< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هرگاه بعد از فراغ از نماز یقین کند که دو سجده از آن کم شده و نمی‌داند که هردو از یک رکعت بوده یا از دو رکعت، چه باید کرد؟
بحث ما در مسأله چهاردهم است،این مسئله شبیه است به مسأله سیزدهم، مسأله سیزدهم راجع به رکوع بود، ولی بحث ما در این مسأله راجع به سجده است، یعنی شخص بعد از فراغ از صلات، یقین دارد که دو سجده از او ترک شده، منتها نمی داند این دو سجده مربوط به یک رکعت است تا نمازش باطل بشود یا مربوط است به دو رکعت تا نمازش صحیح بشود؟
پس بحث در این است که این آدم بعد از سلام نماز فهمید که دو سجده از او فوت شده، یا این دو سجده از یک رکعت بوده تا نمازش باطل باشد، چون دو سجده رکن است یا اینکه از هر رکعت یک سجده ترک شده اگر این باشد نمازش صحیح است و قضا دارد.
خلاصه بعد از فراغ از صلات، «علم أنّه ترک سجدتین، إمّا من سجدة واحدة» پس نمازش باطل است «أو من رکعتین» پس نمازش صحیح است.
این مسأله یک صورت دیگر هم دارد و آن اینکه در اثنای صلات یک چنین چیزی رخ داد، یعنی در اثنای نماز یقین پیدا کرد که دو سجده از او فوت شده،‌ منتها نمی‌داند که این دو سجده از یک رکعت بوده یا از دو رکعت، ولی فعلاً بحث ما در بعد از فراغ نماز است نه در اثنای نماز.
دیدگا صاحب عروة
مرحوم سید می‌فرماید این نماز باطل است. چرا؟ وجب علیه الإعادة، معنای «وجب علیه الإعادة» بطلان صلات است، یعنی نمازش باطل است.
آنگاه سید احتیاط می‌کند و می‌گوید نماز را به همین حالت تکمیل کند، آنگاه ‌دوتا سجده را هم قضا کند و سپس ‌دوتا سجده سهو کند، علاوه بر اینها، نماز را هم اعاده کند. پس چهار چیز شد:
1؛ إتمام الصلاة. 2؛ قضاء السجدتین.3 ؛ سجده سهو، که چهار تا خواهد بود.4؛ اعاده صلات.
وجه اول
ما فعلاً وجه اول را می‌خوانیم و آن اینکه نماز این آدم باطل است. چرا؟ دوتا قاعده تجاوز داریم، یک قاعده تجاوز می‌گوید از رکعت اول فوت نشده، قاعده تجاوز دوم می‌گوید از رکعت دوم فوت نشده، این دو قاعده با هم تعارض می‌کنند و تساقط، این دروغ است، چون من می‌دانم که دوتا سجده از من فوت شده،‌اینکه می‌گویید نه از رکعت اول فوت شده و نه از رکعت دوم، این با علم اجمالی من مخالف است ولذا هردو تساقط می‌کنند، یرجع إلی الأصل الآخر. اصل کدام است؟ استصحاب.
تا کنون استصحاب عقب نشینی کرده بود، چون قاعده تجاوز حاکم بر استصحاب است، یعنی ما دامی که قاعده تجاوز در میان باشد، استصحاب کنار می رود و جاری نمی شود، اما هنگامی که قاعده تجاوز از میدان رفت، استصحاب می‌آید و آن این است که این آدم در رکعت واحده دوتا سجده را نیاورده، نمازش می‌شود باطل،‌استصحاب و اصل این است که در رکعت واحده دوتا سجده را نیاورده فلذا نمازش می‌شود باطل.
إن قلت: این اصل معارض است، اینکه می‌گویید اصل این است که از رکعت واحده فوت نشده، اصل هم این است که از رکعتین هم فوت نشده؟
قلت: می‌گوییم این دوتا اصل چون متوافق المضمون هستند فلذا با همدیگر جنگ ندارند، هم اولی می‌گوید باطل است و هم دومی می‌گوید باطل است، اصل این است که از رکعت اول فوت نشده، اصل این است که از دو رکعت فوت نشده، چون هردو متوافق المضمون می‌باشند و هردو متفق هستند بر بطلان صلات فلذا با همدیگر تعارض ندارند.
نکته قابل توجه
باید به این نکته توجه داشت که چرا در اطراف علم اجمالی اصل جاری نمی‌ شود؟ لإستلزامه المخالفة العملیه، ‌ولی در اینجا مخالفت عملیه لازم نمی‌آید، چون هردو موافق احتیاط است، یعنی اصل این است که از رکعت اول فوت نشده، اصل این است که از دو رکعت هم فوت نشده و چون هردو موافق احتیاط هستند، فلذا اصل در هردو جاری می‌شود.
چرا در اطراف علم اجمالی اصل جاری نمی‌شود؟
دیدگاه استاد سبحانی
من در اینجا یک نظر دارم و آن این است که ادله اصول از اطراف علم اجمالی منصرف است، این مبنای من است.
نظر شیخ انصاری
ولی مبنای شیخ انصاری این است که اگر اصول در اطراف علم اجمالی جاری شود یلزم المخالفة العملیه، اصالة الطهارة در این اناء با اصالة الطهارة در آن اناء تعارض می‌کند و هردو تساقط می‌نمایند و از تساقط آنها مخالفت عملیه لازم می‌آید.
ولی در اینجا مخالفت عملیه لازم نمی‌آید، یعنی می‌گوییم اصل این است که از رکعت اول فوت نشده، اصل این است که از رکعت دوم هم فوت نشده، چون مستلزم مخالفت عملیه نیست فلذا اشکالی ندارد.
پس تا اینجا علت مسأله اول معلوم شد که چرا نماز این آدم باطل است؟ قاعده تجاوز در رکعت اول با قاعده تجاوز در رکعت دوم تعارض کردند و هردو تساقط کردند و با تساقط آنها استصحاب سر بلند کرد و گفت اصل این است که رکعتین را نه در رکعت اول و نه در نه در رکعت دوم انجام ندادی،‌هردو را نفی می‌کند و چون مستلزم مخالفت عملیه نیست فلذا اشکالی ندارد. تا اینجا وجه اول ثابت شد که گفت: یجب الإعادة. چرا؟ چون نمازش محکوم به بطلان شد، قاعده تجاوز ها تساقط کردند و استصحاب سر بلند کرد و گفت این نماز ها باطلند.
وجه دوم
إذا علم بعد الفراغ من الصلاة أنّه ترک سجدتین و لکن لم یدر أنّهما من رکعة واحدة أ من کعتین وجب علیه الإعادة (أی باطل) تا اینجا علتش را گفتیم وعلتش این بود که دو قاعده تجاوز با همدیگر تعارض می‌کنند و تساقط، نوبت به استصحاب می‌رسد.
و جه دوم از این عبارت شروع می‌شود: ولکن الأحوط: صحة الصلاة، قضاء السجدة مرّتین، و هکذا قضاء سجود السهو مرّتین، ثمّ الإعادة.
حال باید همه این صور را معنا کنیم، چون چهار صورت پیدا کرد:
1؛ صحة الصلاة. 2؛ قضاء السجدة مرّتین.3؛ قضاء سجود السهو مرّتین. 4؛ ثمّ الإعادة.
صورت اول این بود که نماز این آدم صحیح است. چرا صحیح است؟ چه اشکال دارد که قاعده تجاوز را هم در رکعت اول جاری کنیم و هم در رکعت دوم، ولی معنای قاعده تجاوز این نیست که هردو را در سجده اول آورده، معنای قاعده تجاوز این است که رکعت اول واجد سجود صحیح است، ‌واجد رکن است،‌رکن این است که یکی را در نماز بیاورد، یکی را بعد از نماز قضا کند، معنای قاعده تجاوز این نیست که هردو را در رکعت اول آورده تا بگویید معارض است با آوردن هردو در رکعت دوم، بلکه معنای قاعده تجاوز این است که رکعت اول سجود صحیح دارد، سجود صحیح این است که یا هردو را بیاورد یا یکی را بیاورد و دیگری را قضا کند.
آقایان می‌گویند ترک هردو مبطل است نه ترک یکی، یعنی ترک یکی مبطل نیست به شرط اینکه بعداً قضا کند.
بگوییم قاعده تجاوز معنایش این است که رکعت اول واجد للسجود الصحیح،‌أی للسجود اللازم، سجود لازم کدام است؟ گاهی هردو و گاهی یکی را بیاورد و دیگری را قضا کند، و هکذا رکعت دوم هم قاعده تجاوز دارد، یعنی رکعت دوم واجد للسجود اللازم، سجود لازم کدام است؟ یکدانه را بیاورد، دومی را قضا کند، پس اگر قاعده تجاوز را چنین جاری کنیم، اینها با همدیگر تعارض نمی‌کنند بلکه کمال رفاقت دارند، شما قاعده تجاوز را به معنای صحت تام می‌گیرید،‌ولی من می‌گویم به معنای صحت تام نیست، بلکه به معنای صحت نسبی است، اقل لازم را دارد، اقل لازم کدام است؟ یکی رکن نیست، دوتا رکن است، یکی را که آوردم کافی است، بگوییم اولی هم اقل را داراست، دومی هم اقل را داراست، ‌بعداً هردو را قضا کند.
هردو قاعده تجاوز می‌گوید رکعت اول صحیح است، اقل لازم را دارد، رکعت دوم هم صحیح است، یعنی اقل لازم را دارد، نماز این آدم صحیح است.
صورت دوم
حالا که نماز این آدم صحیح شد، پس چه کند؟ دوتا سجده را اعاده کند،‌ بعداً‌ باید برای هردو سجده که فوت شده، ‌سجده سهو انجام بدهد.
إن قلت: ممکن است کسی بگوید که پس اعاده برای چیست؟
قلت: اعاده برای وسوسه یا شبهه‌ای است که‌ چون ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که معنای قاعده تجاوز صحت نسبی است، یعنی از کجا معلوم که قاعده تجاوز به اقل اکتفا می‌کند، لعل قاعده تجاوز صحت تامه را بگوید، اگر صحت تام باشد،‌این می‌گوید در اولی هردو را آوردی، آن دیگری می‌گوید در دومی هم هردو را آوردی و ما می‌دانیم که اینها دروغ هستند فلذا نماز را اعاده می‌کنیم.
1: إذا علم بعد الفراغ من الصلاة أنه ترک سجدتین ولکن لم یدر إنهما من رکعة واحدة أو من رکعتین .
2: إذا علم ذلک فی أثناء الصلاة، بعد امتناع التدارک لفوات المحل، کما لو حصل له ذلک العلم بعد أن دخل فی رکوع الرکعة الثالثة.
فالجامع بین الصورتین هو فوات محل تدارک السجدة.هذه هی صورة المسألة و الظاهر من المصنف أنه حم بالبطلان بشهادة قوله:« وجب علیه الإعادة».
ثم إنّه احتاط بالقول بالصحة وبقضاء السجدة مرتین و کذا سجود السهو مرتین ثمّ الإعادة، فیقع اللام فی وجه ذینک الأمرین: البطلان، الإعادة مع قضاء السجدتین.
و حاصل الکلام أنّه لو کان ترک السجدتین من رکعة واحدة فقد بطلت صلاته، و وجبت علیه الاعادة إن کان الوقت باقیاً، و القضاء إن کان خارجاً.
و ان کان ترک السجدتین من رکعتین فقد صحت صلاته وفاتته سجدتان من رکعتین یقضیهما مع سجدتی السهو.
ثم إنّ المصنف أفتی بالبطلان ووجهه أن مقتضی قاعدة التجاوز فی الرکعة الأولی أنّه أتی بسجدتین کما أنّ مقتضی القاعدة فی الرکعة الثانیة أنّه أتی فیها بسجدتین و معنی ذلک أنه لم یترک أی سجدة فی الصلاة و هو لا ینسجم مع العلم الإجمالی بترک سجدتین، غایة الأمر لا یعلم موضع الترک و لذلک تسقط القاعدتان، فتصل النوبة إلی الاستصحاب الذی کان محکوماً فیما لو کانت قاعدة التجاوز جاریة و هو عدم إتیانهما فی الرکعة الأولی.
فإن قلت: إن الأصل معارض بمثله و هو عدم الإتیان بهما فی الرکعة الثانیة فعندئذ یسقطان بالتعارض.
قلت: لا تعارض بین الأصلین لعدم استلزامهما المخالفة العملیة لأنّ مقتضی کل من الأصلین بطلان العمل. نعم لو کان مقتضی کلیهما الصحة کما فی قاعدة التجاوز فیسقطان للعلم الإجمالی بترک السجدتین .
و أما المقام فمقتضی کل من الأصلین هو البطلان.
إلی هنا تبین وجه البطلان، إنما الکلام فی وجه الجمع بین الاتمام و الإعادة فلعله هو ما یلی:
إنّ مفاد قاعدة التجاوز فی کل من الرکعتین هو صحتهما و صحة کل من الرکعتین لا تلازم الاتیان بالسجدتین بل یکفی فی اتصافها بالصحة الإتیان بالسجدة الواحدة و قضاء السجدة الأخری بعد الصلاة، فعلی هذا فلا مانع من جریانها فی کل من الرکعتین من دون معارضة لما عرفت من أن الصحة أعم من الصحة التامة أو الصحة المشروطة بالقضاء بعد الصلاة.
غایة الأمر أنّ مقتضی العلم الإجمالی بترک السجدتین یلزمنا بقضائهما بعد الصلاة. مع سجدتی السهو لکل منهما.
و بعبارة أخری لیس مقتضی قاعدة التجاوز فی کلّ من الرکعتین هو إحالة ترک السجدتین إلی الرکعة الأخری حتی یتحقق التعارض، لما عرفت من أنّ مثبتات الأصول لیست بحجة، فغایة ما تتثبته القاعدة هو صحة الرکعة، لا الإتیان بالسجدتین و إحالة الترک إلی الرکعة الأخری، حتی یوجب التعارض.
فرع دوم
اگر این مسأله در اثنای نماز رخ داد، یعنی در حال تشهد هستم، یادم آمد که دوتا سجده از من فوت شده، یا از رکعت اول یا از رکعت دوم، سر از سجده بر داشتم و یادم آمد که دوتا سجده از من فوت شده یا از رکعت اول یا از رکعتی که الآن خواندم. چه باید کرد؟
این خودش سه حالت دارد، گاهی محل شک است که به آن می‌گویند محل شکی، گاهی می‌گویند محل سهوی، گاهی می‌گویند هردو محل تمام بشود.
پس گاهی می‌گویند محل شکی، یعنی لم یتجاوز عن محل الشک، گاهی می‌ گویند: لم یتجاوز عن محل السهو، و گاهی می‌گویند از هردو محل گذشته، هم از محل شکی و هم از محل سهوی.
محل شکی کدام است؟ نشسته بودم، یادم آمد که دوتا سجده از من ترک شده، یا از اولی یا از دومی، اینجا محل شک باقی است. چرا؟ لأنّه لم یدخل فی شیء آخر، إذا شککت فی شیء و لم یدخل فی شیء آخر، اینجا می‌گویند محل شک باقی است؟ محل شک کی باقی است؟ یعنی سر از سجده برداشتم و هنوز مشغول خواندن تشهد نشده‌ام. اینجاست که می‌ گویند محل شک باقی است، اما اگر مشغول خواندن تشهد شده باشم، در اینجا از محل شک گذشته‌ام. چون در غیر داخل شده‌ام (که تشهد باشد).
اما فرض این است که محل شک را نگذشته است، یعنی لم یدخل فی الغیر، هنوز مشغول خواندن تشهد نشده بودم که یادم آمد بر اینکه دوتا سجده از من فوت شده از رکعت اول یا از رکعت دوم، محل شک باقی است. کی باقی است؟ مادامی که در غیر داخل نشده باشد،‌اینجا چه کند؟ باید دوتا سجده را بیاورد، چون شک در محل است.
رکعت اول قاعده تجاوز دارد، رکعت دوم قاعده تجاوز ندارد، فلذا دوتا سجده را بجا بیاور ونمازت هم صحیح است.
پس اگر محل شک باقی باشد، در رکعت اول قاعده تجاوز جاری می‌شود، اما در رکعت دوم قاعده تجاوز جاری نمی‌شود چون شک در محل است فلذا دوتا سجده را می‌آورد و سپس تشهد را می‌خواند و نماز را تمام می‌کند.
دیگری: تجاوز عن محل الشک و لم یتجاوز عن محل السهو، فرض کنید که من ایستاده‌ام و مشغول خواندن تسبیحات اربعه هستم، در همین اثنا یادم آمد که دوتا سجده را ترک کرده‌ام، اگر من در حال ایستاده شک کنم که سجده های رکعت دوم را آورده‌ام یا نیاورده‌ام، اینجا قاعده تجاوز جاری است. چرا؟ چون محل شک گذشته.
اما اگر یقین کنم که نیاورده‌ام، قیام را می شکنم، اینجا می‌گویند محل شک گذشته، اما محل سهو نگذشته است، فلذا قیام را می‌شکنم، هردو سجده را قضا می‌کنم، تشهد می‌خوانم و سپس بلند می‌ شوم برای خواندن تسبیحات اربعة.
پس باید توجه داشت که گاهی محل شک نگذشته، گاهی محل شک گذشته، ولی محل سهو نگذشته است و گاهی هم محل شک گذشته و هم محل سهو گذشته است، مثل اینکه به رکوع برود ( إذا رکع) ‌یادش آمد که دوتا سجده از من ترک شده،‌یا از رکعت اول یا از رکعت دوم، چه می‌ شود؟ فحاله حال العلم بعد الفراغ، بعد از فراغ چه می‌کردیم؟ گاهی می‌گفتیم باطل است،‌گاهی می‌گفتیم صحیح است، عیناً حکم این مورد مثل حکم بعد الفراغ است.
پس اگر در اثنای صلات سه صورت پیدا کرد، اگر در محل شک است، آن را می‌آورد و اگر محل شک گذشته و محل سهو باقی است، قیام را می‌شکند و اگر هردو از بین رفته، مثلش مثل همان صلات بعد الفراغ است، این آقای که در حایشه نوشته و می‌خواهد بگوید نماز این آدم صحیح است، یک بیانی دارد که خود شما آن را مطالعه کنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo