< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: دیه دامیه، متلاحمه،سمحاق و موضحة
 همان گونه که قبلاً گفتیم در حارصة بعیر واحد است، یعنی دیه حارصه یک شتر است،‌در دامیه دو شتر است، در «متلاحمه» ثلاثة أبعرة می باشد،‌ولی از بعضی از روایات استفاده می‌شود که باضعة همان متلاحمه است ولذا گفته‌اند در باضعه سه شتر است،از بعض دیگر استفاده می‌شود که باضعه همان دامیه است که در آن باید دو شتر داد،‌بالأخرة روایاتی که در دامیه آمده ‌مشکل ساز است، اگر باضعه جزء متلاحمه است، سه شتر است‌،اگر جزء دامیه است. پس دیه‌اش دو شتر است نه سه شتر.
 پس ما دو دسته روایات در باضعه داریم،‌گاهی می‌گویند در باضعه سه شتر است و گاهی می‌گویند بعیران، یعنی سه شتر، «بضع» در لغت به معنای «شّق» آمده،‌»بضع، أی شق» مضبع به آن آلتی می‌گویند که جلد و امثال جلد (مانند پارچه) را قطع می‌کند، باضعه آن است که یکنوع قطع در آن است.
  علی حال بحث نسبت به گذشته نیست،‌گذشته صاف و روشن است،‌یعنی در حارصة یک شتر است و در دامیه دو شتر، مشکل در روایاتی است که در اطراف باضعه آمده،‌گاهی آن را ملحق کرده است به متلاحمة و گاهی ملحق کرده است به دامیه. آنجا که به متلاحمه ملحق کرده، گفته سه شتر، آنجا که به دامیه ملحق نموده،‌گفته دوتا شتر، باید بین این روایات جمع کنیم.
 ما نخست روایات را می‌خوانیم و سپس بین آنها جمع می‌کنیم، چهار روایت باضعه را به متلاحمه ملحق کرده است.
 روایات
 1: صحیح ابن سنان عن أبی عبدالله(علیه السلام) أنّه قال: «و فی الباضعة ثلاث من الإبل» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشّجاج و الجراح ، الحدیث 1.
 2: صحیح الحلبی عن أبی عبدالله(علیه السلام): قال: ... ، «و فی الباضعة ثلاث من الإبل » الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 4.
 3: خبر زرارة عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: (( فی ... و فی الباضعة ثلاث من الإبل » الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 11.
 4: صحیح منصور بن حازم عن أبی عبدالله(علیه السلام): قال: « فی الخرصة .. و فی الباضعة و هی مادون السمحاق ثلاث من الإبل» الوسائل: 19 ،
  الباب 2 من أبواب دیات الشّجاج و الجراح ، الحدیث 14.
 این روایات می‌خواهند باضعه را ملحق کنند به متلاحمه،‌هم موضوعاً و هم حکماً.
 کلّ ذلک یدل علی أن الباضعة نفس المتلاحمة موضوعاً و حکماً. لکونهما محکومین بحکم واحد.
 در مقابل این چهار روایت، دو روایت داریم که عکس است،‌یعنی می‌خواهند باضعه را به دامیه ملحق کنند.
 خبر مسمع بن عبد الملک
 
 و أما ما یدل علی الثانی أی أن الباضعة هی الدامیة فأمران:
 1: خبر مسمع بن عبدالملک عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: قال: أمیر المؤمنین(علیه السلام) :« قضی رسول الله(صلّی الله علیه و آله) فی المأمومة ثلث الدّیة، و فی المنقلة خمس عشرة من الإبل، و فی الموضحة خمساً من الإبل، و فی الدّامیة بعیراً، و و فی الباضعة بعیرین ، و قضی فی المتلاحمة ثلاثة أبعرة، و قضی فی السّمحاق أربعة من الإبل» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 6.
 شاهد در این است که در باضعة گفته بعیرین.
 خبر سکونی
 2: خبر السکونی عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «إنّ رسول الله(ص) قضی فی الدامیة بعیراً ، و فی الباضعة بعیرین ، و فی المتلاحمة ثلاثة أبعرة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 8.
  حال بحث در این است که ما چگونه این روایات را جمع کنیم؟‌ آیا باضعه را به دامیه ملحق کنیم یا باضعه را به متلاحمه ملحق نماییم؟
 گروه اول می‌خواهد به متلاحمه ملحق کند، گروه دوم می‌خواهد به دامیه ملحق کند.
 باید دانست که باضعه بر دو قسم است:
 الف: یک باضعه داریم که جلد را پاره ‌می‌کند،‌آنگاه وارد لحم می‌شود،‌اما عمق ایجاد نمی‌کند.
 ب: یک باضعه دیگر داریم که عمق بیشتری ایجاد می‌کند.
  راه جمعش این است که بگوییم:
 آن باضعه‌ای که عمقش کمتر است. آن را به دامیه ملحق کنید که در آن دو شتر بود(فیه بعیران)،‌اما باضعه‌ای که عمق بیشتری در لحم ایجاد می‌کند ،‌آن را به متلاحمه ملحق کنید، پس کلمه «باضعه و بضع» که به معنای شقّ است،‌کم عمقش می‌شود دامیه،‌عمیقش می‌شود: متلاحمة.
 البته این نوع جمع، جمع تبرعی نیست،‌بلکه یک واقعیتی است که گاهی اثر چاقو عمقش کمتر است،‌عرف به آن دامیه می‌گویند و گاهی عمقش بیشتر است که عرف به ‌آن متلاحمه می‌گویند.
 الرابع: السمحاق،‌و هی الّتی تقطع اللحم و تبلغ الجلدة و الرقیقة المغشیة للعظم، و فیها أربعة أبعرة.
 السمحاقة: جلدة مغشیة للعظم، و ما فی الکافی من أنّها الّتی تبلغ العظم، ولی این تفسیر از سمحاقه، تفسیر صحیحی نیست، چون ما می‌خواهیم سمحاقة را معنا کنیم نه جنایت را، ‌ سمحاق آن پرده را می‌گویند که روی استخوان است، اما جنایت می‌کند به عظم، آن یک مسئله‌ی دیگری است،
 تعبیر مرحوم کافی درست نیست،‌اما تعبیر صحیحش را بعداً بیان کرده و گفته: «السمحاقة جلدة رقیقة علی العظم». این تعبیر خوبی است،‌مرحوم کلینی هردو را آورده،‌ منتها تعبیر اولی نارساست،‌اما تعبیر دوم خوب است،‌»سمحاقة‌» به آن جنایتی می‌گویند که پوست و گوشت را پاره می‌کند و می‌رسد به آن پرده‌ای که روی استخوان است،‌ولی پرده‌ای را که روی استخوان است پاره نمی‌کند، در سمحاقه چهار شتر است، البته این مسئله پیش ما مسلم است.
 قال الشیخ فی المبسوط:« و فی السمحاق أربعة أبعر» المبسوط: 7/123،
  و یدل علیه لفیف من الرّوایات، أفضلها صحیحة منصور بن حازم، قال: «و فی السمحاق و هی دون الموضحة أربع من الإبل».
 بلی، این روایت یک معارضی هم دارد،‌منتها معارضش قابل اعتماد نیست.
 و عنه، عن أبیه، عن بعض أصحابه- مرسله است- عن أبی بصیر- ضمناً بسیاری از علمای ما خیال می‌کنند که ابوبصیر مشترک است بین چهار نفر که بعضی از آنها توثیق شده و بعضی توثیق نشده، خیلی از جاها می‌گویند: خبر أبو بصیر، ولی ابو بصیر دوتاست نه چهار تا، و هردو هم مورد توثیق است- عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی حدیث قال:« فی السمحاق و هی الّتی دون الموضحة خمسمائة درهم» همان مدرک،‌الحدیث 9،
 در این روایت دارد که پانصد درهم، ولی ما ممکن است این را حل کنیم و بگوییم لعلّ پانصد در هم در آن زمان، معادل با چهار شتر بوده است فلذا حضرت قیمتش را گفته نه خودش را، هر چند روایت از نظر سند قابل اعتبار نیست، ولی قابل جمع است، لعلّ پانصد درهم در آن زمان معادل چهار شتر بوده.
 الخامسة: الموضحة، و هی الّتی تکشف عن وضح العظم: أی بیاضه و فیها خمسة أبعرة.
  موضحه آن است که هم جلد را پاره کند و هم گوشت را، حتی آن پرده‌ نازکی که روی استخوان است به او هم رسید،‌به گونه‌ای که استخوان کاملاً روشن شد.
 پس پنجمین چیز با شجاج، موضحه است،‌موضحه این است که علاوه بر پاره کردن پوست و گوشت، حتی پرده‌ی نازکی که روی استخوان است،‌او را هم پاره کند، به گونه‌ای که سفیدی استخوان کاملاً روشن بشود. البته این مطالبی که می‌گوییم مال شجاج است، یعنی مال سر و صورت است فلذا نباید آن را در جای دیگر پیاده کنید.
 ولی در سر کمتر می‌شود این مراحل پنجگانه را تصور کرد، البته در و جه و صورت می‌شود، اما در خود سر ممکن است این مراحل مشکل باشد،‌یعنی هم حارصة، هم، دامیه و هم باضعه،‌متلاحمه و سمحاق و موضحة.
 در موضحة پنج شتر است و این مفتابه است « و فیها خمسة أبعرة و إلیها یرجع ما فی الغنیة و الإصباح و الکافی و الجامع أنّ فیها نصف عشر الدّیة» عشر الدّیة، یکصد دینار است، نصفش پنجاه دینار می‌باشد،‌لعل پنجاه دینار مساوی با پنج شتر بوده‌،اگر قیمت گفته‌اند از این باب است، فإنّ الدیة مائة بعیر، و عشرها عشرة أبعرة، و نصفها یکون خمسة أبعرة.
 این تعبیر بهتر است،‌چون من روی دینار پیاده کردم، ولی این تعبیر روی خود شتر پیاده کرده است.
 مرحوم شیخ هم در خلاف همین جمله ها را بیان کرده است.
 عجیب این است که اهل سنت می‌گویند در موضحه مقدر نداریم، فلذا به دنبال حکومت هستند، ولی روایات ما مقدر را بیان می‌کند و این نقطه‌ی اختلاف است بین ما و آنها.
 عبارت شیخ در خلاف
 قال الشیخ فی الخلاف: و فی الباضعة بعیران، و فی المتلاحمة ثلاثة أبعرة ، وفی السمحاق أربعة أبعرة، و فی الموضحة خمسة أبعرة و فی جمیعها یثبت القصاص- این پنج چیز قابل قصاص هم هستند-، و قال جمیع الفقهاء لیس فیها شیء مقدّر، بل فیها الحکومة و لا قصاص فی شیء منها إلّا الموضحة» الخلاف: 5/191 ، المسألة 57.
 و یدل علی ما ذکر روایات کثیرة أفضلها صحیحة منصور بن حازم عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال:« و فی الموضحة خمس من الإبل ». الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 14،
  این مراحلی که بیان شد، قابل قصاص هستند، ولی مراحل بعدی قابل قصاص نیستند،‌بلکه تبدیل به دیه می‌شوند، چون قابل قصاص نیستند، آنها که فقط دیه دارند و قابل قصاص نیستند،‌عبارتند از:
 الأول: الهاشمة، هی التی تهشم العظم و تکسره، و منه قیل للنبات المنهشم کسیر ، و فیها عشرة أبعرة. هاشمه از «هشم» گرفته شده است،‌هشم، یعنی علف ها را خورد کرد، هشم را در علف به کار می‌برند که خورد می‌کنند تا حیوان بتواند بخورد، الهاشم،‌استخوان را بشکند. ممکن است کسی با مشت یا چاقو استخوان را بشکند، درحالی که نه حارصه است و نه دامیه و نه متلاحمه و سمحاق و نه موضحه. هاشمه فقط دیه دارد و قابل قصاص نیست. دیه‌اش ده شتر است.
 متن تحریر الوسیلة
 السادس: الهاشمة، وهی التی تهشم العظم و تکسره، و الحکم مخصوص بالکسر و إن لم یکن جرح ، و فیها عشرة أبعرة، و الأحوط فی اعتبار الأسنان هاهنا أرباعا فی الخطأ و أثلاثا فی شبیه العمد ، و قد مرّ اختلاف الروایات فی دیة الخطأ و شبیه العمد ، و احتملنا التخییر و قلنا بالاحتیاط ، فلو قلنا فی دیة الخطأ عشرون بنت مخاض و عشرون ابن لبون و ثلاثون بنت لبون و ثلاثون حقة فالأحوط هاهنا بنتا مخاض و ابنا لبون و ثلاث بنات لبون و ثلاث حقق ، و لا بد من الأخذ بهذا الفرض دون الفروض الأُخر ، و الأحوط فی شبیه العمد أربع خلفة ثنیة و ثلاث حقق و ثاث بنات لبون.
 قال فی الخلاف : الموضحة فیها نصف العشر خمس من الإبل بلا خلاف و فیها القصاص بلا خلاف، و ما بعدها من الهاشمة فیها عشرة. الخلاف: 5/192 ، المسألة 58.
 و فی المبسوط: الهاشمة هی التی تزید علی الإیضاح حتی تهشم العظم ، و فیها عشر من الإبل عندنا و عند جماعة. المبسوط: 7/121.
 وبما أنّها تتعین فیها الدّیة و لا قصاص فیها بخلاف الأقسام الخمسة، فإنّها تخضع للقصاص و الدّیة، یقع هنا کلام فی کیفیة توزیع عشرة أبعرة فی الخطأ و شبه العمد، فقالوا دیتها عشر من الابل أرباعاً إن کان خطأ و أثلاثاً إن کان شبیه العمد.
 پس قرار شد که در هاشمه،‌ده شتر باشد، می‌گویند: اگر این جنایت خطئی باشد، ارباعاً‌ بدهد، اگر عمدی باشد،‌باید أثلاثاً بدهد،‌معنای این عبارت چیست؟
 اینکه می‌گوید اگر این جنایت خطئی باشد،‌ده شتر را أرباعاً بدهد و اگر عمدی باشد، باید این عشرة را اثلاثاً‌ بدهد‌، معنای این جمله چیست، و حال آنکه در عشرة،‌نه ارباع متصور است و نه أثلاث، این عبارت متن شرائع است.
 متن شرائع
 دیتها عشر من الابل أرباعاً إن کان خطأ و أثلاثاً إن کان شبیه العمد.
 قواعد علامه نیز همین عبارت را دارد، دیگران هم این عبارت را دارند،‌معنای این عبارت چیست؟
 در قتل نفس اگر از روی خطأ باشد، صد شتر است، منتها از چهار صنف است، در قتل عمد یکصد شتر است، اما از سه صنف است، این عبارت می‌خواهد همین را بگوید، یعنی اگر جانی که استخوان را شکسته، چنانچه جنایتش خطئی باشد، این ده تا را باید از چهار صنف شتر انتخاب کند، اما اگر جنایت عمدی باشد، این ده تا را باید سه صنف انتخاب کنند،‌چون در عمد سه صنف شتر باید بدهد.
 مثلاً‌ در قتل خطأ سی تا حقه است، سی تا هم بنت لبون، بیست تا بنت مخاص، بیست تا هم ابن لبون،در قتل خطأ باید یکصد شتر را از این چهار نوع بدهد.
 حالا که در شجاج خطأ شد،‌باید این ده شتر را از این چهار نوع انتخاب کند، یعنی ده شتر، اما به شرط اینکه از این چهار نوع انتخاب بشود. اما در عمد سه نوع بیشتر نداریم،‌در عمد ثلاثة و ثلاثون حقة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo