< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: وجوب قضای نماز های فوت شده
 سخن در باره کسی است که «مغمی علیه» باشد، آیا آدم «مغمی علیه» بعد از آنکه افاقه پیدا کرد یا افاقه حاصل شد، قضا برایش واجب است یا واجب نیست؟
 دیدگاه مشهور
 مشهور فقهای ما گفته‌اند که قضا لازم نیست.
 نظریه صدوق
 در این میان فقط مرحوم شیخ صدوق در کتاب «مقنع» اصرار دارد بر اینکه قضا واجب است، ولی روایاتی که در اینجا وارد شده‌اند، یکنواخت نیستند، بلکه مقدار زیادی از این روایات (که در میان آنها روایت صحیح هم زیاد است) دلالت بر این دارند که قضا واجب نیست،‌البته این روایات بیش از شش تاست، منتها من فقط شش تا را می‌خوانم، بقیه را خود شما مطالعه کنید.
 روایاتی که قول مشهور را تایید می‌کنند
 1: و باسناده (ضمیر اسناده بر می‌گردد به محمد بن علی بن الحسین، یعنی مرحوم صدوقت) عن أیوب بن نوح (اگر بخوایم سند مرحوم صدوق را به ایوب پیدا کنیم، باید به مشیخه مراجعه کنیم، مرحوم صدوق در مشیخه می‌گوید، هر حدیثی را که از کتاب أیوب بن نوح نقل کردم، سندم این است) أنّه کتب إلی أبی الحسن الثالث (اما هادی -علیه السلام-، ابو الحسن الأول، موسی بن جعفر - علیه السلام- أبو الحسن الثانی، امام رضا -علیه السلام- یسأله عن المغمی علیه یوماً أو أکثر هل یقضی مافاته من الصلوات أولا؟« فکتب لا یقضی الصّوم و لا یقضی الصّلاة»
 الوسائل: ج 5، الباب 3 من أبواب قضاء الصلوات،‌الحدیث 2،
 صحیحه حلبی
 2: محمد بن علی بن الحسین باسناده عن الحلبی أنّه سأل أبا عبدالله(ع) عن المریض هل یقضی الصلوات إذا اُغمی علیه؟ فقال:« لا، إلّا الصّلاة التی أفاق فیها»
 همان مدرک،‌الحدیث 1،
 روایت حفص
 3: و باسناده (اسناد شیخ) عن الحسین بن سعید ، عن ابن أبی عمیر ، عن حفص ، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال:« یقضی الصلاة التی أفاق فیها»همان مدرک، الحدیث20،
 روایت أبی بصیر
 4: و عنه ، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب ، عن أبی بصیر (یعنی المرادی) ، عن أحدهما (علیهما السلام) قال: سألته عن المریض یغمی علیه ثمّ یفیق کیف یقضی صلاته؟ قال: «یقضی الصّلاة الّتی أدرک وقتها» همان مدرک،‌الحدیث 17،
 روایت علیّ بن مهزیار
 5: و باسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی(صاحب نوادر الحکمة)، عن محمد بن عبدالجبار ، عن علیّ ابن مهزیار (قبرش در اهواز است) قال: سألته عن المغمی علیه یوماً أو أکثر هل یقضی مافاته من الصلاة أم لا؟ فکتب(علیه السلام) :« لا یقضی الصوم و لا یقضی الصلاة»
 همان مدرک، الحدیث 18،
 روایت محمد بن مسلم
 6: و باسناده عن حریز ، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر(علیه السلام) فی الرّجل یغمی علیه الأیام ، قال:
 « لا یعید شیئاً من صلاته»
 همان مدرک، الحدیث 23،
 روایت معمّر بن عمر
 7: و باسناده عن أحمد بن محمد ، عن الحجّال، عن ثعلبة بن میمون ، عن معمر بن عمر قال: سألت أبا جعفر(علیه السلام) (أبا عبدالله(علیه السلام) عن المریض یقضی الصلاة إذا اُغمی علیه؟ قال:« لا» همان مدرک،‌ الحدیث15،
 تا اینجا ما روایاتی را که دلالت برعدم قضا می‌کنند خواندیم و غالباً این روایات صحیحة‌اند ولسان شان هم لسان قاطع است.
 در مقابل این روایات، چهار گروه روایات داریم:
 الف: همه را قضا می‌کند.
 ‌ب: سه روز را قضا می‌کند.
  ج: اگر یکماه «مغمی علیه بود»، فقط سه روز اولش را قضا کند.
  د: یک روز را قضا کند.
 
 راه جمع روایات متعارض چیست؟
 ما در اینجا چه کنیم،‌آیا همه را قضا کند، یا اگر یکماه در کما است، سه روزش را قضا کند، اگر سه روز کماست، همان را قضا کند، یا یک روز را قضا کند؟
 پاسخ
 باید توجه داشت که هر موقع روایات تشتت پیدا کرد،‌از تشتت روایات می‌فهمیم که اینها علامت استحباب است،‌گاهی می‌گوید همه را قضا کند، گاهی می‌گوید اگر یک ماه در کما به سر می‌برد، سه روز آن را قضا کند، گاهی می‌گوید یک روز را قضا نماید.
 ‌معلوم می‌شود که حمل بر مراتب استحباب است.
 روایات قبلی با لسان قاطع می‌گویند قضا واجب نیست (لا یقضی)،
  اگر ما اجتهاد می‌کردیم، آن روایات با لسان قاقع می‌گویند:« لا یقضی» یعنی قضا واجب نیست، اگر ما اجتهاد می‌کردیم،‌حقش بود که طائفه اولی را با این سه طائفه اخیر تخصیص بزنیم، (البته نه با اولی که می‌گوید همه را قضا کند) یعنی به قانون «مهما امکن الجمع، أولی من الطرح» عمل کنیم و بگوییم «لا یقضی»، مگر سه روز در یکماه، یا «لا یقضی» إلّا یک روز در یکماه، ولی ما این کار را نکردیم،‌چرا؟ چون اختلاف روایات از معصومین (علیهم السلام) حاکی از این است که حمل بر استحباب است، حتی من یک قرینه‌ای بر استحباب پیدا کردم و آن این است که حضرت می‌فرماید، شما چنین و چنان کنید،‌آنگاه می‌فرماید، ما اهل بیت قضا می‌کنیم، معلوم می‌شود که اهل بیت با دیگران تکلیف مختلفی ندارند، فقط پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است که مختصاتی دارد،‌اگر آن حضرت را کنار بگذاریم،‌همه امت پیغمبر تحت خیمه واحده‌ هستند، از اینکه می‌گوید ما اهل بیت قضا می‌کنیم، این نشان می‌دهد که کار مشقت داری است ولذا می‌گوید شما نکنید،‌ولی ما می‌کنیم.
 روایات مخالف
 این روایت بر چهار دسته‌اند
 1: ما یدل علی قضاء الجمیع،نظیر صحیحة رفاعة عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال:سألته عن المغمی علیه شهراً، ما یقضی من الصلاة؟ قال:
 « یقضیها کلّها، إن أمر الصلاة شدید»(الوسائل:5الباب4 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث4.)
 کار نماز مشکل است،‌اگر این روایت را بگیریم، این معارض است، اما بقیه روایات معارض نیستند، بلکه نسبت شان، نسبت عام و خاص است.
 2: ما یدل علی قضاء صلاة یوم واحد،نظیر صحیح ابن أبی عمیر عن حفص عن أبی عبدالله علیه السلام قال:سألته عن المغی علیه ؟ قال : فقال:«یقضی صلاة یوم» الوسائل:5الباب4 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث14.
 3: ما یدل علی قضاء صلاة ثلاثة أیام إذا کان الاغماء منحصراً بالثلاثة، نظیر موثق سماعه قال: سألته عن المریض یغمی علیه ؟ قال:« إذا جاز علیه ثلاثة أیام فلیس علیه قضاء ، و إذا إغمی علیه ثلاثة أیام فعلیه قضاء الصلاة فیهن» الوسائل:5الباب4 من أبواب ضاء الصلوات، الحدیث 5.
 4: ما یدل علی قضاء الثلاثة من الشهر، نظیر صحیح حریز عن أبی بصیر قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام: رجل أغمی علیه شهراً، أیقضی شیئاً من صلاته؟ قال:« یقضی منها ثلاثة أیام» الوسائل:5، الباب4 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث11،
 اگر یکماه مغمی علیه است، سه روز اگر قضا کند کافی است، کأنّه هر روز جانشین ده روز می‌شود.
 ما اگر روی قانون اجتهاد عمل می‌کردیم،‌اولی معارض است،‌اما سه تای دیگر نسبت شان عام و خاص است فلذا با این سه گروه، گروه اولی را تخصیص می‌زدیم، اما چون روایات درجاتی دارند و یکدانه روایت هم نیستند، بلکه سه گروه روایت است، فلذا ما اینها را حمل بر استحباب می‌کنیم.
  تمّ‌ الکلام فی المغمی علیه إذا کانه إغمائه‌ خارجاً عن الاختیار.
 اینک بحث در این است که اگر کسی با اختیار، خودش را به حالت اغماء ببرد،‌ مثلاً قرص مصرف کرد و این قرص سبب اغمای او شد، حکمش چیست؟ مرحوم سید این را در آینده (مسئله 5) مطرح می‌کند ولذا ما به تبع ایشان در اینجا بحث نمی‌کنم، بلکه آن را محول می‌کنم به مسئله پنجم.
 مختار استاد سبحانی
 بنابراین،‌نظر ما این شد که «مغمی علیه» قضا ندارد.
 متن عروة الوثقی
 «و لا علی الکافر الأصلی إذا أسلم بعد خروج الوقت بالنسبة إلی ما فات منه حال کفره»
 این فرع در باره این است که اگر یک کافر و بت پرستی،‌مسلمان شد، از او سوال می‌کنیم که چند سال داری؟ در جواب می‌گوید: هفتاد سال دارم،آیا این آدم نسبت به نماز های قبل از اسلامش تکلیف دارد،یعنی لازم است که آنها را قضا کند یا قضا لازم نیست؟
 همه علما اتفاق نظر دارند قضا این آدم ساقط است، یعنی قضا لازم نیست (
 إتفق العلماء علی سقوط القضاء عن الکافر الأصلی) بر خلاف مرتد، چون مرتد، اگر بعد از ارتدادش دوباره به دامن اسلام برگشت و کشته نشد،‌نماز های دوران ارتداد را قضا می‌کند.
 چرا بر کافر اصلی قضا واجب نیست؟
 چون قرآن کریم می‌فرماید:
 « وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَ‌جٍ ۚ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَ‌اهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ» الحج/78،
 یعنی در اسلام تکلیف حرجی جعل نشده، آدمی که پنجاه و چند سال در حال کفر به سر برده و در سن هفتاد سالگی به دین اسلام داخل شده،اگر به او بگوییم باید نماز های زمان کفرت را قضا کنی (یعنی پنجاه و چند سال) این تکلیف حرجی خواهد بود و چنین آدمی از اسلام بر خواهد گشت، ولذا اجماع اهل بیت و همه‌ی علما بر این است که قضا ساقط است.
 «إنّما الکلام» در اینجاست که آقایان می‌گویند:« یسقط القضاء عن الکافر الأصلی»،‌باید نگاه کرد که مذهب ما چیست؟
 اگر مذهب کسی،‌مذهب اهل سنت است، مسئله سالبه به انتفاء موضوع است، چرا؟ چون اهل می‌گویند: «الکفّار مکلّفون بالأصول و لیسوا مکلفین بالفروع»، اگر این باشد، اصلاً کلمه‌ی «یسقط» غلط است، چرا؟ چون این آدم اصلاً نسبت به نماز مکلف نبود تا بگوییم قضا از او ساقط است.
 بنابراین، بحث سید و دیگران که می‌گویند «یسقط » روی مذهب امامیه است که می‌گویند: «الکفّار مکلّفون بالفروع کما إنّهم مکلّفون بالأصول»، اما روی مذهب اهل سنت،‌مسئله ما سالبه به انتفاء موضوع می‌شود،‌چون اصلاً کافر مکلف نبوده تا بگوییم قضا ساقط است، و فقط روی مذهب امامیه این بحث موضوع دارد که می‌گویند کفار همان گونه که به اصول مکلفند،‌به فروع نیز مکلف می‌باشند.
 پرسش
 ممکن است کسی بگوید: طبق مذهب امامیه که قضا از کافر ساقط است، کی ساقط است؟ آیا وقتی که وقت باقی است و این آدم در وقت اسلام آورده؟ اینجا که «لا یسقط»‌نیست،‌و اگر بگویید «أسلم بعد مضی الوقت»، اسلام سبب سقوط قضا می‌شود،یعنی همین که اسلام آورد،‌تمام احکام گذشته از او ساقط است، دیگر کلمه‌ی‌«یسقط» چه معنا دارد؟! چون کلمه‌ی «یسقط» را در جایی می‌گویند که تکلیف ثابت بشود،تا بگوییم«یسقط»، آیا در اینجا که می‌گوید از کافر اصلی قضا ساقط است، کی ساقط است؟ اگر بگویید عند بقاء الوقت،اینجا یسقط نیست،‌بلکه باید قضا کند، و اگر بعد إنقضاء الوقت اسلام بیاورد، اسلامش سبب نادیده گرفتن تمام احکام است، اسلام که آورد، بقیه احکام گذشته از او ساقط است، پس کلمه‌ی «یسقط» چه معنا دارد؟ این اشکالی است که مرحوم سید صاحب المدارک،‌در کتاب مدارک به آن اشکال اشاره کرده است.
 عبارت صاحب مدارک الأحکام
  نعم هناک کلام فی تصویر سقوط القضاء عن الکافر إذا أسلم أشاره إلیه صاحب المدارک بقوله: و أمّا سقوطه عن الکافر الأصلی فموضع وفاق أیضاً و فی الأخبار دلالة علیه، و یستفاد من ذلک أنّه لایخاطب بالقضاء و إن کان مخاطباً بغیره من التکالیف- به بقیه‌ی تکالیف مخاطب است، اما بر قضا مخاطب نیست-، لإمتناع وقوعه منه فی حال کفره- کی قضا کند، آیا موقعی که کافر است؟در آن موقع که قبول نمی‌شود- و سقوطه بإسلامه»مدارک الأحکام:4/289، همین که اسلام آورد،‌قضا ساقط است،.
 پس آنی نبود که بگوید:« إقض» و سپس بگوید: «یسقط»، یسقط در صورتی می‌گویند که یک ثانیه بگوید «إقض»، آنگاه بگوید: «یسقط».
 عبارت ایشان کوتاه است، ولی من توضیح دادم،‌ایشان معتقد است اگر ما بخواهیم مسئله را تصویر کنیم و بگوییم بر کافر قضا لازم نیست،‌ناچاریم که قائل به تفصیل بشویم و بگوییم: «إذا أسلم یکتب علیه کلّ الأحکام إلّا القضاء»، اصلاً قضا از اول بر آنها نوشته نشده است.
 اینکه می‌گوییم الکفّار مکلّفون بالفروع إلّا القضاء،یعنی قضا از همان اول برای آنها نوشته نشده است، چون اگر بگوییم حتی قضا هم نوشته شده و بگوییم جناب کافر مثل مسلمان است،‌امتناع عقلی لازم می‌آید،‌اگر به مسلمان بگوییم: «إقض» خواهد گفت: چشم، اما اگر به کافر بگوییم: «إقض»، کی؟ موقع کفر، در موقع کفر که عبادتش قبول نیست، آیا در موقع اسلام؟ اسلام سبب سقوط قضاست، پس این آدم نمی‌تواند در لحظه‌ای از عمرش مخاطب به «إقض» باشد، چون اگر بگوییم حال الکفر مخاطب است،‌حال الکفر که نمازش قبول نمی‌شود، حال الإسلام؟ حال الإسلام هم که قضا ساقط است،.
 خلاصه این آدم کافر در هیچ زمانی، مخاطب به «إقض» نیست،یعنی نه در حال کفر و نه در حال اسلام (لا فی حال الکفر و لا فی حال الإسلام) ولذا می‌گوید من معتقدم که:« الکفار مکلّفون بالفروع إلّا القضاء». فقط در اینجا بین مسلمان و کافر فرق است،یعنی به مسلمان می‌گوید: «إقض»، ولی نسبت به کافر اصلاً «إقض» نمی‌گوید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo