< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: حکم قضا از میت
 سخن در باره مقضی است، کدام نماز را باید ولی قضا کند؟
 اقوال مسئله
 در اینجا سه نظر و قول بود.
 1- فقط نماز هایی که در حال مرض فوت شده.
 2- نمازهایی که عن عذر فوت شده، البته مراد از عذر، آن عذرهایی که مرحوم سید فرموده نیست،‌بلکه مراد نوم، غفلت و عجز و امثالش است.
 3- قول سوم اعم است حتی عمد را هم شامل است.
  خلاصه بچه باید حق پدر را ادا کند و دین پدر را بپردازد،‌حالا اگر پدر یک نادانی کرده که عباداتش انجام ندهد، این سبب نمی‌شود که پسر چنین خدمتی را انجام ندهد.
 دلیل قول اول
 قول اول که می‌گوید فقط مخصوص مرض موت است،‌هیچ دلیلی ندارد. «إنّما الکلام» بین دو قول است، یعنی قول دوم که فوت عن عذر است یا قول سوم که اعم را هم شامل است. دلیل قول دوم
 دلیل قول دوم روایات است:
 الف: « في الرجل يموت وعليه صلاة أو صيام ندارد که فی حال المرض-، قال : يقضي عنه أولى الناس بميراثه ، قلت : فإن كان أولى الناس به امرأة ؟ فقال : لا ، إلّا الرجال» [1]
 اطلاق این روایت،قول اول را رد می‌کند.
 إنّما الکلام قول دوم را چه کنیم،‌آیا جایی است که عن عذر از او فوت شده،‌خواب بوده،‌ یا آن اعذار عرفیه یا اعذار عقلیه بوده؟
 من فکر می‌کنم که هم این روایت و هم روایت دوم که می‌خوانیم رد قول دوم هم است، یعنی هم این روایت و هم آن روایتی که مرحوم سید در کتاب خودش سندی دارد به ابن أبی عمیر،‌البته مرسله است، عن رجاله عن الصادق (علیه السلام).
 من در دوران جوانی فکر می‌کردم اینکه می‌گویند ابن أبی عمیر:« لا یروی إلّا عن ثقة» فکر می‌کردم که این صحیح نیست، چون گاهی به برخی از روایات بر می‌خوردم که راوی از نظر ما ثقه نبوده، ولی عقیده‌ام در این چند سال اخیر‌ برگشته و برای من روشن شده که ایشان «لا یروی إلّا عن ثقة» فلذا آن مواردی که نقض است،‌همه‌اش قابل توجیه است و من در کتاب کلیات فی علم الرّجال آن موارد نقض را معنا کردیم و گفتیم همه آنها وارد نیست.
 عن الصادق« في الرجل يموت وعليه صلاة أو صيام ؟ قال : يقضي عنه أولى الناس بميراثه ، قلت : فإن كان أولى الناس به امرأة ؟ فقال : لا ، إلّا الرجال».
 بنابراین، همین دو روایت می‌تواند هم ناظر بر قول اول باشد و هم ناظر بر قول دوم.
 «بقی کلام» در اینکه انصراف باشد و بگوییم این روایات منصرف است به جایی که طرف عن عذر ترک کند،‌اما اینکه در دوران جوانی گردن کلفتی و عیاشی کرده و نماز را ترک کرده، آن را نمی‌گیرد مگر کسی که قائل به انصراف باشد.
  اسباب انصراف
 ما عرض کردیم که انصراف دوتا مبدأ دارد، یا کثرت استعمال است یا کثرت وجود.
 هر موقع دیدید که آقایان می‌گویند این انصراف دارد، بدانید که ملاک انصراف احد الشیئین است إما کثرة الإستعمال مانند «دابة» که ‌کثیر الاستعمال است در داب اربعه، یا سبب انصراف کثرت وجود است، غالباً آقایان کثرت وجود را مایه انصراف نمی‌گیرند، غالباً کثرت استمعال را مایه انصراف می‌گیرند.
  معلوم نیست این گونه عبارات در «عن عذر» کثرت استعمال یا کثرت وجود داشته باشد، اتفاقاً عمدش کمتر از عن عذر نیست، خصوصاً اگر بگوییم این فرد نماز خوانده، اما اجزاء و شرائط را خوب بجای نیاورده، اگر این را هم عمد بشماریم فراوان است، غالباً در افراد در دوران جوانی مسئله را بلد نیستند، فلذا اجزاء و شرائط را آن گونه که هستند بجای نمی‌آورند.
 در هر صورت بعید نیست که بگوییم لا اقل احتیاط این است که عن عمد را هم ترک کند، خصوصاً آن عمدی که از طریق عدم رعایت اجزاء و شرائط باشد.
 قبل از اینکه این بحث را تمام کنیم، تممه‌اش را بخوانیم، مسائل بغدادیه که شیعیان از مرحوم سید مرتضی سوال کرده‌اند،در آنجا از او سوال کرده‌اند، مرحوم محقق (طبق نقل شهید) گفته آنکه عن مرض و سفر و حیض (لا ما ترکه عمداً)، همان قول دوم را انتخاب کرده‌، مرحوم شهید گفته: «و کان شیخنا عمید الدین ینصر هذا المذهب- عمید الدین خواهر زاده علامه است و شرحی بر کتاب مرحوم علامه دارد، علامه تهذیب الأصول دارد، عمید الدین یک شرح خوبی در تهذیب الأصول علامه دارد بنام:« منیة اللبیب فی شرح التهذیب» ایشان نیز همین مذهب را انتخاب کرده- مرحوم شهید می‌فرماید: لا بأس به، فإنّ الروایات تحمل علی الغالب من الترک و هو إنّما یکون علی هذا الوجه- یعنی عن عذر- و هو اعتبار حسن.
 ما گفتیم این انصراف نیست، چون خیلی از پدر ها هستند که در دوران جوانی نماز نمی‌خوانند، آنچنان نیست که منصرف بشود به ترک عن عذر، این انصراف یا باید کثرت استعمال باشد یا کثرت وجود، و حال آنکه نه کثرت استعمال است و نه کثرت وجود،‌اگر این طرف بیشتر نباشد، به شرط اینکه ترک اجزاء و شرائط را جزء ترک عمدی بگیریم.
 دیدگاه استاد سبحانی
 پس نظر ما احتیاط شد در مطلق ترک، خلاصه اطلاق این روایات مرا وادار کرده که محتاط باشم در ترک عمدی، و الا اگر اطلاق این روایات نبود، من هم ترک عذری را می‌گفتم.
 اشکال
 آیه مبارکه می‌گوید: « أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» [2] آیه بعدش می‌گوید:« وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» [3]
 بنابراین‌،چگونه می‌شود که خدا بر پسر ایجاب کند که نماز پدر را بخواند،‌در حقیقت گناه پدر را پسر تحمل می‌کند، چون کلمه‌ی« وزر» به معنای گناه است.
 عقیده وهابی ها
  یک بحث ما با وهابی ها داریم، آنها معتقدند که:« أنّ المیّت لا ینتفع بعمل الحیّ» ولذا می‌گویند اینکه شما در زیارت نیابت می‌کنید یا سوره یاسین می‌خوانید، قران برای میت می‌خوانید همه اینها بی فائده است. چرا؟ چون «‌المیت لا ینتفع بعمل الحی».
 دلیل وهابی ها
 یک دلیل شان همین آیه که است خوانده شد، دلیل دیگر شان این روایت است که می‌گوید:« إذا مات المؤمن ینقطع عمله إلّا من ثلاث»
  یکی صدقه جاریه است، دیگری اولاد صالح که دعا کند، سومی هم علمی است که مردم از آن بهره ببرند ‌و حال آنکه عمل حی، هیچ یکی از اینها نیست ولذا اگر کسی از آنها بمیرد، فقط دم در خانه‌اش می‌روند و می‌گویند:« آجرک الله»، اما اینکه جلسه‌ای بگیرند و قرآن بخوانند، حمدی بخوانند، همه اینها را بدعت می‌دانند.
 پاسخ از دلیل وهابی ها
 اگر کسی تنها به قاضی برود، مسئله همین است که آنها می‌گویند.
 اما اگر بنا باشد که از روی کتاب و سنت مسئله را بررسی کنیم نه از روی هوا و هوس، در خودِ صحیح مسلم و بخاری است که خدمت پیغمبر اکرم آمدند و گفتند یا رسول الله! پدر و مادر ما نماز و روزه از آنها ترک شده، اگر ما بگیریم خوب است؟ حضرت فرمود اگر پدر و مادرت بدهکار بقال بود، شما دین او را می‌دادید؟ گفتند: بلی،حضرت فرمود:« فدین الله ألی بالقضاء».
  سه روایت دراین مورد است.
  علاوه براین سه روایت، اتفق الفقها عامة که اگر کسی بمیرد و حجی بر گردنش باشد، باید از ترکه‌اش مبلغی بگیرند و برایش نائب بگیرند تا از طرف او حج انجام بدهند، تمام فقهای اسلام این حرف را در حج گفته‌اند، بنابراین، اگر ‌مسئله، مسئله روایتی باشد، روایات عکس است.
 أما أولا: فقد تضافرت الروایات عن الفریقین فی صحة صیام الولی و حجّه عن المیت ، و نکتفی بایراد ثلاث روایات منها:
 1: قال رسول الله(ص): «من مات و علیه صیام ، صام عنه و لیّه» [4]
 با وجود این روایت در کتاب های خودتان، چطور می‌گویید:« لا ینتفع المیت بفعل الغیر»؟
 2: روی ابن عباس: أنّ امرأة أتت رسول الله(ص) فقالت: إنّ أُمّی ماتت و علیها صوم شهر؟ فقال: «أرأیت لو کان علیها دین أکنت تقضینه »؟ قالت : نعم . قال(ص): «فدین الله أحقّ بالقضاء» [5]
  این روایت به قدری مسلم است که در کتاب های اصول با این روایت برای قیاس استدلال کرده‌اند،‌می‌گویند ببینید که پیغمبر قیاس کرده است، چون سائل سوال کرده از صوم، حضرت قیاس کرده از دینی که به بقال دارد،این روایت به قدری مسلم است که با این روایت به قاعده اصولی استدلال کرد‌ه‌اند.
 البته استدلال شان برای قیاس صحیح نیست،‌بلکه این از قبیل القای خصوصیت یا تنقیح مناط است نه قیاس.
 3: عن عبدالله بن عطاء، عن عبدالله بن برید عن أبیه ، قال: بین أنا جالس عند رسول الله(ص) إذ أتته امرأة فقالت: إنّی تصدقت علی أُمّی بجاریة و إنّها ماتت ، قال: فقال(ص): «وجب أجرک» ثم قالت: یا رسول الله إنّه کان علیها صوم شهر أفأصوم عنها؟ قال:« صومی عنها » قالت: إنّها لم تحجّ قطّ أفأحجّ عنها؟ قال(ص): «حجّی عنها» [6]
  اگر واقعاً میت لا ینتفع بعمل الغیر، پس اینها چیه؟
 روی أنّ جاریة المسمّاة بالخثعمیة قالت: یا رسول الله! إنّ أبی أدرکته فریضة الحج شیخا زمناً لا یستطیع أن یحجّ ، إن حججت عنه أینفعه ذلک؟ فقال(ص) لها:« أرأیت لو کان علی أبیک دین فقضیته، أکان ینفعه ذلک؟ قالت: نعم ، قال: فدین الله أحق بالقضاء» [7]
 روایت در این زمینه بیش از این است و این حی و زنده‌ای است که در حکم میت است.
 تا برسیم به استدلال آنها، این استدلال ما بود، ما باید دو استدلال آنها را معنا کنیم، یکی آیه مبارکه است، قبل از آیات مورد نظر، دو آیه دیگر می‌خوانم تا جهل آنها نسبت به آیات روشن بشود.
 «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْ‌شَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَ‌بِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُ‌ونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَ‌بَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّ‌حْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ‌ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ » [8]
  من خوابم، ملک حمله عرش برای من استغفار می‌کند، اگر واقعاً عمل غیر مفید نباشد، چرا در حق من استغفار می‌کنند؟‌ نه تنها در حق من استغفار می‌کند، در درجه بعد طبقه بعدی را هم استغفار می‌کنند، آنان کسانی هستند که می‌گویند:« رَ‌بَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ» حتی وابسته های آنها را هم دعا می‌کنند، واسبته‌ها افراد ذیل هستند:« وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّ‌يَّاتِهِمْ ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» [9]
  شما که می‌روید بهشت، همسر و بچه‌های تان هم همراه تان می‌آید،‌اگر واقعاً عمل غیر مفید نیست،‌پس این آیات چه می‌گویند؟!
 البته غیر از اینها،‌آیات دیگر هم داریم که من از خواندن آنها خود داری می‌کنم.
 بنابراین،‌ این حرف وهابی ها یک حرف مفتی است که می‌زنند، فقط دو مشکل آنها را باید حل کنیم:
  « أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ ﴿٣٨﴾ وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ﴿٣٩﴾ وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَ‌ىٰ ﴿٤٠﴾ » ما یک موقع آیه « أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ ﴿٣٨﴾» معنا می‌کنیم،‌یک موقع هم آیه« وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ﴿٣٩﴾» [10]
 آنکه مدرک آنهاست،‌همان دومی است، یعنی « وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى».
  مراد از سعی، سعی در گناه است نه سعی در طاعات، یعنی هر انسانی برایش نیست مگر آن گناهی که کرده است،‌به قرینه‌ی: « أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» در اینجا حصر ما حصر حقیقی نیست، بلکه حصر اضافی است،‌مراد از این سعی، سعی مطلق نیست که طاعات و نماز ها باشد، بلکه مراد از این سعی، سعی در گناه است به قرینه‌ی « أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» یعنی هر کس بار گناه خودش را به دوش می‌کشد نه بارگناه دیگری را.
 این سعی را نباید به معنای وسیع بگیریم، یعنی اعم از عمل خیر و شر نگیریم، اگر واقعاً‌ عمل باشد با آیات ما سازگار نیست،‌آیات و روایات گفت دیگری با عمل دیگری،‌این سعی، سعی نسبی است.
 استعمال کلمه‌ی «سعی» در کار های شر
  ممکن است بگویند سعی را در کار های خیر به کار می‌برند نه در کار های شر، ولی این گونه نیست، بلکه گاهی در کار شر هم به کار می‌برند،مانند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِ‌ينَ أَعْمَالًا ﴿١٠٣﴾ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿١٠٤ [11]
 سعی فقط در کار های خیر استعمال نمی‌شود، بلکه در کار های بد هم به کار می‌رود،‌چون قبلش گفته:‌» أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» آن قرینه می‌شود که مرادش از این سعی، گناه است نه طاعت، مخصوصاً که به دنبالش فرموده« وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَ‌ىٰ» خطاب،‌خطاب عتاب است،‌این عتاب و نکوهش است، به زودی سعی خودش را خواهند دید،‌یعنی به زودی جزای اعمال خودش را می‌بیند.
 خلاصه ما قبل آیه و ما بعد آن، قرینه است که مراد از این سعی، سعی نکو نیست، بلکه سعی زشت است.
 قرآن می‌فرماید در روز قیامت که هر کس را که میخواهیم مجازات کنیم بخاطر گناه خودش است، هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد.
 بنابراین، اگر با این آیه استدلال کنند که:‌»المیّت لا ینتفع بعمل الغیر».
 ما در جواب می‌گوییم مراد از این عمل، عمل زشت است. چرا؟ به قرینه ماقبلش که می‌گوید: » أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» و همچنین به قرینه مابعدش که میفرماید:« « وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَ‌ىٰ».
  بنابر این، بعید نیست که این آیه مربوط باشد به آن اعمال زشت، که هر کس بارگناه خودش را به دوش می‌کشد.
 «ثمّ لو سلّمنا» که این آیه اعم است و حتی عمل خیر را هم می‌گیرد،‌اتفاقاً این پسری که از طرف من نماز می‌خواند، سعی من در آن هست، این را من کاشته‌ام،‌تربیت کرده‌ام و بزرگ کرده‌ام،‌مؤمن شده است،‌این سعی من است فلذا این سبب می‌شود که اگر از طرف من نماز بخواند،نماز من قبول بشود، در واقع عمل او به یکنوع بر می‌گردد به عمل من، همانطور که اگر پلی را درست کنیم،‌ثوابش به انسان بر می‌گردد،‌این بچه را هم که من تربیت کرده‌ام اگر از طرف من نماز می‌خواند،این جزء سعی من است نه خارج از سعی من.
 بنابراین، کسانی با این آیه استدلال می‌کنند،.
 اولاً، سعی دراینجا سعی نسبی است نه سعی مطلق،‌چطور؟ به قرینه ما قبل و مابعدش،« وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَ‌ىٰ» این یکنوع عتاب و سرزنش است.
 ثانیاً، فرض کنید که اعم است،‌من در اینجا مدخلیت داشتم، چون این بچه ثمره وجود من است،‌در حقیقت سعی من است، از این رو نتیجه‌اش هم خواهم دید.
 اما اینکه فرموده: «» أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» گناه کسی بر گردن کسی نمی‌گذاریم، در اینجا گناه گذاردن نیست، بلکه یکنوع شکر نعمت است،‌شکر نعمت است، پدر بر گردن پسر حق دارد، خداوند منّان بخاطر اینکه پدر بر گردن او حق دارد،‌می‌فرماید شما عمل او را انجام بدهید،‌نه اینکه آیه بگوید شما گناهکار هستید، بلکه پسر را موظف می‌کند که در حق او احسان کند.
  این از قبیل توصیه به والدین است،‌نه اینکه گناه والدین را بر گردن پسر بیندازد، اگر در واقع تارک الصلاة جهنمی بشود، این هم بشود جهنمی، این گونه نیست، بلکه گناه او (پدر) بر گردنش است، ولی پسر را وادار می‌کند که عمل نیک به نیابت از پدر انجام بدهد تا با این کارش گوشه‌ای از خدمات و زحمات پدر را جبران کند.
 مثلاً به پدر و مادر می‌گوید هزینه پسر را بده یا به پسر می‌گوید هزینه پدر و مادر را بده،کسی نمی‌تواند اعتراض کند که قرآن میفرماید:« أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ» پسر بگوید چرا من هزینه پدر و مادر را بدهم یا پدر و مادر بگوید چرا من هزینه پسر را بدهم؟
 ولی باید دانست که از قبیل: « أَلَّا تَزِرُ‌ وَازِرَ‌ةٌ وِزْرَ‌ أُخْرَ‌ىٰ». بلکه می‌خواهد بگوید اگر کسی زنا کرد، خودِ او را شلاق می‌زنند نه دیگری را.
  اما در اینجا در حقیقت یکنوع تعاون روحانی است.
 عین مسئله را در سال گذشته در دیه عاقله گفتیم و آن را توجیه کردیم که چرا دیه را عاقله بدهند،‌چون اگر یک نفر همه دیه را بدهد، برایش سخت است، اسلام می‌گوید وابستگان جمع بشوند و اور را کمک کنند، دعوت به تعاون، غیر از آن است که بار یکی را بر دوش دیگری بگذارند.
 بحث ما راجع به آیه تمام شد، هم صدر آیه که دلیل آنهاست و هم ذیل آیه تا خیال نشود که با اینجا منافی است.
 جواب از دلیل روائی وهابی ها
 «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلّا من ثلاث»
 و آن سه عبارتند از :
 الف: اولاد که عمل صالح انجام بدهند.
 ب: صدقه جاریه.
  ج: علمی که مردم از آن بهره ببرند.
 باید توجه داشت که این حدیث اشاره به اعمال مباشری است،یعنی انسان وقتی مرد و از دنیا رفت، اعمالی که با او قائم است قطع می‌شود مگر این سه عمل، چون این عمل یکنوع فعل مباشری است، کتابی که نوشته مباشری است، پلی را که ساخته است مباشری است و هکذا اولاد.
  این حدیث راجع به اعمالی است که مستقیماً سر می‌زند:«إذا مات ابن آدم انقطع عمله»
  کدام عمل؟ العمل المباشری القائم بالإنسان،این ربطی به اعمال دیگری ندارد، اصلاً کار به اعمال دیگری ندارد، می‌گوید: فلانی! همین که مردی،‌کاری از تو ساخته نیست، اما اینکه کار از دیگری هم ساخته نیست،این را نمی‌گوید،‌این اعمالی مباشری را می‌گوید، چرا؟ به دلیل استثنا، مگر علمی که از خود به یادگار بگذارد، صدقه جاریه، اولادی که در حق او استغفار کنند، وقتی که مرد، اعمال مباشری هم از بین می‌روند، اما اعمال غیر مباشری، این حدیث در مقام نفیش نیست.
 بحث ما در باره «مقضی» به پایان رسید، در جلسه آینده در باره قاضی بحث می‌کنیم.


[1] الوسائل: ج 7، الباب 23 من أّبواب أحکام شهر رمضان، الحدیث 5.
[2] النجم/ ٣٨.
[3] النجم/39.
[4] صحیح مسلم: 3/155، باب قضاء الصیام عن المیت.
[5] صحیح مسلم: 3/155 ، باب قضاء الصیام عن المیت.
[6] صحیح مسلم: 3/155 ، باب قضاء الصیام عن المیت.
[7] مستدرک الوسائل: 8/26 ، الباب 18 من أبواب وجوب الحج ، الحدیث 1 ، عن دعائم الإسلام.
[8] غافر/7.
[9] غافر/8.
[10] النجم.
[11] کهف /104.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo