< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

91/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ‌دیه أسنان و دندان ها

هرگاه کسی به دندان دیگری جنایت وارد کند و در این اثر این جنایت، دندان او شکاف و ترک بردارد بدون اینکه ساقط بشود، حکمش از نظر دیه یا ارش چیست؟ به ترک و شکاف برداشتن در کلام عرب صدع می‌گویند، مثلاً به پیغمبر اکرم می‌گویند:« الصادع بالحق»،یعنی به وسیله حق،ظلمت را شکافت، صدع به معنای شکافتن و ترک برداشتن است.

در هر صورت اگر کسی به دندان شخصی ضربه‌ای وارد کند که دچار شکاف و ترک بشود، حکمش از نظر دیه چیست، یعنی آیا دیه دارد یا دیه ندارد و اگر دیه دارد، دیه‌اش چه مقدار است؟

اقوال

در اینجا دو قول است:

قول اول

قول اول این است که دو سوم دیه همان دندان را می‌پردازد، این قولی است که در حقیقت عده‌ای بر آن فتوا داده‌اند، مرحوم محقق می‌فرماید: این قول (دو سوم) روایت دارد، اما روایتش ضعیف است ولذا مرحوم محقق قول اول را انتخاب نکرده بلکه قول دوم را انتخاب کرده است و آن این است که در اینجا حکومت است.

من روایت سومی را دیدم که روایت ظریف است،روایت ظریف می‌فرماید:‌دیه‌اش بیست و پنج دینار است، در اینجا چه کنیم؟

خلاصه یک مسئله‌ است بنام صدع، مرحوم شیخ فتوا داده به دو سوم دیه‌ی همان دندان و گویا این روایت هم دارد،‌منتها روایتش ضعیف است، مرحوم محقق بخاطر ضعف روایت، عدول کرده به فتوای دوم بنام حکومت و ارش.

دیدگاه حضرت امام خمینی‌(ره)

حضرت امام (ره) هم ارش را انتخاب کرده است، من روایتی را در میان روایت ظریف دیدم که می‌فرماید در صدع بیست و پنج دینار است، ما دراینجا کدام یکی را انتخاب کنیم؟

باید توجه داشت که نسبت به اولی اصلاً روایت در دست نیست، هر چند محقق می‌گوید روایت هست، منتها روایتش ضعیف است و حال آنکه اصلاً روایت را ذکر نمی‌کند، نه در مفتاح الکرامة و نه در جاهای دیگر،‌ ولی روایت در دست نیست‌، یعنی ما ندیدیم که روایت را ذکر کنند،همین مقدار می‌گویند که در اینجا روایتی هست.

‌بنابراین،‌نمی‌شود این را شهرت فتوائی و یا شهرت عملی شمرد.

فرق بین شهرت فتوائی و شهرت عملی

شهرت فتوای این است که خود فتوا مشهور است هر چند مدرکی ندارد،‌به این می‌گویند شهرت فتوائی، شهرت عملی این است که یک روایتی هست که بر طبق آن عمل کرده‌اند.

من معتقد به حجیت شهرت فتوایی هستم و در مبحث شهرت فتوایی گفته‌ام که شهرت فتوایی حجت است، شواهدی هم از روایات آوردیم که طرف خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت شخصی مرده و مرا وصی گرفته، اما این آدم یک دختر دارد و یک عمو، من چه کنم؟ حضرت فرمود: نصف را به دختر بود، بقیه را هم به عمویش ، و بعد از مدتی به کوفه آمدم که در آنجا اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) بودند این فرمایش امام را با آنان در میان گذاشتم، آنان گفتند این فتوا مطابق تقیه است، همه را باید به دختر بدهی، من هنوز به فرمایش امام عمل نکرده بودم، که سال دیگر به مدینه مشرف شدم و خدمت امام رفتم، به حضرت عرض کردم که من به کوفه رفتم و در آنجا اصحاب شما بودند و به من گفتند که حضرت از شما تقیه کرده :«إتّقاک»، حضرت فرمود :« ما اتقیتک و إنّما إتقیت علیک»،‌من ترسیدم که به فتوای شیعه عمل کنی و این سبب گرفتاری تو بشود ولذا گفتم نصفش را به دختر بده و نصف دیگر را هم به عمو، و شما هم که هنوز تقسیم نکردی، پس همه را به دختر بده، معلوم می‌شود که شهرت فتوایی به قدری حجت است که طرف کلام امام را رها کرد و به شهرت فتوایی ارزش قائل شد و دوباره خدمت امام آمد و امام هم تصدیق کرد.

بنابراین، شهرت فتوایی از نظر ما حجت است، شهرت فتوایی این است که فتوا مشهور باشد و هیچ دلیلی هم همراهش نباشد، غالباً در کتاب ارث از این گونه فتوا زیاد داریم،‌یعنی فتوا هست،‌دلیل هم نیست، اصحاب هم عمل کرده‌اند، شهرت عملی این است که روایت هست و علما هم بر طبق روایت عمل کرده‌اند، به این می‌گویند شهرت عملی،‌در مقابل یک شهرت روائی داریم،‌شهرت روائی این است که فقط روایت کرده‌اند،‌اما به آن عمل نکرده‌اند،این اصلاً حجت نیست،‌اگر واقعاً‌ حجت بود،‌خود شان عمل می‌کردند، پس شهرت روائی را کنار گذاشتیم و دوتای دیگر را گرفتیم، یعنی شهرت فتوایی (فتوای مجرد از دلیل) و شهرت عملی را گرفتیم.

متأسفانه در اینجا هیچکدام نیست، این یک روایتی که در اینجا هست و می‌گوید دو سوم را بدهید، اصلاً روایت در دست نیست، نه شهرت فتوایی دارد و نه شهرت عملی ولذا ما قول اول را رها کردیم.

قول دوم

قول دوم، قول امام (ره) و قول دیگران است که قائل به حکومت و ارش می‌باشند، و می‌گویند حال که دندان این آدم در اثر جنایت شکاف برداشته و ترک خورده و مقدر شرعی هم نسبت به آن نداریم، پس باید قائل به ارش و حکومت بشویم همان گونه که در اول کتاب دیات حکومت و ارش را معنا کردیم.

روایت ظریف

ولی یک روایتی از ظریف است که حضرت در آنجا می‌گوید: «فإن انصدعت و لم تسقط فدیتها خمسة و عشرون دیناراً»[1]

احدی به این روایت عمل نکرده است.

پس معلوم شد که در این مسئله سه احتمال وجود دارد:

احتمال اول این است که دو سوم همان دندان را باید بدهد،‌این قول نه شهرت دارد و نه روایت،‌فقط یک قولی است که منقول است.

قول دوم علی القاعده است که حکومت باشد، قول سوم روایت دارد،‌اما به آن عمل نکرده‌اند، خمسة و عشرون دیناراً،‌ و این هم یک بعدی دارد و آن این است که اگر نسبت به دندان جلو بگوییم:«خمسة و عشرون دیناراً» تا حدی مناسب است،‌چون دیه جلو پنجاه دینار است و اگر شکاف و ترک بردارد، دیه‌اش بسیت و پنج دینار می‌باشد،‌اما اگر از دندان های عقب باشد،‌سالمش بیست و پنج دینار است،‌چطور می‌ شود غیر سالم بشود بیست و پنج،‌ولی چون غالباً جنایات به دندان جلو می‌خورد، از این رو می‌شود گفت که روایت ناظر به دندان جلو است.

المسألة الخامسة: لو کسر ما برز عن اللثّة خاصة و بقی السنخ أی أصله المدفون فیها فالدّیة کالسنّ المقلوعة، ولو کسر شخص ما برز عنها ثمّ قعل الآخر السنخ فالحکومة للسنخ، سواء کان الجانی شخصین أو شخصاً واحداً فی دفعتین.

باید دانست که این مسئله دارای دو فرع است که ذیلاً بیان خواهد شد:

فرع اول

اگر جانی دندان کسی را بشکند،یعنی آن مقداری که فوق لثّة است را بشکند و فقط ریشه بماند، بنابراین‌،مسئله پنجم غیر از مسئله صدع است‌،چون صدع به معنای شکاف و ترک برداشتن دندان است، اما مسئله‌ی پنجم راجع به شکستن دندان است، یعنی فوق لثه را که بیرون است بشکند، و فقط ریشه بماند،‌در اینجا چه باید بکنیم؟

فرع دوم

فرع دوم این است که جانی اول دندان شخصی را شکست و رفت، جانی دوم آمد و ریشه را از بین برد، مثلاً پدر آمد ظاهر دندان را شکست و از بین برد، دیگری آمد ریشه را کند،‌اولی باید د یه بدهد،‌دومی باید ارش و حکومت بدهد، فرق نمی‌کند که جانی یک نفر باشد یا جانی دو نفر باشد.

بررسی فرع اول

فرع اول که جانی دندان کسی را می‌ شکند و فوق لثه بشکند و لثه بماند، در اینجا حکمش چیست؟

دیدگاه حضرت امام (ره)

حضرت امام می‌فرماید دیه کامل دارد،‌اتفاقاً این کلام حضرت امام مطابق قاعده است،‌چون آنی که به درد می‌خورد همان فوق لثّه است نه ریشه،‌چون ریشه مایه درد سر است،‌بعداً برای این آقا درد سر ایجاد می‌کند،‌مثلاً گاهی عفونت پیدا می‌کند و گاهی مشکلات دیگر.

بنابراین،‌ این مطابق قاعده است که اگر جانی فوق لثه را از بین ببرد و دیه کامل بدهد،‌این مسلماً موافق قاعده است، اما ریشه دخالتی در هضم غذا و جویدن ندارد، بلکه یک استخوانی بی خودی است که در گوشت خوابیده است که کاربرد دندان را ندارد.

بررسی فرع دوم

حال اگر جانی اول دندان کسی را از ما فوق لثه شکست،‌جانی دوم هم همان دندان را از ریشه کند، حکمش چیست؟

اولی باید دیه بدهد و دومی حکومت و ارش بپردازد، فالحکومة للسنخ، منتها فرق نمی‌کند که جانی یک نفر باشد یا دو نفر، فقط اشکالی که دراینجا می‌ شود کرد این است که پس این آدم بیش از یک دیه گرفته،‌چون یک دیه برای فوق لثه گرفته،‌دیه‌ی دیگر هم برای ریشه گرفته؟

در پاسخ گفته می‌ شود که دومی دیه نیست،‌دیه همان اولی است، دومی در حقیقت یکنوع مزد جنایتی است که باید بپردازد، خلاصه دوم حکم دیه را ندارد و بالأخص اینکه در دو زمان است.

اگر یک نفر دندان را بکشند و باز همان دندان را از ریشه بکند،‌این یک جنایت محسوب می‌شود، اما اگر جانی اول دندان را از ما فوق لثه بشکند و جانی دوم بیاید همان دندان را از ریشه بکند، یا همان جانی اول بعد از چند روز بیاید و همان دندانی را که شکسته از ریشه در بیاورد،‌این از نظر عرف دو جنایت محسوب می‌شود، فلذا در اولی دیه است و در دومی ارش و حکومت.

الفرع الثانی: لو قلع الآخر السنخ فعلیه الحکومة لعدم التقدیر سواء کان الجانی شخصین أو شخصاً واحداً فی دفعتین.

و تصور أنّه یلزم أن تکون الدّیة أکثر حیث إنّ الکاسر یدفع الدّیة و القالع یدفع شیئاً حسب نظر الحاکم، غیر تام، لاختلاف العملین وقتاً، فإنّ الحکومة لأجل الألم و الأذی، بخلاف ما لو قلع الجمیع مرّة واحدة.

بلی،‌اگر همان کسی که دندان را می‌ شکند،از ریشه هم بکند،باز یک مسئله‌ای است، ولی فرض این است که همان آدم در وقت دیگر از ریشه می‌کند یا فرد دیگر از ریشه می‌کند نه جانی اول.

المسألة السادسة: لو قلع من الصغیرغیر المثغر انتظر إلی مضی زمان.

قبلاً ما مثغر را بحث کردیم،‌ «أثغر، یثغر و إثغاراً»، مثغر به کسی می‌گویند که دندان شیری را بریزد و دو مرتبه بخواهد دندان در بیاورد، که به آن می‌گویند: المثغر، که در واقع از هفت سالگی به بعد شروع می‌شود.

بحث ما در این مسئله راجع به دندان مثغر نیست،‌بلکه به دندان غیر مثغر است، یعنی کمتر از هفت سالگی، مثلاً بچه چهار سال یا پنج سالش است و دندان در آورده و هنوز دندان شیری او نریخته و از بین نرفته، حال اگر یک نفر جانی دندان شیری او را در آورد، این جانی باید چه قدر دیه بدهد؟

یک صورتش مطابق قاعده است و نباید در آن شک کرد و آن صورتی است که دندان شیری را در بیاورد و دیگر اصلاً دندان در نیاورد، چون دندان شیری باید خودش بیفتد، و الا اگر به زور بکنند،‌ ریشه و عصب ها اشکال پیدا می‌کند، اگر دندان بچه‌ای را که غیر مثغر است بکنند و دیگر در نیاید و نروید،‌در اینجا دیه‌اش دیه کامل است و جای هیچ شکی هم نیست.

پس در شق دوم اصلاً‌جای بحث نیست.

إنّما الکلام دندان غیر مثغر را کندند و اتفاقاً بعداً‌ دندان اصلی در آمد،‌اینجا چه کنیم و چه مقدار باید بدهد؟ در اینجا سه قول وجود دارد:

قول حضرت امام خمینی (ره)

حضرت امام در اینجا قائل به ارش است،‌چرا؟ چون :«لم یقدّر»، یعنی چیزی برای دندان شیری وارد نشده، فلذا ایشان قائل به ارش است.

قول دوم

قول دوم این است که باید اخذ به اطلاقات کنیم، اطلاقات می‌گفتند که:« فی کلّ‌سن خمسون دیناراً أو خمسة و عشرون دیناراً»،‌این هم مثغر را می‌گیرد و هم غیر مثغر را.

بنابراین،‌ فرمایش امام علی القاعده است که در اینجا حکومت و ارش است.

کسانی که می‌گویند دیه کامل دارد، دلیل شان اطلاقات است، ولی این اطلاقات ممکن است منصرف به دندان ثابت باشند نه دندان شیری که در هر لحظه در مقام لق شدن و از بین رفتن هستند.

قول سوم

قول سوم این است که یک شتر بدهد، روایتی هم به این مضمون داریم.

دلیل قول اول

دلیل قول اول که قول امام است روایت جمیل است،

محمّد بن الحسن باسناده،‌عن الحسین بن سعید (اهواز)، عن ابن أبی عمیر،و علیّ بن حدید، عن جمیل (ابن درّاج)،‌عن بعض أصحابه، عن أحدهما (علیهما السلام): «أنّه قال فی سنّ الصبی یضربها الرّجل فتسقط ثمّ تنبت، قال: لیس علیه قصاص، و علیه الأرش»[2]

ممکن است کسی بگوید که این روایت شق دوم را نگفته، یعنی «و نبت» را نگفته، چون مسئله دو صورت و دو شق داشت:

الف: سن و دندان بچه را می‌کنند و بعد از مدتی در می‌آید و می‌روید.

ب: سن و دندان بچه را می‌کنند، ولی در نمی‌آید و نمی‌روید.

ولی در این روایت متذکر شق دوم نشده که اگر در نیامد چه باید کرد.

ما در پاسخ می‌گوییم نگفتنش ضرر ندارد،‌چون حکمش روشن است، یعنی دیه کامل دارد فلذا نیاز به گفتن ندارد، چرا؟ به جهت اینکه اگر خود این دندان مانده بود،‌ولو می‌افتاد ولی جایش دندان دیگر می‌رویید،‌ جانی با این کار خودش باعث شد که اعصاب دندان را از بین ببرد، فلذا دندان دیگری نرویید.

بنابراین، آن صورتی که «لم تنبت» محل بحث نیست، چون در «لم تنبت» همه اتفاق نظر دارند که دیه کامل دارد، آنی که محل بحث می‌باشد،«ینبت» است، یعنی اگر بکند و دوباره بروید،‌این محل بحث است. پس این اشکال بر روایت وارد نیست.

اشکال

اشکالی که بر روایت وارد است،‌اینکه این روایت مرسله است ومن احتمال می‌دهم که حضرت امام تکیه بر این روایت نکرده، بلکه تکیه بر قاعده کرده، چون قاعده این است که هر کجا نصی نباشد، در آنجا حکومت و ارش است.

در هر حال اگر این روایت را حجت دانستیم،« فبها»، و الا اگر حجت ندانستیم حکومت و ارش سرجایش هست، بالأخرة این روایت طرفدار قول اول است که اگر کسی دندان شیری شخصی را کند و بعداً هم در آمد،‌ باید بخاطر ایذاء و انداختن دندان شیری ارش بپردازد،‌یا طبق این روایت یا طبق قاعده.

دلیل قول دوم

مدرک قول دوم اطلاقات است، قول دوم این بود که دیه کامل بدهد، مدرکش هم اطلاقات است،‌ولی این اطلاقات منصرف است.

قول سوم که امام اشاره می‌کند و می‌گوید:‌»و لا یبعد أن تکون دیة کلّ سن بعیراً»،

دلیل قول سوم

دلیل قول سوم روایت است.

    1. و عنهم، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمن، عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:«إنّ علیّاً علیه السلام قضی فی سنّ الصّبی قبل أن یثغر بعیراً، بعیراً فی کلّ سنّ»[3] امام می‌خواهد این را تقویت کند،‌چون هر بعیر قیمتش ده دینار است.

حال چه کنیم؟

چون یک قول این بود که حکومت و ارش دارد، قول دوم اطلاقات بود، قول سوم بعیر است، در اینجا تکلیف چیست؟ اگر این روایت حجت باشد، همین روایت را می‌گیریم و می‌گوییم یک بعیر بدهد که در حقیقت ده دینار است.و لذا فتوای امام بعید نیست.

اصولاً حکومت و ارش مشکل دارد، چون باید تقریباً دو سال صبر کنند که تکلیف این بچه چه می‌شود،‌یعنی آیا دو مرتبه دندانش می‌روید یا نمی‌روید،‌دومی هم که اطلاقات است،‌اطلاقات منصرف است، ظاهراً حکومت و ارش هم در اینجا مایه حرج است، «بزگ بزگ نمیر تا جو لغمان برسد» باید یکسال یا دو سال باید صبر کنند تا تکلیف بچه روشن بشود که آیا دندان در می‌آورد یا نه؟ این خیلی مشکل است و حرج آور می‌باشد.

ولی قول سوم راحت است، یعنی یک شتر بدهد و کار را تمام کند،‌البته این در صورتی است که «ینبت» باشد و اما اگر «لم ینبت» باشد، در آنجا حکمش روشن است که دیه کامل دارد.


[1] الوسائل: ج19، ‌الباب8 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث1، .
[2] الوسائل: ج19، ‌الباب33 من أبواب دیات الأعضاء، ‌الحدیث 1، .
[3] الوسائل: ج19، الباب8 من أبواب دیات الأعضاء، ‌الحدیث6، .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo