< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: کسی که فائته بر گردنش است، می‌تواند نافله را بخواند یا نه؟
 مرحوم سید در این مسئله، دو فرع را عنوان کرده است،‌از این رو باید نگاه کرد که کدام یکی از آنها مربوط به مقام است و کدام یکی مربوط به مقام نیست.
 همان گونه که بیان گردید،‌در این مسئله دو فرع داریم که یکی مربوط به مقام است و دیگری اجنبی از مقام می‌باشد.
 فرعی که مربوط به مقام است در جلسه گذشته بحث کردیم و مقداری هم ناقص ماند.
 خلاصه بحث در این است که اگر کسی قضای واجب بر ذمه دارد،‌یعنی فائته بر گردنش است، آیا می‌تواند نماز نافله بخواند یا نه؟
 مثال
 فرض کنید بر گردن من نماز واجب است،آیا می‌توانم نافله غیر یومیه را بخوانم یا نه؟
 مراد از نوافل در اینجا نوافل یومیه نیست، یعنی حتی اگر قائل به منع هم شویم،‌مراد از نوافل، نوافل یومیه نیست. چرا؟ چون ادله‌ی نوافل یومیه اطلاق دارد و غالباً هم افراد خالی از فائته بر ذمه نیستند و در ادله نوافل یومیه هم نیامده که این نافله‌ها مال کسی است که فائته بر ذمه‌اش نباشد.
 بنابراین، نباید نوافل یومیه مطرح باشد،‌البته این را تصریح نمی‌کند ولی من تصریح می‌کنم.
 خلاصه بعید است که مسئله روی نوافل یومیه متمرکز بشود،‌بلکه این مسئله روی دو نافله متمرکز است:
 یکی روی قضای نوافل یومیه،‌دیگری هم نوافل مبتدئة.
 من معتقدم که این دوتا مطرح است نه نوافل یومیه، چون اگر نوافل یومیه هم مطرح بود،‌حقش بود که در آن روایات یک تذکری داده بشود، زیرا محل ابتلا هستند.
 اختلاف قدما و متاخرین در مسئله
 ما عرض کردیم که نظریات قدما و متاخرین تا حدی با همدیگر فرق دارند، مثلاً صاحب حدائق سنگینی را روی منع قرار داده و حال آنکه صاحب جواهر بر عکسش عمل کرده، یعنی سنگینی را روی جواز نهاده است.
 ادله قائلین به جواز
 قائلین به جواز،‌دو دلیل بسیار روشنی دارند.
 دلیل اول
 دلیل اول شان روایت ابی بصیر است، روایت ابو بصیر این بود:
 1- و عنه، عن فضالة،‌عن حسین بن عثمان، عن سماعة،‌عن أبی بصیر،‌عن أّی عبد الله (علیه السلام) قال: سألته عن رجل نام عن الغداة حتّی طلعت الشمس؟ فقال: «یصلّی رکعتین ثمّ یصلّی الغداة» [1]
 البته ممکن است مراد از این «رکعتین» مبتدئة باشد و احتمال هم دارد که مراد قضای نافله نماز صبح باشد.
 دلیل دوم
 دلیل دوم شان همان روایات پیغمبر اکرم بود، که من یکی را مفصّلاً نقل کردم، زیرا در آن نکاتی بود، موقعیت ائمه ما را روشن می‌کند، زراره به حکم بن عتیبه می‌گوید که امام و پیشوای ما چنین فرمود: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله): « إذا دخل وقت صلاة المکتوبة فلا صلاة نافلة حتّی یبدأ بالمکتوبة»
 این را برای حکم بن عتیبه نقل می‌کند و او هم می‌پذیرد، بعد که مطلب دیگری را نقل می‌کند، حکم بن عتیبه می‌گوید امام شما دو حرف متناقض زده،‌کدام مطلب را نقل می‌کند؟
  جریان خواب پیغمبر و بلال و مذاکره پیغمبر و بلال را، و در آنجا دارد که پیغمبر دو رکعت نافله را خواند و سپس واجب را خواند،‌حکم بن عتیبه می‌گوید این ناقض اولی است.
 آنگاه زرارة خدمت امام می‌رسد و عرض می‌کند: یابن رسول الله! حضرت می‌فرماید این تناقض نیست، آنچه را من گفتم که :«‌إذا دخل وقت صلاة مکتوبة»،‌موقعی که ادا باشد،‌اما مال پیغمبر اکرم هردو قضا بود، یعنی هم غداتش قضا بود و هم نافله‌اش، اصلاً بین حدیثین بعد المشرقین است، یعنی اگر من گفتم: «إذا دخل وقت مکتوبة»،‌یعنی ادا، اگر کلام پیغمبر را نقل کردم،‌مال آن حضرت هردو قضا بود،‌هم نماز صبحش قضا شده و هم نافله‌اش.
 البته به مضمون روایت زیاد داریم، منتها من برای اختصار فقط یکی را نقل کردم.
 خلاصه این حدیث مکرر در روایات ما آمده که پیغمبر اول نافله را خواندند و سپس نماز قضا را. به این مضمون روایات زیاد داریم که از آن جمله است‌ صحیحه ابن سنان و صحیحه سعید بن اعرج.
 پس در واقع قائلین به جواز متکی بر یک دلیل متقنی هستند، اولاً روایت ابی بصیر و ثانیاً عمل پیغمبر اکرم که در سه روایت آمده است مانند روایت زرارة،‌سعید اعرج و روایت عبد الله بن سنان.
 پس تا اینجا با ادله قائلین به جواز آشنا شدیم و گفتیم آنان سه دلیل دارند:
 الف: موثقه ابی بصیر
 ب: روایت زرارة، عبد الله بن سنان و سعید بن اعرج، که عمل پیغمبر اکرم را نقل می‌کنند که اول نافله را خواند و سپس قضا را.
 ادله‌ی قائلین به منع
 قائلین به منع ادله‌ای شان بیشتر از اینها می‌باشد و اولین دلیل آنها روایتی است که مرحوم شیخ در مبسوط نقل کرده، در مستدرک هم آمده است، رسول گرامی فرمود:« لا صلاة لمن علیه صلاة» یعنی «لا صلاة المستحب لمن علیه صلاة الواجبة»، شیخ این روایت را در مبسوط و خلاف نقل کرده، حتی شیخ مفید هم در رساله سهویه‌ خودش نقل نموده است که رسول گرامی اسلام فرموده: « لا صلاة لمن علیه صلاة»، ولی این روایت سند ندارد.
 علاوه براین، کلی این روایت مفتابه نیست،‌چطور؟ مثلاً موقع ظهر است و بر ذمه شما هم نماز ظهر است، و حال آنکه همه می‌گویند نافله را بخوانید، اطلاق این روایت مفتابه نیست که بگوییم: « لا صلاة لمن علیه صلاة»، چون اگر اطلاقش را بگیریم، باید قید همه نافله ها را بزنیم و فاتحه همه نافله را بخوانیم و بگوییم الآن که ظهر بر گردن من است، پس نباید نافله را بخوانم.
 بنابراین، ما عذر این روایت را خواستیم.
  دلیل دوم قائلین به منع
 دلیل دوم شان صحیحه یعقوب بن شعیب است و این صحیحه معارض است با روایت ابی بصیر، چون ابو بصیر از حضرت سوال کرد و حضرت هم جواب داد که اول نافله را بخوان و بعداً نماز قضا. اما روایت یعقوب بن شعیب بر عکس روایت ابی بصیر است، چون ابو بصیر سوال کرد، حضرت در جوابش فرمود اول نافله را بخواند و سپس نماز قضا را، اما روایت یعقوب بن شعیب بر عکس است:
  قال: سألته عن الرّجل ینام عن الغداة حتّی تبزغ الشمس، أیصلّی حین یستیقظ، أو ینتظر حتّی تنبسط الشمس؟ فقال:« یصلّی حین یستیقظ قلت: یوتر - می‌تواند قبل از أذان نافله بخواند- أویصلّی الرکعتین؟ قال: بل یبدأ بالفریضة» [2]
  این روایت دقیقاً عکس روایت ابو بصیر است، چون در روایت ابو بصیر آمده بود که اول نافله را بخواند و سپس فائته را.
 خلاصه این دوتا روایت کاملاً با همدیگر معارض هستند فلذا چنانچه قائلین به جواز به روایت ابی بصیر افتخار کنند، قائلین به منع خواهند گفت که ما هم روایت یعقوب بن شعیب را داریم.
 روایت سوم
 ما رواه الشهید فی الذکری عن زرارة،‌قال: قلت لأبی جعفر (علیه السلام):‌أصلّی نافلة و علیّ فریضة، أو فی وقت فریضة- این مسئله‌ای است که بحثش در آینده خواهد آمد-؟ امام (علیه السلام) می‌فرماید: «لا، إنّه لا یصلّی نافلة فی وقت فریضة، أریت لو کان علیک من شهر رمضان أکان لک أن تطوّع حتی تقضیه؟ قال: قلت: لا، قال: فکذلک الصّلاة»
 نسبت به اولی می‌شود خدشه وارد کرد و گفت که حضرت فرع دوم را گفته، یعنی فرموده:«‌فی وقت فریضة».
 به بیان دیگر هر چند سوال سائل اعم است، چون سائل گفت: أصلّی نافلة و علیّ فریضة، أو فی وقت فریضة؟
 ولی جواب حضرت اخص است، یعنی فقط وقت فریضه را گفته است.
 بیان محدث بحرانی
 محدث بحرانی می‌گوید هر چند جواب حضرت خاص است،‌ولی جواب حضرت عام است، ما کار به فقره اولی نداریم، فقره‌ی اول مشکل است، اما فقره ثانیه دلالتش خوب است، چون نماز را تشبیه می‌کند به صوم و روزه ماه رمضان، همانطور که اگر بر کسی صومی واجب باشد، نمی‌تواند صوم مستحب بگیرد،و هکذا اگر بر گردن کسی نماز واجبی باشد،‌نمی‌تواند نماز مستحب بخواند.
 اگر فقره اولی دلالت نداشته باشد، فقره دوم دلالتش کامل است، فقره اول فقط مربوط باشد به وقت فریضة، اما فقره دوم عام است. این دوتا روایت است،‌البته در ذکری سند ندارد، فقط شهید گفت سندش صحیح است، اما سندش را ذکر نکرده است.
 صحیحة أبی جعفر (علیه السلام) أنّه سئل عن رجل صلّی بغیر طهور أو نسی صلوات لم یصلّیها أو نام عنها؟ فقال: «یقضیها إذا ذکرها فی أیّ ساعة ذکرها فی لیل أو نهار، فإذا دخل وقت الصّلاة و لم یتمّ ما قد فاته - هنوز نماز قضایش به آخر نرسیده- فلیقض ما لم یتخوّف أن یذهب وقت هذه الصّلاة الّتی قد حضرت، و هذه أحقّ بوقتها، فلیصلّها فإذا قضاها فلیصلّ ما فاته ممّا قد مضی-
 تا اینجا ربطی به مسئله ما ندارد،‌چون می‌گوید اگر نماز قضا بر گردن شماست، نماز قضا تا مادامی بخوان که وقت فریضة مضیق نشده باشد، شاهد فراز آخر روایت است که می‌فرماید:« و لا یتطوّع برکعة حتّی یقضی الفریضة کلّها» [3]
 حضرت آیة الله خوئی می‌فرماید:‌این روایت بهترین دلیل برای آنهاست.
 ولی همین روایت هم سند ندارد، منتها شهید شهادت بر صحتش داده، وقتی شهید بر صحتش شهادت بدهد، تا حدی قابل اعتماد است،
 عمده دلالتش است که از نظر ما
 دلالتش هم خوب است.
 روایت می‌گوید « و لا یتطوّع برکعة حتّی یقضی الفریضة کلّها»
 بعضی ها می‌خواهند آن را از دلالت بیندازند و بگویند مراد از فریضه یعنی ادا،‌یعنی نماز ادا و می‌خواهند داخل کنند در مسئله‌ی آینده و آن عبارت است از: إذا دخل وقت فریضة،‌نافله را ترک کن،‌این مربوط به آنجاست،« و لا یتطوّع برکعة حتّی یقضی (أی حتّی یفعل الفریضة) الفریضة کلّها» یعنی حتّی یأتی بالمکتوبة، قهراً از مسئله ما خارج است و داخل می‌شود در مسئله دوم که ما آن را بحث نمی‌کنیم.
 جوابش این است که کلمه‌ی «کلّها» دلیل بر این است که مراد مکتوبه نیست،‌ چون مکتوبة کلّها ندارد،‌ کلّها مال مکتوبه است و می‌گوید مادامی که قضا را به پایان نرساندی،‌حق نداری که جنابعالی نافله را بخوانی، ولذا حق دارد که آیة الله خوئی بگوید این روایت أحسن الأدله است.
 حالا چه کنیم، آن طرف دو تا روایتی خوبی داشتند یکی روایت یعقوب بن شعیب، دیگری هم عمل پیغمبر، این طرف هم دوتا روایت خوبی داشت، یکی روایت زرارة،‌دیگری هم روایت یعقوب بن شعیب،‌چه کنیم؟ دو جور می‌شود جمع کرد.
 راه جمع اول
 راه جمع اول این است که انسان مختار است،‌حمل بر کراهت کنیم و بگوییم مادامی که انسان نماز قضا بر گردنش است،‌ نباید نافله بخواند،‌چه نافله مبتدئة و چه نافله‌ی قضا شده حمل بر کراهت کنیم،‌تمام این نواهی را حمل بر کراهت کنیم و غالباً فقهای ما در فقه این جمع را دارند،‌اگر امری باشد و نهیی،‌امر را قرینه می‌گیرند که نهی، نهی کراهتی و تنزیهی است.
 همان چیزی که پیغمبر به علی فرمود که یا علی!« إذا اشتغل الناس بالنوافل فاشتغل أنت بالفرائض»،‌حمل بر کراهت کنیم.
 راه جمع دوم
 جمع دوم دقیق تر از اولی است، بگوییم مقام از قبیل متزاحمین است،‌هم این مصلحت دارد و هم آن مصلحت دارد،‌طرف سبک و سنگین کند و ببیند که کدامش برای او انفع است، اگر واقعاً می‌بیند که وقت قضا فراوان است، نافله را جلو بیندازد،‌اما اگر می‌بیند که وقت قضا کم است، قضا بر گردنش زیاد است، قضا را جلو بیندازد و نافله را عقب، آقایان در متزاحمین می‌گویند ملاک، اقوی ملاکاً است،‌آقایان در مبحث تعادل و ترجیح یک بحثی دارند بنام: الفرق بین المتعارضین و المتزاحمین، در ‌دو روایت متعارض یا رجوع می‌کنند به مرجحات داخلیه یا مرجحات خارجیه، این مال متعارضین است،‌اما در متزاحمین ابداً به مرجحات داخلیه و خارجیه رجوع نمی‌کنند، بلکه «یرجع إلی أقوی ملاکاً»،‌کدام اقوی ملاکاً است. اگر وقت قضا زیاد است و قضا در گردنم کم است، نافله را جلو می‌اندازم،‌اما اگر قضا زیاد است، قضا را جلو می‌اندازم، نافله را کمتر.
 المسألة الثامنة و الثلاثون: لا یجوز الاستنابة فی قضاء الفوائت مادام حیّاً، و إن کان عاجزاً عن اتیانها أصلاً.
 گاهی بعضی از افراد می‌گویند یک مشت نماز و یک مشت روزه بر گردن ما است، می‌توانیم کسی را نائب بگیریم که از طرف ما بخواند؟
  نماز قضا نیابت بردار نیست،‌مادامی که انسان حی و زنده است،‌باید خودش بخواند. چرا؟ إنّ الأعمال علی قسمین، یک اعمالی داریم که خداوند اصل عمل را خواسته،‌مباشرت لازم نیست، مثلاً خدا دفن المیت و کفن المیت را خواسته، بالمباشرة یا بالاستنابة.
  بعضی اعمال داریم که کمالش و اثرش در مباشرت است،‌من باید روزه بگیرم و گرسنگی را احساس کنم تا عطش و گرسنگی روز قیامت را به یاد بیاورم، بعضی از چیزها داریم که اسلام مباشرت را خواسته،‌نماز از این قبیل است، روزه هم از این قبیل است، الصلاة معراج المؤمن، خود صلات در نفس انسان کمالی را می‌آفریند که می‌شود معراج المؤمن، اگر چنین است، نماز قضا دیگر نیابت بردار نیست حتی اگر عاجز هم باشد، مثل حج نیست، در حج روایت داریم که اگر کسی نمی‌تواند به حج برود، اما مستطیع است،‌در حال حیات هم می‌تواند نائب بگیرد،‌در حج روایت داریم،‌اما در بقیه که روایت نداریم،‌اما حج هم در حال حیاتش است و هم در حال مماتش، یک آدمی است که مستطیع است ولی سکته قلبی کرده نمی‌تواند برود یا مشکلاتی دارد که نمی‌تواند هواپیما بنشیند، این نائب می‌گیرد، در آنجا روایت داریم، اما در بقیه عبادات آنکه معتبر است،‌استنابة غلط است، باید مباشرتاً انجام بدهد، چون ملاک قائم با مباشرت است.


[1] الوسائل: ج 3، الباب 61 من أبواب المواقیت،‌الحدیث2.
[2] الوسائل: ج 3،‌الباب 61 من أبواب المواقیت، الحدیث4.
[3] الوسائل: ج5،‌الباب 2 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث 3.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo