< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیا در قضای نماز فوریت واجب است یا نه ؟
 سخن در این است که اگر کسی نماز قضا بر گردنش باشد، آیا فوریت دارد به معنای مضایقه که باید فوراً به قضای نماز بپردازد (و فقط به اندازه ضرورت حق خوردن و آشامیدن را دارد) یا مواسعه دارد و بهتر است قضا کند،‌اگر عقب بیندازد مشکلی نیست، و در حقیقت بحث ما در وجوب نفسی و عدم وجوب نفسی است.
 اقوال مسئله
 در اینجا هفت تا قول داریم، هر چند مرحوم علامه در مختلف کمتر نقل کرده، اما نسبت به اقوال متأخرین هفت تا قول داریم.
 قول اول
  قول اول، قول به مواسعه است که مرحوم جواهر هم سنگینی را روی آن انداخته و از سی نفر فقهای پیشین (قدما) نام می‌برد که قائل به مواسعه هستند غیر از معاصرین و من قارب عصرهم.
 قول دوم
 الثانی: المضایقه. قول دوم، قول به مضایقه است، که جماعتی از متقدمین آن را قائل شده‌اند و قد سمّاهم فی الجواهر بالقدیمین (مراد از قدیمین، ابن جنید و ابن أبی عقیل) و الشیخین (شیخ طوسی و مفید) و السیدین (سید مرتضی و ابن زهرة) و القاضی (ابن برّاج) و الحلّی (إبن ادریس) و الآبی (فاضل آبی که در حقیقت شارح نافع است) و الشیخ ورّام و بعض المحدثین. [1] و بعض علمائنا المعاصرین. [2]
  صاحب حدائق نقل کرده که این بزرگوران قائل به مضایقه هستند.
  قول سوم
 الثالث: التفصیل بین المتحدة و عدمها، ففی الأولی یقدم الفائت و فی الثانیة له الخیار. [3]
 قول سوم روی وحدت و عدم وحدت تکیه می‌کند،یعنی اگر یک نماز است، در اینجا مضایقه است، این آدم نباید دست به کاری بزند، بلکه فوراً همان یک نماز را بخواند.
 اما اگر بیش از یک نماز است،در آنجا مواسعه است، ایشان بر وحدة الفائت و تعدد الفوائت تکیه می‌کند.
 اگر وحدت باشد مضایقه است و اگر تعدد باشد، مواسعه است.
 قول چهارم
 الرابع: ما للعلّامة فی المختلف من وجوب تقدیم الفائت إن ذکرها فی یوم الفوات، و استحباب تقدیمها إن لم یذکرها فیه، متحدة کانت أو متعددة. [4]
 قول چهارم می‌گوید اگر همان روز فوت یادش آمد که نماز را ترک کرده، مضایقه است،‌می‌خواهد یکی باشد یا متعدد.
 اما اگر در غیر روز فوت بخاطرش آمد، در این صورت بین وحدت و کثرت فرق نمی‌کند.
 بنابراین، قول سوم تکیه کرده بود روی وحدت و کثرت،اما قول چهارم تکیه می‌کند روی روز تذکر، یعنی اگر روز تذکر با یوم الفوت یکی است، در اینجا مضایقه است، اما اگر روز تذکر غیر از یوم الفوت است، مواسعه است، دیگر وحدت و کثرت فرق نمی‌کند.
  قول پنجم
 الخامس: ما عن ابن أبی جمهور فی المسائل الجامعة: من وجوب الترتیب فی الفائتة الواحدة یوم الذکر دون غیرها.
 این قول می‌گوید اگر یکی باشد و همان روز فوت هم یادش بیاید، یعنی یوم التذکر همان یوم الفوت باشد،اینجا مضایقه است و در غیر این مواسعه می‌باشد.
 قول ششم
 السادس: ما یظهر من ابن حمزة من الفرق بین الفائتة نسیاناً و عمداً، فتضیق فی الأولی دون الثانیة. [5]
 قول ششم مال ابن حمزه است، ایشان می‌گوید اگر ناسی باشد مضایقه است، اما اگر عمداً ترک کرده مواسعه است.
 قول هفتم
 السابع: ما یظهر من الدیلمی فی التفصیل بین المعیّن عدده من الفائت و مجهوله، فیتضیّق الأول دون الثانی. [6]
 قول هفتم می‌گوید اگر آنچه که فوت شده معین است، در آنجا مضایقه است و اگر معین نیست،‌در آنجا مواسعه است.
 پس این مسئله دارای هفت قول است و روایات هم در این زمینه زیاد داریم.
 مرحوم آیة الله خوئی اول مضایقه را جلو انداخته و حال آنکه ما خیال می‌کنیم عکس است، یعنی اول باید مواسعه را بیاوریم که مشهور است و بعداً اقوال دیگر را.
 ادله قائلین به مواسعه
 ولی قبل از آنکه ادله اجتهادیه را بحث کنیم، باید سراغ قاعده اولیه برویم و بینیم منهای ادله اجتهادیه، مقتضای اصل و قاعده اولیه چیست.چرا سراغ قاعده اولیه می‌رویم؟
 چون اگر در ادله اجتهادیه به جای رسیدیم «فهو المطلوب»، اما اگر دست ما از ادله اجتهادیه کوتاه شد،‌اقلاً یک تکیه گاهی داشته باشیم تا به آن تکیه کنیم فلذا قبل از آنکه ادله مضایقه یا مواسعه را بخوانیم، نخست سراغ مقتضای قاعده اولیه می‌رویم.
 دیدگاه استاد سبحانی
 از نظر ما در اینجا اصل عملی برائت است، چرا؟ چون شک داریم آیا علاوه بر وجوب قضا، فوریت هم دارد، اصل وجوب مسلم است، بحث ما در فوریت است «رفع عن أمّتی ما لا یعلمون».
 در اصل قضا حرفی نیست که قضا واجب است، منتها بحث در وصف وجوب است که آیا فوری است یا فوری نیست، شک در وجوب فوریت داریم، قهراً برائت جاری می‌کنیم مگر اینکه دلیل بر فوریت داشته باشیم.
 بعضی گفته‌اند ما به ادله حرج تکیه می‌کنیم، چون مضایقه مایه حرج است « وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَ‌جٍ » [7]
  «مضایقه» مایه حرج است و لذا نباید به مضایقه فتوا داد.
 ولی استدلال به قاعده حرج درست نیست، چون میزان در حرج شخصی است نه نوعی،وقتی شخصی شد، اگر یک نفر تا پنج نماز بخواند، سختش نیست،تا آن مقدار که برایش مشقت ندارد بخواند و هر موقع که خسته شد، رها کند، قاعده حرج، چون شخصی است، نمی‌تواند نفی فوریت کند. فلذا این دلیل خوبی نیست، عمده دلیل همان برائت است.
 تا اینجا اصل را از دیدگاه قائلین به مواسعه خواندیم.
 اصل از نظر قائلین به مضایقه
 قائلین به مواسعه می‌گویند اصل اولیه برائت است.
 اما گروهی که قائل به مضایقه هستند، می‌گویند اصل اولی در اینجا احتیاط است نه برائت.
 دوتا بیان دارند.
 بیان اول قائلین به مضایقه
 آنان در بیان اول خود می‌گویند: «ما نحن فیه» از قبیل دوران الأمر بین التعیین و التخییر است و قانون کلی در دوران امر بین تعیین و تخییر، تعیین است.
 مثال
 فرض کنید من نمی‌دانم کفاره روزه یا کفاره نذر، شصت روز روزه است (ستّین صوماً) معیناً، یا مخیرم بین ستّین صوماً و عتق رقبة؟ آقایان می‌گویند حتماً ستّین صوماً را بگیرید. چرا؟ چون اگر شصت روز روزه بگیری قطعاً ذمه‌ی شما بریئ است، اما اگر عتق رقبه کنی،‌متحمل البرائة است ولذا می‌گویند إذا دار الأمر بین التعیین و التخییر، تعیین مقدم است، یعنی باید آن فرد محتمل التعیین را بگیرید و محتمل التخییر را رها کنید.
 «ما نحن فیه» نیز از همین قبیل است، یعنی نمی‌دانیم که واجب ما صلات فوری است یا واجب ما مخیر است بین صلات فوری و صلات غیر فوری؟
 ‌عقل می‌گوید فوری محتمل التعیین است فلذا آن را بگیرید، تراخی را عقب بینداز، چون او محتمل التخییر است.
 «ما نحن فیه» را قیاس کرده‌اند به محتمل التعیین و التخییر، قانون کلی است که إذا دار الأمر بین التعیین و التخییر، التعیین مقدم، یعنی محتمل التعیین مقدم است و محتمل التخییر مقدم نیست، چون در اولی برائت قطعی است، ولی در دومی برائت مشکوک است.
 پاسخ از بیان دوم
 میان «مشبه» و «مشبه به» از زمین تا آسمان فاصله است، در آنجا که نمی‌دانسته صوم ستین یوماً است یا مخیر است، صوم ستین یوماً قطعاً مصداق واجب است،‌اما عتق رقبه احتمال مصداقیت را دارد، البته در اینجا هر کدام که قطعاً مصداق است بیاورید، محتمل المصداق را رها کنید.
 بر خلاف «ما نحن فیه»،‌چون در «مانحن فیه» اگر اول وقت بیاریم مصداق واجب است، اگر آخر وقت یا دو روز بعد بیاورم، باز هم مصداق واجب است،غایة ما فی الباب در اولی احتمال گناه نیست، اما در دومی احتمال گناه است، قیاس ما نحن فیه با آنجا، قیاس مع الفارق است. چرا؟ چون در آنجا یکی قطعاً‌ مصداق است، دومی محتمل المصداق است که مصداق واجب است یا نه؟
 ولی در اینجا مسلماً هردو نماز مصداق واجب است،اول وقت بیاورم مصداق واجب است،‌چند روز بعدش بیاورم باز مصداق واجب است، اول وقت بیاورم مصداق واجب است،‌چند روز بعد بیاورم، ذمه‌ی من بریئ می‌شود. غایة ما فی الباب بحث ما در گناه و عدم گناه است.
 پس میان مقیس و مقیس علیه تفاوت از زمین تا آسمان است، آنجا قطعی المصداق و محتمل المصداق است، اما در اینجا هردو قطعی المصداق است،‌منتها تفاوت در گناه و عدم گناه است.
 بیان دوم قائلین به مضایقه
 بیان دوم قائلین به مضایقه این است که می‌گویند اگر این آدم اول وقت بیاورد،یعنی فوراً بیاورد، قطعاً خاطرش جمع است، اما اگر عقب بیندازد و نتواند در آینده بجا بیاورد،‌مسلماً چوب و چماق دارد، آدمی که اول وقت بیاورد، خاطرش جمع است، اما این آدم که عقب بیندازد، اگر در آینده توانست بیاورد، ذمه‌اش بریئ می‌شود ولی اگر در آینده نتوانست بیاورد، مثلاً طرف تصادف کرد و موفق به آوردن نشد، این آدم معاقب است، عقل می‌گوید نباید عقب بیندازی، چون لعل نتوانی در آینده قضا کنی.چون ممکن است در آینده صحیح و سالم نباشی.
 بنا براین، چون آینده برای انسان مبهم است، فلذا عقل می‌گوید چون آینده برایت مبهم است پس فوراً بیاور، اگر آینده مبهم است و به همان حالت بودی،مشکلی ندارد، اما اگر به همان حالت صحت و سلامت نبودی،‌خداوند عقاب می‌کند، چرا؟ برای اینکه چرا این آدم اخذ به احتیاط نکرده است.
 پاسخ از بیان دوم
 جواب این بیان روشن است،و آن اینکه شما یک اصلی را گم کردید و آن عبارت است از:« أصالة السلامة فی المستقبل»، این یک اصل عقلائی است و همه مردم روی این اصل عقلائی کار می‌کنند، زن و مرد با همدیگر عقد ازدواج می‌بندند، از کجا معلوم که شوهر فردا زنده باشد، مردم با همدیگر معامله نقد و نسیه می‌کنند، اصالة السلامة جاری می‌کنیم، اگر در آینده موفق شدیم چه بهتر، اگر موفق نشدیم،‌عند الله حجت داریم و حجت ما همان اصالة السلامة است‌،خدایا من به اصالة السلامة تکیه کردم و لذا عقب انداختم،‌حجت دارم عند الله.
 اگر آینده موافق میل ما شد فبها، اگر در آینده نشد،‌خدا نباید ما را مواخذه کند، چرا؟ چون تاخیر من عن حجة بوده و آن حجت عبارت است از:اصالة السلامة فی المستقبل.
 فتبیّن أنّ أصل العملی هو البرائة لا الاحتیاط.
 چون قائلین به احتیاط دو بیان داشتند، بیان اول شان این بود که قیاس کردند ما نحن فیه را به دوران امر بین تخییر و تعیین.
 ‌بیان دوم شان بود که آینده مبهم است،چون ممکن است این آدم موفق به خواندن نماز نشود و این سبب می‌شود که در صورت عدم موفقیت خداوند عقاب کند.
 ما در جواب گفتیم این گونه نیست، چون اگر من در آینده موفق شدم فبها المطلوب،‌اگر موفق نشدم، در پیشگاه خدا عذر دارم و شما حق ندارید بگویید که اصالة السلامة، اصل مثبت است. چرا؟ چون اصالة السلامة، اصل عملی نیست بلکه اصل عقلائی است و اصول عقلائیه مثبتاتش هم حجت است.
 بحث ما راجع به اصل عملی یا قاعده اولیه تمام شد.
 اینک بحث را ادله قائلین به مواسعه را آغاز می‌کنیم.
 أدله قائلین به مواسعة
 قائلین به مواسعه سه نوع دلیل دارند.
 الف: گاهی روایات بالدلالة المطابقیة دلالت بر تاخیر می‌کند و ناظرند بر اینکه حضرت نمازش را عقب انداخت.
 ب: دلیل دوم شان این است که حضرت اجازه می‌دهد که حاضرة را بر فائته مقدم کند،‌این دلالتش تضمنی و التزامی است.
 در قسم اول متن است،می‌گوید حضرت اجازه تاخیر می‌دهد.
 اما قسم دوم ما می‌بینیم که حضرت با وجود فائتة، حاضرة را می‌خواند.
 ج: در قسم حضرت نافله را بر فائتة مقدم کرده است.
 در دومی واجب را بر فائته مقدم کرده، در سومی مستحب را بر واجب مقدم کرده است.
 أدلة القائلین بالمواسعة
 إنّ الروایات الدالة علی المواسعة یمکن تقسیمها إلی ثلاثة أقسام:
 1: ما یدل بالدلالة المطابقیة علی جواز التأخیر.
 2: ما یدل علی تقدیم الحاضرة علی الفائتة.
  مراد از حاضرة، نماز واجب است
 3: ما یدل علی تقدیم النافلة علی الفریضة الثنائیة.
 مانند نماز صبح.
 الدلیل الأول: ما ورد حول نوم النبی (صلّی الله علیه و آله) عن صلاة الفجر
 و قد وردت هذه الروایة بصور أربع:
 در یکی از جنگها،یعنی در جریانی که نزدیک بود بین مهاجرین با انصار نزاع و جنگ صورت بگیرد، حضرت در میان آنان آمد و فرمود این دعوا یک دعوای گندیده است، فلذا فرمود باید فوراً حرکت کنید،‌عده‌ای گفتند: یا رسول الله! هوا گرم است، حضرت گوش نداد و فرمود باید همین الآن حرکت کنید، چرا؟ حضرت خواست اصلاً این فکر رشد پیدا نکند، چون اگر می‌ماندند،باز با هم صحبت می‌کردند، همه حرکت کردند،‌شب همه‌اش راه رفتند، سحرگاهان خواستند کمی بخوابند، حضرت به بلال فرمود تو بیدار بمان، و ما را برای نماز صبح بیدار کن.
 اتفاقاً حضرت با دیگران خوابیدند، خواب بر بلال هم فشار آورد و او را نیز بدون اختیار خوابش برد.
 حضرت از خواب بیدار شد،‌دید که آفتاب بیرون آمده، این مطلب هم در روایات ماست و هم در روایات اهل سنت، حضرت رو کرد به بلال و فرمود بنا بود که تو بیدار بمانی. بلال عرض کرد همان خدائی که تو را به خواب برد،‌مرا هم به خواب برد. عبارت روایت این است: «فعاد نادیه ساعة».
 روایت عبد الله بن سنان
 1: ما رواه الشیخ باسناده عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن عبدالله بن سنان، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: سمعته یقول: « إنّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله) رقد فغلبته عیناه فلم یستیقظ حتّی آذاه حرّ الشمس- آفتاب بیدارش کرد-، ثم استیقظ ، فعاد نادیه ساعة- نادیه به مجلس می‌گویند، «فلیدعو نادیه»، یعنی اهل مجلس، حضرت این جمله را به بلال گفت، دو مرتبه به همان خوابگاهش بر گشت، یعنی بلند نشد که نماز بخوانند- ورکع رکعتین ثمّ صلّی الصبح و قال: یا بلال ، مالک؟ فقال بلال: أرقدنی الّذی أرقدک یا رسول الله، قال: و کره المقام و قال: نمتم بوادی الشیطان » [8]
 حضرت در اینجا بیدار شد و دوباره به همان خوابگاهش رفت، سپس برگشت و دو رکعت نافله خواند و آنگاه نماز صبح را خواند، اگر واقعاً مضایقه واجب بود، چرا حضرت تاخیر انداخت؟ در روایت دوم دارد که حضرت اصلاً در آنجا نماز نخواند، یعنی همین که بیدار شد، فوراً در آنجا نماز نخواند، بلکه حرکت کرد و در جای دیگر نماز خواند. روایت سماعة بن مهران
 2:روی الکلینی بسند صحیح عن سماعة بن مهران قال سألته عن رجل نسی أن یصلّی الصبح حتّی طلعت الشمس؟ قال: «یصلّیها حین یذکرها فإنّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله) رقد عن صلاة الفجر حتّی طلعت الشمس ثمّ صلّاها حین استیقظ و لکنّه تنحّی عن مکانه ذلک ثمّ صلّی» [9]
 اصلاً در آنجا نماز نخواند، پس معلوم می‌شود اینکه می‌گوید: «یصلّی حین یذکرها»، بیان جواز بود،یعنی هر موقع که به یادش آمد بخواند،‌ولی بعداً که می‌گوید اصلاً رسول الله در آن مکان نماز نخواند، در جای دیگر خواند، این بهترین دلیل بر مواسعه است، بقیه روایات را هم در جلسه آینده می‌خوانیم.


[1] الحدائق الناضرة:6/338
[2] الریاض:4/280.
[3] غایة المراد:1 /116.
[4] مختلف الشیعة:3/6.
[5] الوسیلة:84.
[6] المراسم:90.
[7] الحج/78.
[8] الوسائل: 3 ، الباب 61 من أبواب المواقیت، الحدیث 1.
[9] الوسائل: 5 ، الباب 5 من أبواب قضاء الصلوات ، الحدیث1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo