< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

92/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قاعده «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن»
عرض کردیم بهترین دلیل این است که ما (بعد از بنای عقلا) به روایات تمسک کنیم، روایات ما چند طائفه است، طائفه اول مربوط است به کسی که صاحب دابه است و دابه هم جنایت می‌کند، البته جنایت دابه خودش حالاتی دارد،‌گاهی با دست هایش صورت می گیرد و گاهی با دوتا پا،‌گاهی به مقادیم بدنش و گاهی هم با سر انجام می‌گیرد.
‌در هر حال جنایت دابه یک حالت ندارد، خصوصاً اسب هنگامی که خشگین باشد، با دندانش به انسان حمله می‌کند.
بنابراین، جنایت دابه گاهی با «ید = دست» است،‌گاهی بالرجل است و گاهی بمقادیم بدن، و گاهی برأسه است.
صاحب دابه هم چهار حالت دارد،‌گاهی راکب است،‌گاهی قاعد است،‌گاهی سائق است و گاهی دابه واقف است،‌یعنی در حال حرکت نیست، در تمام این احوال صاحب دابه ضامن است،.
«إنّما الکلام » که آیا مطلقا ضامن است یا در صورتی که افراط و تفریط کند، ‌ما این را در کتاب دیات بحث کردیم که آیا مطلقا ضامن است یا در صورتی که تفریط کند؟
«علی ای حال» اجمالاً ضمان است،‌خواه بالیدین باشد، خواه بالرجلین، خواه بمقادیم البدن و خواه بالرأس صورت بگیرد، حالات صاحب دابه هم فرق نمی‌کند، یعنی فرق نمی‌کند که دابه واقف باشد، دابه در حال حرکت باشد، در حال حرکت هم گاهی راکب است،‌گاهی قاعد است و گاهی سائق، در همه اینها ضمان است، منتها اختلاف در مقدار ضمان است، مثلاً اگر راکب شد، ضامن دوتای پای دابه است، چون پشت سر را نمی‌بیند، سائق شد،‌ قائد هم ضامن دوتا پاست، سائق و کسی که پشت سر حیوان راه می‌رود، او رجل ها را ضامن است،‌ اگر بخواهیم تفصیلاً در این مسئله وارد بشویم باید به کتاب دیات بر گردیم.
بلی؛ اجمالاً روایات در اینجا متضافر بر ضمان است،‌درتمام حالات، یعنی راکباً، قائداً، سائقاً،‌واقفاً،‌ بیدها و رجلها و بمقادیم بدنها أو برأسها.
صحیحة الحلبی، عن أبی عبدالله(علیه السلام) أنّه سئل عن الرجل یمرّ علی طریق من طرق المسلمین فتصیب دابّته إنساناً برجلها، فقال: (( لیس علیه ما أصابت برجلها و لکن علیه ما أصابت بیدها، لأنّ رجلیها خلفه إن رکب، فإن کان قادبها فإنّه یملک بإذن الله یدها یضعها حیث یشاء )).[1]
یا راکب بوده و یا قائد بوده. من فقط یک روایت را آوردم، بقیه احادیث را خود ملاحظه کنید،‌در تمام حالات ضمان دارد‌، منتها راکب با قائد فرق می‌کند و هکذا بقیه با همدیگر فرق می‌کنند.
الطائفة الثانیة: ما ورد حول ما أفسدته البهیمة
اولی در مورد جنایت بود، ولی دومی در باره «أفسدته» است،‌ فرض کنید که من کسی گاو یا گوسفند و یا حیوان دیگری دارد که از طویله بیرون آمده و مزرعه دیگری را خراب کرده،‌ مثلاً مقداری را خورده و مقداری هم با پاهایش خراب کرده، آقایان می‌گویند اگر روز باشد صاحب مزرعه مسئول است و اگر شب باشد صاحب حیوان مسئول است.
اتفاقاً این مسئله در زمان داود و سلیمان هم مطرح شد، سوال کردند از بهیمه‌ کسی که مزرعه شخصی را خراب کرده، ظاهراً آنان نیز همین گونه جواب دادند، یعنی اگر افسادش روز باشد، صاحب بهیمه ضامن نیست،‌چون او نمی‌تواند بهمیه را بیست و چهار ساعت در طویله نگه دارد، فلذا باید صاحب مزرعه در روز نگهبان زراعت خود باشد،‌اما اگر شب باشد در اینجا صاحب بهیمه مسئول است، چون صاحب مزرعه نمی‌تواند شب هم بغل مزرعه‌اش باشد، صاحب بهمیه وظیفه دارد که حیوانش را در جایگاه خودش ببندد .
1: روی السکونی عن جعفر عن أبیه عن علیّ(ع) قال: « کان علیٌّ، لا یضمّن ما أفسدت البهائم نهارا، و یقول: علی صاحب الزرع حفظ زرعه، و کان یضمّن ما أفسدت البهائم لیلاً».[2]
این حدیث هم مطابق قاعده است، چون حیوان را در شب می‌بنندند نه در روز. این آدم که نبسته تقصیر کرده است،‌ روز حیوان را برای چرا رها می‌کنند.
و أنت إذا تفحّصت کتاب الدیات تجد فیه أبواباً عقدها الحر العاملی کلّها تدل علی الضمان نذکر عناوینها:
من پنج عنوان باب را گفته‌ام، باز تکرار می‌کنم که من احکام این ابواب را نمی‌خوانم، بلکه می‌خواهم اجمالاً بگویم که اتلاف سبب ضمان است،‌از این پنج تا، دوتای اول را باید حذف کنیم. چرا؟ چون بحث ما در اتلاف مال است نه انسان.
أ: باب من دفع إنسانا علی آخر فقتلا، ضمن دیتهما.
ب: باب من حفر بئراً فی طریق أو فی غیر ملکه، ضمن.
ج: باب من حمل علی رأسه شیئاً، ضمن ما یتلفه من نفس و غیرها.
ه: باب من أخرج میزاباً أو کنیفا أو نحوهما إلی الطریق ضمن ما یتلف بسببه، إلی غیر ذلک من الأبواب.[3]
شخصی، چوبی را در وسط راه کوبیده،‌دابه از اینجا رد شد و پایش شکست‌،این ‌آدم ضامن است، یا کسی ظرف ماست را بر سر نهاده و می‌خواهد جای برود، اتفاقاً بر چیزی اصابت کرد، این آدم ضامن است. یک آدمی است که ناودانش توی کوچه آمده، شب هم یخ بسته،‌ موقعی که می‌خواهد دابه را ببرد،‌ لیز خورده و مرده، صاحب خانه ضامن است‌، البته به شرط اینکه رسم نباشد، یک موقع رسم است، یعنی هر کس ناودان خود را به سوی کوچه نصب می‌کند، چنانچه سبب تلف مال کسی بشود، ضامن است.
این ابواب را که خواندیم،‌ نمی‌خواهیم احکام آنها را هم ذکر کنیم، فقط خواستیم گوشه بزنیم به این مطلب که روایات متضافر داریم که اسلام سبب ضمان است اجمالاً، اما اینکه چگونه ضامن است و کی ضامن است، تفریط شرط است، به این جهاتش کار نداریم.
بناء العقلاء
پس دلیل اول روایات شد و روایات هم دو طائفه بود که خواندیم، ما قبول کردیم که روایات دلیل است و در این روایات اتلاف اجمالاً سبب ضمان است،‌ ولی یک دلیل دیگر هم داریم بنام بنای عقلا، انسان در هر جای عالم برود و ‌در هر منطقه‌ای باشد و با هر فرهنگی که زندگی کند، اگر کسی، مال دیگری را تلف کند، او را ضامن می‌شمارند، حالا فرهنگش فرهنگ عربی باشد ایرانی باشد‌،غربی باشد یا شرقی، کأنّه از فطرت کمک می‌گیرد، این بنای عقلا در حقیقت الهام از فطرت است که اگر کسی به دیگری بی جهت ضرر بزند، قهراً ضرر زننده ضامن است،‌گاهی بسیاری بنای علقا ندای فطرت است، یعنی انسان از درون یک احساس می‌کند و این می‌شود بنای عقلا.
بعید نیست که ما بنای عقلا را دلیل بگیریم، منتها بنای عقلا دلیل لبی است ولذا در موارد شک نمی‌توانیم به بنای عقلا تمسک کنیم، از این جهت روایات را هم به عنوان دلیل ذکر کردیم تا دست ما در موارد مشکوک خالی نماند.
إنّ بناء العقلاء فی عامّة الحضارات، هو تضمین من أتلف مال الغیر بلا مجوز و لا مبرر، و علی القاعدة تدور رحی القضاء فی عامّة الشرائع و الملل، و علی هذا فالسیرة ممضاة لا غبار علیها، حتی یمکن أن یقال: إن تضمین الخاطئ أو العامد أمر فطری و أن العقلاء یصدرون بالحکم بالضمان عن قضاء الفطرة، و أن من اتلف مال الغیر قد ظلمه و تعدی علیه فعلیه أن یقوم بتعویضه عنه.
اجماع
گاهی دلیل چارمی هم آورده‌اند، یعنی اگر آیات را هم به عنوان دلیل بپذیریم، این دلیل چهارم می‌شود، ‌ولی آیات فقط حکم تکلیفی را می‌گوید، آیات،‌ روایات،‌بنای عقلا، دلیل چهارم اجماع است، ‌ولی اجماع در اینجا بی ارزش است. چرا؟ چون اجماع مدرکی است،‌ مسلماً آقایانی که مجمعین هستند، یا مدرک قرآنی دارند یا مدرک شان روایت است و یا بنای عقلا، ولذا این اجماع بی ارزش است فلذا از آن رد می‌شویم.
تطبیقات القاعدة
قال العلامة: کل فعل یحصل به التلف فهو موجب للضمان و إن لم یکن غصباً، کمن باشر الإتلاف لعین فقتل حیواناً مملوکا أو خرق الثوب أو لمنفعة کمن سکن الدار أو رکب الدابّة، و کالمسبّب (اسم فاعل) بأن یحفر بئراً فی غیر ملکه عدوانا، أو یطرح المعاثر فی الطرق.[4]
کلمه «معاثر» به چیز هایی می‌گویند که سبب لغزندگی می‌شود مانند پوست خربزه و امثالش.
فإتلاف العین و المنفعة أمر واضح لا یحتاج إلی التمثیل، إنّما الکلام فی الاتلاف بالسبب فنأتی ببعض الأمثلة:
1: لو فتح قفصاً عن طائر أو حل دابة، فذهبا، ضمنهما.
کسی در داخل قفس خود یک قناری یا پرنده دیگر دارد، من در قفس او را باز کردم،‌ قناری هم پرید و رفت، من در اینجا مسلماً ضامن هستم،‌چون من مسبب (اسم فاعل) هستم.
2: لو فتح القفص أو حلّ الدابة، فوقفا فجاء آخر فنفّرهما فالضّمان علی المنفِّرَ، لأن سببه أخصّ، فاختصّ به الضمان کالدافع مع الحافر. من در قفس را باز کردم،‌ قناری از آن بیرون آمد، یا طرف اسبش را بسته بود و من آن را باز کردم، شخص دیگر آمد از خود صدای در آورد که قناری از ترس پرید و اسب هم پا به فرار نهاد، آیا آنکس در قفس را باز کرده یا طناب اسب را باز کرده ضامن است یا آن دیگری که آنها را ترساند و سبب وحشت آنها شد؟ دومی ضامن است، یعنی آن کسی که آنها را ترساند.
3: لو وقع طائر إنسان علی جدار فنفَّره آخر فطار، لم یضمنه لأن تنفیره لم یکن سبب فواته، لأنّه کان ممتنعا قبل ذلک.
فرض کنید کبوتری در خانه کسی بود و آزاد هم بود، این کبوتر از خانه بیرون رفت و روی دیوار خانه نشست، ‌ولی یک نفر دیگر آمد و این کبوتر را فرار داد،‌آیا ضامن است یا نه؟ ضامن است، چون ممکن بود مالک با دون پاشیدن آن را پایین بیاورد،‌ اما همین که این آدم فرارش داد،‌ او ضامن است.
4: و لو رماه فقتله ضمنه، و لو کان فی داره لا مکان تنفیره بغیر قتله.
پرنده‌ای، در خانه مالک بود، ‌من به سوی تیر انداختم و او را کشتم،‌ اینجا مسلماً ضامن است، ولی بهتر این است که بگوییم کبوتر مردم در خانه من آمده، این دوتا راه داشت، یک راه فراری دادن، ‌راه دیگر تیر انداختن، چون فراری ندادیم و به سویش تیر انداختیم و او را کشتیم فلذا ضامن هستیم.
5: لو حلّ زقاَّ (مشک) فیه مائع فاندفق، ضمنه سواء خرج علی الحال أو علی التدریج.
مشکی پر از شیر یا ماست بود، درش هم بسته بود،‌ من در آن را باز کردم، محتوای آن کم کم و آرام آرام بیرون ریخت،‌در اینجا من ضامن هستم ولذا نمی‌توانم بگویم من فقط در مشک را باز کردم،
أما لو قلبته الریح أو زلزلة الأرض أو کان جامدا و اذابته الشمس، ففی الضمان إشکال من حیث حصول المباشرة و ضعف السبب، و لو قرّب آخر منه ناراً فأذابه، فسال، فالضمان علی المقرّب، فإن سببه اختص بحصول التلف عقیبه.
فرض کنید مشکی پر از شیر است و من درش را باز کردم، اما ایستاده بود و چیزی از آن نریخت،‌ ولی زلزله آمد و آن را وارونه کرد و تمام محتویاتش ریخت، آیا من در اینجا ضامن هستم یا نه؟ یا من موقعی که درش را باز کردم، ‌جامد بود، منتها آفتاب آمد و آن را آب کرد و تبدیل به مایع شد، بالآخرة یک عامل انسانی است و یک عامل طبیعی،‌ در اینجا من ضامن هستم یا نه؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo