< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه چشم
 بحث ما در باره دیه چشم بود، چشم سالم را در جلسه قبل خواندیم، البته چشم سالم این است که دیدش سالم باشد هر چند ساختمان چشم مشکلی داشته باشد، عرض کردیم که در دو چشم دیه کامل است و در یک چشم دیه ناقص، الآن وارد می شویم در باره دید چشم ناقص، که نامش اعور است، «اعور» به انسانی می‌گویند که چشمش دید ندارد، یعنی دیدش از کار افتاده یا دیدش ضعیف است، هر چند چشمش باز و بسته می‌شود، اما دیدش مشکل دارد.
  حضرت امام (ره) اعور را چنین معنا می‌کند:« فی العین الصحیحة من الأعور الدیة» اعور، من ذهب حسّ إحدی عینیه، یک چشمش سالم است، چشم دیگرش حس ندارد، معلوم می‌ شود که اصلاً دید و بینائی ندارد.
  هر گاه کسی به چشم اعور صدمه وارد کند
 اگر کسی صدمه به چشم انسان اعور برساند، گاهی صدمه به چشم سالمش می‌رساند، گاهی صدمه بر چشم ناسالمش می‌رساند، اعور انسانی است که یک چشمش سالم است و چشم دیگرش دید ندارد، اگر کسی آسیبی به چشم او رساند، این دو حالت دارد:
 الف: گاهی به چشم سالم آسیب و صدمه می‌رساند.
 ب: گاهی به چشم ناسالم صدمه می‌رساند،
  من در اینجا دو عبارت را بیان می‌کنم، شما این دو عبارت را معنا کنید؟ عین الأعور، العین الأعور، فرق این دو عبارت چیست؟
 هر موقع بگویند: «عین الأعور»، یعنی چشم سالمش، هر موقع بگویند: العین الأعور، أو العین العوراء، یعنی چشم ناسالم، بنابراین، باید در روایت دقت کنیم و ببینیم:« عین الأعور» است یا:« العین الأعور».
 پس مسئله این است که انسانی است یک چشمش سالم، و چشم دیگرش دید ندارد،‌این دو صورت دارد، گاهی جانی به چشم سالمش صدمه وارد می‌کند، و گاهی به چشم ناسالمش صدمه می‌زند.
 بررسی فرع اول
 اگر به چشم سالم صدمه رساند، یکدانه چشم دیه کامل دارد و این خودش یکنوع تخصیص در قاعده است، اگر کسی به چشم سالم اعور صدمه وارد کند، به جای پانصد دینار، باید هزار دینار بدهد، چرا؟ چون در این زمینه روایت داریم، یعنی دو روایت داریم که اگر کسی به چشم آدم اعور صدمه رساند، باید دیه کامل بدهد، چرا؟ چون این آدم با کور کردن چشم سالم اعور، جناب اعور می‌شود اعمی و کور مطلق، مثل این می‌ماند که دو چشمش را در بیاوریم، اگر دو چشم انسان سالم را در بیاوریم، همانطور که دیه کامل دارد، اینجا هم اگر یک چشم سالم را در آوردیم، چون چشم دیگرش بینائی ندارد، باید دیه کامل بپردازیم، فلسفه‌ اش این است و روایت هم داریم.
 آقایان این روایات را قدر متقین گرفته‌اند و گفته‌اند روایتی که می‌گوید اگر چشم سالم اعور را در آوردی، باید دیه کامل بپردازی، قدر متیقنش در جایی است که چشم این آدم اعور شده، اما خلقتاً أو بآفة الهیة، خلقتاً، یعنی مادر زادی، بآفة الهیة، یعنی مثلاً آبله آمده و یک چشمش را چنین کرده، سابقاً آبله چنین می‌کرد.
 می‌گویند روایاتی که می‌گوید اگر یک چشم سالم اعور را در آوردی، باید دیه کامل بپردازی، این در جایی است که اعوریت یا مادر زادی باشد و یا بآفة الهیة، اما اگر چشم این آدم در اثر جنایت اعور شده، یعنی جانی او را اعور کرده، منتها این آدم یا دیه گرفته یا دیه نگرفته، یا قصاصاً اعور شده، یعنی خود این شخص، چشم دیگری را اعور کرده، فلذا چشم خودش قصاصاً اعور شده، در این دو صورت نصف دیه است نه تمام دیه.
 بنابراین، ما باید ببینیم فتوای علما که چینین است، روی چه قواعدی است؟
 باید روایات را ببینیم که آیا از روایات این قاعده استفاده می‌شود یا نه؟ فرق بگذریم بین اینکه خلقتاً یا به آفت الهی اعور شده باشد و بین اینکه در اثر جنایت اعور شده باشد یا قصاصاً اعور شده باشد.
 متن تحریر الوسیلة
 فی العین الصحیحة من الأعور الدیة کاملة إن کان العور خلقة أو بآفة من الله تعالی ، و لو أعورها جان و استحق دیتها منه اگر جانی چشم او را اعور کرده و من هم چشم سالم او را در آوردم- کان فی الصحیحة نصف الدیة ، سواء أخذ دیتها أم لا ، و سواء کان قادراً علی الأخذ أم لا‌ ، بل و کذا النصف لو کان العور قصاصاً. یعنی همچنین است اگر قصاصاً اعور شده باشد.
 پس در دو حالت تمام دیه است و در دو حالت دیگر نصف دیه می‌باشد نه تمام الدیة.
 اگر اعور بودن، مادرزادی و خلقتی یا بآفة الهیة باشد، تمام دیه را دارد، اما اگر اعور بودن این آدم به جنایت جانی است یا قصاصاً اعور شده، در این دو صورت نصف دیه است نه تمام الدیة.
 ما باید ببینیم این فتوا چگونه است، فلذا در این زمینه روایات را می‌خوانیم.
 روایات
 1: محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم ثقه است- عن أبیه- ابراهیم بن هاشم که از نظر ما فوق ثقه است- عن ابن أبی عمیر ثقة است- عن حمّاد- حمّاد بن عثمان یا حمّاد بن عیسی، که هردو ثقه هستند- عن الحلبی- ثقه است- عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال:« فی العین الأعور الدّیة کاملة» الوسائل: ج 19، الباب27 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث1،
  این روایت ظاهراً اطلاق دارد و هر چهار صورت را می‌گیرد.
  و المراد عینه الصحیحة لا العین العوراء، و هذا مصطلح، فإذا قیل عین الأعور فیراد عینه الصحیحة، و لو قصدت الأخری لقیل: العین العوراء.
 روایت می‌گوید:‌ »فی عین الأعور الدیة کاملة» آیا این اطلاق ندارد و هر چهار صورت را می‌گیرد، می‌خواهد خلقتی باشد، به آفت الهی باشد، جانی این کار را انجام بدهد یا قصاصاً اعور شده باشد؟ فعلاً اطلاق دارد.
 2: وعنه ضمیر «عنه» به محمد بن یعقوب بر نمی‌گردد چون ایشان مؤلّف است و ضمیر به مؤلف بر نمی‌گردد، بلکه به راوی اول که علیّ بن إبراهیم باشد بر می‌گردد- عن أبیه- این یک سند- و عن محمد بن یحیی- باید دقت شود که حرف «واو» را در اینجا برای چه آورده؟ معنایش این است که مرحوم کلینی از أحمد بن محمد به دو سند نقل کرده، یک سندش علیّ بن إبراهیم عن أبیه،‌عن أحمد است، سند دیگرش علیّ بن إبراهیم عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد،‌یعنی کلینی برای أحمد بن محمد، دو سند دارد، سند دو نفری است، یعنی پدر و پسر از أحمد بن محمد نقل می‌کند، سند دوم هم دو نفری است، روایت عن أبی نجران است، کلینی به دو سند از ابن أبی نجران نقل می‌کند، سند اولش علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نجران، سند دومی،‌محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبی نجران، ابن أبی نجران، منتهی إلیه است، گاهی سندش علی ابن إبراهیم و پدرش است و گاهی سندش محمد بن یحیی و أحمد بن محمد است(محمد بن عیسی یا أحمد بن محمد بن خالد) از جناب ابن أبی نجران.
 پس سند این می‌شود: عنه (علی ابن إبراهیم) عن أبیه- یک سند) عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، جمیعاً، عن ابن أبی نجران- کلینی به ابن أبی نجران، دو سند دارد، گاهی سندش علی و پدرش است، و گاهی سندش محمد بن یحیی و أحمد بن محمد است، کلمه‌ی جمیعاً را که می‌آورد، می‌خواهد بگوید هردو سند منتهی می‌شود به ابن أبی نجران- عن عاصم بن حمید، عن محمّد بن قیس یعنی ما رواه محمد بن قیس، قال: قال: أبوجعفر -علیه السلام-: «قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی رجل أعور أصیبت عینه الصحیحة ففقأت- کنده شده- أن تفقأ إحدی عینی صاحبه و یعقل له نصف الدّیة، و إن شاء أخذ دیة کاملة و یعفا عن عین صاحبه» همان مدرک، الحدیث2،
 شاهد در جمله «و إن شاء أخذ دیة کاملة» است.
 اگر بخواهد قصاص کند، باید یک چشمش را قصاص کند، اما اگر بخواهد دیه بگیرد،‌باید دیه کامل بگیرد. چرا دیه کامل بگیرد؟ لأنّه جعله أعور.
 3: و عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن علیّ بن الحکم، عن علیّ بن أبی حمزة، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام): «فی عین الأعور الدّیة» همان مدرک، الحدیث3،
 اطلاق این روایات هر چهار صورت را می‌گیرد، خواه خلقتی و آفرینشی باشد یا به آفت الهی باشد، قصاص باشد یا جنایت،‌اما فقهاء می‌گویند قدر مسلم این روایات در جایی است که این اعور مقصر نباشد، یعنی در اعور بودن خودش مقصر نباشد، چطور مقصر نباشد؟ به این معنا که یا آفرینشی و خلقتی باشد و یا به آفت الهی اعور شده باشد، و اگر هم دیگری چشم او را اعور کرده، وجهش را حق گرفتن داشته باشد، اما اینکه آن را گرفته یا نه؟ ضرری به مطلب ما ندارد.
  اما اگر این آدم، خودش در اعور بودنش مقصر است، مثلاً چشم دیگری را اعور کرده، فلذا قصاصاً چشم او را اعور کرده‌اند یا در مقابل اعور بودن خود وجه گرفته، در اینجا رجوع می‌کنیم به اطلاقات: « العین بالعین»، یک چشم او را در آورده، یک چشم این را در می‌آوریم ، بنابراین، هرچند روایات مطلق است، اما این اطلاق قدر متیقنی دارد، در جایی که این آدم کوچکترین مقصر در اعور بودن خود نباشد، اما اگر مقصر باشد یا وجه اعور بودن خود را گرفته باشد یا حق گرفتن داشته باشد، این روایات ناظر به این گونه موارد نیست فلذا در اینجا رجوع می‌کنیم به اطلاقات، کدام اطلاقات؟ العین بالعین.
 دلیل آقایان این است، فلذا باید مطالعه بشود که واقعاً این روایات اطلاق دارد یا اطلاق ندارد، یا اینکه آقایان می‌گویند روایات قدر متیقنش در جایی است که مقصر نباشد؟
 این بستگی به اجتهاد افراد دارد، آقایان می‌گویند روایات، قدر مسلّم و متیقنش دو صورت است.
 دیدگاه استاد سبحانی
 ظاهراً روایات اطلاق دارد، «اللّهم» اینکه اجماع را بگیریم، مرحوم شیخ در کتاب خلاف فقط آن دو صورت را گفته،یعنی اینکه اعور بودنش خلقتی و آفرینشی باشد یا بآفة الهیة باشد، فقط این دو صورت را گفته، معلوم می‌ شود که معقد اجماع همین دو صورت است.
 عبارت شیخ در کتاب خلاف
 قال الشیخ فی الخلاف:« فی العین العوراء إذا کانت خلقة أو ذهبت بآفة من قبل الله الدّیة کاملة و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک» الخلاف:5/212، المسألة95،
  از اینکه مرحوم شیخ این دو صورت را می‌گوید، معلوم می‌شود که معقد اجماع همین دو صورت است.
 بگوییم مسئله اجماعی است، علاوه براین، یک دلیل دیگری هم می‌شود بیان کرد و آن این است که شرع مقدس تمام احکامش مبنی بر مصالح و مفاسد است، اگر این آدم اصلاً مقصر نباشد، جای ترحم است که شما وقتی یک چشمش را در آوردید، او را به طور کلی کور و نابینا کردید، فلذا باید تمام دیه را بدهید، بلی، اگر قصاص کند، یک چشمش را باید قصاص کند، اما اگر بخواهی دیه بپردازی، باید دیه کامل بپردازی. اما در جایی که کسی، چشم او را عورا کرده، اما دیه‌اش را گرفته، در اینجا اگر بگوییم چشم سالم این آدم به منزله دو چشم است؟ این زور می‌برد و گفتن این حرف مشکل است.
 یا اینکه خودش چشم کسی را عورا کرده، فلذا چشم این را هم به عنوان قصاص عورا کرده‌اند، اینجا بگوییم چشم سالم این آدم به منزله دو چشم است، این زور می‌برد و مشکل است، یعنی نمی‌توانیم بگوییم چشم سالم (واحد)این آدم به منزله دو چشم است.
 بررسی فرع دوم
 اگر به جایی اینکه عین سالم را صدمه بزند، عین و چشم عوراء را صدمه زده، به گونه‌ای که صدمه اثری در دید این آدم نگذاشته، اولی همان دید را دارد، آمده چشمی را که حس ندارد و عوراء است، کنده و در آورده، یعنی کاری کرد که همیشه پلکش پایین افتاده و دیگر پلکش بلند نمی‌شود.
 اقوال سه گانه
 در اینجا سه قول است.
 یک قول این است که ربع دیه دارد، قول دوم این است که ثمن دیه دارد، قول سوم این است که ثلث دیة و هر سه قول هم روایت دارد، یعنی هم قول اول روایت دارد و هم قول دوم و سوم روایت دارد.
 ولی مرحوم محقق می‌فرماید مشهور همان قوم سوم است، یعنی ثلث الدّیة، که: 333 دینار و خورده‌ای می‌شود.
 بنابراین، سه نوع روایت داریم،روایت ثمن، روایت ربع، و روایت ثلث. از این رو باید سراغ باب تعادل و ترجیح برویم، در آنجا اگر روایات متعارض شدند، چنانچه قابل جمع باشد، جمع می‌کنیم، اگر قابل جمع نباشد، اولین مرجح شهرت فتوایی است:« فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه»
 البته آن دو روایت دیگر هم قائل دارد، اما مشهور همان روایت ثلث است.
 بنابراین، در مورد تعارض روایت رجوع می‌کنیم به همان « فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه، خذ بما اشتهر بین أصحابک».
 متن تحریر الوسیلة
 «فی العین العوراء ثلث الدّیة إذا خسفها- پلکش بیفتد و دیگر بلند نشود یا پلکش فرو برود- أو قلعها، سواء کانت عوراء خلقة أو بجنایة جان».
 کان الکلام فی المسألة السابقة إذا جنی علی العین الصحیحة للأعور، و أما المقام فالکلام فیما إذا جنی علی العین العوراء، فیما لو خسفها أو قلعها ففیه الثلث الدّیة من غیر فرق بین کونها عوراء خلقة أو بجنایة جان.
  قال الشیخ: فی العین القائمة إذا خسفت ثلث دیتها صحیحة و به قال زید بن ثابت و قال جمیع الفقهاء فیها الحکومة، الخلاف:5/212، المسألة:96،
 قال المحقق: أمّا العوراء فف خسفها روایتان: أحدهما ربع الدّیة- مفید و بعضی ها همین را گفته‌اند- و هی متروکة، و الأخری ثلث الدّیة و هی مشهورة، سواء کانت خلقة أو بجنایة جان، شرائع الإسلام:4/263،
 ما در آنجا که تعارض روایات بود، تعارض روایات را از طریق شهرت حل کردیم.
 قال العلامة: و فی خسف العوراء ثلث الدّیة الصحیحة، و روی الربع سواء أکانت بخلقة أو جنایة» قواعد الأحکام:3/671،
 أقول: إنّ الروایات علی أصناف ثلاثة:
 الأول: ما یدل علی ربع الدّیة نظیر این روایت:
 1: محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی، عن موسی بن الحسن- توثیق نشده- عن محمد بن عبد الحمید، عن أبی جمیلة، عن عبد الله بن سلیمان، عن عبد الله بن أبی جعفر، عن أبی عبد الله (علیه السلام): «فی العین العوراء تکون قائمة فتخسف، فقال: قضی فیها علیّ بن أبی طالب علیه السلام نصف الدّیة فی العین الصحیحة» الوسائل: ج 19، الباب 29 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 1،
 نصف دیه عین واحد، می‌ شود ربع دیه کامل.
 مثلاً دیه یک چشم پانصد دینار است، نصف پانصد دینار، می‌شود: دویست و پنجاه دینار، دویست و پنجاه،‌نسبتش به هزار، ربع است.
  و قد عمل بها المفید و سلّار، فإنّ نصف دیة العین الصحیحة، یکون ربع الدّیة التّامة.
 الثانی: ما یدّل علی ثمن الدّیة، مانند روایت ذیل:
  عن علیّ،‌عن أبیه، عن أحمد بن محمد ابن أبی نصر ، عن أبی جمیلة مفضّل بن صالح، عن عبد الله بن سلیمان، عن أبی عبد الله علیه السلام، فی رجل فقأ عین رجل ذاهبة و هی قائم، قال:« علیه ربع دیة العین» همان مدرک، الحدیث2،
 ربع دیة العین، می‌شود ثمن مجموع، چه بگویید ربع یک چشم و چه بگویید ثمن الدّیة.
 و واضح أنّ ربع دیة عین واحد هو ثمن دیة الإنسان کاملة، و فی الجواهر لم یعمل بها أحد.
  اعراض اصحاب دلیل ضعف روایت است.
 الثالث: ما یدل علی ثلث الدّیة نظیر صحیح برید بن معاویة عن أبی جعفر علیه السلام:
 محمد بن یعقوب،‌عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب- حسن بن محبوب، گاهی در اسناد داریم: محمد بن علیّ بن محبوب، این جزء روات نیست، چون در زمان غیبت بود- عن أبی أیّوب الخزّاز، عن برید بن معاویة، عن أبی جعفر علیه السلام: «قال فی لسان الأخرس و عین الأعمی، و ذکر الخصیّ و أنثییه، ثلث الدّیة» الوسائل: ج 19، الباب 31 ، من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث1،
 مرحوم صاحب شرائع گفته که این روایت مشهور است و اتفاقاً عمل اصحاب بر همین است، خلاف هم همین را گفته.
 بنابراین، نتیجه می‌گیریم سه فرع داریم:
  اگر عین سالم کسی را در آورد نه اعورش را، اگر به آفت الهی یا خلقتی و آفرینشی باشد، تمام دیه را بدهد، و الا نصف الدیة.
 اما اگر عین اعور را صدمه زد، در آن سه روایت است و ما فقط ثلث را می‌گیریم، چرا؟ چون محقق می‌گوید بقیه متروک است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo