< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه دستگاه تناسلی مردان
 در جلسه گذشته این مسئله را مطرح کردیم که اگر جانی آلت و قضیب کسی را طولاً دو قسمت کند، فرمودند نصف دیه است، «لو قطع ذکراً طولاً» یعنی به صورت نصف قطع نماید، من در آنجا گفتم مراد از طول این است که مثلاً پنج سانت آن را قطع کند و پنج سانت دیگر باقی بماند.
 به نظر می‌رسد که مراد از طول آنچه که در جلسه گذشته گفتیم نباشد، بلکه مراد از طول این است که ذکر و آلت را از سر حشفه تا بیخ قضیب شق و دو نیم کند نه اینکه آلت را از کمر قطع کند،عبارت تحریر هم «شقّه» دارد.
 شاهد بر این مطلب که مراد از طول این است که شق کنند، چون امام (ره) فرمود که اگر دو نصف کند، نصف دیه است، و حال آنکه اگر این کار را بکند، حشفه خودش تمام دیه را دارد، فلذا امام (ره) باید بفرماید یک دیه و در بقیه حکومت است. ولذا تعبیر امام (ره) را چنین معنا می‌کنیم.
 المسألة الثامنة: فی ذکر الخنثی المشکل أو المعلوم أنوثته الحکومة.
 خنثی به کسی می‌گویند که هردو علامت را دارد، یعنی علامت مردی را دارد و هم علامت زنی را، این سه حالت دارد:
 الف: ‌گاهی معلوم الذکر است، یعنی معلوم است که این آدم مرد است نه زن، علامت انوثت در واقع به عنوان یک عضو زاید به حساب می‌آید،.
 ب: گاهی معلوم الأنوثة است، یعنی می‌دانیم که این آدم زن است نه مرد، وآلت مردی یک عضو زاید است.
  ج: گاهی خنثای مشکل است،یعنی نمی‌دانیم که این آدم مرد است یا زن؟
 ‌بحث ما در ذکر است، حضرت امام (ره) ‌در دو صورت اول می‌فرماید حکومت است،‌یکی در جایی که معلوم الأنوثة باشد،‌یعنی می‌دانیم که این آدم زن است نه مرد، قهراً قطع عضو زاید حکومت دارد به شرط اینکه عضو زاید مایه مزاحمت او نباشد و الا اگر مایه مزاحمت او باشد، این آدم اگر او را قطع کرد، باید به جای گرفتن دیه یا حکومت، به او جایزه هم بدهد که یک عضو مزاحم او را از بین برده است.
 خلاصه اگر این «خنثی» در واقع زن و «انثی» است و در عین حال ذکری هم دارد، ولی ذکرش یک عضو زاید است،اگر کسی او را قطع کند، در قطع آن حکومت است، چون عضو زاید است.
 اما اگر «خنثی» ‌خنثای مشکله باشد، یعنی نمی‌دانیم که آلت مردی او، آلت واقعی است یا عضو زاید، در اینجا چه باید کرد؟
 دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)
  امام (ره) در اینجا هم می‌فرماید حکومت است و حال آنکه امر دایر است بین المحذورین ، چون علم اجمالی داریم که یا دیه است یا حکومت، چرا؟ زیرا خنثای مشکله است، فلذا علم اجمالی داریم که دیه است اگر رجل باشد،‌یا حکومت است اگر زن باشد، مع الوصف امام (ره) می‌فرماید حکومت است.
 پس در جایی که می‌دانیم قطعاً‌ زن است و ‌ذکر و آلت مردی به عنوان یک عضو زاید است،‌در قطع آن حکومت دارد.
 اما در جایی که خنثای مشکل است، یعنی نمی‌دانیم که مرد است یا زن؟ اگر ذکرش را کسی قطع کرد،‌در اینجا امام (ره) می‌فرماید باز حکومت است و حال آنکه علم اجمالی داریم که یا این ذکر،‌ذکر واقعی می‌باشد و این آدم مرد است، پس باید دیه کامل بپردازد،‌یا أنثی است و حکومت دارد، چطور حضرت امام (ره) فقط حکومت را انتخاب کرده است؟
 هر چند اینجا دوران الأمر بین المتباینین است،‌اما علم اجمالی منحل می‌شود إلی أمر متقین و أمر مشکوک،مقدار حکومت قطعی است، یا من باب حکومت یا من باب دیه، فرض کنید دیه‌اش هزار دینار است،‌حکومت پانصد دینار است، پانصد دینارش قطعی است یا من باب حکومت یا جزئی از متقین است، علم اجمالی منحل می‌شود، متقین را می‌گیریم و نسبت به مشکوک اجرای برائت می‌کنیم.
 پس دو صورت روشن شد، اگر در واقع زن است، واقعاً و ظاهراً زن است، حکومت است،‌اگر خنثای مشکل است،‌امر دایر است بین دیه و حکومت، اینجا اخذ به قدر متقین می‌کنیم.
 اما اگر این جناب «خنثی» معلوم الذکر است، در اینجا قطعا دیه است، پس خنثی سه حالت پیدا کرد،‌ در دو حالتش حکومت دارد، الأنثی و المجهول، اما اگر معلوم الذکوریة باشد، حتماً‌ در آنجا دیه است.
 المسألة الثامنة: فی ذکر الخنثی المشکل أو المعلوم أنوثته الحکومة.
 دومی حکومتش روشن است، اولی حکومت انحلال علم اجمالی است، یک صورت هم معلوم الذکوریة است و در آنجا مسلماً‌ دیه است نه حکومت.
 بیان مرحوم شیخ صدوق
 مرحوم صدوق در مقنع فرموده: «فی ذکر الخنثی و أنثییه الدّیة»،‌یعنی هم ذکرش دیه دارد و هم بیضتینش دیه دارد، هردو آنها دیه دارد،‌کلام مرحوم صدوق را باید حمل کنیم به صورتی که «علم ذکوریته»، یعنی مردانگی و ذکوریتش معلوم بشود.
 ‌برخی گفته‌اند مرحوم صدوق با روایت برید بن معاویه تمسک کرده، و حال آنکه ‌روایت برید بن معاویه ربطی به حرف صدوق ندارد، چون در آنجا خصی محل بحث است و حال آنکه بحث ما فعلاً‌ در خنثی است نه در خصی.
 می‌گویند مرحوم صدوق تکیه بر روایت برید بن معاویه کرده و حال آنکه روایت برید مربوط به خصی است نه خنثی.
 روایت برید بن معاویه
 محمد بن یعقوب (کلینی) عن علیّ بن ابراهیم،‌عن أبیه، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن برید بن معاویه- همه این بزرگواران علاوه براینکه راوی هستند، فقیه هم می‌باشند،‌یعنی هم راوی هستند و هم فقیه،-،‌عن أبی جعفر علیه السلام قال:« فی لسان الأخرس و عین الأعمی و ذکر الخصی و أنثییه الدّیة» الوسائل: ج 19،‌الباب 31 من أبواب دیات الأعضاء،‌الحدیث1.
 السادس عشر: الخصیتان
 المسألة الأول: فی الخصیتین الدّیة کاملة، فهل لکل واحدة نصفها أو للیسری ثلثان و للیمنی الثلث؟
 الأوجه الثانی ، و الأحوط الثلثان فی الیسری و النصف فی الیمنی لو قلعتا دفعتین.
  خصیتین دو حالت دارد:
 الف: گاهی جانی خصیتین و بیضتین کسی را یک دفعه (دفعة واحدة) قطع می‌کنند.
 ب: گاهی هر کدام را جداگانه قطع می‌نماید، مثلاً اول بیضه یمنی و راست را قطع می‌کند و بعد از مدتی بیضه یسری و چپ را قطع می‌کند و یا بالعکس.
 اما آنجا که دفعة واحدة همه را قطع می‌کند، قول واحد است و آن اینکه دیه کاملة دارد و دوتا دلیل هم دارد، یکی عمومات است مانند: روایت عبد الله بن سنان و هشام بن سالم که می‌گویند هر چیزی که در بدن انسان واحد و تک است، دیه کامل دارد.
 علاوه بر عمومات،‌روایات خاصه هم داریم.
 روایت حلبی
  و عنه (علیّ بن ابراهیم) عن أبیه، عن ابن أبی عمیر،‌عن حمّاد، عن الحلبی، عن أبی عبد الله (علیه السلام):«.... و فی البیضتین الدّیة» الوسائل: ج 19،‌الباب 1 من أبواب دیات الأعضاء، الحدیث 4،
 بنابراین،‌هم عمومات در این مسئله داریم و هم روایات خاصه، مانند روایت حلبی که خوانده شد.
 علاوه براین، دلیل سومی هم داریم،‌مانند روایت یونس از امام علیه السلام.
  و یدل علیه ما رواه یونس أنه عرض علی أبی الحسن(علیه السلام) کتاب الدیات و کان فیه:« و البیضتین ألف دینار» الوسائل: 19 ، الباب 1 من أبواب دیات الأعظاء ، الحدیث 2.
 و أما ما ورد فی کتاب ظریف من قوله: «فی خصیتی الرّجل خمسمائة دینار »مستدرک الوسائل: 19 ، الباب 18 من أبواب دیات الأعضاء ، الحدیث 1.
 این روایت یک کمی مشکل ساز است، چون «خصیتی» تثنیه است، چطور می‌شود که در خصیتین خمسمائة دینار باشد؟‌
 آقایان حمل می‌کنند بر یکی از آنها (فمحمول علی واحدة منهما)،‌در واقع می‌خواهند بگویند که فرقی بین یمین و یسار نیست.
 پس آنجا که دفعة واحدة همه را قطع کند، عمومات داشتیم، علاوه بر عمومات، سه روایت هم داشتیم که هر سه را خواندیم. اینها جای بحث نیست.
 «إنّما الکلام» اگر یکی را قطع کرد، یا اول یکی را قطع کرد،و بعد از مدتی دیگری را قطع کرد، اینجا چهار قول داریم:
 قول اول
 مشهور می‌گوید فرق نمی‌کند که هردو را دفعة واحدة قطع کند، یا اول یکی را قطع کند و بعد از مدتی دیگری را قطع نماید،‌در قطع هردو دیه کامله است که هزار دینار باشد خواه دفعة واحدة قطع کند یا با فاصله قطع نماید،‌در قطع یکی، فقط نصف دیه است که خسمائة دینار باشد.
  قول دوم
 در مقابل قول مشهور، یک قول دیگری داریم که در حقیقت این قول را مرحوم محقق نقل می‌کند، البته به گونه‌ای هم می‌خواهد بپذیرد، ایشان می‌گوید یسری و چپ را قطع کند، دو ثلث است، اما اگر راست را قطع کند، یک ثلث، برای چپ ارزش بیشتری قائل شده است،‌چرا؟ به دو دلیل، که یکی از آن (دلیل) در خود روایت است، دیگر اینکه خصیه چپ منی ساز است،از این رو ارزش بیشتری دارد، ولی خصیه راست منی ساز نیست فلذا ارزش کمتری دارد.
 علاوه بر آن،‌روایت داریم،‌مانند روایت عبد الله بن سنان.
 روایت عبد الله بن سنان
 محمد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم،‌عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام:«... فرجل قطعت یده؟ قال: فیه نصف الدّیة. قلت: فرجل ذهبت أحدی بیضته؟ قال: إن کانت الیسار ففیها ثلثا الدّیة، قلت: و لم؟ ألیس قلت: ما کان فی الجسد منه اثنان ففیه نصف الدّیة؟ فقال: لأنّ الولد من البیضة الیسری» الوسائل: ج 19، الباب 1 من أبواب دیات الأعضاء،‌الحدیث 1،
 مرحو محقق این روایت را بخاطر ابراهیم بن هاشم می‌گوید حسنه است، چون در باره ابراهیم بن هاشم توثیق نیامده.
 ولی به نظر ما ایشان (ابراهیم بن هاشم) ما فوق الثقه است، یعنی عباراتی که در حق پدر علیّ بن ابراهیم آمده است،فوق ثقه است. بنابراین،‌روایت صحیحه است نه حسنه(چنانچه بعضی گفته‌اند).
 حال چه کنیم؟ بعضی می‌گویند که این مخصص است، کما اینکه از عبارت حضرت (علیه السلام) هم استفاده می‌شود که مخصّص است، چون راوی گفت: آقا! خود شما فرمودید هر چیزی که در بدن انسان دوتا باشد،‌مساوی هستند، چطور اینجا مساوی نشد؟ فرمود بخاطر اینکه یسار کاربردش بیشتر است و منی ساز می‌باشد، آقایان می‌گویند این روایت مخصص روایاتی می‌باشد که می‌گویند هر چیزی که در بدن انسان جفت باشد، هردوتایش دیه کاملة دارد و هر تک تک شان نصف دیه، مگر این مورد که یسارش دو ثلث و یمینش یک ثلث.
 این حرف درست است مگر درجایی که امام خودش بفرماید:« علی السواء»، آنجا اینها متعارض می‌شوند، چون بعضی روایات داریم که می‌گویند:« ما کان فی بدن الإنسان إثنان فهما علی السواء»، این روایت ضد آنها می‌شود، آیا می‌شود که این روایت مخصص آنهاست؟
 وقتی بگوید:« علی السواء»، بگوییم مخصص است؟! مگر اینکه بگوییم: «علی السواء»، مگر در این مورد.
 غرض اینکه باید عموم و خصوص باشند نه متعارضین‌، و الا اگر دلیل اول پا فشاری کند که هر عضوی که متعدد باشد، «علی السواء» هستند، لسان، لسانش تثنیه باشد فی عامة ‌الحالات،‌بعید است که این مخصص باشد.
 اتفاقاً راوی نیز همین مطلب را به امام گفت که شما می‌فرمایید مساوی است،‌حضرت در جواب فرمود: بلی مساوی هستند، مگر در این مورد.
 حضرت امام (ره) این دو قول را به گونه‌ای جمع کرده، قول اول علی السواء است، قول دوم یسارش دو ثلث، یمینش یک ثلث.
 حضرت امام می‌فرماید اگر یسار را قطع کرد، باید دو ثلث بدهد، اگر یمین را قطع کرد،‌نصف را بدهد،‌که در هر دو طرف عمل کردیم، یعنی به هردو دلیل عمل کردیم. کسانی که می‌گویند مساوی هستند، می‌گوید من هم می‌گویم مساوی است و من هم به یمین نصف گفتم، کسانی که می‌گویند تفاوت است، ایشان می‌گوید من هم در یسار ثلثان گفتم، در فتوای امام عمل به هردو طائفه شده است.
 متن تحریر الوسیلة
 فی الخصیتین الدّیة کاملة، فهل لکل واحدة نصفها أو للیسری ثلثان و للیمنی الثلث؟
 الأوجه الثانی ، و الأحوط الثلثان فی الیسری و النصف فی الیمنی لو قلعتا دفعتین.
 چون اگر هردو را یکجا قطع کند،‌دیه کاملة دارد.
 پس دو قول را خواندیم، قول اول می‌گفت مساوی است، قول دوم می‌گفت یمین و یسار فرق دارد.
 قول سوم
 قول سوم مال قطب الدین راوندی است (قبرش در شهر مقدس قم و در صحن مبارکه حضرت معصومه است) ایشان گفته اگر پیره مرد است که امید به فرزند داشتن او نیست،‌در آنجا نصف می‌شود، اما اگر جوان است،‌دو ثلث و یک ثلث است، یعنی دو ثلث مال یسار است و یک ثلث مال یمین.
 ولی این تفصیل دلیل می‌خواهد، چون این یک جمع تبرعی است، روایات اول را حمل کرده برپیره مرد،‌روایات دوم را حمل نموده به جوان، این جمع،‌جمع تبرعی است.
 قول چهارم
 آخرین قول، قول ابن جنید است،‌ایشان گفته است اگر هر دوتا را قطع کند، دیه کاملة است،‌اما اگر یسری را قطع نماید، باز دیه کاملة‌است، اما اگر یمنی را قطع کند، نصف دیه است، یک تکه‌ی حرفش که در یمنی گفت درست است، اما در «یسری» زیاده روی کرده و خیلی بالا رفته است.
 حضرت امام جمعش،‌جمع عرفی بود نه تبرعی، آن روایات را حمل کرد،‌ولی اصلاً‌ دلیل ندارد که در یسری تمام دیه قائل بشویم.
 المسألة الثانیة: لا فرق فی الحکم بین الصغیر و الکبیر و الشیخ و الشّاب، و مقطوع الذکر و غیره و أشله و غیره، و العنین و غیره.
 هر کس را که بیضتین او را قطع کند،‌این حکم را دارد، روایات اطلاق دارد، فلذا بین اشخاص فرقی نیست، یعنی صغیر و کبیر، پیره مرد و جوان و هکذا بین شلل و غیرش و بین عنین و غیر عنین فرقی نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo