشم- چه حکمی دارد؟

فرع ششم

6: اگر شخصی در مقام دفاع (در مقابل حمله حیوان) بیش از حد دفاع کند، مثلاً می‌توانست او را با زدن یک چوبی از خودش دور کند، به جای آن پایش را شکست یا او را کشت، آیا ضمانی در اینجا هست یا نیست؟.

فرع هفتم

باید دانست که گربه هم حکم دابه را دارد، مثلاً کسی مالک گربه است و می‌داند که این گربه هم حالت ضرر زدن را دارد و او قادر بر کنترلش است و در عین حال کنترل نکرد، حکمش از حیث ضمان و عدم ضمان چیست؟ عین همان احکام دابه در هره و گربه هم جاری است.

حکم فرع اول

فرع اول این بود که هم آگاهم که این شتر خطرناک است و هم می‌توانم شتر را مهار کنم، با این وجود مهار نکردم و رفت به دیگران ضرر رساند، من در اینجا ضامن هستم، چرا؟ چون علی القاعده است، زیرا مستند به من است، کسی که مالک حیوان است، مسئولیت آن حیوان در میان عرف عقلا بر عهده صاحبش است، فلذا او نمی‌تواند خودش تبرئه کند و بگوید به من چه حیوان او را کشته، درست است که حیوان او را کشته، ولی این حیوان در ملک توست و در اختیار توست، همان گونه که مسئولیت آب و علفش را داری، مسئولیت صیانت و نگهداریش را هم داری که به مردم ضرر نرساند.

حکم فرع دوم

فرع دوم این است که من آگاه از وضعش نیستم، اما قادر بر صیانت و نگهداریش هستم، منتها نمی دانم که این حیوان سرکش و حمله ور است، در اینجا ضمانی نیست، چرا؟ چون من مسئولیتی در مقابل این ندارم،درست است که قادر بر نگهداریش هستم، ولی نمی دانستم که این حیوان گزنده و کشنده است.

حکم فرع سوم

عکسش نیز چنین است، یعنی من از وضعش آگاهم، ولی قادر بر صیانت و نگهداریش نیستم، در اینجا به طریق اولی ضامن نیستم.

بلی! در احکام وضعیه اختیار و عدم اختیار شرط نیست، من اگر در عالم خواب روی کسی بیفتم و او را بکشم، ضامنم، این در صورتی است که من عامل این کار باشم، نه در جایی که دابه و حیوان من، کسی را شاخ بزند یا با لگدش کسی را بکشد، در اینجا اگر من آگاه نیستم یا قادر بر جلویگری نمی باشم، ضامن نیستم.

حکم فرع چهارم

حیوان کسی بر من حمله ور شد و من بخاطر دفاع از خودم او را کشتم، اینجا اشکالی ندارد و کشنده ضامن نیست، چرا؟ چون دفاع از نفس محترمه کردم، درا اینجا مسئله اهم و مهم مطرح است، امر دایر است که یا من کشته شوم یا این حیوان کشته شود، عقل حکم می‌کند که باید او (حیوان) کشته ‌شود، قهراً من ضامن نیستم، چرا؟ چون د فاع از خودم کرده‌ام، خصوصاً که مالک باید او را مهار می‌کرد نه اینکه او را رها کند تا سراغ من بیاید.

بلی! اگر من در طویله او برم و او را بکشم،‌حتماً ضامن هستم، اما در طویله نیست، بلکه بیرون از طویله است.

حکم فرع پنجم

من می‌خواستم دفاع کنم، با زدن یک چوب کافی بود که از من دفع شود، ولی من به طرف او تیر اندازی کردم و او را کشتم، در اینجا من ضامن هستم،‌چرا؟ چون بیش از حد دفاع کردم.

 

حکم صورت ششم

اگر من او را به عنوان ‌دفاعاً عن الغیر کشتم، در آنجا نیز حکمش همانند جایی است که از خودم دفاع کرده باشم، چرا؟ چون نفس محترمه است، حکم گربه هم همین است.

باید دانست آنچه را که من تا کنون عرض کردم همه‌اش علی القواعد بود، ولی روایاتی هم در این زمینه داریم که باید بخوانیم و ببینیم که آیا این روایات موافق قاعده است یا موافق قاعده نیست؟

خلاصه میزان در اینجا این است که باید دید حدود مسئولیت من نزد عقلا چیست، اگر هم آگاه هستم و هم قادر بر مهار، مسئولیت دارم، اما اگر یکی است و دیگری نیست، مسئولیت ندارم،‌یعنی مسئله من با مسئله همسایه یکی است، منتها من مالک حیوانم و او مالک نیست، بقیه هم روشن است، چون او حمله کرد و من ازخود دفاع نمودم، آن دیگری نیز حکمش روشن است،چون دفاع از نفس محترمه کردم.

بلی! اگر من بیش از دفاع عمل کنم، ضامن هستم، قواعد این را ایجاب می‌کند و آنچه را که امام در متن تحریر الوسیله بیان کرده، همه‌اش طبق قواعد است.

متن تحریر الوسیله

یجب حفظ دابّته الصائلة – صائلة، از صولت است، یعنی حمله ور- کالبعیر المغتلم و الفرس العضوض و الکلب العقور لو إقتناه.

1: فلو أهمل حفظها ضمن جنایتها،

در اینجا هردو قید باید باشد، یعنی هم عالم و آگاه به وضع حیوان است و هم قادر بر نگهداری و کنترل آن است.

2: و لو جهل حالها – نمی‌داند که این حمله ور است-

3: أو علم و لم یقدر علی حفظها و لم یفرّط- آنچه که وظیفه‌اش است انجام می‌دهد و بیش از آن قادر نیست- فلا ضمان.

إن قتلت: در ضمان اختیار شرط نیست،

قلت:‌ در جایی اختیار شرط است که انسان ضرر زن باشد نه حیوانی که متعلق به اوست، اگر حیوان متعلق به او، ضرر می‌زند، این آدم باید در حد وظیفه‌اش عمل کند، اگر کوتاهی نکند ضامن نیست، و اگر کوتاهی کند ضامن است.

4: و لو صالت علی شخص فدفعها بمقدار یقتضی الدفاع ذلک فماتت أو وردت علیها جنایة لم یضمن- چرا؟ چون من سراغ حیوان نرفتم، او سراغ من آمده و می‌خواست مرا از بین ببرد و بکشد فلذا من مقدم هستم که او را بکشم.

إن قلت: ممکن است کسی بگوید هر چند کشتن حیوان در این فرض جایز است، ولی این منافات با ضمان ندارد.

قلت: این حرف در صورتی درست است که حیوان، حیوان غیر صائله باشد و کاری به انسان نداشته باشد نه حیوان صائله.

بلی! اگر من حیوان را در عام المجاعة بکشم، ضامن هستم که پولش را در آینده به صاحبش بدهم،‌اما حیوانی که به من حمله کرده و می‌خواهد مرا بکشد و من ناچارم که دفاع کنم، در اینجا اگر حکم به ضمان کنیم، تناقض لازم می‌آید، تناقض است که از این طرف برای من جایز است که او را بکشم، از طرفی هم باید قیمتش را بدهم، این یکنوع تناقض تلقی می‌شود ولذا می‌فرماید در اینجا ضمان نیست.

5: بل لو دفعها عن نفس محترمة أو مال کذلک لم یضمن.

6: و لو أفرط فی الدفاع فجنی علیها مع إمکان دفعها بغیر ذلک- مثلاً من می‌توانستم با چوب او را از خود دفع کنم، ولی با هفت تیر زدم و او را کشتم.

7: أو جنی علیها بغیر الدفاع- مثلاً می‌خواستم تمرین کنم و بدانم که هدف گیریم چطور است، فلذا این حیوان را هدف گرفتم و کشتم- ضمن،‌مسلما در اینجا ضامن است.

و الظاهر جریان الحکم فی الطیور الضاریة و الهرّة کذلک حتی فی الضمان مع التعدی عن مقدار الدفاع.

آنچه که تا کنون خواندیم، همه بر طبق قواعد بود، ولی در این زمینه روایاتی داریم که می‌خوانیم تا ببینیم آیا مطابق قواعدند یا نه؟

روایات

1: محمد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّآد -این حماد یا حماد بن عیسی است یا حماد بن عثمان-، عن الحلبی- ‌روایت صحیحه است- عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال:« سئل عن بختی اغتلم- بختی، به شتر خراسانی می‌گویند،نسلش نسل خراسانی بوده نه اینکه از خراسان آورده باشند- فخرج من الدّار فقتل رجلاً فجاء أخو الرّجل فضرب الفحل بالسیف، فقال: صاحب البختی ضامن الدّیة و یقتصّ ثمن بخته» الوسائل: ج 19، الباب 14 من أبواب موجبات الضمان، الحدیث1،

ظاهراً در این حدیث، کلمه‌ی‌«یقبض» درست است نه «یقتصّ»

حضرت فرمود صاحب شتر دیه این انسانی را کشته می‌دهد ،برادر مقتول که شتر را کشته، باید قیمت شتر را بدهد، در واقع صاحب شتر باید دیه انسانی را بدهد که کشته شده ، برادر مقتول هم که شتر را کشته، باید قیمت شتر را بدهد، چرا؟ چون بعد از کشتن برادر، شتر کاره‌ای نبود، شما بی جهت این حیوان را کشتید، حیوان مستحق کشتن نبود.صاحب شتر باید دیه مقتول را بدهد، برادر مقتول هم باید قیمت به صاحب شتر بپردازد.

این روایت مطابق قاعده است، باید آن را به جایی حمل کنیم که هم عالم بوده و هم قادر.ناچاریم که حمل کنیم بر صورت اولی، یعنی قابلیت حمل را دارد، نمی‌توانیم اطلاق گیری کنیم و بگوییم حتی فرع دوم و فرع سوم را هم می‌گیرد،‌اطلاق ندارد، چون موردی است، نمی‌توانیم بگوییم اطلاق دارد حتی دومی و سومی را می‌گیرد.

2: و عن عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمد بن الحسن بن شمّون- این آدم واقفی و غالی است،پس سند ضعیف است- عن عبدالله بن عبد الرحمن الأصمّ ، عن مسمع بن عبد الملک ، عن أبی عبداله (علیه السلام):« أنّ أمیر المؤمنین علیه السلام کان إذا صال الفحل أوّل مرّة لم یضمن صاحبه فاذا ثنّی ضمّن صاحبه» همان مدرک، الحدیث2،. محمد بن الحسن باسناده عن سهل بن زیاد مثله .

این حدیث می‌گوید در مرحله اول ضامن نیست، اما در مرحله دوم ضامن است، چرا؟ چون در مرحله اول جاهل به حال حیوان است،‌اما در مرحله دوم عالم به حالش است.پس این هم موافق قاعده است.

3: و باسناده عن محمد بن علیّ بن محبوب- محمد بن علیّ بن محبوب، غیر از حسن بن محبوب است،‌حسن بن محبوب جزء مشایخ است و از ائمه روایت دارد،اما محمد بن علیّ بن محبوب مستقیماً از امام روایت ندارد هر چند جزء روات، ولی از ائمه روایت ندارد- عن محمد بن أحمد العلوی ، عن العمر کی بن علی، عن علیّ بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر (علیه السلام) قال: «سألته عن بختی اغتلم فقتل رجلًا، ما علی صاحبه؟ قال: علیه الدّیة» همان مدرک، الحدیث3،

. این را هم حمل می‌کنیم بر همان صورت اولی که هم عالم و‌ آگاه به حال حیوان است و هم قادر بر جلوگیری و صیانت می‌باشد.

4: علی بن جعفر فی کتابه، عن أخیه موسی بن جعفر (علیه السلام) قال: «سألته عن بختیّ مغلتم قتل رجلا فقام أخو المقتول فعقر البختیّ و قتله، ما حاله؟ قال:علی صاحب البختی دیة لمقتول، ولصاحب البختی ثمنه علی الذی عقر بختیه» همان مدرک، الحدیث4،

پس این روایاتی که در مورد حیوان است، علی القاعده شد، آنجا که می‌گوید ضامن است،محمول علی الحالة العلم و القدرة، آنجا که می‌گوید ضامن نیست،‌مانند مرحله اول و دوم، چون در مرحله اول آگاه نیست، اما در مرحله دوم آگاه است، اما قادر بر جلوگیری نیست0

ثمّ ههنا روایات أخری

حضرت در این روایات فرق می‌گذارد بین سگ و بین غیر سگ و می‌فرماید سگ اگر در روز گاز بگیرد، صاحبش ضامن است،اما اگر در شب گاز بگیرد، صاحبش ضامن نیست،

روایت

1: و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی- صاحب نوادر الحکمة- عن أبی جعفر ، عن أبی الجوزاء، عن الحسین بن علوان- زیدی است-، عن عمرو بن خالد، عن زید بن علی، عن آبائه، عن علی - علیهم السلام-:« أنّه کان یضمّن صاحب الکلب إذا عقر نهاراً ، ولا یضمّنه إذا عقر باللیل- چرا؟ چون قانونش همین است که سگ را در روز می‌بندند و در شب باز می‌گذارند تا از خانه و اطراف خانه پاسبانی کند ولذا شب جناب مالک ضامن نیست، چون سیره براین است که سگ در شب باز باشد، آنکس که شب آمده و گرفتار سگ شده مقصر است، اما روز صاحب سگ مقصر است، چون بنا نیست که سگ را در روز باز بگذارند- و إذا دخلت دار قوم بإذنهم فعقرک کلبهم فهم ضامنون، و إذا دخلت بغیر إذن فلاضمان علیهم» و رواه الصدوق باسناده عن الحسین بن علوان» الوسائل: ج 19، الباب 17 من أبواب موجبات الضمان، الحدیث3،

اما در حیوان عکس است، اگر حیوانی حیوان دیگر را کشت، آنجا حضرت عکس می‌گوید و می‌فرماید اگر در روز این کار را بکند، صاحب حیوان ضامن است، چرا؟ چون صاحب حیوان باید در روز حیوانش را نگهدارد، اگر رفت مزرعه را خراب کرد یا حیوان دیگری را در روز کشت، صاحب حیوان ضامن است، چرا؟ به جهت اینکه در روز شرائط آماده است، اما شب علی العکس است.

بنابراین، سایر حیوانات با سگ فرق می‌کند، سگ در شب ضمان ندارد، روزش ضمان دار، اما سایر حیوانات بر عکس است.

2: محمد بن الحسن باسناده عن أحمد بن محمد، عن محمد بن عیسی، عن عبد الله بن مغیرة- تا اینجا همه شان ثقه هستند- عن السکونی، عن جعفر، عن أبیه، عن علیّ‌ (علیه السلام) قال:« کان علیّ (علیه السلام) لا یضمّن ما أفسدت البهائم نهاراً و یقول: علی صاحب الزّرع حفظ زرعه و کان یضمّن ما أفسدت البهائم لیلاً» الوسائل: ج 19، الباب 40 من أبواب موجبات الضمان، الحدیث1،

اگر یک حیوانی در روز زراعت کسی را خراب کند، صاحب حیوان ضامن نیست، چرا؟ چون وظیفه صاحب مزرعه است که باید از مزرعه‌ی خودش حفاظت کند.

اما اگر در شب این کار را بکند، صاحب حیوان ضامن است.چون بنا نیست که اطراف زراعت دیوار بکشند یا در شب مامور بگذارند.

تمام اینها را اگر مطالعه کنیم، به یک ضابطه بر می‌گردد و آن این است که نباید افراط و تفریط در کار باشد،هر کدام شان که مفرط است ضامن است، و هر کدام شان مفرط نیست، ضامن هم نیست.

پس روایات با قواعد موافق و مطابق شدند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo