درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/12/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا ترتیب در صلوات غیر مترتبه هم لازم است یا نه؟
المسألة السابعة: لو فاتته الصلوات الخمس غیر مترتبة الخ.
فروع مسألة
در این مسئله سه فرع در کنار هم داریم که شبیه همدیگرند، ولی باید آنها را از هم جدا کنیم.
فرع اول
فرع اول این است که اگر یک نفر یقین دارد که در هر پنج روز یک نماز از او فوت شده، پنج روز است و از هر روز هم یک نماز فوت شده، ممکن است روز اول، نماز صبح فوت شده باشد،ممکن است روز اول، نماز ظهر فوت شده،ممکن است روز اول نماز عصر فوت شده باشد و هکذا ممکن است روز دوم، روز سوم و چهارم.
خلاصه موضوع این مسئله این است که پنج روز است و هر روزی هم یک نماز از این آدم فوت شده است. فرض هم این است که ترتیب لازم است، چون مرحوم سید بر خلاف ما معتقد شد که حتی بین صلواتی که ترتیب در آنها نیست، باید ترتیب را رعایت کرد، حالا چه کنیم که بنده در پنج روز، هر روزی از من یک نماز فوت شده، ولی اول و دوم و سوم را نمیدانم، چه کنیم؟
میفرماید باید پنج روز نماز بخوانید، قهراً باید بیست و پنج تا نماز بخواند، هر روز پنج تا نماز بخواند که اگر اولی کدام شد، با آن مصادف باشد.
پس مسئله ما این است که پنج روز است و در هر روز از من یک نماز فوت شده، ممکن است روز اول، نماز فجر فوت شده باشد، روز دوم نماز ظهر و هکذا.
اما من ترتیبش را نمیدانم که کدام اول بوده است و کدام آخر.
بنابر مبنای سید که حتی صلواتی که در آنها ترتیب نیست مانند صبح و ظهر، باید ترتیب را رعایت کرد.
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید میفرماید باید شما پنج روز نماز بخوانید، یعنی هر روز پنج نماز در پنج روز بخوانید، در این صورت قهراً ترتیب حاصل میشود،فرض کنید روز اول من فجر را خواندم، اگر روز اول فجر بوده، انجام گرفته، اگر روز اول ظهر بوده، فجر میشود لغو، ظهر میشود واجب، اگر روز اول عصر بوده، فجر و ظهر میشود لغو، عصر میشود اصلی، یعنی هر روز پنج نماز میخواند تا ترتیب حاصل بشود.
بیان استاد سبحانی
ولی من عرض میکنم حتی روی مبنای سید هر روز نباید پنج نماز بخواند، بلکه هر روز، سه نماز بخواند، دو رکعتی و سه رکعتی، چهار رکعتی را هم بنام ما فی الذمّه میخواند.
بنا بر اینکه جهر و اخفات لازم نیست، این آدم اگر هر روز سه نماز بخواند،ترتیب حاصل شده، یعنی صبح، مغرب و یک چهار رکعتی کافی است.
فرض کنید که من انسانی هستم که در پنج روز، هر روز یک نماز از من فوت شده، پنج روز است، هر روز از من یک نماز فوت شده، در اینجا مرحوم سید میفرماید که پنج روز نماز بخواند، هر روز پنج نماز، ترتیب هم حاصل میشود،بنابراینکه ترتیب در صلوات غیر مترتبه هم لازم است.
ولی من میگویم هر روز سه تا نماز بخواند، دو رکعتی، سه رکعتی و یکی هم چهار رکعتی، چون چهار رکعتی بنا شد که ظهر و عصر و عشا عند الجهر، صفات جهریه و اخفاتیه لغو شود،سه تا نماز بخواند برای ما کافی است.
المسألة السابعة عشر: لو فاتته الصلوات الخمس غیر مترتبة و لم یعلم السابق من اللاحق، یحصل العلم بالترتیب بأن یصلّی خمسة أیام، و لو زادت فریضة أخری یصلّی ستّة أیام، و هکذا کلّما زادت فریضة زاد یوماً.
حالا اگر بداند شش روز، شش روز نماز بخواند، یا هفت روز، در هر روز از من یک نماز فوت شده، هفت روز باید من نماز پنج نمازی بخوانم.
من در حاشیه عرض کردم اگر روزی، سه نماز بخواند کافی است، چون چهار رکعتی جانشین ظهر و عصر و عشا میشود.
المسألة الثمانیة عشر: لو فاتته صلوات معلومة سفراً و حضراً و لم یعلم الترتیب ، صلّی بعددها من الأیام، لکن یکرّر الرباعیات من کل یوم بالقصر و التمام.
اگر انسانی است میداند که شش روز نماز نخوانده،ولی سه روزش را در حضر بوده و سه روز دیگرش را هم در سفر بوده، ولی نمیدانم که کدام قبل بوده و کدام بعد، چه کنیم؟
میفرماید شش روز نماز بخواند، ولی با این تفاوت که در اولی یک رباعی میخواندی، چرا؟ چون همهاش در حضر بوده، ولی در اینجا رباعی را تکرار کنی، گاهی ثنائی بخوانی و گاهی رباعی، یعنی ظهر را گاهی دو رکعتی بخوانی و گاهی چهار رکعتی، و هکذا عصر را هم گاهی دو رکعتی بخوانی و گاهی چهار رکعتی، عشا را گاهی دو رکعت و گاهی چهار رکعت.
بنابراین، فرق این مسئله با مسئله پیشین از زمین تا آسمان است، در مسئلهی پیشین هر روز یک نماز، ولی در اینجا هر روز، همه نماز ها، غایة ما فی الباب نیمی در سفر، و نیمی هم در حضر،چه کنیم؟ باید این آدم شش روز نماز بخواند و هر روز هم رباعی را تکرار کند، دو رکعتی و چهار رکعتی، تا یقین حاصل بشود:
المسألة الثمانیة عشر: لو فاتته صلوات معلومة سفراً و حضراً و لم یعلم الترتیب، صلّی بعددها من الأیام ، لکن یکرر الرباعیات من کلّ یوم بالقصر و التمام.
بیان استاد سبحانی
و علی هذا فمعنی عبارة المصنّف: لو فاتته صلوات معلومة(أی صلوات ستة أیام مثلاً) سفراً و حضراً(أی کان المصلّی فی النصف الأیام الستة حاضراً و فی النصف الآخر مسافراً) و لم یعلم الترتیب (أی: لم یعلم سبق السفر علی الحضر أو بالعکس) فقد أفتی المصنّف بأنّه یصلّی بعددها من الأیام ولکن یکتفی فی المسألة السابقة فی کلّ یوم بالرباعیة و لکنّه فی هذه المسألة یکرّر الرباعیة تارة تامة و أخری قصراً.
و وجهه واضح لأنّ المفروض فی المسألة السابقة کون المصلّی حاضراً فی عامه الأیام بخلافه هنا،الخ.
المسألة التاسعة عشر:إذا علم أن علیه صلاة واحدة، لکن لا یعلم أنّها ظهر أو عصر یکفیه إتیان أربع رکعات بقصد ما فی الذّمة.
این مسئله (19) مقدمه مسئله بیستم است، مسئله نوزدهم روشن است، اگر کسی میداند که یک نماز از او فوت شده،منتها نمیداند که ظهر است یا عصر؟ طبق نظر روایت و نظر آقایان یک نماز کافی است، چرا؟ به نیة ما فی الذمّة. جهر و اخفات هم که ندارد،فلذا یک نماز به نیت ما فی الذّمة کافی است، به شرط اینکه بگوییم ترتیب ساقط است،بگوییم ترتیب شرط ذکری است کما اینکه میگویند: «إذا علم أنّ علیه صلاة واحدة، لکن لا یعلم أنّها ظهر أو عصر یکفیه إتیان أربع رکعات بقصد ما فی الذّمة».
در مسئلهی بیستم خواهد گفت که قصد ما فی الذّمه کافی نیست، در واقع مرحوم سید که مسئله قبلی را که عنوان میکند، میخواهد مقدمه این باشد که در پایین قصد ما فی الذّمة کافی نیست،فلذا باید دقت شود که چرا در مسئله نوزدهم قصد ما فی الذمّة کافی است اما در مسئله بیستم قصد ما فی الذّمة کافی نیست.
مسئله نوزدهم این است که یک آدمی است میداند که یا ظهر از او فوت شده یا عصر، منتها احتمال میدهد که علاوه براین، نماز دیگری هم از او فوت شده باشد،در اولی فکس بود، یا ظهر یا عصر، یعنی ظهر از او فوت شده یا عصر، ولی در اینجا علم دارد به یک نماز، اما در عین حال احتمال نخواندن صلات دیگر را هم میدهد،آیا این آدم در اینجا میتواند یک چهار رکعتی به نیت ما فی الذمه بخواند؟
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید میفرماید نمیتواند به نیت ما فی الذّمة یک چهار رکعتی بخواند، باید احتیاط کند، احتیاط کند که دوتا نماز بخواند که در واقع یکی میشود واجب، دیگری میشود محتمل. آیا میتواند این آدم یک نماز بخواند به نیت ما فی الذّمة؟ می فرماید: نه، چرا؟ به جهت اینکه ما فی الذّمة،نمیداند ما فی الذّمة یک نماز است یا ما فی الذّمة دو نماز است، آن موقع قهراً آنها هم دو نماز است،نمیداند که کدام مقدم است و کدام مؤخر. ما فی الذمّه در جایی که یک نماز است، نمیدانم ظهر است یا عصر، ولی در اینجا یک نماز قطعی است،نماز دیگر محتمل است و نمیداند مقدم و مؤخر، یک نماز بخواند آن یک نماز کدام است؟ نمی داند که ما فی الذّمه کدام است، آیا اولی است یا دومی؟ اولی قطعی است، اما دومی محتمل ،این ما فی الذّمة هم میتواند اولی را بگیرد وهم میتواند دومی را بگیرد، ولذا در اینجا راه طی کرده و میگوید من میآورم آنچه را که اول از من فوت شده،آن را میآورد و در بقیه هم اصالة البرائة جاری میکند، اگر بخواهد احتیاط کند، نعم المراد،اما اگر نخواهد احتیاط نکند، نمیتواند به صورت ما فی الذّمة بیاورد،چون ما فی الذمّة مردد است بین قطعی و بین محتمل، چون مردد است،این میگوید،میگوید من میآورم، آنی که اول ما فات است،اول ما فات قطعی میشود،دومی مشکوک است و برائت جاری میکنیم.
المسألة العشرون: لو تیقن فوت إحدی الصلاتین- من الظهر أو العصر- لا علی التعیین، واحتمل فوت کلیتهما-بمعنی أن یکون المتیقن إحداهما لا علی التعیین، و لکن یحتمل فوتهما معاً- فالاحوط الاتیان بالصلاتین، و لا یکفی الاقتصار علی واحدة بقصد ما فی الذّمة، لأنّ المفروض احتمال تعدده، إلّا أن ینوی ما اشتغلت به ذمّته أولاً، فإنّه-علی هذا التقدیر-یتیقن إتیان واحدة صحیحة، و المفروض أنّه القدر المعلوم اللازم إتیانه.
پس دو قول شد،یا هر دو را بیاورد احتیاط کند،اگر بخواهد یکی را بیاورد،نمیتواند بگوید ما فی الذّمة،چون ما فی الذّمة مردد است بین یک نماز و بین دو نماز، چون مردد است فلذا نمیتواند،اما میتواند آنی که اول از من فوت شده، یا ظهر است یا عصر،تازه اگر هردو هم فوت شده باشد، اولی یکی فوت شده،منطبق میشود به آن اولی، علم اجمالی منحل میشود إلی علم تفصیلی و شک بدوی.
پس معلوم شد که مسئله قبلی مقدمه این مسئله است،در مسئله قبلی یک نماز از من فوت شده فلذا میتوانم قصد ما فی الذّمة کنم، ولی در دومی ما فی الذّمة مردد است بین یکی و بین دوتا،هر چند بعضی میگویند برائت جاری میکنیم، برائت جاری کردن حکم ظاهری است، واقع را که از بین نبرده، چون ما فی الذّمة روشن نیست که یکی است یا دوتاست،نمیتوانیم بگوییم ما فی الذّمة، ناچاریم که بگوییم اول ما فات منّی، قهراً به او منطبق میشود، نسبت به بقیه اصل برائت جاری میکنیم.
خلاصه ما دوتا راه نشان دادیم:
یک راه این است که احتیاط کنیم، راه دیگر این است که احتیاط نکنیم،اگر احتیاط نکنیم،باید چه کنیم؟ علم اجمالی را منحل کنیم، آن علم اجمالی در صورتی منحل میشود که یک نماز صحیح را بیاوریم، نماز صحیح را چگونه بیاوریم؟ اول ما فات، علم اجمالی منحل میشود.