< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه نقص در مجرای گوش
 سخن ما به مسئله چهارم رسید،همان گونه که می‌دانید، بحث ما در دیه منافع است نه در دیه اعضا و نه دیه نفس.
 اگر جانی در اثر جنایت،‌قوه‌ی سامعه مجنی علیه را از بین نبرده است،‌منتها یکنوع نقصی در مجرای گوش ایجاد کرده است که طرف نمی‌شنود، گاهی از اوقات خود جهاز را از بین می‌برد، و گاهی ایجاد نقص می‌کند که صدا درست به آن مرکز نمی‌رسد، در اینجا چه باید کرد، آیا در اینجا دیه می‌دهند یا حکومت؟
 باز تکرار می‌کنم که بحث های سابق راجع به جایی بود که خود آن جهاز و آن دستگاه شنوایی را از بین می‌برد،‌اما در این مسئله دستگاه شنوایی صدمه ندیده، ولی در طریق و مجرایش نقصی ایجاد کرده که صدا به آن مرکز نمی‌رسد، آیا در اینجا باید دیه بدهد یا در اینجا باید حکومت بدهد؟
 اقوال
 در اینجا دو قول وجود دارد:
 الف: گروهی می‌گویند، باید در اینجا دیه بدهد، قائل به این مسئله مرحوم علامه است درقواعد و مرحوم اردبیلی است در شرح ارشاد،‌ می‌گویند هر چند آن دستگاه صدمه ندیده، اما یکنوع رتق و گرفتگی در مجرا ایجاد کرده است که در حقیقت امواج صوتی به آن دستگاه نمی‌رسد و خلاصه این آدم در حقیقت شده کر و نا شنوا، ناشنوا و کر شدن دو راه دارد،‌یک راه این است که آن دستگاه لطمه ببیند، یک موقع آن است که در آن مجرا گرفتگی ایجاد شود،‌که امواج صوتی به آنجا نرسد،‌هردو یکسانند،‌این همان اخذ به ملاک است، اخذ به ملاک این است،‌یعنی مرحوم علامه ملاک را میزان قرار داده،‌عین همین مطلب را مرحوم اردبیلی فرموده است،‌ایشان فرموده که چه فرق می‌کند که جهاز را از بین ببرد یا اینکه جهاز محفوظ است،‌اما در مجرا یکنوع گرفتگی ایجاد کند، که این صوت به آن دستگاه نرسد.
 دیدگاه امام خمینی (ره)
 ولی حضرت امام در اینجا معتقد به دیه است ولذا می‌فرماید: الأقوی ثبوت الدّیة، دیه در اینجا باید بدهد نه حکومت.
 متن تحریر الوسیلة
 لو شهد أهل الخبرة بعدم القوة السامعة- قوه سامعه فاسد نیست، بهتر بود که بفرماید بعدم فساد الجهاز، آن دستگاه لطمه ندیده، بهتر بود که ایشان به جای قوه سامعه،‌کلمه‌ی «جهاز» را به کار می‌برد- لکن وقع فی الطریق نقص حجبها عن السماع- تعبیر دیگران رتق است که به معنای گرفتگی می‌باشد،‌ولی تعبیر حضرت امام نقص است نه رتق، رتق در مقابل فتق است، فتق به معنای پاره کردن است، اما رتق به معنای گرفتگی است، در مجرا گرفتگی ایجاد شود که آن امواج صوتی به آن دستگاه نرسد- فالظاهر ثبوت الدّیة لا الحکومة، چرا؟ أخذاً بالملاک البته آقایان می‌دانند که اخذ به ملاک در جایی است که ملاک قطعی باشد و ظاهراً هم ملاک قطعی است، چه فرق می‌کند،‌بالأخرة این آدم ناشنوا و کر شده،‌منتها گاهی دستگاه را از بین می‌برد و گاهی در طریق و مجرا گرفتگی ایجاد می‌کند، پس در اینجا دیه است نه حکومت.
 نظریه استاد سبحانی
 ولی ما نظر دیگری داریم و آن این است که اگر این رتق و گرفتگی قابل علاج است،‌در آنجا حکومت است، اگر قابل علاج نیست، دیه دارد (الدّیة)، ظاهراً این قول فصل، قول بالفصل. البته امروز علم پزشکی در باره گوش، چشم و بینی بسیار ترقی کرده فلذا این گونه گرفتگی ها را می‌توانند به آسانی باز کنند، اگر قابل علاج است، حکومت است، زیرا از قبیل ما لا نص فیه است،‌چون بالأخرة ایجاد نقص کرده،‌اما اگر بگوید قابل علاج نیست،‌در آنجا دیه است.
 پس فرع اول این بود که گرفتگی ایجاد کرده و طرف نمی‌شنود
 فرع دوم
 فرع دوم این است که گوش بچه را کاری کرده که جهاز از بین نرفته،‌اما بچه نشنید و بالتالی لال شد،‌چون تمام لال ها تقریباً کر و نا شنوا هستند و چون کر هستند و نمی‌شنوند فلذا لال می‌شوند، اگر کسی در گوش بچه کاری کرد که نمی‌شنود، این سبب شد که این بچه کلمات را از پدر و مادر نشنود، قهراً زبان باز نمی‌کند و می شود: لال.
 در اینجا باید چه کنیم؟
 دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)
 حضرت امام می‌فرماید در اینجا علاوه بر دیه، حکومت هم است.
  و إن ذهب بسمع الصّبی فتعطل نطقه فالظاهر بالنسبة إلی تعطل النطق الحکومة مضافاً إلی الدّیة.
 هم باید دیه بدهد، چرا؟ چون سبب شد که صبی نشوند و لو بوسیله گرفتگی، هم حکومت دارد، چرا؟ چون این بچه در نتیجه لال هم شد.
 نظریه استاد سبحانی
 ما در اینجا معتقد به دو دیه هستیم، اگر جنابعالی در اولی اخذ به ملاک می‌کنید، در دومی هم اخذ به ملاک کنید،چون این بچه لال شده است.
 الفرع الثانی: لو ذهب بسمع الصّبی فتعطّل نطقه، فتجب علیه الدیة لذهاب السمع ،إنّما الکلام فی أنّه بجنایته جعل الصّبی أصم و تعطّل نطقه لأنّه إنّما یتعلّم النطق عن طریق السمع فکلّ أخرس أصم، و الصّمم یصیر سبباً لکون الإنسان أخرس ، فالمصنّف استظهر الحکومة، و لکن الظاهر الدّیة (للنطق ) لأنّه بعمله هذا جعله أصمّ و أخرس.
 المسألة الخامسة: لو أنکر الجانی ذهاب سمع المجنی علیه أو قال لا أعلم صدقه اعتبرت حاله عند الصوت العظیم و الرعد القوی و صیح به بعد استغفاله، فإن تحقق ما ادعاه أعطی الدیة ، و یمکن الرجوع إلی الحذاق و المتخصّصین فی السمع مع الثقة بهم ، و الأحوط التعدد و العدالة، و إن لم یظهر الحال أحلف القسامة لللوث و حکم له.
 مسئله پنجم در باره این است که یک نفر جنایت کرده، یعنی جانی می‌گوید من قبول دارم که به فلانی یک سیلی زده‌ام، اما سیلی من به گونه‌ای نبوده که این آدم شنوایی خود را از دست بدهد، بلکه شنوایی او سر جای خود باقی است، ولی مجنی علیه می‌گوید شنوایی من از بین رفته است،یعنی یا کم شده یا از بین رفته، در اینجا چه کنیم؟ دوتا راه دارد:
 الف: یک راه این است که این آقا‌(مجنی علیه) را غافل گیر می‌کنیم، اگر دیدیم در اثر رعد و برق و غرش آسمان، این آدم اصلاً تکان نخورد و عکس العملی از خود نشان نداد یا یک صدای مهیبی آمد، ولی این آدم اصلاً‌ تکان نخورد، یا او غافل بود و ما او را از پشت سر صدا زدیم، توجه نکرد، از این فهمییم که این آدم راست می‌گوید، اما اگر در هردو از خودش واکنش نشان نداد، مثلا در رعد و برق آسمان، تکان خورد و از خود عکس العمل نشان داد،‌می‌فهمیم که این آدم دروغ می‌گوید.
 البته این راه قدیمی است.
 ب: راه دیگر این است که رجوع به پزشک و اهل خبرة می‌کنند البته به شرط اینکه در آنجا از خودش بازی در نیاورد- تا ببینند که آیا این آدم سماع را از دست داده یا از دست نداده است، در زمان ما حتی اندازه گیری هم می‌کنند که این آدم چند در صد شنوایی خود را از دست داده است، مسلّماً راه دوم خوب است،‌منتها مشکل راه دوم این است که باید پزشک و متخصص دوتا باشد تا بیّنه درست بشود، علاوه براین، امام می‌فرماید عدالت هم داشته باشد، ولی عدالت مشکل است، بلکه باید بگوییم ثقه باشند، یعنی همین مقداری که گفتار آنان مورد اعتماد باشد کافی است.
 در هر حال یک راه این است که خود مان امتحان کنیم و ببینیم عکس العمل نشان می‌دهد یا نه؟
 راه دیگر این است که به وسیله متخصص و اهل خبرة صدق و کذب مسئله را به دست بیاوریم.
 حال اگر نه از طریق خود توانستیم که طرف را امتحان کنیم و نه از طریق متخصّصین مشکل را حل کردیم، در اینجا چه باید بکنیم؟
 نوبت می‌رسد به قسامة، چرا؟ چون قسامه جایش لوث است و ظن به فساد است،‌بالأخرة او را زده، مظنه‌ای این است که یا سماع را به کلی از دست داده یا مقدارش را از دست داده است، اینجا جای قسامه است، آیا در اینجا باید پنجاه تا قسم بخورد مانند نفس یا کمتر؟ ظاهر آقایان این است که باید پنجاه تا قسم بخورد، چرا؟ چون مدعی است که سماع و شنوایی خود را به کلی از دست داده‌ام، اگر سماع را به کلی از دست بدهد، دیه‌اش دیة النفس است، چون در دیة النفس پنجاه تا قسم است، در اینجا هم پنجا تا قسم است، ولی اگر خاطر آقایان باشد،‌در سال گذشته که قصاص را می‌خواندیم، گفتیم در منافع پنجاه تا قسم نیست،‌بلکه شش قسم کافی است، المسألة المسألة، در نوشته‌های سال گذشته مراجعه کنید.
 پس برای آموزش یا خود مان امتحان می‌کنیم یا دستگاه امتحان می‌کند و یا اینکه مجنی علیه قسم می‌دهیم، قهراً یا دیه کامل می‌گیریم یا به مقدار سماع. مثلاً اگر پنجاه در صد از سماعش از بین رفته است، باید نصف دیه را بدهد.
 لو أنکر الجانی ذهاب سمع المجنی علیه أو قال لا أعلم صدقه- در اینجا سه راه وجود دارد-
 1: اعتبرت حاله عند الصوت العظیم و الرعد القوی و صیح به بعد استغفاله ، فإن تحقق ما ادّعاه أعطی الدّیة.
  2: و یمکن الرجوع إلی الحذاق و المتخصّصین فی السمع مع الثقة بهم ، و الأحوط التعدد و العدالة.
  3: و إن لم یظهر الحال أحلف القسامة لللوث و حکم له.
 مسئله ششم
 مسئله پنجم با مسئله ششم فرق می‌کند، در مسئله پنجم مجنی علیه مدعی بود که من اصلاً نمی‌شنوم، ولی در مسئله‌ی ششم می‌گوید گوش راستم نمی‌شنود، اما گوش چپم می‌شنود، در اینجا چه باید کرد؟
 اینکه باید چه گونه مجنی علیه را امتحان کنیم، در روایات آمده، قدیم الأیام این دستگاههای امروزی نبوده فلذا از این راهها امتحان می‌کردند
 لو ادعی نقص سمع إحداهما قیس إلی الأُخری ، و تلزم ادیة بحسب التفاوت.
 مجنی علیه می‌گوید گوش راست من نمی‌شنود، اما گوش چپ من می‌شنود، مسلّماً اگر ثابت کردیم،‌باید نصف دیه را بدهد، حالا از کجا بفهمیم که این آدم راست می‌گوید؟ در روایات ما این راه برای امتحان مجنی علیه ارائه شده است،‌اینکه می‌گوید گوش راست من نمی‌شنود، گوش راست او را محکم می‌بندند، با پنبه یا چیز دیگر می‌بندند، که اگر صدمه ندیده بود می‌شنید، به گونه‌ای که اگر صدمه ندیده بود، نشنود، گوش صحیح را باز می‌کنند،‌بعداً جلو می‌روند، ضرب می‌زنند جلو چشمش،‌و به او می‌گویند می‌شنوی، مثلاً در یک متری او زنگ می‌زنند و به می‌گویند می‌شنوی؟ اگر گفت: بلی، آن وقت در دو متری او می‌رود، باز زنگ می‌زند و به او می‌گوید: می‌شنوی؟ بلی، همین طوری، تا می‌رسد به ده متری، باز زنگ می‌زند و به او می‌گوید: می‌شنوی؟ می‌گوید: نه، در نه متری شنید، ولی در ده متری نشنید،‌در اینجا یک علامتی می‌گذارند، آنگاه همین امتحان را از ناحیه پشت سر انجام می‌دهد، اگر در عقب باز همین برنامه را اجرا کردند و دیدند که تا نه متری را می‌شنود، ولی در ده متری نمی‌شنود، معلوم می‌شود که راست می‌گوید.
 حضرت امام می‌فرماید به این مقدار اکتفا نکنید، بلکه یمین و یسار را هم اضافه کنید، در طرف یمین امتحان کنید که در چه مقدار می‌شنود و در یسار چه مقدار می‌شنود، ایشان یمین و یسار را هم اضافه می‌کند، هر چند این در روایت است، اما اعتبارش لازم نیست، یک امتحان، امتحان دیگر اینکه گوش صحیحه را محکم می‌بندند، به گونه‌ای که امواج صوتی نفوذ نکند، گوش راستی که صدمه دیده بود،باز می‌کنند،‌همین امتحانی را که در باره صحیحه انجام دادند، در گوش صحیحه هم انجام می‌دهند، در جلو می‌روند تا ببینند در چه مقدار می‌شنود، اگر دیدیم که در پنج متری شنید، اما از پنج متر به بعد نمی‌شنود، ولی ممکن است دروغ بگوید، فلذا همین امتحان را از پشت سرش هم انجام می‌دهیم، اگر دیدیم که واقعاً سر پنج متری گفت نمی‌شنوم، معلوم می‌شود که راست می‌گوید، قهراً دیه‌اش نصف النصف می‌شود، اگر تنها از بین برده بود، حق با شماست ، نصف دیه بود، اما چون پنج در صد رفته و پنج در صد دیگر مانده،یعنی ده درجه کردیم، پنجاه در صد رفته و پنجاه در صد دیگر باقی مانده، در اینجا نصف نصف الدّیة است، امام (ره) یمین و یسار را هم اضافه کرده و در روایات هم است، ولی ظاهراً لزومی ندارد، تمام این امتحان ها برای این است که آیا راست می‌گوید یا راست نمی‌گوید. این یک راه بود که در روایات هم آمده است.
 راه دیگر این است که به وسیله ابزار و دستگاههای امروزی امتحان می‌کنیم.
 متن تحریر الوسیلة
 لو ادعی نقص سمع إحداهما قیس إلی الأُخری ، و تلزم الدّیة بحسب التفاوت ، و طریق المقایسة أن تسدّ الناقصة سدّاً شدیداً (لا تسمع) و تطلق الصحیحة و یضرب له بالجرس مثلا حیال وجهه و یقال له: اسمع فإذا خفی الصوت علیه، علّم مکانه- علامت گذاری می شود- ثمّ یضرب به من خلفه- امام این گونه فرض کرده که اول جلو است و در سر ده متری گفت نمی‌شنوم، بعد جلو و عقب می‌کنند، رویش به آن طرف دیگر می‌کنند که نبیند، بعد دو مرتبه همان آزمایش را به عمل می‌آورند، ولی من جور دیگر می‌ گفتم، یعنی گفتم پشت سر را هم می‌گیرند، ولی ایشان راحت تر گفته‌اند، یعنی دو مرتبه می‌گویند رو به عقب و پشت به این طرف، دو مرتبه همان آزمایش را به عمل می‌آورند، اگر دیدند که سر ده متری گفت که نمی‌شنوم، معلوم می‌شود که صدای عادی این آدم تا ده متری است، دو مرتبه بر می‌گردند به گوش ناقص- حتّی یخفی علیه فیعلّم مکانه ، فإن تساوی المسافتان فهو صادق و إلا کاذب، و الأحوط الأولی تکرار العمل فی الیمین و الیسار أیضاً ، ثمّ تسدّ الصحیحة سدّاً جیّداً و تطلق الناقصة فیضرب بالجرس من قدّامه ثمّ یعلّم حیث یخفی الصوت یصنع بها کما صنع بأذنه الصحیحة أولا، ثمّ یقاس بین الصحیحة و المعتلّة فیعطی الأرش بحسابه و لابد فی ذلک من توخی سکون الهواء و لا یقاس مع هبوب الریاح ، و کذا یقاس فی المواضع المعتدلة.
  مراد از «مواضع معتدله» این است که زمین صاف باشد، یعنی بالا و پایین نباشد،‌البته این راهی است که در روایات آمده، ولی امروز احتیاج به این راه نیست، بلکه ابزار و ادوات امروزی، مقدار کری و ناشنوایی را مشخص می‌کنند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo