< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: هاشمة،‌منقّلة و مأمومة
 همان گونه که قبلاً بیان گردید، در هاشمه ده شتر است (عشرة أبعرة)، أرباعاً إن کان خطأً و اثلاثاً إن کان شبه العمد، این معنایش این است که چون در قتل خطأ، از چهار صنف شتر را تهیه می‌کنند، در دیه خطأ سی تا حقه است،سی تا بنت لبون، بیست تا ابن مخاض است و بیست تا ابن لبون.
  ‌ما باید ده تا را از این چهار تا برداریم و تناسب هم داشته باشد، آنجا که سی تاست، سه تا بر می‌داریم، آنجا که بیست تاست،‌دوتا بر می‌داریم، از «حقّه» سه حقه بر می‌داریم، از بنت لبون، ثلاثة بنت لبون می‌داریم، اما از بنت مخاض دوتا، از ابن لبون هم دوتا بر می‌داریم،‌که مجموعاً‌ می‌شود ده تا، در واقع ده تا را از همین صد تا انتخاب کردیم، منتها از هر صنفی متناسب آن عدد، بر گردیم به دیه عمد،‌دیه عمد از سه صنف است،‌چهل تا «خلفه» است، سی تا هم بنت لبون است، سی تا هم حقّه است، قهراً از چهل حقه، از هر ده تا چهار تا بر می‌داریم. از بنت لبون هم از هر ده تا،‌یکی بر می‌داریم،‌سه تا، از آنهم سه تا، که در مجموع ده تا می‌شود.
 بنابراین، عبارت علما را این گونه حل کردیم،‌این که می‌گویند از آنجا ارباعاً، و از اینجا می‌گویند اثلاثاً، مراد این است که از هر عشره یکی را بر داریم،‌منتها در آنجا چهار تاست،‌در اینجا سه تاست،‌باید به تناسب اعداد،‌عدد ده را تکمیل کنیم.
 السابع: المنقّلة بکسر القاف المشدّدة- گاهی می‌گویند المنقولة، مرحوم کلینی در کافی منقّلة را این گونه تفسیر می‌کند:« و هی الّتی العظام من الموضع الّذی خلقه الله»،‌ جانی ضربه را بر سر وارد بکند، استخوان ریز هایی که هست‌،جا بجا بشود،‌در اینجا ناقل جانی است،‌در واقع جانی ضربه می‌زند بر جمجمه،‌جمجمه در حقیقت آن استخوان محکمی است که زیر آن ، استخوان های ریزی قرار گرفته است، آن را جا به جا بکند،‌ که البته این استخوان های ریز میان جمجمه و میان کیسه‌ای است که مغز در میان آن کیسه قرار گرفته، آن مقداری که تشریح قدیم به ما می‌گوید همین است،‌جمجمه کاسه سر است، که در واقع یک سپر محکمی است،‌ جانی با ضربه خودش آن را می‌شکند، استخوان های ریزی که میان جمجمه و میان آن کیسه‌ی که مغز در آن قرار گرفته است،‌جا بجا می‌شود، به آن می‌گویند:« منقّله»،‌در حقیقت جانی این کار را می‌کند.
  بیان صاحب شرائع
 المنقّلة، هی الّتی تحوج إلی نقل العظم و تبعه العلّامة فی القواعد فقال: و هی الّتی تحوج إلی نقل العظم.
 عبارت مقنعة
 در کتاب «مقنعه» کلمه‌ی ناقلة آورده است:« و هی الّتی تکثر العظم کسراً یفسده فیحتاج مع الإنسان إلی نقله من مکانه. البته این عبارت ناقص است،‌چون جمجمه را جا بجا نمی‌کند، بلکه استخوان های ریز را جا بجا می‌کند.
  و فسّره فی المسالک بقوله: و هی الّتی تکثر العظام حتی یخرجج منها فراش العظام، و الفراشة کلّ عظم رقیق، و فراش الرأس عظام رقاق تلی القحف،‌و القحف: العظم الذی فوق الدّماغ من الجمجمة. «قحف» به آن پرده و کیسه‌ای می‌گویند که مغز در آن قرار گرفته است.
 و علی هذا فالعظام الرقاق تحت القحفة، تنقل من مکان إلی مکان آخر، و علی کل تقدیر ففیها خمسة عشر بعیراً من الإبل بلا خلاف، لأنّ النّبی قال: و فی المنقّلة خمس عشرة، و لا قصاص فیها بلا خلاف.
 خلاصه کاسه سر می‌شکند، ولی به مغز نمی‌رسد و فقط استخوان ها جا بجا می‌شود،‌در اینجا باید پانزده شتر بدهد.
 متن تحریر الوسیلة
 السابع: المنقّلة، و هی -علی تفسیر جماعة الّتی تحوج إلی نقل العظام من موضع إلی غیره، و فیها خمسة عشر بعیراً.
 در اینجا قصاص راه ندارد،‌چون قابل اندازه گیری و مقیاس نیست.
 روایات
 1:و عنه (علی بن ابراهیم)، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن حماد ، عن الحلبی ، عن أبی عبدالله(ع) قال:«...، و المنقلة خمس عشرة من الابل» الوسائل:ج 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 4.
 2: محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید ، عن القاسم بن محمد ، عن سعید بن محمد ، عن علی ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: « ...، و فی المنقلة خمس عشرة من الابل ، و فی الجائفة ثلث الدیة ثلاثة و ثلاثون من الابل » الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 10.
 3: و عنه ، عن القاسم بن عروة ، عن ابن بکیر ، عن زرارة ، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «...، و المنقلة خمس عشرة من الابل» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 11.
 4: و عنه (شیخ) عن فضّالة بن أیوب ، عن أبان بن عثمان ، عن أبی مریم قال: قال لی أبو عبدالله(علیه السلام): إنّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله) قد کتب لابن حزم کتاباً فخذه منه فأتنی به حتی أنظر إلیه ، قال: فانطلقت إلیه فأخذت منه الکتاب ثم أتیته به فعرضته علیه ، فاذا فیه من أبواب الصدقات و أبواب الدیات ، و إذا فیه:«...، و فی المنقلة خمس عشرة و فی الموضحة خمس من الابل» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 13.
  5: و عنه ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن العلا بن الفضیل عن أبی عبدالله(علیه السلام) فی حدیث قال: «...، و المنقلة خمسة عشر» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 16.
 6: و باسناده عن الحسن بن علی بن فضال ، عن ظریف ، عن أبی حمزة:«...، و فی المنقلة خمس عشرة من الابل عشر و نصف عشر ، و فی الجائفة ما وقعت فی الجوف لیس فیها قصاص إلّا الحکومة و المنقلة ینقل عنها العظام و لیس فیها قصاص إلّا الحکومة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 18.
 الثامن: المأمومة، و هی الّتی تبلغ أمّ‌ الرأس أی الخریطة الّتی تجمع الدماغ،‌ و فیها ثلث الدّیة حتی فی الإبل علی الأحوط،‌و إن کان الأقوی الاکتفاء فی الإبل بثلاثة و ثلاثین بعیراً،
 «المأمومة» ظاهراً از أمّ مشتق است،«‌أمّ» یعنی ریشه‌،کأنّه در آن خلیطه و کیسه،‌زخم به خلیطه و أم الدماغ می‌خورد،
 حضرت امام می‌خواهد در این عبارات خودش اختلاف روایات را جمع کند، چند روایت داریم که می‌گویند ثلث الدّیة،‌اگر ثلث الدّیة شد،‌اگر بخواهیم از دینار بدهیم،‌باید سیصد و سی و سه و یکسوم دینار بدهیم.
  اما اگر بخواهیم از شتر بدهیم،‌کسر می‌شود،‌از شتر می‌شود،‌سی و سه تا یک ثلث، شتر را نمی‌شود یک ثلث کرد.
 در روایات ما ثلث الدّیة است،‌اما هنگامی که به شتر رسیده،‌می‌گوید سی و سه تا،‌آنجا که مصداق معین نمی‌کند،‌می‌گوید ثلث الدّیة،‌ثلث الدیة در دینار می‌شود سیصد و سی و سه دینار و یکسوم دینار، شتر می‌شود: سی و سه شتر و یکسوم،‌اما آنجا که روایات به شتر می‌رسد،‌مصداق معین می‌کند، می‌گوید سی و سه تا، یک ثلث را حذف می‌کند، در اینجا چه کنیم؟ ههنا طریقان،‌در اینجا دو راه برای جمع داریم:
 یکی اینکه بگوییم میزان ثلث دقیق است،‌اما اگر در این روایت یک سوم نیامده و فقط سی و سه تا گفته‌اند،‌این در واقع از قبیل المقدّر کالمذکور است،‌در واقع آن را باید بدهد،‌یعنی اگر گفته‌اند سی و سه،‌چون یکسوم قابل کسر نیست، المقدّر کالمذکور،‌میزان را دقیق بگیریم، تصرف کنیم در ابل که می‌گوید سی و سه تا، یا میزان را همان سی و سه بگیریم،‌بگوییم در آنجا تفضل است،‌یکسوم تفضل است،‌کدام را بگیریم،‌آیا دقیق را بگیریم و بگوییم در این روایات یک ثلث مقدر است، یا این را بگیریم در دقیق تصرف کنیم،‌یا اینکه راه سوم را بگیریم و بگوییم اگر دینار بگیرد،‌چون کسر قابل دادن است،‌می‌گوید هزار تا،‌اگر بخواهد شتر بدهد، همان سی و سه تا کافی است،‌چون شتر را نمی‌شود یکسوم کرد و مشاع هم مرسوم نیست که یک شتر مشاع باشد.
 الآمّة و المأمومة بمعنی واحد ، و هی التی لا یبقی بینها و بین الدماغ إلا جلدة رقیقة.لسان العرب.
 و ربما یعبر عن الجلدة بالخریطة الجامعة للدماغ ، و علی هذا فمن ضرب حتی و صلت الشجة إلی الجلدة و الخریطة و لم تشقّها یقال لها: الأمیم و المأموم ، و الآمة و المأمومة ، و التذکیر و التأنیث باعتبار الموصوف.
 و علی کل تقدیر فدیتها ثلث الدیة ، قال الشیخ: و المأمومة ثلث دیة النفس بلا خلاف أیضا. الخلاف: 5/192 ، المسألة 58.
 و قال فی المبسوط: و الواجب فیهما ( یعنی الدامغة و المأمومة * ، سواء ثلث الدیة بلا خلاف ، لقولة(ع) فی المأمومة ثلث الدیة. المبسوط:7/122.
 در اینجا چند روایت داریم که فقط می‌گویند ثلث الدّیة،اما مصداق معین نمی‌کند، یعنی نمی‌گویند که از دینار باشد یا از شتر.
 أقول: إن الروایات الواردة هنا علی قسمین:
 الأول: ما یدل علی أن الواجب ثلث الدیة ، نظیر:
 1: ما رواه زید الشحام ، قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن الشجّة المأمومة ، فقال:« فیها ثلث الدیة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 5.
 2: ما رواه مسمع بن عبدالملک عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: (( قال أمیر المؤمنین(ع): قضی رسول الله(ص) فی المأمومة ثلث الدیة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 6.
 3: ما رواه أبو بصیر عن أبی عبدالله(ع) فی حدیث قال: «و فی المأمومة ثلث الدیة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 9.
  4: ما رواه أبو بصیر أیضا عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «و فی المأمومة ثلث الدیة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 10.
 5: ما رواه معاویة بن وهب ، قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن الشجّة المأمومة؟ فقال:« ثلث الدیة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 12.
 6: ما رواه العلاء بن الفضیل عن أبی عبدالله(علیه السلام):« و المأمومة ثلث الدیة» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 16. شش روایت داریم که روی کلمه‌ی ثلث الدّیه تکیه می‌کنند، اما در مقابل اینها،‌چند روایت دیگر داریم که مصداق معین می‌کنند، مثلاً می‌گویند شتر، ولی می‌گویند سی و سه تا،‌نمی‌گویند سی و سه تا و یکسوم.
 1: صحیح الحلبی عن أبی عبدالله(ع) قال: «و المأمومة ثلاث و ثلاثون من الإبل» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 2.
 2: ما رواه زرارة عن أبی عبدالله(ع)قال: «و فی المأمومة ثلاث و ثلاثون من الإبل» الوسائل: 19 ، الباب 2 من أبواب دیات الشجاج و الجراح ، الحدیث 11.
 جمع بین روایات
 مرحوم ابن ادریس می‌گوید سی و سه تا کافی است، چرا؟ چون اصحاب ما فتوا داده‌اند که سی و سه تا کافی است، ثلث را نگفته‌اند.
 ما باید چه کنیم؟ می‌گوییم : و لأجل الجمع بین الروایات فالأمر دائر بین أحد الوجهین: إمّا الأخذ بالعدد أی الطائفة الثانیة أی (33) فیحمل الثلث علی الثلث التقریبی الذی هو یجتمع مع العدد المذکور.
 بگوییم میزان همان طائفه دوم است، آن روایاتی که می‌گوید ثلث الدّیه حمل بر مسامحه کنیم، ثلث الدّیه نیست،‌بلکه از ثلث الدّیة یکسوم کمتر است،‌بگوییم چون در اینجا عدد دست داده و گفته سی و سه تا، این صریح است،‌این مقدم بر مبهم کنیم،‌مبهم می‌گوید ثلث الدّیة، حمل بر مسامحه کنیم.
 کسانی که روایات باب کر را دیده‌اند،‌در آنجا هم وزن داریم و هم شبر، آقایان همیشه وزن را مقدم بر شبر می‌کنیم، چرا؟ زیرا وزن دقیق است،‌دوازده یا ششصد،‌هزار و دو یست رطل، یا شش رطل، یا نهصد رطل، یکی مکی است،‌دیگری مدنی است، سومی هم عراقی است، وقتی از حضرت سوال می‌کند،‌گاهی مکی است و حضرت هم جواب مکلی را داده و فرموده دوازده تا،‌گاهی مدنی است،‌حضرت فرمود نهصد تا، گاهی عراقی است و لذا گفته ششصد تا، همیشه رطل را مقدم می‌کنند بر شبر، شبر که آیا بیست و هفت تا است یا چهل و دوتا و خورده‌ای،می‌گوید میزان وزن است،‌شبر را باید بر این مقدم کنیم،‌عیناً مثل مانحن فیه است فلذا باید بگوییم حضرات در قسم دوم عدد دست داده‌اند، ثلث کسر است،‌اما سی و سه تا عدد صحیح است و چون حضرات عدد صحیح دست ما داده‌آند، عدد صحیح را می‌گیریم سی و سه تا،‌آن کسری که در عبارات حضرت آمد ثلث،‌آن را حمل بر مسامحه کنیم، ثلث را مهم نگرفته‌اند، و الا میزان همان سی و سه تاست، یا اینکه عکس کنیم،
  إمّا الأخذ بالعدد أی الطائفة الثانیة أی (33) فیحمل الثلث علی الثلث التقریبی الذی هو یجتمع مع العدد المذکور.
 به نظر من یکی از این دوتا راه است، یا بگوییم عدد صحیح معتبر است که سی و سه تا باشد، ثلث را حمل بر تقریب کنیم، یا بالعکس، یعنی بگوییم ثلث، ثلث حقیقی است فلذا باید سی و سه و ثلثی باشد،‌عدد را حمل بر مجاز کنیم و بگوییم حضرات اگر گفته‌اند سی و سه تا، مجازی است، المقدّر کالمذکور، یعنی در واقع می‌خواستند بگویند: سی و سه تا یکسوم، یکسوم آن را نگفته‌اند،‌پس یا عدد صحیح را بگیریم،‌کسر را حمل بر تقریب کنیم،‌یا کسر را که در واقع می‌گوید یکسوم، جداً بگیریم،‌منتها بگوییم در آنجا حضرات ما ثلث را نگفته‌اند، چرا؟ چون المقدّر کالمذکور.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo