درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شک بین دو رکعت و سه رکعت
کسانی که معتقدند این نماز باطل است، مشکل شان چیز دیگری است و آن اینکه باید ثابت بشود شک شما در اولین نیست، شک شما در اخیرین است، شما نمیتوانید این را با استصحاب ثابت کنید، چون استصحاب فقط میگوید شک شما بعد از سجدتین بوده، اما شک شما در اخیرین بوده، این لازمه عقلی است و هرگز استصحاب لازمه عقلی را ثابت نمیکند.
بله، شک بعد از سجدتین است، عقل میگوید پس شک در رکعتین أخیرتین است، بنا براین، چون بنا بر اکثر (که همان شک در اخیرتین است) ثابت نیست این نماز قابل اصلاح نیست.
بیان آیت الله خوئی
مرحوم آیت الله خوئی میخواهد بفرماید که شک ما در اخیرتین محرز است. چرا؟ چون اصل گفت شک شما بعد از سجدتین بود، اگر شک من بعد از سجدتین است، قهراً شک من در اخیرتین است، فقط یک مشکل داشتیم و آن این بود که نکند این شک من بعد از سجدتین باشد، این مشکل را هم رفع کردیم.
بنا براین، ما به وسیله استصحاب ثابت میکنیم که شک ما دراخیرین است، استصحاب عدم ظهور شک إلی نهایة السجدتین، یعنی الشک فی الأخیرین.
ما در جلسه قبل یک اشکال کردیم که جوابش این است: تشبیه کردیم شک را به شک بکر و شک ثیّب، آن شکی موضوعی بنا بر اکثر است، شکی است که ابتداء رخ بدهد، یعنی وجداناً بداند که دو رکعت را خوانده و وجداناً شکش در اخیرین باشد، وجداناً بداند اولین ثابت است، وجداناً شک او در اخیرین باشد، این وجداناً نیست بلکه بالتعبد است، استصحاب است که بر گردن ما گذاشت و گفت شک شما بعد از سجدتین است، و بنا بر اکثر شما در اخیرین است، این شک موضوع روایات نیست، موضوع روایات آن شکی است که ابتداء وجداناً انسان شک کند که آیا من دو رکعت خواندم یا سه، وجداناً بداند که دو رکعت را خوانده، شک او در رکعت سوم باشد،اینجا ما وجداناً این علم برای ما حاصل نشد، بلکه به برکت استصحاب ثابت شد که اولین محفوظ، شک در اخیرین است.
به بیان دیگر باید بلا توسیط شیء دو چیز در ما باشد، اولین محفوظ است، شک ما در اخیرین است بلا توسیط شیء وحال آنکه در اینجا بلا توسیط شیء نیست، بلکه به برکت استصحاب فهمیدیم که دو رکعت اول محفوظ است و شک ما در اخیرین است.
خلاصه روایاتی که میگوید فابن علی الأکثر، باید این دو شرط را وجداناً احراز کند، وجداناً یعنی چه؟ یعنی بلا توسیط شیء،وجداناً بداند که دو رکعت را خوانده، شکش در سومی باشد وجداناً، شما بینی و بین الله این دو شرط را وجدانا ًدرک نکردی، بلکه پای استصحاب را در میان کشیدی و گفتی اصل این است که شک من قبل الإکمال نبوده، به برکت این استصحاب تعبداً ثابت شد که اکمال رکعتین و الشک فی الرکعتین الأخیرتین، تعبد میزان نیست، آنی که میزان است وجدان است.
المسألة الخامسة
إذا شک فی الرکعة الّتی بیده أنّها ظهر آخر الظهر أو أنّه أتمّها و هذه أوّل العصر، جعلها آخر الظهر.
مثلاً طرف مشغول خواندن تسبیحات اربعه است، یکدفعه شک پیدا میکند که آیا این رکعت اخیر ظهر است، پس تمام کنم یا اینکه ظهر را خواندم،این آخرین رکعت عصر است؟
مرحوم سید میفرماید: أتمّها ظهراً و جعلها أخر الظهر.
دلیل ایشان قاعده اشتغال است، یعنی اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، من در صورتی می توانم وارد عصر بشوم که بدانم ظهر را خواندهام، و حال آنکه من در اینجا نمی دانم ظهر را خواندم یا نه، حال که نمی دانم آیا این آخرین رکعت ظهر است یا اولین رکعت عصر است، پس من احراز ظهر نکردهام، مادامی که احراز ظهر نکنم، نمیتوانم وارد عصر بشوم، اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، میگوید این را آخرین رکعت ظهر قرار بده و تمام کن و سپس نماز عصر را بخوان.
اگر در واقع ظهر را خوانده باشی، یکون هذا لغواً، این نماز میشود لغو، و اگر نخوانده باشی، یکون ظهراً و صلات بعدی میشود عصر.
بنابر این، فتوای مرحوم سید قضایا قیاساتها معها.
احتمال دوم
ولی در اینجا یک احتمال دیگر هم وجود دارد (غیر از احتمالی که سید گفتند).
احتمال دیگر اینکه در همین حالت نماز را رها کند و از نو نیت نماز ظهر کند، قطع صلات کند.
اما آقایان میگویند نمیتواند قطع صلات کند. چرا؟ لأنّه مخالفة قطعیة، چرا مخالفت قطعیه است. چرا مخالفت قطعیه است؟ چون یا ظهر بوده، مخالفتش قطعی است و حرام، اگر عصر بوده، باز هم مخالفتش قطعی است، بنا براین، احتمال اینکه این آدم نماز را قطع کند، فیه مخالفة قطعیة. این احتمال صحیح نیست، فقط همان احتمال سید خوب است که یتمّها ظهراً ثمّ یصلّی العصر، اگر ظهر را خوانده، یکون هذا لغواً و اگر ظهر را نخوانده، این ظهر حساب میشود و سپس نماز عصر را میخواند. اما اینکه این نماز را قطع کند، این مخالفت قطعیه است و حرام.
یلاحظ علیه
ما براین مخالفت قطعیه یک اشکال داریم، اگر بگویند مخالت احتمالیه این درست است، اما مخالفت قطعیه درست نیست.
الأول: قد سبق أنّ فی قطع الصلاة مخالفة قطعیة لافتراض أنّ الصلاة صلاة صحیحة و یمکن أن یقال بجواز القطع لأنّ الشک دائر بین کون ما بیده من الظهر الذی یدخل فیه الشک و بین کونه أول العصر الذی لا یدخل فیه الشک، فلو کان فی الواقع عصراً فهو شاک فی الرکعة الأولی منه و قد مر أن الشک فیها میطل غیر قابل للعلاج، و علی هذا فلیس هناک علم تفصیلی بوجوب الإتمام، إذ لو کانت جزءاً من العصر لا یجب إتمامها. نعم لو کانت من الظهر یجب إتمامها.
و مثل هذا العلم الدائر بین کون شیء واجباً علی وجه، غیر واجب علی وجه آخر لا یکون منجزاً.[1]
ما عرض می کنیم اگر نماز را قطع کند، مخالفت قطعی نیست. چرا؟ یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر، یعنی علم اجمالی در صورتی منجز است که علی کل تقدیر احداث اثر کند، قطره خونی یا در این آب افتاد یا در آن آب دیگر، در هردو احداث تکلیف میکند.
اما اگر انائین بود یکی آب بود، دیگری بول، قطره خونی افتاد، نمیدانیم در آب افتاد یا در بول، این احداث تکلیف نمیکند، اگر در بول افتاده باشد اثر ندارد، در آب افتادنش هم شک بدوی است، این مسأله خیلی روشن است که: یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کل تقدیر، اینجا این علم اجمالی این آدم این شرط را ندارد. چرا؟ چون اگر این رکعت جزء ظهر باشد، یدخل فیه الشک، اشکال ندارد که انسان به قانون شک عمل کند، اما اگر این «رکعت» اول عصر باشد بنا شد که رکعت اولتین قابل شک نباشد، پس هذه الرکعة أمره دائر بین أن یدخله الشک که انسان بتواند ادامه بدهد وبین کونه اولتین،نمیتواند با شک ادامه بدهد، بلکه باید رها کند، پس علم اجمالی بین این است که یا میتوانم ادامه بدهم اگر ظهر باشد،نمیتوانم ادامه بدهم اگر عصر باشد، چنین علم اجمالی منجز نیست. چرا؟ چون یحدث التکلیف علی تقدیر و هو کونه ظهراً و لا یحدث تکلیفاً علی تقدیر آخر، اگر اول عصر باشد ولذا غالباً آقایان میگویند قطع کردن مخالفت قطعی است، ولی به نظر من مخالفت قطعی نیست بلکه مخالفت احتمالی است که اگر ظهر باشد، قطع کردن مخالفت است. و الا اگر عصر باشد، مخالفت او حرام نیست. چرا؟ لأنّ الرکعتین الأولتین لا یدخل فیه الشک. یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کل تقدیر.
پس در مسأله دو احتمال وجود اشت، احتمال اول مال خود مصنّف (صاحب عروة ) بود که میگفت: یجعله ظهراً ثمّ یأتی بالعصر.
احتمال دوم این بود که این نماز را قطع کند، آقایان میگفت قطع کردن جایز نیست چون مخالفت قطعیه لازم میآید، ولی من گفتم مخالفت احتمالیه لازم میآید نه مخالفت قطعیه.
احتمال سوم
احتمال سوم اینکه: یجعله عصراً، بگوید این اول عصر است، قهراً باید عصر را تمام کند، دو مرتبه باید ظهر بخواند و سپس باز عصر را بخواند، یعنی سه کار را باید انجام بدهد:
1؛ یجعله عصراً و نماز را تمام کند.
2؛ چون ظهر را احراز نکرده باید ظهر را بخواند.
3؛ ترتب عصر بر ظهر باید احراز بشود فلذا باید عصر را دوباره بخواند.
در حقیقت یک کار پر زحمتی است.
پرسش
این آدم که یجعله عصراً، خصوصاً اگر خودش را در حال عصر ببیند، یک مرتبه شک نازل شد که: هل هی آخر الظهر أو أول العصر؟ گفتیم یجعله عصراً، خصوصاً اگر خودش را در حال عصر ببیند.
میگوییم این آدم که خودش را در حالت عصر میبیند، قاعده تجاوز جاری میکند از ظهر. چرا؟ چون وقتی خودش را در حال عصر دید و در حالت عصر بود که شک برایش نازل شد، این حالت میگوید نسبت به ما سبق قاعده تجاوز جاری کن و بگو انشاء الله ظهر را خواندم، اگر قاعده تجاوز جاری کرد، پس چرا دو مرتبه نماز ظهر را بخواند؟
جواب
این قاعده تجاوز أثبت الظهر نسبیّاً لا مطلقاً، گفت شرط عصر حاضر است، شرط عصر کدام است؟ تقدم الظهر، و اما واقعاً هم ظهر را خوانده، آن را ثابت نمیکند، همیشه این نوع اصول صحت نسبی را ثابت میکند نه صحت مطلق را.
بله، خودم را در حالت عصر دیدم، قاعده تجاوز را جاری کردم ولو بعداً شک کردم که آیا رکعت آخر ظهر است یا رکعت اول عصر؟ ولی قبلاً خودم را در حالت عصر دیدم و قاعده تجاوز میگوید انشاء الله ظهر را خواندی،این قاعده تجاوز صحت نسبی را ثابت می کند نه صحت مطلق را، میگوید شرائط عصر موجود است،اما واقعاً ظهر را هم خواندی، این را ثابت نمیکند.
نظیر مطلب
نظیر این مطلب را قبلاً خوانیدم، مثلاً من در اثنای نماز ظهرم، شک کردم که وضو دارم یا نه؟ قاعده تجاوز جاری میکنم، نماز ظهر را تمام میکنم، اما باید برای عصر وضو بگیرم. چرا؟ چون قاعده تجاوز أثبت الصحة النسبیة، یعنی ثابت میکند که شرط صلات ظهر موجود است و اما واقعاً من وضو دارم،این را ثابت نمیکند فلذا من باید برای عصر وضو بگیرم.
قانون کلی این است که این نوع قواعد صحت مطلق را ثابت نمیکند، فقط صحت نسبی را ثابت میکند و میگویند این نماز واجد شرط است، اما اینکه نسبت به صلوات آتیه هم جاری باشد، نسبت به صلوات آتیه باید احراز شرط کند.
بنابراین، اگر این آدم خودش را در حالت عصر دید، قاعده تجاوز جاری میکند، میگوید من شرائط ظهر را دارا بودم، اما باید دو باره ظهر را بخواند، مجرد اینکه خود را درحال خواندن عصر دیدم و گفتم انشاء الله ظهر را خواندم، این کافی نیست، بله،او کافی است که فقط این نماز را درست کند، اما اینکه من ظهر را خواندم، ثابت نمیکند، باید ظهر را دوباره بخواند.
تا اینجا سه مسئله روشن شد.
الف؛ مرحوم سید فرمود: یجعله آخر الظهر.
ب؛ نماز را قطع کند و از اول نماز ظهر را بخواند و سپس نماز عصر را.
و ما گفتیم در قطع مخالفت احتمالیه است نه مخالفت قطعیه.
ج؛ اگر خود را در حال عصر دید، ادامه بدهد وقاعده تجاوز جاری کند و بگوید انشاء الله ظهر را خواندهام.
این قاعده تجاوز میگوید فقط عصر واجد شرط است،اما واقعاً ظهر را خواندم، این را ثابت نمیکند فلذا باید ظهر را بخواند.
کسانی که معتقدند این نماز باطل است، مشکل شان چیز دیگری است و آن اینکه باید ثابت بشود شک شما در اولین نیست، شک شما در اخیرین است، شما نمیتوانید این را با استصحاب ثابت کنید، چون استصحاب فقط میگوید شک شما بعد از سجدتین بوده، اما شک شما در اخیرین بوده، این لازمه عقلی است و هرگز استصحاب لازمه عقلی را ثابت نمیکند.
بله، شک بعد از سجدتین است، عقل میگوید پس شک در رکعتین أخیرتین است، بنا براین، چون بنا بر اکثر (که همان شک در اخیرتین است) ثابت نیست این نماز قابل اصلاح نیست.
بیان آیت الله خوئی
مرحوم آیت الله خوئی میخواهد بفرماید که شک ما در اخیرتین محرز است. چرا؟ چون اصل گفت شک شما بعد از سجدتین بود، اگر شک من بعد از سجدتین است، قهراً شک من در اخیرتین است، فقط یک مشکل داشتیم و آن این بود که نکند این شک من بعد از سجدتین باشد، این مشکل را هم رفع کردیم.
بنا براین، ما به وسیله استصحاب ثابت میکنیم که شک ما دراخیرین است، استصحاب عدم ظهور شک إلی نهایة السجدتین، یعنی الشک فی الأخیرین.
ما در جلسه قبل یک اشکال کردیم که جوابش این است: تشبیه کردیم شک را به شک بکر و شک ثیّب، آن شکی موضوعی بنا بر اکثر است، شکی است که ابتداء رخ بدهد، یعنی وجداناً بداند که دو رکعت را خوانده و وجداناً شکش در اخیرین باشد، وجداناً بداند اولین ثابت است، وجداناً شک او در اخیرین باشد، این وجداناً نیست بلکه بالتعبد است، استصحاب است که بر گردن ما گذاشت و گفت شک شما بعد از سجدتین است، و بنا بر اکثر شما در اخیرین است، این شک موضوع روایات نیست، موضوع روایات آن شکی است که ابتداء وجداناً انسان شک کند که آیا من دو رکعت خواندم یا سه، وجداناً بداند که دو رکعت را خوانده، شک او در رکعت سوم باشد،اینجا ما وجداناً این علم برای ما حاصل نشد، بلکه به برکت استصحاب ثابت شد که اولین محفوظ، شک در اخیرین است.
به بیان دیگر باید بلا توسیط شیء دو چیز در ما باشد، اولین محفوظ است، شک ما در اخیرین است بلا توسیط شیء وحال آنکه در اینجا بلا توسیط شیء نیست، بلکه به برکت استصحاب فهمیدیم که دو رکعت اول محفوظ است و شک ما در اخیرین است.
خلاصه روایاتی که میگوید فابن علی الأکثر، باید این دو شرط را وجداناً احراز کند، وجداناً یعنی چه؟ یعنی بلا توسیط شیء،وجداناً بداند که دو رکعت را خوانده، شکش در سومی باشد وجداناً، شما بینی و بین الله این دو شرط را وجدانا ًدرک نکردی، بلکه پای استصحاب را در میان کشیدی و گفتی اصل این است که شک من قبل الإکمال نبوده، به برکت این استصحاب تعبداً ثابت شد که اکمال رکعتین و الشک فی الرکعتین الأخیرتین، تعبد میزان نیست، آنی که میزان است وجدان است.
المسألة الخامسة
إذا شک فی الرکعة الّتی بیده أنّها ظهر آخر الظهر أو أنّه أتمّها و هذه أوّل العصر، جعلها آخر الظهر.
مثلاً طرف مشغول خواندن تسبیحات اربعه است، یکدفعه شک پیدا میکند که آیا این رکعت اخیر ظهر است، پس تمام کنم یا اینکه ظهر را خواندم،این آخرین رکعت عصر است؟
مرحوم سید میفرماید: أتمّها ظهراً و جعلها أخر الظهر.
دلیل ایشان قاعده اشتغال است، یعنی اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، من در صورتی می توانم وارد عصر بشوم که بدانم ظهر را خواندهام، و حال آنکه من در اینجا نمی دانم ظهر را خواندم یا نه، حال که نمی دانم آیا این آخرین رکعت ظهر است یا اولین رکعت عصر است، پس من احراز ظهر نکردهام، مادامی که احراز ظهر نکنم، نمیتوانم وارد عصر بشوم، اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد، میگوید این را آخرین رکعت ظهر قرار بده و تمام کن و سپس نماز عصر را بخوان.
اگر در واقع ظهر را خوانده باشی، یکون هذا لغواً، این نماز میشود لغو، و اگر نخوانده باشی، یکون ظهراً و صلات بعدی میشود عصر.
بنابر این، فتوای مرحوم سید قضایا قیاساتها معها.
احتمال دوم
ولی در اینجا یک احتمال دیگر هم وجود دارد (غیر از احتمالی که سید گفتند).
احتمال دیگر اینکه در همین حالت نماز را رها کند و از نو نیت نماز ظهر کند، قطع صلات کند.
اما آقایان میگویند نمیتواند قطع صلات کند. چرا؟ لأنّه مخالفة قطعیة، چرا مخالفت قطعیه است. چرا مخالفت قطعیه است؟ چون یا ظهر بوده، مخالفتش قطعی است و حرام، اگر عصر بوده، باز هم مخالفتش قطعی است، بنا براین، احتمال اینکه این آدم نماز را قطع کند، فیه مخالفة قطعیة. این احتمال صحیح نیست، فقط همان احتمال سید خوب است که یتمّها ظهراً ثمّ یصلّی العصر، اگر ظهر را خوانده، یکون هذا لغواً و اگر ظهر را نخوانده، این ظهر حساب میشود و سپس نماز عصر را میخواند. اما اینکه این نماز را قطع کند، این مخالفت قطعیه است و حرام.
یلاحظ علیه
ما براین مخالفت قطعیه یک اشکال داریم، اگر بگویند مخالت احتمالیه این درست است، اما مخالفت قطعیه درست نیست.
الأول: قد سبق أنّ فی قطع الصلاة مخالفة قطعیة لافتراض أنّ الصلاة صلاة صحیحة و یمکن أن یقال بجواز القطع لأنّ الشک دائر بین کون ما بیده من الظهر الذی یدخل فیه الشک و بین کونه أول العصر الذی لا یدخل فیه الشک، فلو کان فی الواقع عصراً فهو شاک فی الرکعة الأولی منه و قد مر أن الشک فیها میطل غیر قابل للعلاج، و علی هذا فلیس هناک علم تفصیلی بوجوب الإتمام، إذ لو کانت جزءاً من العصر لا یجب إتمامها. نعم لو کانت من الظهر یجب إتمامها.
و مثل هذا العلم الدائر بین کون شیء واجباً علی وجه، غیر واجب علی وجه آخر لا یکون منجزاً.[1]
ما عرض می کنیم اگر نماز را قطع کند، مخالفت قطعی نیست. چرا؟ یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کلّ تقدیر، یعنی علم اجمالی در صورتی منجز است که علی کل تقدیر احداث اثر کند، قطره خونی یا در این آب افتاد یا در آن آب دیگر، در هردو احداث تکلیف میکند.
اما اگر انائین بود یکی آب بود، دیگری بول، قطره خونی افتاد، نمیدانیم در آب افتاد یا در بول، این احداث تکلیف نمیکند، اگر در بول افتاده باشد اثر ندارد، در آب افتادنش هم شک بدوی است، این مسأله خیلی روشن است که: یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کل تقدیر، اینجا این علم اجمالی این آدم این شرط را ندارد. چرا؟ چون اگر این رکعت جزء ظهر باشد، یدخل فیه الشک، اشکال ندارد که انسان به قانون شک عمل کند، اما اگر این «رکعت» اول عصر باشد بنا شد که رکعت اولتین قابل شک نباشد، پس هذه الرکعة أمره دائر بین أن یدخله الشک که انسان بتواند ادامه بدهد وبین کونه اولتین،نمیتواند با شک ادامه بدهد، بلکه باید رها کند، پس علم اجمالی بین این است که یا میتوانم ادامه بدهم اگر ظهر باشد،نمیتوانم ادامه بدهم اگر عصر باشد، چنین علم اجمالی منجز نیست. چرا؟ چون یحدث التکلیف علی تقدیر و هو کونه ظهراً و لا یحدث تکلیفاً علی تقدیر آخر، اگر اول عصر باشد ولذا غالباً آقایان میگویند قطع کردن مخالفت قطعی است، ولی به نظر من مخالفت قطعی نیست بلکه مخالفت احتمالی است که اگر ظهر باشد، قطع کردن مخالفت است. و الا اگر عصر باشد، مخالفت او حرام نیست. چرا؟ لأنّ الرکعتین الأولتین لا یدخل فیه الشک. یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی أن یکون محدثاً للتکلیف علی کل تقدیر.
پس در مسأله دو احتمال وجود اشت، احتمال اول مال خود مصنّف (صاحب عروة ) بود که میگفت: یجعله ظهراً ثمّ یأتی بالعصر.
احتمال دوم این بود که این نماز را قطع کند، آقایان میگفت قطع کردن جایز نیست چون مخالفت قطعیه لازم میآید، ولی من گفتم مخالفت احتمالیه لازم میآید نه مخالفت قطعیه.
احتمال سوم
احتمال سوم اینکه: یجعله عصراً، بگوید این اول عصر است، قهراً باید عصر را تمام کند، دو مرتبه باید ظهر بخواند و سپس باز عصر را بخواند، یعنی سه کار را باید انجام بدهد:
1؛ یجعله عصراً و نماز را تمام کند.
2؛ چون ظهر را احراز نکرده باید ظهر را بخواند.
3؛ ترتب عصر بر ظهر باید احراز بشود فلذا باید عصر را دوباره بخواند.
در حقیقت یک کار پر زحمتی است.
پرسش
این آدم که یجعله عصراً، خصوصاً اگر خودش را در حال عصر ببیند، یک مرتبه شک نازل شد که: هل هی آخر الظهر أو أول العصر؟ گفتیم یجعله عصراً، خصوصاً اگر خودش را در حال عصر ببیند.
میگوییم این آدم که خودش را در حالت عصر میبیند، قاعده تجاوز جاری میکند از ظهر. چرا؟ چون وقتی خودش را در حال عصر دید و در حالت عصر بود که شک برایش نازل شد، این حالت میگوید نسبت به ما سبق قاعده تجاوز جاری کن و بگو انشاء الله ظهر را خواندم، اگر قاعده تجاوز جاری کرد، پس چرا دو مرتبه نماز ظهر را بخواند؟
جواب
این قاعده تجاوز أثبت الظهر نسبیّاً لا مطلقاً، گفت شرط عصر حاضر است، شرط عصر کدام است؟ تقدم الظهر، و اما واقعاً هم ظهر را خوانده، آن را ثابت نمیکند، همیشه این نوع اصول صحت نسبی را ثابت میکند نه صحت مطلق را.
بله، خودم را در حالت عصر دیدم، قاعده تجاوز را جاری کردم ولو بعداً شک کردم که آیا رکعت آخر ظهر است یا رکعت اول عصر؟ ولی قبلاً خودم را در حالت عصر دیدم و قاعده تجاوز میگوید انشاء الله ظهر را خواندی،این قاعده تجاوز صحت نسبی را ثابت می کند نه صحت مطلق را، میگوید شرائط عصر موجود است،اما واقعاً ظهر را هم خواندی، این را ثابت نمیکند.
نظیر مطلب
نظیر این مطلب را قبلاً خوانیدم، مثلاً من در اثنای نماز ظهرم، شک کردم که وضو دارم یا نه؟ قاعده تجاوز جاری میکنم، نماز ظهر را تمام میکنم، اما باید برای عصر وضو بگیرم. چرا؟ چون قاعده تجاوز أثبت الصحة النسبیة، یعنی ثابت میکند که شرط صلات ظهر موجود است و اما واقعاً من وضو دارم،این را ثابت نمیکند فلذا من باید برای عصر وضو بگیرم.
قانون کلی این است که این نوع قواعد صحت مطلق را ثابت نمیکند، فقط صحت نسبی را ثابت میکند و میگویند این نماز واجد شرط است، اما اینکه نسبت به صلوات آتیه هم جاری باشد، نسبت به صلوات آتیه باید احراز شرط کند.
بنابراین، اگر این آدم خودش را در حالت عصر دید، قاعده تجاوز جاری میکند، میگوید من شرائط ظهر را دارا بودم، اما باید دو باره ظهر را بخواند، مجرد اینکه خود را درحال خواندن عصر دیدم و گفتم انشاء الله ظهر را خواندم، این کافی نیست، بله،او کافی است که فقط این نماز را درست کند، اما اینکه من ظهر را خواندم، ثابت نمیکند، باید ظهر را دوباره بخواند.
تا اینجا سه مسئله روشن شد.
الف؛ مرحوم سید فرمود: یجعله آخر الظهر.
ب؛ نماز را قطع کند و از اول نماز ظهر را بخواند و سپس نماز عصر را.
و ما گفتیم در قطع مخالفت احتمالیه است نه مخالفت قطعیه.
ج؛ اگر خود را در حال عصر دید، ادامه بدهد وقاعده تجاوز جاری کند و بگوید انشاء الله ظهر را خواندهام.
این قاعده تجاوز میگوید فقط عصر واجد شرط است،اما واقعاً ظهر را خواندم، این را ثابت نمیکند فلذا باید ظهر را بخواند.