< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حرمت اهانت به مقدسات اسلامی
مقدسات اسلامی ممکن است از جنبه های مختلف مورد بحث قرار گیرد، یعنی گاهی بحث در تعظیم و تکریم مقدسات اسلامی بحث می‌کنیم، و گاهی از اوقات بحث در اهانت آنهاست، ممکن است کسی اهانت نکند، اما تعظیم و ترفیع هم نکند، غرض اینکه این دو بحث را باید از هم جدا کرد‌، تعظیم واجب است در حالی که اهانت حرام می‌باشد، گاهی از اوقات اهانت به مرحله ارتداد می‌کشد، مثل اینکه کسی در کعبه یا در مسجد الحرام برود و حال آنکه محدث به حدث اکبر است، این مسلماً به ارتداد می‌کشد یا آنجا را آلوده کند.
باید این مسئله را از دو دیدگاه بررسی کنید، ‌گاهی مسئله تعظیم و گاهی مسئله اهانت، ما مسئله اهانت را مطرح کردیم وحال آنکه باید مسئله تعظیم هم مطرح شود
آیاتی که بر تعظییم دلالت می‌کرد خواندیم، آیه‌ای که دلالت بر اهانت کرد را هم خواندیم، مانند: «لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ».[1]
حلال نشمارید، یعنی آنها را مورد استخفاف قرار ندهید.
آیه‌ای که می‌خواهیم در اینجا از آن استفاده کنیم در سوره نور است : «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّي يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيتُونَةٍ لَا شَرْقِيةٍ وَلَا غَرْبِيةٍ يكَادُ زَيتُهَا يضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشَاءُ وَيضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ».[2]
خدا نور زمین و آسمان است، اینکه مراد از نور چیست؟ فعلاً به بحث ما ارتباط ندارد، آنچه که من از این آیه فهمیدم، مراد از این نور، نور تکوینی نیست که خدا آن را ایجاد کرده، بلکه مراد از این نور، نور هدایت است، به این معنا که خداوند تمام موجودات را آفریده و یکنوع هدایت هم کرده،« قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».[3]
گفت: «پروردگار ما همان کسي است که به هر موجودي، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت کرده است!»
او همان کسي است که هر چه را آفريد نيکو آفريد؛ و آفرينش انسان را از گل آغاز کرد.
به نظر من در اینجا که کلمه‌ نور آمده، یعنی خداوند هدایت گر کون است، چون یکی از خصائص نور هم هدایت است، بدون نور انسان نمی‌تواند در یک شب ظلمانی بدون نور مسیر خودش را پیدا کند، فلذا اگر قرآن می‌فرماید خدا نور آسمانها و زمین است، مراد از این نور هدایت گری خداست، نه اینکه خدا این عالم را آفریده، حکما غالباً این آیه چنین معنا می‌کنند، که ماهیات در دریای ظلمت بودند و خداوند آنها را به وسیله وجود نور بخشید، این درست است، ولی آیه ربطی به این معنا ندارد، چون بعداً‌ می‌فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ» تشبیه در این نیست که خداوند ایجاد کننده زمین و آسمان است، که در حقیقت با ایجادش به آسمان و زمین نور بخشیده، کما اینکه حکما فکر می‌کنند و می‌گویند ماهیات در ظلمت عدم به سر می‌بردند و به وسیله وجود نور پیدا کردند، این درست است،‌ولی آیه این را نمی‌گوید، آیه می‌فرماید هر موجودی را آفرید و آن را هدایت کرد،‌الذی أحسنه خلقه ثمّ هدی «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، یعنی خداوند هدایت گر کون است،‌ «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ» مشکات هم جای چراغ است، یعنی طاقچه‌ای که چراغ را در آنجا قرار می‌دادند «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ». مصباع هم فتیله‌ای است که می‌سوزد،‌اما این فتیله فتیله اگر بخواهد خوب بسوزد، باید شیشه بالا سرش باشد و الا دود می‌شود، اگر شیشه‌ای بالا سرش باشد، نور آن را به اطراف پخش می‌کند« مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّي يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيتُونَةٍ لَا شَرْقِيةٍ وَلَا غَرْبِيةٍ يكَادُ زَيتُهَا يضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشَاءُ وَيضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ».مانند یک ستاره درخشان می‌درخشد، «يكَادُ زَيتُهَا يضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ»، در زمان پیغمبر اکرم از روغن زیتون استفاده می‌کردند، هر چند نفت هم استخراج شده بود،‌ولی کم بود، این زیتون، زیتون خاص است، چنانچه الآن می‌گویند ما چند نوع بنزین داریم، بنزین هواپیما غیر از بنزین ماشین است، هر چه رقیق تر و صاف تر باشد، زود تر آتش می‌گیرد، ‌این زیتون مال یک درختی است که در وسط باغ رشد کرده،‌یعنی همیشه آفتاب بر آن تابیده، نه در شرق که فقط بخشی از روز را آفتاب می‌بیند و نه در غرب که باز هم بخشی از آفتاب را در روز می‌بیند «لَا شَرْقِيةٍ وَلَا غَرْبِيةٍ يكَادُ زَيتُهَا يضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشَاءُ وَيضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ»، بعد از این می‌فرماید: «فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».
باید توجه داشت که ««فِي بُيوتٍ» متعلق به مشکات است، این مشکات در خانه‌هاست، کدام مشکات است؟ قرآن، کدام مشکات است؟ پیغمبر اکرم، خانه‌ پیغمبر اکرم مشکات است و خودش چراغ، اطراف را روشن کرده، قرآن هم یک چراغی است که در خانه پیغمبر اکرم قرار گرفته، اطرافش را روشن کرده،‌این نور در حقیقت، عبارت است از قرآن، پیغمبر،‌ وحی، آنچه که مربوط به عالم بالاست، همه اینها «فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ.
مراد از بیوت چیست؟
این بیوت کدام بیوت است که « أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»؟ غالباً افرادی هستند که می‌خواهند بیوت را تفسیر به مسجد کنند، وهابی ها و وهابی منش ها بیوت را تفسیر به مسجد می‌کنند و حال‌ آنکه مسجد غیر از بیت است،‌در قرآن بیت داریم و مسجد، بیت غیر از مسجد است، لسان العرب بیت را اینگونه تعریف می‌کند و می‌گوید:« البیت مأوی الرجل» جایی که انسان در آنجا پناه می‌برد، روز کار می‌کند و خسته می‌شود، شب در آنجا پناه می‌برد، قهراً باید سقف داشته باشد،‌چون تا سقف نداشته باشد، مأوی نمی‌شود، چهار دیواری بیت نیست، بیت آن است که سقف داشته باشد، در حالی که در مسجد سقف شرط نیست، مسجد الحرام اصلاً سقف ندارد، بخش اعظمی از مسجد النبی سقف ندارد، در مسجد سقف شرط نیست و حال آنکه در بیت سقف از مقوّمات بیت است.
‌بنابراین بیوت را نباید به مسجد تفسیر و معنا کنیم، این کدام بیوت و خانه‌هاست؟ روایت می‌فرماید خانه‌های انبیا و اولیا، سیوطی در درالمنثور می‌گوید این آیه بر پیغمبر اکرم نازل شد، بعد از آنکه وحیش تمام شد، آیه را خواند، یک نفر یا رسول اللهً ما هذه البیوت؟ قال: بیوت الأنبیاء، ثمّ قام أبوبکر، فقال یا رسول الله! أهذا البیت منها (مشیراً إلی بیت علی و بیت فاطمه)؟ قال: «نعم،‌من أفاضلها».[4]
پس مراد از این بیوت، بیوت انبیا و اولیاست، مشعل و نور خدا که هدایت گر است،‌در این خانه‌هاست، دلیل من بر اینکه نمی‌شود بیوت را به مسجد تفسیر و معنا کرد، این است که بیوت حتماً‌ باید سقف داشته باشد، خدا می‌فرماید: اگر ما بخواهیم کافرها را در این دنیا متنعم می‌کنیم، حتی حاضریم سقف خانه های آنها را نقره قرار بدهیم، پلّکان شان را نقره قرار بدهیم، تا در این دنیا سیر و سیر بشوند و از آخرت حظی نداشته باشند، ولی این کار را نکردیم. چرا؟ چون ممکن است سبب گمراهی بعضی بشوند، معلوم می‌شود که خانه باید سقف داشته باشد.
«وَلَوْلَا أَنْ يكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيهَا يظْهَرُونَ».[5]
اگر (تمکن کفار از مواهب مادي) سبب نمي‌شد که همه مردم امت واحد (گمراهي) شوند، ما براي کساني که به (خداوند) رحمان کافر مي‌شدند خانه‌هايي قرار مي‌داديم با سقفهايي از نقره و نردبانهايي که از آن بالا روند.
خواستم کافر و مسلمان یکنواخت باشند،‌ اگر این نبود:« لَجَعَلْنَا لِمَنْ يكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيهَا يظْهَرُونَ»،‌هم سقف شان را فضه می‌کردیم و هم نردبان های شان را« وَمَعَارِجَ عَلَيهَا يظْهَرُونَ».
‌ برای اینکه یکنواخت بشوند، سقف مومن و کافر هردو یکسان شد، معلوم می‌ شود که بیت حتماً سقف می‌خواهد.
بنابراین،‌کسانی که می‌خواهند این آیه را به مساجد بزنند،‌ اینها دور از معنویت و دور از مقامات انبیا و اولیا هستند، یعنی مقامات انبیا و اولیا را نشناخته‌اند، این روایتی است که جناب سیوطی در در المنثور نقل می‌کند که پیغمبر فرمود مراد از این بیوت، بیوت انبیا و اولیاست، اما بیوت فاطمه و علی من افضالها.
علت سوال ابوبکر از پیغمبر چیست؟
منتها در اینجا پرسش به ذهن انسان می‌رسد که چطور ابوبکر این را سوال می‌کند و می‌گوید آیا خانه زهرا از همین هاست، این را سوال کرده، ولی موقع مرگش چند مطلب را مطرح کرد، یکی اینکه گفت ای کاش من سه چیز را انجام نمی‌دادم، فجائه را آتش نمی‌زدم، نمی‌سوزاندم، ای کاش بیت فاطمه را کشف نمی‌کردم،« لم أکشف بیت فاطمه»، این را خیلی ها از ابوبکر نقل کرده‌اند، با اینکه پیغمبر در جواب سوالش فرمود: خانه علی و فاطمه من افاضلها، ایشان کشف حرمت کرد، عبد الله بن مسعود می‌گوید موقع مرگ ابوبکر پهلویش رفتم، گفت ای کاش سه چیز را انجام نمی‌دادم، ای کاش سه چیز را انجام می‌دادم، ای کاش سه چیز را از پیغمبر اکرم سوال می‌کردم، یکی هم راجع به حکومت است که از پیغمبر سوال می‌کردم.
«فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ».
رفع در قرآن دو معنا دارد، سازندگی، در کجای قرآن رفع به معنای سازندگی آمده؟
«وَإِذْ يرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ».[6]
و (نيز به ياد آوريد) هنگامي را که ابراهيم و اسماعيل، پايه‌هاي خانه (کعبه) را بالا مي‌بردند، (و مي‌گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذير، که تو شنوا و دانايي!
گاهی رفع به معنای احترام و تکریم است، مراد در اینجا سازندگی نیست، چون بیوت موجود است، دومی است، مراد رفع قدرها و منزلتهاست و مکانتها،‌این بیوت باید محترم باشند، اگر می‌بینید که سگ در آنجا می‌گردد، او را از آنجا خارج کنید، نباید آنجا را تلبیث کنید و نباید به آنجا لگد بزنید‌، نباید به آنها بی احترامی کنید، این رفع به معنای ایجاد نیست، رفعش احترام و تکریمش است، بعد این بیوت مال کیست؟ خودش معنا می‌کند و می‌فرماید: «فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يخَافُونَ يوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ».[7]
مرداني که نه تجارت و نه معامله‌اي آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداي زکات غافل نمي‌کند؛ آنها از روزي مي‌ترسند که در آن، دلها و چشمها زير و رو مي‌شود.
بنا بر این حرم عسکریین (علیهما السلام) مصداق این آیه است، چون معبد امام عسکری بود و آن سردابی که در حرم عسکریین است، معبد حضرت بوده، هر خانه‌ای که معبد انبیا و اولیا باشد، خانه‌ای مرحوم علامه طباطبایی محترم است. چرا؟ چون در آنجا المیزان را نوشته است،‌المیزانی که برای ما آبرو و افتخار است، هم خودش در آنجا نماز شب می‌خواند و هم عبادت می‌کرد و هم این کتاب را در آنجا نوشته.
بنابراین، قرآن می‌گوید ترفیع کنید، از اینها احترام کنید، البته اختصاص به انبیا و اولیا ندارد،‌آنها مصداق اکمل هستند،‌خودش عموم دارد.
البته اینها مربوط به اکرام بود،‌حقش این بود که ما این بحث مان را دو بخش می‌کردیم،‌ یک بخش تکریم وتعظیم، دیگری هم بخش اهانت و استخفاف، تعظیمش یک بحث است،‌استخفافش هم یک بحث دیگر است. وقتی که عبد العزیز روی کار آمد، یعنی در سال1344 قمری، که الآن نود و یکسال است که اینها بر حرمین شریفین مسلط هستند، قبل از اینها همه بقیع گنبد و بارگاه داشت،‌فاطمه بنت اسد داشت، عباس داشت، همچنین صحابه مکرمی که در آنجا مدفون بودند، یکنوع دارای ساختمان محترمانه داشت، تخریب آنها استخفاف و اهانت است، آنها آمدند با یک حدیث استدلال کردند،‌این حدیث را مسلم در صحیح نقل می‌کند، آن این است علی می‌فرماید: أرسلنی رسول الله! قال لا تدع قبراً إلا سویّته،‌هنگامی که خواستند قبور ائمه (علیهم السلام) را خراب کنند، قاضی القضاة این حدیث را بر علمای مدینه خواند و از آنها امضا گرفت و گفت باید طبق این حدیث این مقابر خراب بشود.چرا؟ چون پیغمبر (علیه السلام) به علی فرمود: «ألا أبعثک علی شیء بعثنی الیک رسول الله، ما من قبر الا و قد سویّته» کلمه «سوّی» در لغت عرب دو جور است، ‌گاهی با حرف «با ء» متعدی می‌شود، گاهی بدون «باء»، اگر بدون باء متعدی شد، صفت خود شیء است، مانند: « وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا».[8]
و قسم به جان آدمي و آن کس که آن را (آفريده و) منظم ساخته،
در اینجا صفت خودش است، ولی ‌اگر با حرف «باء» متعدی شد، قیاسی می‌شود، «إذ نسوّیکم برب العالمین» در اینجا «الّا سویته» گفته، ‌این تسویه باید صفت خود قبر باشد‌، یعنی قبر را مساوی کن، که مانند پشت ماهی نباشد، «الا سویت»، اگر مرادش این است که با زمین یکسان باشد، باید بگوید:« الا سویته بالارض» این حدیث درست است،‌اما فرق است بین «سویته» و بین «سویته بالارض» سوی هذا بهذا، آنجا می‌گویند بهذا،‌ دوتا نخ را که مساوی کنند،‌می‌گویند:« سوی هذا بهذا»، اما آنجا که قیاسی نباشد، یعنی صفت خود شیء باشد، صاف باید باشد، معلوم می‌شود که قبر های آن زمان ناهموار بوده و فراز و نشیب داشته، پشت ماهی بوده، فلذا حضرت می‌فرماید حضرت آنها را صاف کن.
و العجب ثمّ العجب! ابن حجر به این معنا معتقد شده و می‌گوید چرا ما قبر ها را پشت ماهی می‌کنیم، می‌گوید چه کنیم اگر صاف کنیم، این شعار رافضه است،‌ما برای اینکه تابع رافضه نباشیم، قبر ها را باید پشت ماهی کنیم.
ادله دیگر داریم بر تکریم انبیاء و اولیاء و آن عبارت است از روایات.
روایات
1: ما ورد فی الکافی عن ابن عمار قال: قال أبو عبدالله (علیه السلام):« إذا رمیت الجمر فاشتر هدیک إن کان من البدن أو من البقر، و إلا فاجعل کبشاً سمیناً فحلاً، فإن لم تجد فموجوءاً من الضأن، فإن لم تجد فتیساً فحلاً- بز نر- فإن لم تجد فما تیسر علیک؛ فإن لم تجد فما تیسر علیک؛ و عظّم شعائر الله ».[9]
2: روی الکلینی باسناده عن الحسن بن محبوب عن أبی الصباح الکنانی قال:قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): أیما افضل، الإیمان أو الإسلام؟ إلی أن قال: فقال: «الإیمان، قال:قلت : فأوجدنی ذلک، قال: ما تقول فیمن أحدث فی المسجد الحرام متعمداً؟ قال:قلت: یضرب ضرباً شدیداً. قال:أصبت، فما تقول فیمن أحدث فی الکعبة متعمداً؟ قلت: یقتل، قال: أصبت، ألاتری أن الکعبة أفضل من المسجد؟».[10]
ما عرض کردیم که گاهی از اوقات به حد ارتداد می‌رسد، خلاصه باید درجه بندی کنیم، مادامی که به انکار اسلام، پیغمبر نرسد،‌حدش همان تعزیر است،‌مگر اینکه اهانت به جایی برسد که منجر به انکار خدا،‌خاتمیت و امثالش بشود.
3: روی الکلینی عن هشام بن سالم عن أبی عبدالله (علیه السلام) :« إنّ أمیر المؤمنین علیه السلام رأی قاصّاً (قصه گو، یعنی داستان جاهلیت را می‌گفت) فی المسجد فضربه بالدّرة و طرده».[11]
4: ما ورد فی أبواب أحکام الشعرة من حرمة إهانة المؤمن، حیث روی أبان بن تغلب عن أبی جعفر (علیه السلام) قال:« لما أسری بالنبی قال: یا ربّ، ما حال المؤمن عندک؟ قال: یا محمد من أهان لی ولیاً فقد بارزنی بالمحاریة و أنا اسرع شیء إلی نصرة أولیائی».[12]
5: روی الصدوق فی عیون الأخبار عن الرضا (علیه السلام) عن آبائه علیهم السلام قال: « قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من استذلّ مؤمناً أو حقّره لفقره و قلّة ذات یده، شهره الله یوم القیامة ثمّ یفضحه».[13]
الاستدلال بالعقل علی القاعدة
تا اینجا روایات را خواندیم، حالا می‌خواهیم دلیل عقلی را مورد بررسی قرار دهیم،‌چون عقل هم در اینجا حاکم است، عقل چه می‌گوید؟ عقل به ما می‌گوید خداوند در قرآنش فرموده که معالم دین، شعائر دین خدا، یعنی آنچه که ارتباط به دین خدا دارد،‌احترامش لازم است، من سوال می‌کنم، انبیا و اولیایی که فوت می‌کنند و مسلمانان قبور آنها را حفظ کرده‌اند، آیا این قبور را یکسان کردن، کوبیدن، حتی قبور آنها را در معرض گذر حیوانات نجس العین قرار دادن، صحیح است؟ هرگز، تمامی این کار ها بر خلاف دین خداست.
بنابراین، ما باید اثار اسلامی را حفظ کنیم.
قرآن می‌فرماید: بنی اسرائیل هنگامی که به جنگ می‌رفتند، ‌تابوت حضرت موسی را با خود می‌بردند، تابوت عبارت از صندوقی است که عصای موسی، انگشتر موسی و پیراهن موسی و کفش های حضرت موسی در میان آن بود، این تابوت را همراه خود در جنگ می‌بردند و با آن تبرک می‌جستند و همیشه پیروز بودند، اتفاقاً اینها در یکی از جنگ ها به علت سستی مغلوب شدند، فلذا دشمنان اینها تابوت را از آنها گرفتند، نبی آنها آمد و گفت اگر این بار بجگنید، شما پیروز می‌شوید و من قول می‌دهم که تابوت بر می‌گردد، تابوت محترم بوده، فقط در آنجا چاروق حضرت موسی و بعضی از وسائل حضرت موسی بوده، قرآن اینها را محترم می‌شمارند و حال آنکه وهابی ها می‌گویند این شرک است،‌چون تمسک به غیر خداست،‌تمسک به تابوت کردید، وقتی که از آنها سوال می‌کنیم که شرک چیست؟
از جواب عاجز می‌مانند، روزی کسی از یکی از این وهابی ها سوال کرد که: ما معنی الشرک؟ قال: التقرب بغیر الله، هر کس به غیر خدا وابسته بشود، در جواب او گفتیم که اگر معنای شرک این باشد، اصلاً موحدی در روی زمین پیدا نمی‌شود. چرا؟ چون هر کسی به دیگری تعلق دارد، تلمیذ به استاد تعلق دارد، سرباز به فرمانده و هکذا و هکذا. همه از یک دیگر طلب کمک می‌کنند.
خلاصه اینها یک معنای کجی از شرک ارائه می‌دهند که همه توسل ها بشود شرک.



[4] تفسیر الدر المنثور، سیوطی، ج6، ص203.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo