< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: حکم تقدیم نماز فائتة بر حاضرة
 بحث در صحیحه عبد الرحمن بن أبی عبد الله است، تصور نشود که این آقا فرزند امام صادق (علیه السلام) است، بلکه ایشان از فقهای بصره است، منتها از امام صادق (علیه السلام) بهره گرفته و خودش هم فقیه است نه راوی صرف.
  فقرات روایات
 صحیحه ایشان سه فقرة دارد، فقره اول و سوم دلالت بر مقصود طرف ندارد، بلکه ناظر به همان مطلبی است در جلسه گذشته خواندیم و آن اینکه اگر نمازی از شما فوت شد، و وقت نماز دیگر داخل شد، مسلماً مترتبتین است، نمازی از من فوت شد «و قد دخل وقت صلاة الأخری»، معلوم می‌شود که مترتبتین است و در مترتبین باید فائته را مقدم کرد. فقره اول دلالت ندارد. اگر انسان دقت کند که
 «نسی صلاة حتی دخل وقت صلاة أُخری»؟ معلوم می‌شود که این دوتا نماز پیوسته‌اند مانند نماز ظهر و عصر، معلوم است که اگر این آدم نسی نماز ظهر را در اول وقت، وقت فضیلت عصر داخل شد که هیچ، تا اجزا باید نماز ظهر را مقدم کند تا چهار رکعت به مغرب مانده. چرا؟ چون مترتبتین هستند.
 ‌بنابراین،‌اولی دلالت بر مقصود ما ندارد، همچنین فقره سوم، آن هم راجع به مترتبتین است مانند نماز مغرب و عشا، اگر واقعاً این آدم مغرب را فراموش کرد، وقت عشا وارد شد، چه وقت فضیلت و چه وقت اجزا، مسلماً باید فائته را مقدم کند. هم اولی راجع به مترتبتین است مانند ظهر و عصر و هم دومی راجع به مترتبتین می‌باشند مانند مغرب و عشا، به این معنا که اگر مغرب را فراموش کرد و وقت عشا وارد شد، یعنی وقت فضیلت، مسلّماً باید مغرب را بخواند، چون ترتب شرط است حتی تا چهار رکعت به نیمه شب مانده باید مغرب را بخواند.‌
  فقره دوم
 آنکه دلالت بر مقصود دارد، فقرة وسط است،یعنی فقره دوم. می‌فرماید اگر شما نمازی را فراموش کردید و همراه امام وارد مغرب شدید، یادت آمد که عصر را نخواندی، می‌گوید آن نمازی را که با امام اقتدا کردی،‌به عنوان مغرب، «اجعله صلاة العصر»، این فقره وسط دلالت دارد.
 خلاصه فقره وسط مثل اولی نیست، اولی مترتبتین است، سومی هم مترتبتین است، تقدیم در آنجا بخاطر این است که ترتب شرط است، اما در سومی این گونه نیست، چون من وارد نماز شدم و به امامی هم اقتدا کرده بودم، دو رکعت خوانده بودم، یادم آمد که عجب من نماز عصر را نخوانده بودم، در اینجا می‌فرماید عدول کن به عصر، یک رکعت هم اضافه کن که بشود چهار رکعت عصر، این دلیل بر این است که فائته مقدم بر حاضرة است.
 پس ما روایت را تقسیم به سه فقرة کردیم،‌اولی مترتبتین را می‌گوید، سومی هم مترتبتین است، وسط مترتبتین نیست، ظاهراً دلالت بر مقصود طرف می‌کند، می‌گوید حتی اگر به نیت مغرب وارد نماز شدی، امام هم مغرب می‌خواند و تو هم مغرب، بر گرد نیت عصر کن و یک رکعت هم اضافه کن.
 جواب از فقره دوم
 از این فقره دوم دوتا جواب داده شده است که یکی از آنها مال آیة الله بروجردی است
 ایشان می‌فرماید این روایت حد اکثر دلالتش در جایی است که صلاتینی باشد که بینهما صلاتی نباشد مانند نماز عصر و مغرب، و اما اگر من مغرب باشم، و لی نماز صبح را فراموش کنم، بر آن دلالت ندارد، دلالتش در جایی است که بین الصلاتین، صلات دیگری نباشد، کالعصر و المغرب، بر این دلالت دارد، اما بر بقیه،یعنی جایی که مغرب با ظهر باشد یا مغرب باغدات، نسبت به آن دلالت ندارد، یعنی مورد،موردی است که بین الصلاتین،‌در وسط صلاتی نیست، عرض کنیم.
 اشکال بر جواب آیة الله بروجردی
 هر چند ایشان این فرمایش را کرده‌اند، ولی عرف القای خصوصیت می‌کند، این مورد است، این قید، قید مورد است نه قید حکم. علاوه براین، قول به فصل هم نداریم.
 جواب مرحوم آیة الله خوئی
 مرحوم آقای خوئی جوابی می‌دهد که مجمل است، ولی ما آن را شرح می‌دهیم، آن این است که این روایت دلالت دارد بر اینکه فائته را بر حاضرة مقدم کنید، اما وجه تقدیم چیست؟ شما می‌گویید وجه تقدیم این است که شرط صحت صلات دوم تقدیم فائته است، بر این دلالت ندارد، لعلّ استحباب البدار، آوردن فائته قبل از حاضرة مستحب است، استحباب البدار، زودتر فائته را بیارویم، بعداً حاضرة را بیاوریم، این روایت فقط می‌گوید:« قدِّم»، اما آیا «قدِّم» لأنّ التقدیم شرط الصحة کما اینکه مدعی می‌گوید، مدعی می‌گوید شرط صحت است، ولی احتمال دارد که این از قبیل استحباب باشد، اگر بدهکاری و وقت حاضرة هم تنگ نیست، بدهکاری را قبلاً بده،‌بعداً حاضرة را بخوان،‌این مجموع عرائض ما است در اطراف صحیحه عبد الرحمن بن ابی عبد الله بصری.
 فقره اول روایت
 صحیحة عبدالرحمن بن أبی عبدالله ، 1:قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن رجل نسی صلاةً (مثلاً، صلات ظهر) حتّی دخل وقت صلاة أُخری؟- معلوم می‌شود که اینها پیوسته‌اند، یکی را فراموش کرد، دومی هم وقتش وارد شد- فقال: «إذا نسی الصلاة أو نام عنها صلّی حین یذکرها». این فقره روایت با مترتبتین می‌سازد، این دلیل بر مقصود ما نیست،‌این لا اقل با مترتبتین می‌سازد که باید اولی را بخواند تا دومی، و معلوم می‌شود «حتی دخل وقت صلاة أخری، یعنی حتی دخل وقت فضیلة صلاة أخری»، و الا اگر چهار رکعت به غروب مانده باشد که مراد نیست، وقت فضیلت دومی وارد شد، قبلی را بخوانید، روایات پیشین نیز همین را می‌ گفت، یعنی می‌گفت مادامی که وقت فضیلت وسیع است،‌اولی را بخوان.
 بلی، اگر وقت فضیلت تنگ شد، بعداً بخوان.
 فقره دوم روایت
 2:«فإذا ذکرها و هو فی(وقت) صلاة بدأ بالّتی نسی، و إذا ذکرها مع إمام فی صلاة المغرب- وارد نماز شده،‌معلوم می‌شود که در اولی وارد نماز نشده فلذا می‌گوید- أتمّها برکعة- چهار رکعتش می‌کند، معلوم می‌شود صلات قبلی عصر بوده- ثمّ صلّی المغرب ثمّ صلّی العتمة بعدها». معلوم می‌شود که تقدیم واجب است حتی می‌گوید اگر اقتدا کرده به امامی که مغرب می‌خواند و این نیت مغرب کرده، در وسط نماز یادش آمد که عصر را نخوانده، نیت را بهم بزند به نیت عصر و یک رکعت هم اضافه کند.
 دوتا جواب از این گفته‌اند، مرحوم آیة بروجردی گفت این روایت حد اکثر دلالت دارد که آن دو نمازی که در وسطش نماز نیست، آنجا باید عدول کند، اما نسبت به ظهر دلالت ندارد.
 ما دوتا اشکال کردیم، اولاً، القای خصوصیت است، ثانیا، قول به فصل است.
 ما در جواب گفتیم این دلالت بر تقدیم می‌کند،‌اما اینکه هل التقدیم شرط الصحة أو البدار مستحب.
  فقره سوم روایت
  3:«و إن کان صلّی العتمة وحده فصلّی رکعتین ثمّ ذکر أنّه نسی المغرب أتمّها برکعة فتکون صلاته للمغرب ثلاة رکعات ثمّ یصلّی العتمة بعد ذلک » [1]
 بنابراین‌،ما هر سه فقره روایت را معنا کردیم، اولی تقدیم لأجل الترتب، سومی تقدیم لأجل الترتب،‌نسبت به وسط سه جواب دادیم:
 ثمّ إنّ السید البرجردی أجاب عن الاستدلال بأنّة یدل علی تقدیم الفائتة علی الحاضرة فی صلاتین متصلتین لیس بینهما صلاة أخری کالعصر و المغرب، و لا تدلّ علی العدول إذا لم یکونا متصلتین کالغداة بالنسبة إلی المغرب. [2]
 یلاحظ علیه: أنّ الروایة عندئذ تصیر دلیلاً علی تقدیم الفائتة إذا لم تکن بین الصلاتین صلاة أخری، و هل هو یلتزم بذلک؟ آیا مرحوم آقا این را فتوا می‌داد که فرق بگذاریم بین جایی که متصل باشند،‌مقدم کنیم، اما اگر منفصل باشند،‌مقدم نکنیم.
  علاوه براین، عرف القای خصوصیت می‌کنند، علاوه براین، قول به فصل است.
 جواب مرحوم آیة الله خوئی این است: و أجاب عنه السید الخوئی بأنّها بصدد بیان حکم الفائتة فی حدّ ذاتها و أنّ المبادرة إلیها حینما یذکرها محبوبة دوم أن تکون المبادرة شرطاً لصحة الحاضرة.
 این در مقام بیان شرطیت نیست، بلکه در مقام بیان مطلوبیت است، ولی ممکن است شرط صحت باشد و ممکن است خود بدار یک مستحب نفسی باشد.
  صحیحه زرارة
 1: «و إن کنت قد ذکرت أنّک لم تصلّ‌ العصر، حتی دخل وقت المغرب و لم تخف فوتها- أی فوت المغرب- فصلّ العصر ثمّ صلّ المغرب»
  می‌گوید اگر یادش آمد که نماز عصر را نخوانده، وقت مغرب هم داخل شد، می‌فرماید چه کند؟ اگر نمی‌ترسد وقت مغرب فوت بشود،‌عصر را جلو بیندازید، معنایش این است که فائتة را بر حاضرة مقدم کن.
 جوابش این است که این وقت فضیلت است، وقت فضیلت مغرب از غروب آفتاب است تا زوال حمره شرقیه تا زوال حمره مغربیه که به آن شفق می‌گویند، می‌گوید اگر عصر را فراموش کردی،‌اما وقت مغرب داخل شد، اگر نمی‌ترسی که وقت مغرب فوت بشود، عصر را جلو بینداز، و الا مغرب را بخوان،‌کی مغرب را بخواند؟ مادامی که حمره مغربیه به پایان می‌رسد، می‌گوید مغرب را بخوان و حال آنکه وقت مغرب تا کی باقی است؟ تا نصف شب، با اینکه وقت مغرب تا نصف شب باقی است، حضرت می‌گوید مغرب را بخوان، عصر را نخوان. مراد از وقت در اینجا وقت فضیلت است، می‌گوید وقت فضیلت که وارد شد،‌اگر وقت مغرب فضلیت مغرب وسیع است، یعنی تقریباً یکساعت بیشتر نیست، اول شما عصر را بخوان و سپس مغرب را.
  اما اگر می‌ببیند که وقت مغرب می‌گذرد که زوال حمره مغربیه باشد،‌مغرب را بخوان، آنگاه عصر را. «فالروایة علی خلاف المقصود أدلّ»، می‌گوید اول مغرب را بخوان و سپس عصر را. و حال آنکه وقت مغرب با زوال حمره مغربیه پایان نمی‌پذیرد، فضیلتش پایان می‌پذیرد، اما اجزائش تا نیمه شب تقریباً باقی است، با اینکه وقت مغرب من حیث الاجزاء باقی است، می‌گوید عصر را عقب بینداز، مغرب را بخوان. «فالروایة علی خلاف المقصود أدل».
 یلاحظ علیه: بما ذکرنا کراراً من أن المراد من فوت وقت المغرب هو وقت الفضیلة لا الإجزاء، فتقدیم المغرب علی العصر عند الخوف من فوت وقت الفضیلة دلیل علی جواز تقدیم الحاضره علی الفائتة مع بقاء وقت الإجزاء- با اینکه وقت اجزای مغرب باقی است، می‌گوید اول مغرب را بخوان و سپس عصر را. وقت فضیلت سپری شده،‌اما وقت اجزاء باقی است.
 وقت فضیلت کی سپری می‌شود؟ عند زوال حمرة المغربیة، اجزاء تا کی است؟ تا نیمه شب، با اینکه وقت اجزاء باقی است، می‌گوید مغرب را بخوان،- لأنّ وقت المغرب باق إلی نصف اللیل، فالأمر بتقدیم المغرب عند الخوف من فوت وقت فضیلتها، دلیل علی الجواز.
 2: قوله (علیه السلام): «و إن کنت قد صلّیت من المغرب رکعتین، ثمّ ذکرت العصر فأنوها العصر ثمّ قم فأتمّها رکعتین ثمّ تسلّم ثمّ تصلّ المغرب»
 این بهترین دلیل بر خصم است، می‌گوید اگر در نیمه مغرب هستی، یادت آمد که ظهر را نخواندی، تبدیل نیت کن، یعنی عصر را نیت کن و دو رکعت هم اضافه کن تا بشود چهار رکعت. پس معلوم می‌شود تقدیم الفائتة علی الحاضرة واجب.
 یلاحظ علیه: ما جواب دادیم که این دلالت دارد که بر گرد عصر را بخوان، ولی معلوم نیست که آیا این شرط صحت است یا بدار یک امر محبوب است.
 بعضی از دوستان این گونه جواب داده‌ که اینجا توهم حظر است،یعنی حرام است که انسان از مغرب به عصر عدول کند،‌جایی که توهم حظر باشد، مولا امر کند به بر گرد، در محل توهم حظر،‌الأمر یفید الإباحة لا الوجوب. این هم یک جوابی است که بعضی از اصحاب درس گفته‌اند و به نظر من هم خدشه‌ای نمی‌رسد.
 یلاحظ علیه: أنّ الأمر بالعدول یمکن أن یکون دلیلاً لأحد وجهین:
 أ- اشتراط صحة صحّة الحاضرة بقضاء الفائتة فیکون دلیلاً علی قول المستدل.
 ب- الإتیان بالفائتة علی وجه البدار أفضل و أحبّ إلی المولی، فلا یکون دلیلاً علی قول المستدل.
 و به یظهر الجواب عن الاستدلال بالفقرة التالیة.
 3- قوله (علیه السلام):« فإن کانت المغرب و العشاء قد فاتتاک جمیعاً- هیچکدام را نخوانده، یا موقعی یادتش آمد که صبح طلوع کرده- فأبدأ بهما قبل أن تصلّی الغداة» حیث دلّت علی لزوم تقدیم الفائتتین علی الغداة الحاضرة.
 جوابش این است که به نشانه‌ی روایات دیگر، این دلالت دارد مادامی که وقت فضیلت غدات پایان نپذیرفته، او را بیاور، اما اگر وقت فضیلت صبح رو به پایان است، غدات را بخوان، آن دوتا بعداً بخوان.
  پس این بر خلاف مقصود مستدل أدلّ،‌غدات را باید وقت فضیلتش را بگیریم،یعنی این تکه از حدیث را باید به کمک احادیث دیگر روشن کنیم.
 ثمّ إن فی هذه الروایة أمرین:
 در این روایت دو فقره دلالت بر مقصود طرف داشت، دو فقرة هم دلالت بر مقصود ما دارد که در جلسه آینده خواهیم خواند.


[1] الوسائل:3 ، الباب 63 من أبواب المواقیت ، الحدیث 2.
[2] تبیان الصلاة:7/202.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo