درس خارج فقه آیت الله سبحانی
92/03/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: با نداشتن فرزند ذکور، تکلیف نماز قضای میت چه میشود؟
بحث در این است که اگر فردی بمیرد و نماز قضا برگردنش باشد، اما فرزند ذکوری نداشته باشد یا اگر هم داشته باشد، قبل از خودِ پدر بمیرد،در اینجا چه باید کرد؟
آیا باید از ترکه این میت مبغلی را جدا کنیم و کسی را اجیر کنیم تا نماز هایش را بخواند؟
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید هم در اینجا و هم در کتاب حج معتقد است کلیه عباداتی که بر گردن میت است اگر وصیت کند از ثلث است و اگر وصیت نکند از اصل ترکه باید اخراج کرد.
دلیل صاحب عروه
باید ببینیم که دلیل ایشان بر این مسئله چیست؟
دلیل ایشان مرکب است از یک صغری و یک کبری، صغرایش این است که صلات و صوم دین است، یعنی در روایات ائمه اهل بیت (علیهم السلام) صوم و صلات دین معرفی شده است، این صغراست،کبرایش در آن روایت خثعمیه آمده است که طرف به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله! بر گردن مادرم یا پدرم حج بود، اگر من از طرف آنها بروم و آن را انجام بدهم ادا میشود؟ حضرت فرمود : بلی، چرا؟ «دین الله أحقّ بالقضاء»، مجموع استدلال سید بر میگردد به یک صغری و یک کبری(یرجع إلی صغری و کبری) صغرایش این است که صلات و صوم دین است، کبری هم این است که دین را باید ادا کرد، یعنی این کبرای در روایت خثعمیه آمده است.
علاوه براین،در قرآن کریم نیز آمده است«مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ».[1]
روایات
باید توجه داشت که آقایان صغری را از این روایات استفاده کردهاند.
1- ما رواه السید بن طاووس. فی کتابه (غیاث سلطان الوری) عن حریز عن زرارة عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قلت له: رجل علیه دین من صلاة قام یقضیه فخاف أن یدرکه الصبح ولم یصلّ صلاة لیلته تلک؟ قال: «یؤخّر القضاء و یصلّی صلاة لیلته تلک»[2]
ما فعلاً با مضمون روایت کار نداریم، عمده این است که گفته:« رجل علیه دین من صلاة» این صغری، اما مضمون روایت چیست؟ در مواسعه و مضایقه این روایت را خواندیم.
2- ما رواه الصدوق باسناده عن حمّاد بن عیسی عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی جملة و صایا لقمان لابنه، قال: «یبنیّ إذا جاء وقت الصلاة فلا تؤخّرها لشیء، صلّها و استرح منها فإنّها دین»[3] در این حدیث کلمهی «دین» به کار رفته است.
3- ما رواه الصدوق فی معانی الاخبار باسناده عن محمد بن الحنفیة فی حدیث الأذان لما اُسری بالنبیّ(صلّی الله علیه و آله) إلی السماء: ثم قال: «حیّ علی الصلاة، قال الله جل جلاله: فرضتها علی عبادی وجعلتها لی دیناً »[4]
مسلماً کلمهی دین در اینجا استعاره است،دین در لغت عرب به دین مالی میگویند،منتها در اینجا کلمهی دین را استعاره آورده است، چنانچه اسد استعاره از رجل شجاع است،باید ببینم که وجه شبه چیست؟
در اینکه کلمهی دین در اینجا استعاره است، جای بحث نیست.
« إنّما الکلام» باید ببینیم که وجه شبه چیست؟
در اینجا دو احتمال وجود دارد:
الف، وجه شبه این است که:« یجب الإتیان به»
ب، ممکن است وجه شبه این باشد که جنبه مالی دارد، یعنی دین مالی است و باید به هر نحوی آن را خرج کرد و به اصطلاح پرداخت نمود، اگر ما گفتیم:« رأیت اسداً» آیا وجه شبه شجاعت است یا وجه شبه این است که چون دهان شیر بد بو است، یک انسانی هم دیدیم که دهانش بد بو است،باید وجه شبه را پیدا کنیم، به نظر میرسد که وجه شبه، همان اولی است،یعنی لزوم الخروج، باید از عهده این در آمد، اما اینکه مرد، باید از ترکهاش پولی را خرج کنیم و گردن و ذمه را بری کنیم،این وجه شبه نیست.
« فههنا احتمالان»:
یک احتمال این است وجه شبه عبارت است از:« لزوم الخروج عن العهده ، تمام فرائض دین است،چرا؟ چون باید از عهدهاش بر آمد.
احتمال دوم اینکه دین است، نه تنها باید خود مان از عهدهاش بر بیاییم، بلکه باید بعد از مرگ ما هم از ترکه ما بر دارند و صرف کنند و کسی را اجیر کنند تا او بخواند،این دومی به نظر نمیرسد.
بنابراین، اشکال ما نسبت به کلام سید در صغرا نیست، چون صغری درست است (إنّها دین)، اشکال ما در کبری است، آیا هر دینی را باید از ترکه در آورد؟
ما میگوییم:دین در دو قسم است: الف، دینی که جنبه مالی دارد مانند حج، حج جنبه مالی دارد و بدون صرف هزینه نمیشود، آن را ممکن است بگوییم از ترکه بیرون بیاورد،یا کفاره برگردنش است، کفاره جنبه مالی دارد، نذر مالی کرده است، باز هم این جنبه مالی دارد.
ب، اما یک دین هایی است که اصلاً جنبه مالی ندارد،مانند صلات و صوم، آیا اینجا را هم باید از ترکه بیرون بیاوریم؟ از این روایات استفاده نمیشود.
خلاصه باید ببینیم که وجه شبه چیست؟
آیا وجه شبه عبارت است از:« لزوم الخروج عن العهدة ما دام حیّاً، یا علاوه بر لزوم الخروج و لزوم السرعة، اگر بمیرد،باید از ترکهاش هم اخراج کنیم؟
دومی در نمیآید، اولی در میآید.
یلاحظه علیه: بمثل ما تقدم، فإنّ الدین فی هذه الروایات کنایة من لزوم الإتیان فهو مصداق إدعائی للدین المالی الِذی وجب اخراجه من أصل المال و الذی ثبت هو اخراج الدین الحقیقی لا الدین الإدعائی و بعبارة أخری استعارة الدین للفریضة، البدنیة رهن وجه التشبیه و هو مما لا کلام فیه و إنّما المهم ما هو وجه الشبه؟
و لیس هو إلا لزوم الخروج عن عهدته حیّاً و اما إذا ما و توقف الخروج علی صرف مال، فیجب اخراجه من ترکته، فهذا مما لا یستفاد من التشبیه.
پس ما دنبال وجه شبه هستیم، وجه شبه هم دو چیز است، وجه شبه یا لزوم الخرج است ما دام حیّاً، یا بگوییم دومی است، یعنی اگر بمیرد باید از ترکهاش اخراج کنیم، قدر مسلم اولی است نه دومی.
به بیان دیگر، ما یک دین حقیقی داریم و یک دین ادعائی داریم، دین حقیقی آن است که یک تومان به شما بدهکارم، این دین ادعائی است و باید ببینیم که دین ادعای وجه شبهش چیست؟ مثل اینکه به رجل شجاع اسد میگوییم، رجل شجاع مصداق ادعائی اسد است، باید ببینیم وجه شبه در اینکه گفتهاند نماز دین است چیست؟ وجه شبه این است که نماز را بدون معطلی بیاور، هیچ چیز را بر او مقدم نکن، وجه شبه این است، اما اینکه اگر مردی و انجام ندادی باید عیناً مثل دین حقیقی از ترکه اخراج بشود، دلیل میخواهد، این نظر من است و ما این نظر را در کتاب حج هم گفتیم.
خلاصه مشکل ما در صغرا نیست، بلکه در کبراست، کلمهی دین را استعاره آورده و در استعاره وجب شبه لازماست، وجه شبه آیا لزوم الإتیان است فوراً مادام حیّاً، یا بعد از مرگ هم باید دیگری از طرف او بخواند ولو با صرف پول، این دومی دلیل میخواهد.
البته ما احتیاط میکنیم و میگوییم از آنجا که پدر بر گردن اولاد حق دارد، اگر عقلش میرسید وصیت میکرد و در صورت وصیت از ثلث مال برایش خرج میکردند، اما اگر وصیت نکرده، مقتضای عاطفه پدری و پسری این است که راضی بشوند که از ترکه مبلغی را خرج نماز هایی او بکنند.
البته این یک نوع احتیاط مستحبی است که ما در مسئله کردیم.
علاوه براین، تمام روایاتی که ما خواندیم، سند شان مخدوش است، چون از کتاب سید بن طاووس است که غالباً بی سند است.
المسألة الثانیة و العشرون: لا یمنع من الوجوب علی الولی اشتغال ذمته بفوائت نفسه، و یتخیّر فی تقدیم أیّهما شاء.[5]
علت عنوان این مسأله
این مسئله را چرا عنوان کرده است؟ یک توهمی است و آن اینکه اگر ذمه انسان بر صوم واجب مشغول باشد، صوم مستحبی باطل است، با وجود صوم واجب بر ذمه تطوع باطل است، یک چنین توهمی است، اگر این ولی هم ذمهاش مشغول به صلوات خودش است، نباید از طرف پدر نماز بخواند،از طرف پدر نماز خواندن مثل این میماند که انسان صومی داشته باشد، صوم مستحبی بگیرد،چون چنین توهمی در کار بوده، قیاس کرده صلات از پدر را به صوم مستحبی، ایشان در جواب میفرماید آنجه ما گفتیم در صوم مستحبی گفتیم، یعنی با وجود صوم واجب،نوبت به صوم مستحب نمیرسد، اما در صلات نگفتیم، مضافاً که اینها هردو واجب است، هم مال خودش واجب است و هم مال پدر واجب است، غایة ما فی الباب، یکی وجوبش ذاتی است،دیگری وجوبش عرض است.
« لا یمنع من الوجوب علی الولی، اشتغال ذمته بفوائته»،این جمله را بخاطر رد یک توهم گفت و آن اینکه مبادا کسی قیاس کند صلات عن المیّت را با صوم مستحبی.
المسألة المسأله الثالثة و العشرون: لا یجب علیه الفور فی القضا عن المیّت و إن کان أولی و أحوط.[6]
آیا کسی که نماز میت بر گردنش است، فوری است یا فوری نیست؟ این بر میگردد به مسئله قبلی،یعنی مسئله مواسعه و مضایقه، ما در نماز اصیل قائل به مواسعه شدیم تا چه رسد به واجب غیر اصیل، البته اولی و احوط این است که انسان زودتر بخواند.
المسألة الرابعة و العشرون: إذا مات الولی بعد المیّت و قبل أن یتمکن من القضاء ففی الانتقال إلی الأکبر بعد إشکال.[7]
مسئله این است که کسی مرده و دوتا پسر دارد،که یکی از آنها بزرگتر از دیگری است، قبل از آنکه پسر اکبر قضای نماز پدر را بخواند، از دنیا رفت و فوت نمود، آیا بر گردن پسر کوچک میآید یا نمیآید؟
نمیآید، چون نظیر و شبیه این مسئله را خواندیم و آن اینکه اگر پسر اکبر در حال حیات پدر بمیرد، آیا بر پسر دوم وجوب میآید یا نه؟
بحث سابق ما این بود که:« کان له ولدان، أکبر و أصغر»، پسر اکبر در حال حیات پدر مرده، الآن اصغر مانده، آیا بر گردن پسر اصغر میآید یا نه؟
نظیر این مسئله را خواندیم، اینجا همان مسئله است،منتها هردو بعد المیّت است.