درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/02/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ترک سجدتین در یک نماز
بحث ما در مسئله سوم است و گفتیم اگر فردی بداند دو سجده از یک نماز از او فوت شده، آنهم بعد از آنکه از نماز فارغ شده، مسلماً اگر این دو سجده از یک رکعت باشد، نمازش باطل است چون ترک رکن باعث بطلان نماز میشود،
اما اگر یقین دارد که دو سجده از دو رکعت از او فوت شده.
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید میفرماید این آدم که بعد از نماز یک چنین حالتی برایش دست داده، دوتا سجده را قضا میکند، بعداً هم سجده سهو میکند، یعنی دوتا سجده را قضا میکند بعداً هم سجده سهو انجام میدهد.
اما محققینی که در عروه حاشیه زدهاند، یکجا را استثنا میکنند،میگویند اگر این دو سجده مربوط به رکعت اول و دوم باشد، یا دوم و سوم باشد، حق با شماست، یعنی هردو سجده را قضا میکند و سپس سجده سهو را انجام میدهد. اما اگر بداند یکی از این سجده ها مربوط به رکعت اخیر است، اینجا نباید هردو سجده را قضا کند، باید سجده رکعت اخیر را قضا کند، تشهد بخواند، سلام را بهم بگوید، بعداً سجده دوم را قضا کند، بعداً هم سجده سهو نماید.
تفاوت در این است که مرحوم سید فرق نمیگذارد، بلکه مطلقا میگوید دو سجده را قضا میکند، اما معلقین و محشین عروه میگویند اگر مربوط به رکعات قبلی باشد،حق با سید است و اما اگر یکی از این سجده ها مربوط به رکعت اخیر باشد، باید اول سجده اخیر را قضا کند، تشهد را بخواند و سلام را هم بدهد، بعداً سجده دوم را قضا کند و بعداً هم سجده سهو را انجام بدهد، این دو مطلب مبنایش چیست؟ چرا سید میگوید هردو را قضا کند، بعداً سجده سهو را انجام بدهد، اما برخی از معلقین و محشین عروه میگوید، اول باید سجده اول را که مال رکعت اخیر است جلو بیندازد،تشهد را هم بخواند بعد سجده دوم را قضا کند و بعد سجده سهو را انجام بدهد؟
مبتنی بودن مسأله بر یک فرع فقهی
این مسئله مبنی بر یک فرع فقهی است که در فقه هست، آیا مطلق السلام مخرج است، یعنی هر کس گفت : «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» این مخرج است هر چند فی غیر محله؟ یا سلام در صورتی مخرج است که وقع فی محله؟
گروهی ادعای اطلاق می کند و میگویند هر سلامی مخرج است، این آدم که سلام نماز را گفته ولو سجده رکعت اخیر را انجام نداده، سلامش بی جاست. چرا؟ چون هنوز سجده اخیر را بجای نیاورده و سلام گفته، سلام مطلقا مخرج است، این آدم خرج عن السلام، بعداً چه اشکال دارد که دو سجده را با هم بیاورد و سپس سجده سهو را انجام بدهد.
عدهای میگویند هر سلام مخرج نیست، سلامی مخرج است که وقع فی محله و سلام این آدم لم یکن فی محله، پس محل سجده اخیر باقی است، هنوز از نماز بیرون نیامده،سلام این آدم سلام بی جا و بی محل بوده، چون هنوز از نماز بیرون نیامده، اول باید سجده اخیر را بجای بیاورد، بعداً تشهد بخواند و بعدا سجده سهو را بجای بیاورد.
تمام نزاع مبتنی بر این است که: هل المخرج مطلق السلام و إن کان فی غیر محله؟ یا اینکه سلامی مخرج است وقع فی محله؟ باید ببینیم که از روایت چه استفاده میشود.
روایت
استدل للقول الأول، أی کونه مخرجاً فی کل حال و إن لم یقع فی آخر الصلاة بصحح الحلبی، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام):«کلّ ما ذکرت الله عزّ و جلّ به و النبی صلّی الله علیه و آله فهو من الصلاة و إن قلت: السلام علینا و علی عباد الله الصالحین فقد انصرفت».[1]
فإطلاقه یعم المقام.
ولی همان گونه که آقایان میگویند:« القرآن یفسّر بعضه بعضاً»، روایات هم:« بعضهم یفسّر بعضاً» این روایت حلبی خیال میکنیم که اطلاق دارد، یعنی هم تشهد اول را میگوید و هم تشهد اخیر را، اما به بعضی از روایات که نگاه میکنیم، حضرت میخواهد تشهد اول را بگوید، آقایان اهل سنت هنگامی که سر از سجده دوم رکعت دوم بر میدارند، سلام میدهند، بعد تشهد خود شان را میخوانند، حضرت این را میگوید، یعنی اهل سنت که در نماز شان در رکعت دوم سلام میکنند و میگویند:« السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» اینها از نماز خارج شدهاند، آن رکعات بعدی، به این رکعات قبلی متصل نخواهد شد، نظر حضرت رد فتوای اهل سنت است، آنها در تشهد اول حتی در تشهد دوم، اول سلام میدهند، بعداً تشهد را میخوانند و حال آنکه ما اول تشهد را می خوانیم و سپس سلام میدهیم، بعد آن تشهد خاص خود شان را می خوانند که در بعضی از روایات ما هم آمده است، حضرت میفرماید اینها که سلام میدهند، از نماز در آمدهاند، پس ارتباطی به رکعت اخیر ندارد، این روایت ناظر است به رکعت دوم، روایت حلبی ولو به ظاهر انسان خیال میکند که هم تشهد اول را میگیرد و هم تشهد دوم را، اما با توجه به روایت ابی کهمس که الآن میخوانیم، این ناظر است به تشهد دوم که آنها (اهل سنت) با گفتن تشهد السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، از نماز خارج می شوند، دیگر آن دو رکعت نمیچسبد، نظرش تشهد اول است نه تشهد دوم.
و لکن دراسة الروایات الواردة فی هذا المقام تدلّ علی أن المقصود هو ردّ ما راج بین أهل السنة من ذکر «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» فی التشهد الأول و حاصل الردّ أنّه کلام آدمی یخرج المصلّی عن الصلاة مع أنّه فی أثنائها.
و یدل علی ذلک روایت أبی کهمس عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرّکعتین الأولتین إذا جلست فیها للتشهد فقلت و أنا جالس: السلام علیک أیّها النبی و رحمة الله و برکاته، انصراف هو؟ قال:« لا، و لکن إذا قلت: السلام علینا و علی عباد الله الصالحین فهو انصراف».[2]
این قرینه است که آن روایت حلبی که میگوید: « السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» انصراف است و گفتید اطلاق دارد، چه با جا و چه بی جا، اصلاً روایت او ناظر به رکعت اخیر نیست تا بگویید سلام بی جا و چه بگوییم سلام با جا، طرف میگوید آن روایت حلبی رکعت تشهد دوم را میگیرد، میگوید سلام مخرج است، اطلاق دارد هم سلام با جا را می گیرد و هم سلام بی جا را شامل است.
ما میگوییم اصلاً روایت حلبی مربوط به تشهد اول است، کار به تشهد دوم ندارد تا شما اخذ به اطلاق بکنید و بگویید خواه سلامش با جا باشد یا سلامش بی جا. که در ما نحن فیه سلامش بی جاست.
مستدل میخواست بگوید که مطلق التسلیم مخرج است ولذا میگفت لازم نیست که سجده رکعت اخیر را اول بیاوری، هردو سجده را با هم بیاور. چرا؟ لأنّ السلام مخرج، حضرت فرمود:« السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» مخرج است.
ما میگوییم اصلاً استدلال شما موضوع ندارد، روایتی که میگوید: « السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» مخرج، ناظر به تشهد دوم نیست، ناظر به تشهد اول است که اهل سنت میگویند، حضرت میفرماید این بنده های خدا در اثنای نماز هستند ولی از نماز میآیند بیرون، بنابراین، روایت حلبی ناظر به تشهد دوم نیست تا اخذ به اطلاق کنید و بگویید سواء کان سلامه فی محله أو فی غیر محله.
فتقیید محل التسلیم بالتشهد الأوّل ثمّ الاقتصار بقوله: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» دون أن یذکر التسلیم الآخر أعنی «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته- اهل سنت این را در تشهد اول نمیگویند، در تشهد دوم میگویند-» مع أنّه مخرج بالإجماع، شاهدان علی أنّ محل السؤال و الجواب حتی فی صحیحة الحلبی هو التشهد الأول فإطلاقه ناظر إلی هذه الصورة لا مطلقا.
بنا بر این دلیل نداریم که این آدم از نماز خارج شده، بلکه در اثنای نماز است،دلیل این آدم اطلاق روایت حلبی بود. بله، اگر روایت حلبی تشهد دوم را میگرفت، اطلاقش درست بود،اما روایت حلبی تشهد دوم را نمیگیرد، فقط تشهد اول را میگیرد. چرا؟ الرّوایات یفسّر بعضهم بعضاً کما أنّ القرآن یفسّر بعضه بعضاً.
و یشهد أیضاً علی ما ذکرنا روایة میسر بن عبدالعزیز عن أبی جعفر(علیه السلام) قال:«شیئان یَفسد الناس بهما صلاتهم».
1: قوله لرجل: تبارک اسمک، و تعالی جدّک و لا إله غیرک، و إنما هو شیء قالته الجن بجهالة فحکی الله عنهم.
ما هنگامی که سر اررکوع بر میداریم، میگوییم: « الحمد لله ربّ العالمین» یا میگوییم: « سمع الله لمن حمده»، ولی اهل سنت میگویند:تبارک اسمک و تعالی جدّک و لا إله غیرک. حضرت میفرماید با این کار شان از نماز بیرون میآیند. چرا؟ چون کلام آدمی است. در سوره مبارکه جن این آیه آمده است:« وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا ».[3]
و اينکه بلند است مقام باعظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نکرده است!
جد در اینجا به معنای عظمت است، قرآن این را از زبان اهل جن نقل میکند، معنایش امضا نیست.
2: و قول الرّجل: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در کدام رکعت؟ در رکعت اول، و الا در رکعت دوم ما هم میگوییم».[4]
و مع هذه القرائن و الشواهد لا یبقی و ثوق لإطلاق صحیحة الحلبی فالأولی التفصیل بین إتیان المنافی قبل التذکر أو بعده. فعلی الأول فیقضی کما فی المتن و علی الثانی یتدارک السجدة المنسیة ثم یتشهد و یسلم ثم یقضی السجدة الأخیرة.
پس اول سجده رکعت اخیر را قضا کند، تشهد را بگوید، چون هنوز از نماز خارج نشده، در محل است، فقط تشهد را بگوید و سجده را بیاورد،بعداً سجده دوم،بعداً سجده سهو را انجام بدهد.
اما اگر منافی را بجای آورده باشد، فرض کنید پشت به قبله کرده، در اینجا فرق نمیکند که هردو را با هم بیاورد یا جدا بیاورد. چرا؟ لأنّه خرج من الصلاة، پشت به قبله که کرد،خرج من الصلاة. و نماز هم باطل نیست، چون دو سجد مال یک رکعت نیست، بلکه مال دو رکعت است، بنابراین، فرق نمیکند که با هم بیاورد یا جدا از هم.
المسألة الرابعة
إذا کان فی الرکعة الرابعة مثلاً و شک أنّ فی أن شکه السابق – بین الإثنین و الثلاث- کان قبل إکمال السجدتین أو بعدهما، بنی علی الثانی کما أنّه کذلک إذا شک بعد الصلاة.
فرض کنید که این آدم شک کرده بین د و رکعت و سه رکعت، و بنا را هم بر سه گذاشته. چرا؟ چون إذا شککت فابن علی الأکثر. فلذا بلند شد و شروع کرد به تسبحات اربعه خواندن، سپس دچار شک شد که آیا شک من قبل از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین؟ چون اگر قبل از اکمال سجدتین باشد، نمازش باطل است. چرا؟ چون اولتین شک بردار نیست، ابتدا که شک کرد بنا را بر اکثر گذاشت، توجه نداشت که آیا این شکش قبل از اکمال سجدتین است یا بعد از اکمال سجدتین، فلذا بنا را بر اکثر گذاشت و بلند شد برای رکعت چهارم و شروع کرد به خواندن تسبیحات اربعة، سپس شک کرد که آیان شک قبلی من قبل از اکمال سجدتین بود، پس نماز من باطل است یا بعد از اکمال سجدتین بود، پس نماز من درست است؟
در اینجا دو حالت دارد، گاهی این شک در اثنای نماز است، گاهی این شک بعد از نماز است، شک بعد از نماز را در جلسه آینده بحث میکنیم، فعلاً بحث ما در اثنای نماز است، در اثنای نماز که این آدم شک کرد و بنا را بر اکثر نهاد و سپس شک کرد که آیا این شک قبلی من قبل از اکمال سجدتین بود و من بی خود بنا را بر اکثر نهادم و حقش بود که من نماز را رها کنم، یا شک قبلی من بعد از اکمال سجدتین بود و بنای من درست بود و نماز من هم درست؟ دیدگاه صاحب عروة.
مرحوم سید میگوید بنا را بر صحت می گذارد و میگوید:« انشاء الله» شک من بعد از اکمال سجدتین بود، بنا را بر صحت میگذارد و نماز را بدون اشکال و بدون دل واپسی تمام میکند.
إذا کان فی الرکعة الرابعة مثلاً و شک أنّ فی أن شکه السابق – بین الإثنین و الثلاث- کان قبل إکمال السجدتین أو بعدهما، بنی علی الثانی کما أنّه کذلک إذا شک بعد الصلاة.
دلیل مسأله
این متن مسئله بود، حال باید سراغ دلیلش برویم که دلیلش چیست؟
نظریه امام خمینی (قدّس سرّه)
مرحوم امام در حاشیه عروة میفرماید این نماز قابل علاج نیست، احتیاط کند، عمل به شک کند و نماز را به همین حالت ادامه بدهد، بعداً اعاده کند، خلاصه ایشان میفرماید این نماز قابل اصلاح نیست، یعنی یقین ندارد، احتیاط کند و میگوید هم عمل کند به وظیفه شک و نماز را تمام کند، بعداً اعاده کند.
اما غیر ایشان غالباً همان حرف سید را میزنند و میگویند این نماز قابل اصلاح است، اینها از دو راه وارد شدهاند:
الطریق الأول: الإستصحاب
الطریق الثانی: قاعدة التجاوز
بررسی استصحاب
شک میکنم که آیا شک من قبل از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین؟ استصحاب عدم میکنم و میگویم اصل این است که شک من بعد از اکمال سجدتین بود، یعنی تا آن زمان شک نکردم.
اشکال اول
ولی این دوتا اشکال دارد، اشکال اول این است که این اصل شما مثبت است، استصحاب عدم شک، شک نکردم تا اکمال سجدتین، لا یثبت تأخر الشک عن السجدتین، باید تاخر را ثابت کند، شما میگویید شک نکردم و این عدم شک من ادامه داشت تا اکمال سجدتین، عقل میگوید وقتی تا اکمال سجدتین شک نکردی، پس شک شما متاخر است و استصحاب لازم عقلی را ثابت نمیکند.
جواب
ما از این جواب دادیم، این مسئله را که شیخ آورده و گفته اصل مثبت حجت نیست، خیلی سخت گیری کرده، بعضی از جاها لوازم عقلی روشن است، یعنی در حقیقت عرف فرق نمیگذارد بین مستصحب و بین آن لوازم، وقتی که شما میگویید شک نکردم و این عدم شک همچنان ادامه داشت تا اکمال سجدتین، عرف میگوید بعد از سجدتین شک کردی، تاخر الشک بعد السجدتین، تاخر هر چند امر لازم است، اما چون از لوازم ظاهره است در این گونه موارد اصل مثبت حجت است، خود شیخ هم در فرائد استثنا کرده مگر آن لوازم عقلی که از لوازم ظاهرة باشد و روشن باشد به گونهای که عرف نپسندد و بگوید شک نکردم تا اکمال سجدتین، اما تاخر،یعنی اینکه شک نکردی تا اکمال سجدتین،یعنی چه؟ یعنی الشک متاخر، بنا براین، تاخر هر چند لازم عقلی است، اما چون از لوازم جلیه است، فلذا استصحاب لوازم جلیه را ثابت میکند.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که شما باید این نماز را کامل کنید، شک نکردم و این عدم شک همچنان ادامه داشت تا بعد از اکمال سجدتین، شک من متاخر بود،دلیل بر اینکه نماز احتیاط بخوانی چرا؟ شما باید برای نماز احتیاط هم دلیلی داشته باشی،این نماز صلات احتیاط می خواهد، چون شک بین سه و دو کردی و بنا را بر ثلاث گذاشتی، این نماز سوم بود و بلند شدی برای رکعت چهارم و باید یک رکعت نماز احتیاط هم بخواند، این دلیلش چیه؟
دلیلش همان است که کراراً گفتیم و آن اینکه استصحاب موضوعی، موضوع ساز است برای دلیل اجتهادی، همیشه اصل موضوعی نوکر دلیل اجتهادی است، من شکّ بعد اکمال السجدتین،این صغراست برای کبرایی که در صحیحه زرارة است، در صحیحه زراره میگوید اگر بین اثنین و ثلاثه شک کردی، بنا را بر ثلاث بگذار، بعداً رکعت چهارم را بیاور وبعداً یک رکعت نماز احتیاط را انجام بده.
بنابراین، تنها استصحاب کافی نیست، استصحاب موضوع ساز است برای قاعده کلی، و ما در علم اصول در تمام دوره ها گفتهایم که اصل موضوعی کارهای نیست، کارش نوکری دلیل اجتهادی است.
فإن قلت: إنّ الأصل لا یثبت تأخر الشک إلی إکمال السجدتین إلّا علی القول بالأصل المثبت.
قلت: إنّ التأخر لما کان من اللوازم الواضحة للأصل المذکور فیثبت به.
فإن قلت: إنّ غایة ما یترتب علی الأصل هو صحة ما أتی به من الصلاة، و أمّا وجوب صلاة الاحتیاط فلا یثبت به.
قلت: إذا ثبت بالأصل أنّ شکّه بینهما کان بعد الإکمال یکون المورد موضوعاً لدلیل الإجتهادی و هو أنّ من شک بین الثلاث و الأربع بعد الإکمال یبنی علی الأکثر ثمّ یصلّی رکعة احتیاطاً، ففی صحیح زرارة عن أحدهما علیهما السلام قلت له: رجل لم یدر إثنین صلّی أم ثلاثاً؟ فقال: «إنّ دخله الشک بعد دخوله فی الثالثة مضی فی الثانیة، ثمّ صلّی الأخری و لا شیء علیه و یسلّم».[5]
قوله (علیه السلام): مضی فی الثالثه، أی أتمّه برکعة رابعة. ثمّ صلّی الأخری،« ثمّ» دلیل بر این است که مراد از این صلات أخری، صلات احتیاط است، چون اگر مراد رکعت چهارم بود، نمیفرمود: ثمّ صلّی الأخری.
بنا براین، ما توانستیم این نماز را با استصحاب درست کنیم، در جلسه آینده خواهیم گفت که کسانی هم هستند که میخواهند با قاعده تجاوز درست کنند.
بحث ما در مسئله سوم است و گفتیم اگر فردی بداند دو سجده از یک نماز از او فوت شده، آنهم بعد از آنکه از نماز فارغ شده، مسلماً اگر این دو سجده از یک رکعت باشد، نمازش باطل است چون ترک رکن باعث بطلان نماز میشود،
اما اگر یقین دارد که دو سجده از دو رکعت از او فوت شده.
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید میفرماید این آدم که بعد از نماز یک چنین حالتی برایش دست داده، دوتا سجده را قضا میکند، بعداً هم سجده سهو میکند، یعنی دوتا سجده را قضا میکند بعداً هم سجده سهو انجام میدهد.
اما محققینی که در عروه حاشیه زدهاند، یکجا را استثنا میکنند،میگویند اگر این دو سجده مربوط به رکعت اول و دوم باشد، یا دوم و سوم باشد، حق با شماست، یعنی هردو سجده را قضا میکند و سپس سجده سهو را انجام میدهد. اما اگر بداند یکی از این سجده ها مربوط به رکعت اخیر است، اینجا نباید هردو سجده را قضا کند، باید سجده رکعت اخیر را قضا کند، تشهد بخواند، سلام را بهم بگوید، بعداً سجده دوم را قضا کند، بعداً هم سجده سهو نماید.
تفاوت در این است که مرحوم سید فرق نمیگذارد، بلکه مطلقا میگوید دو سجده را قضا میکند، اما معلقین و محشین عروه میگویند اگر مربوط به رکعات قبلی باشد،حق با سید است و اما اگر یکی از این سجده ها مربوط به رکعت اخیر باشد، باید اول سجده اخیر را قضا کند، تشهد را بخواند و سلام را هم بدهد، بعداً سجده دوم را قضا کند و بعداً هم سجده سهو را انجام بدهد، این دو مطلب مبنایش چیست؟ چرا سید میگوید هردو را قضا کند، بعداً سجده سهو را انجام بدهد، اما برخی از معلقین و محشین عروه میگوید، اول باید سجده اول را که مال رکعت اخیر است جلو بیندازد،تشهد را هم بخواند بعد سجده دوم را قضا کند و بعد سجده سهو را انجام بدهد؟
مبتنی بودن مسأله بر یک فرع فقهی
این مسئله مبنی بر یک فرع فقهی است که در فقه هست، آیا مطلق السلام مخرج است، یعنی هر کس گفت : «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» این مخرج است هر چند فی غیر محله؟ یا سلام در صورتی مخرج است که وقع فی محله؟
گروهی ادعای اطلاق می کند و میگویند هر سلامی مخرج است، این آدم که سلام نماز را گفته ولو سجده رکعت اخیر را انجام نداده، سلامش بی جاست. چرا؟ چون هنوز سجده اخیر را بجای نیاورده و سلام گفته، سلام مطلقا مخرج است، این آدم خرج عن السلام، بعداً چه اشکال دارد که دو سجده را با هم بیاورد و سپس سجده سهو را انجام بدهد.
عدهای میگویند هر سلام مخرج نیست، سلامی مخرج است که وقع فی محله و سلام این آدم لم یکن فی محله، پس محل سجده اخیر باقی است، هنوز از نماز بیرون نیامده،سلام این آدم سلام بی جا و بی محل بوده، چون هنوز از نماز بیرون نیامده، اول باید سجده اخیر را بجای بیاورد، بعداً تشهد بخواند و بعدا سجده سهو را بجای بیاورد.
تمام نزاع مبتنی بر این است که: هل المخرج مطلق السلام و إن کان فی غیر محله؟ یا اینکه سلامی مخرج است وقع فی محله؟ باید ببینیم که از روایت چه استفاده میشود.
روایت
استدل للقول الأول، أی کونه مخرجاً فی کل حال و إن لم یقع فی آخر الصلاة بصحح الحلبی، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام):«کلّ ما ذکرت الله عزّ و جلّ به و النبی صلّی الله علیه و آله فهو من الصلاة و إن قلت: السلام علینا و علی عباد الله الصالحین فقد انصرفت».[1]
فإطلاقه یعم المقام.
ولی همان گونه که آقایان میگویند:« القرآن یفسّر بعضه بعضاً»، روایات هم:« بعضهم یفسّر بعضاً» این روایت حلبی خیال میکنیم که اطلاق دارد، یعنی هم تشهد اول را میگوید و هم تشهد اخیر را، اما به بعضی از روایات که نگاه میکنیم، حضرت میخواهد تشهد اول را بگوید، آقایان اهل سنت هنگامی که سر از سجده دوم رکعت دوم بر میدارند، سلام میدهند، بعد تشهد خود شان را میخوانند، حضرت این را میگوید، یعنی اهل سنت که در نماز شان در رکعت دوم سلام میکنند و میگویند:« السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» اینها از نماز خارج شدهاند، آن رکعات بعدی، به این رکعات قبلی متصل نخواهد شد، نظر حضرت رد فتوای اهل سنت است، آنها در تشهد اول حتی در تشهد دوم، اول سلام میدهند، بعداً تشهد را میخوانند و حال آنکه ما اول تشهد را می خوانیم و سپس سلام میدهیم، بعد آن تشهد خاص خود شان را می خوانند که در بعضی از روایات ما هم آمده است، حضرت میفرماید اینها که سلام میدهند، از نماز در آمدهاند، پس ارتباطی به رکعت اخیر ندارد، این روایت ناظر است به رکعت دوم، روایت حلبی ولو به ظاهر انسان خیال میکند که هم تشهد اول را میگیرد و هم تشهد دوم را، اما با توجه به روایت ابی کهمس که الآن میخوانیم، این ناظر است به تشهد دوم که آنها (اهل سنت) با گفتن تشهد السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، از نماز خارج می شوند، دیگر آن دو رکعت نمیچسبد، نظرش تشهد اول است نه تشهد دوم.
و لکن دراسة الروایات الواردة فی هذا المقام تدلّ علی أن المقصود هو ردّ ما راج بین أهل السنة من ذکر «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» فی التشهد الأول و حاصل الردّ أنّه کلام آدمی یخرج المصلّی عن الصلاة مع أنّه فی أثنائها.
و یدل علی ذلک روایت أبی کهمس عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرّکعتین الأولتین إذا جلست فیها للتشهد فقلت و أنا جالس: السلام علیک أیّها النبی و رحمة الله و برکاته، انصراف هو؟ قال:« لا، و لکن إذا قلت: السلام علینا و علی عباد الله الصالحین فهو انصراف».[2]
این قرینه است که آن روایت حلبی که میگوید: « السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» انصراف است و گفتید اطلاق دارد، چه با جا و چه بی جا، اصلاً روایت او ناظر به رکعت اخیر نیست تا بگویید سلام بی جا و چه بگوییم سلام با جا، طرف میگوید آن روایت حلبی رکعت تشهد دوم را میگیرد، میگوید سلام مخرج است، اطلاق دارد هم سلام با جا را می گیرد و هم سلام بی جا را شامل است.
ما میگوییم اصلاً روایت حلبی مربوط به تشهد اول است، کار به تشهد دوم ندارد تا شما اخذ به اطلاق بکنید و بگویید خواه سلامش با جا باشد یا سلامش بی جا. که در ما نحن فیه سلامش بی جاست.
مستدل میخواست بگوید که مطلق التسلیم مخرج است ولذا میگفت لازم نیست که سجده رکعت اخیر را اول بیاوری، هردو سجده را با هم بیاور. چرا؟ لأنّ السلام مخرج، حضرت فرمود:« السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» مخرج است.
ما میگوییم اصلاً استدلال شما موضوع ندارد، روایتی که میگوید: « السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» مخرج، ناظر به تشهد دوم نیست، ناظر به تشهد اول است که اهل سنت میگویند، حضرت میفرماید این بنده های خدا در اثنای نماز هستند ولی از نماز میآیند بیرون، بنابراین، روایت حلبی ناظر به تشهد دوم نیست تا اخذ به اطلاق کنید و بگویید سواء کان سلامه فی محله أو فی غیر محله.
فتقیید محل التسلیم بالتشهد الأوّل ثمّ الاقتصار بقوله: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» دون أن یذکر التسلیم الآخر أعنی «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته- اهل سنت این را در تشهد اول نمیگویند، در تشهد دوم میگویند-» مع أنّه مخرج بالإجماع، شاهدان علی أنّ محل السؤال و الجواب حتی فی صحیحة الحلبی هو التشهد الأول فإطلاقه ناظر إلی هذه الصورة لا مطلقا.
بنا بر این دلیل نداریم که این آدم از نماز خارج شده، بلکه در اثنای نماز است،دلیل این آدم اطلاق روایت حلبی بود. بله، اگر روایت حلبی تشهد دوم را میگرفت، اطلاقش درست بود،اما روایت حلبی تشهد دوم را نمیگیرد، فقط تشهد اول را میگیرد. چرا؟ الرّوایات یفسّر بعضهم بعضاً کما أنّ القرآن یفسّر بعضه بعضاً.
و یشهد أیضاً علی ما ذکرنا روایة میسر بن عبدالعزیز عن أبی جعفر(علیه السلام) قال:«شیئان یَفسد الناس بهما صلاتهم».
1: قوله لرجل: تبارک اسمک، و تعالی جدّک و لا إله غیرک، و إنما هو شیء قالته الجن بجهالة فحکی الله عنهم.
ما هنگامی که سر اررکوع بر میداریم، میگوییم: « الحمد لله ربّ العالمین» یا میگوییم: « سمع الله لمن حمده»، ولی اهل سنت میگویند:تبارک اسمک و تعالی جدّک و لا إله غیرک. حضرت میفرماید با این کار شان از نماز بیرون میآیند. چرا؟ چون کلام آدمی است. در سوره مبارکه جن این آیه آمده است:« وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا ».[3]
و اينکه بلند است مقام باعظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نکرده است!
جد در اینجا به معنای عظمت است، قرآن این را از زبان اهل جن نقل میکند، معنایش امضا نیست.
2: و قول الرّجل: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در کدام رکعت؟ در رکعت اول، و الا در رکعت دوم ما هم میگوییم».[4]
و مع هذه القرائن و الشواهد لا یبقی و ثوق لإطلاق صحیحة الحلبی فالأولی التفصیل بین إتیان المنافی قبل التذکر أو بعده. فعلی الأول فیقضی کما فی المتن و علی الثانی یتدارک السجدة المنسیة ثم یتشهد و یسلم ثم یقضی السجدة الأخیرة.
پس اول سجده رکعت اخیر را قضا کند، تشهد را بگوید، چون هنوز از نماز خارج نشده، در محل است، فقط تشهد را بگوید و سجده را بیاورد،بعداً سجده دوم،بعداً سجده سهو را انجام بدهد.
اما اگر منافی را بجای آورده باشد، فرض کنید پشت به قبله کرده، در اینجا فرق نمیکند که هردو را با هم بیاورد یا جدا بیاورد. چرا؟ لأنّه خرج من الصلاة، پشت به قبله که کرد،خرج من الصلاة. و نماز هم باطل نیست، چون دو سجد مال یک رکعت نیست، بلکه مال دو رکعت است، بنابراین، فرق نمیکند که با هم بیاورد یا جدا از هم.
المسألة الرابعة
إذا کان فی الرکعة الرابعة مثلاً و شک أنّ فی أن شکه السابق – بین الإثنین و الثلاث- کان قبل إکمال السجدتین أو بعدهما، بنی علی الثانی کما أنّه کذلک إذا شک بعد الصلاة.
فرض کنید که این آدم شک کرده بین د و رکعت و سه رکعت، و بنا را هم بر سه گذاشته. چرا؟ چون إذا شککت فابن علی الأکثر. فلذا بلند شد و شروع کرد به تسبحات اربعه خواندن، سپس دچار شک شد که آیا شک من قبل از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین؟ چون اگر قبل از اکمال سجدتین باشد، نمازش باطل است. چرا؟ چون اولتین شک بردار نیست، ابتدا که شک کرد بنا را بر اکثر گذاشت، توجه نداشت که آیا این شکش قبل از اکمال سجدتین است یا بعد از اکمال سجدتین، فلذا بنا را بر اکثر گذاشت و بلند شد برای رکعت چهارم و شروع کرد به خواندن تسبیحات اربعة، سپس شک کرد که آیان شک قبلی من قبل از اکمال سجدتین بود، پس نماز من باطل است یا بعد از اکمال سجدتین بود، پس نماز من درست است؟
در اینجا دو حالت دارد، گاهی این شک در اثنای نماز است، گاهی این شک بعد از نماز است، شک بعد از نماز را در جلسه آینده بحث میکنیم، فعلاً بحث ما در اثنای نماز است، در اثنای نماز که این آدم شک کرد و بنا را بر اکثر نهاد و سپس شک کرد که آیا این شک قبلی من قبل از اکمال سجدتین بود و من بی خود بنا را بر اکثر نهادم و حقش بود که من نماز را رها کنم، یا شک قبلی من بعد از اکمال سجدتین بود و بنای من درست بود و نماز من هم درست؟ دیدگاه صاحب عروة.
مرحوم سید میگوید بنا را بر صحت می گذارد و میگوید:« انشاء الله» شک من بعد از اکمال سجدتین بود، بنا را بر صحت میگذارد و نماز را بدون اشکال و بدون دل واپسی تمام میکند.
إذا کان فی الرکعة الرابعة مثلاً و شک أنّ فی أن شکه السابق – بین الإثنین و الثلاث- کان قبل إکمال السجدتین أو بعدهما، بنی علی الثانی کما أنّه کذلک إذا شک بعد الصلاة.
دلیل مسأله
این متن مسئله بود، حال باید سراغ دلیلش برویم که دلیلش چیست؟
نظریه امام خمینی (قدّس سرّه)
مرحوم امام در حاشیه عروة میفرماید این نماز قابل علاج نیست، احتیاط کند، عمل به شک کند و نماز را به همین حالت ادامه بدهد، بعداً اعاده کند، خلاصه ایشان میفرماید این نماز قابل اصلاح نیست، یعنی یقین ندارد، احتیاط کند و میگوید هم عمل کند به وظیفه شک و نماز را تمام کند، بعداً اعاده کند.
اما غیر ایشان غالباً همان حرف سید را میزنند و میگویند این نماز قابل اصلاح است، اینها از دو راه وارد شدهاند:
الطریق الأول: الإستصحاب
الطریق الثانی: قاعدة التجاوز
بررسی استصحاب
شک میکنم که آیا شک من قبل از اکمال سجدتین بود یا بعد از اکمال سجدتین؟ استصحاب عدم میکنم و میگویم اصل این است که شک من بعد از اکمال سجدتین بود، یعنی تا آن زمان شک نکردم.
اشکال اول
ولی این دوتا اشکال دارد، اشکال اول این است که این اصل شما مثبت است، استصحاب عدم شک، شک نکردم تا اکمال سجدتین، لا یثبت تأخر الشک عن السجدتین، باید تاخر را ثابت کند، شما میگویید شک نکردم و این عدم شک من ادامه داشت تا اکمال سجدتین، عقل میگوید وقتی تا اکمال سجدتین شک نکردی، پس شک شما متاخر است و استصحاب لازم عقلی را ثابت نمیکند.
جواب
ما از این جواب دادیم، این مسئله را که شیخ آورده و گفته اصل مثبت حجت نیست، خیلی سخت گیری کرده، بعضی از جاها لوازم عقلی روشن است، یعنی در حقیقت عرف فرق نمیگذارد بین مستصحب و بین آن لوازم، وقتی که شما میگویید شک نکردم و این عدم شک همچنان ادامه داشت تا اکمال سجدتین، عرف میگوید بعد از سجدتین شک کردی، تاخر الشک بعد السجدتین، تاخر هر چند امر لازم است، اما چون از لوازم ظاهره است در این گونه موارد اصل مثبت حجت است، خود شیخ هم در فرائد استثنا کرده مگر آن لوازم عقلی که از لوازم ظاهرة باشد و روشن باشد به گونهای که عرف نپسندد و بگوید شک نکردم تا اکمال سجدتین، اما تاخر،یعنی اینکه شک نکردی تا اکمال سجدتین،یعنی چه؟ یعنی الشک متاخر، بنا براین، تاخر هر چند لازم عقلی است، اما چون از لوازم جلیه است، فلذا استصحاب لوازم جلیه را ثابت میکند.
اشکال دوم
اشکال دوم این است که شما باید این نماز را کامل کنید، شک نکردم و این عدم شک همچنان ادامه داشت تا بعد از اکمال سجدتین، شک من متاخر بود،دلیل بر اینکه نماز احتیاط بخوانی چرا؟ شما باید برای نماز احتیاط هم دلیلی داشته باشی،این نماز صلات احتیاط می خواهد، چون شک بین سه و دو کردی و بنا را بر ثلاث گذاشتی، این نماز سوم بود و بلند شدی برای رکعت چهارم و باید یک رکعت نماز احتیاط هم بخواند، این دلیلش چیه؟
دلیلش همان است که کراراً گفتیم و آن اینکه استصحاب موضوعی، موضوع ساز است برای دلیل اجتهادی، همیشه اصل موضوعی نوکر دلیل اجتهادی است، من شکّ بعد اکمال السجدتین،این صغراست برای کبرایی که در صحیحه زرارة است، در صحیحه زراره میگوید اگر بین اثنین و ثلاثه شک کردی، بنا را بر ثلاث بگذار، بعداً رکعت چهارم را بیاور وبعداً یک رکعت نماز احتیاط را انجام بده.
بنابراین، تنها استصحاب کافی نیست، استصحاب موضوع ساز است برای قاعده کلی، و ما در علم اصول در تمام دوره ها گفتهایم که اصل موضوعی کارهای نیست، کارش نوکری دلیل اجتهادی است.
فإن قلت: إنّ الأصل لا یثبت تأخر الشک إلی إکمال السجدتین إلّا علی القول بالأصل المثبت.
قلت: إنّ التأخر لما کان من اللوازم الواضحة للأصل المذکور فیثبت به.
فإن قلت: إنّ غایة ما یترتب علی الأصل هو صحة ما أتی به من الصلاة، و أمّا وجوب صلاة الاحتیاط فلا یثبت به.
قلت: إذا ثبت بالأصل أنّ شکّه بینهما کان بعد الإکمال یکون المورد موضوعاً لدلیل الإجتهادی و هو أنّ من شک بین الثلاث و الأربع بعد الإکمال یبنی علی الأکثر ثمّ یصلّی رکعة احتیاطاً، ففی صحیح زرارة عن أحدهما علیهما السلام قلت له: رجل لم یدر إثنین صلّی أم ثلاثاً؟ فقال: «إنّ دخله الشک بعد دخوله فی الثالثة مضی فی الثانیة، ثمّ صلّی الأخری و لا شیء علیه و یسلّم».[5]
قوله (علیه السلام): مضی فی الثالثه، أی أتمّه برکعة رابعة. ثمّ صلّی الأخری،« ثمّ» دلیل بر این است که مراد از این صلات أخری، صلات احتیاط است، چون اگر مراد رکعت چهارم بود، نمیفرمود: ثمّ صلّی الأخری.
بنا براین، ما توانستیم این نماز را با استصحاب درست کنیم، در جلسه آینده خواهیم گفت که کسانی هم هستند که میخواهند با قاعده تجاوز درست کنند.