< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة لا سهو علی الإمام مع حفظ المأموم و بالعکس
یکی از قواعدی که در نماز به کار می رود این قاعده است که:« لا سهو فی سهو» در لمعه نیز این عبارت به کار رفته، البته این عبارت و کلام، عبارت و کلام معصوم (ع) است، در سه روایت آمده، یکی در روایت حفص است دومی هم در روایت یونس است، دیگری هم در روایت ابراهیم بن هاشم است، البته روایت ابن هاشم، همان روایت یونس است، ما در درس گذشته این دو روایت را بیان کردیم،‌ اما باید توجه داشت که این دو روایت، در حقیقت یک روایت است نه دو روایت، منتها هردو مرسل هستند، ابراهیم بن هاشم نمی گوید که از چه کسی نقل کرده است، ولی جناب یونس می گوید، عن رجل، و عن أبی عبد الله (ع) بنابراین، ما سه روایت داریم که در هر سه تای آنها این جمله (لا سهو فی سهو) وارد شده است.
مرحوم صاحب حدائق احتمالات زیادی در معنای این جمله آورده که ذهن را لغزنده می کند، من از کسی که در یک روایت احتمال را زیاد کند، استقبال نمی کنم. چرا؟ چون این کار سبب می شود که ذهن لغزنده بشود و نتواند تصمیم بگیرد، صاحب حدائق بر این عبارت هشت تا احتمال ذکر کرده، معنا ندارد که امام صادق (ع) به یک نفر یک جمله را فرموده باشد و طرف در آن هشت احتمال بدهد ولذا من روایت را به گونه ای معنا می کنم که یک احتمال بیشتر ندهد.
باز تکرار می کنم که این عبارت در سه روایت آمده، یکی روایت حفص است، البته حفص توثیق نشده، اما ابن أبی عمیر از او روایت کرده و جناب ابن أبی عمیر «لا یروی إلا عن ثقه» روایت ابراهیم بن هاشم و یونس مرسل است.
در هر صورت روایت:« لا سهو فی سهو» از معصوم رسیده است و ما هشت تا احتمال را که نسبت به آن داده شده کنار می گذاریم و فقط یک احتمال را پرورش می دهیم، منتها یک مقدمه لازم دارد.
ما الفرق بین الشاک و الناسی؟
باید به این نکته توجه داشت که شاک و ناسی هردو یک وجه مشترک دارند، وجه مشترک شان عبارت است از:« غروب الواقع عن الذهن» واقع از ذهن انسان می‌پرد، اما به دو حالت، گاهی پریده و در حال پریدن توجه دارد که پریده، این می‌شود: شک، در شک واقع پریده و طرف (شاک) هم توجه دارد که پریده است، شک می‌کند دو رکعت است یا سه رکعت، واقع پریده و این آدم هم توجه به پریدن دارد.
گاهی واقع می‌پرد، اما این آدم در حال غفلت است، بعداً یادش می‌آید، این می‌شود: ناسی، در ناسی هم واقع از ذهن می‌پرد، منتها طرف غافل از پریدن است، بعد از مدتی به او هشدار می‌دهند، با هشدار یادش می‌آید که من فلان نماز را نخواندم.
پس شک و نسیان هردو در غروب واقع از ذهن مشترک‌اند، البته با این تفاوت که شاک عند الغروب توجه دارد، ناسی حین الغروب توجه ندارد، بعداً متوجه می‌شود.
وقتی که این مقدمه دانسته شد که فرق واضح بین شک و نسیان این است، عرض می کنیم که روایت « لا سهو فی سهو» حتماً اولی را می‌گیرد، یعنی شک را می‌گیرد، « لا شک فی شک »، هرگز نسیان را نمی‌گیرد. چرا؟ «لا سهو فی سهو» یعنی لا شک فی شک، ارتباطی به نسیان ندارد.
توضیح مطلب
احکامی که شرع دارد، گاهی این احکام مترتب بر سهو « بما سهو» است، چون از ذهنت رفت، پس فلان کار را بکن، اثر مترتب به سهو« بما هو سهو» است، إذا شککت بین الثلاث و الأربع، فابن علی الأکثر. بنا گذاشتن بر اکثر، اثر مترتب بر سهو است، همین که کسی سهو کرد و واقع از ذهنش پرید و نتوانست واقع را به دست بیاورد، این حیثیت حکمش عبارت است از:« البناء علی الأکثر».
ولی گاهی حکم مال شک نیست، حکم بخاطر ترک یک واجب است، مثلاً طرف تشهد را ترک کرده، حکمش این است که بعد از نماز قضا کند، این می‌شود:« نسیان». پس نسیان با شک فرق کرد،‌ چطور؟ چون در شک اثر مال خود شک است، همین که واقع پریده.
اما در نسیان اثر مال پریدن نیست، اثر مال این است که واقع را ترک کرده،‌نسی التشهد،‌بعداً باید تشهد را قضا کند.
پس تا اینجا دو مطلب روشن شد:
مطلب اول
مطلب اول در باره فرق بین شک و بین نسیان بود مع اشتراکهما فی غروب الواقع عن الذهن، فرقش این است که شاک توجه به پریدن دارد، ولی ناسی هنگام نسیان توجه به پریدن ندارد، بعداً متوجه می‌شود.
مطلب دوم
ولی گاهی اثر مال خود سهو است، یعنی همین که طرف سهو کرد، اثرش این است که بنا را بر اکثر بگذارد، گاهی اثر مال سهو نیست، بلکه اثر مال ترک یک جزء است، چون تشهد را ترک کردی، باید نماز را قضا کنید.
حال پرسش این است که آیا جمله «لا سهو فی سهو» قالب شک است یا قالب نسیان؟ قالب شک است. چرا؟ چون ظاهر جمله مذکور این است که اثر مال خود شک است،« لا سهو فی سهو» اثر مال خود شک است، سهو هم به معنای شک است، اما در نسیان اثر مال خود نیست، اثر مال ترک واجب است، چون واجب را ترک کرده، باید قضا کند.
ظاهر حدیث این است که:« لا سهو فی سهو» چون واجب را ترک کرده،‌باید قضا کند، ظاهر حدیث این است که لا سهو فی سهو، جایی که سهو اثر و نقشی دارد، این فقط مال سهوی است که به معنای شک است.
اما شکی که به معنای نسیان است، اثر مال نسیان نیست، بلکه اثر مال واقع است، مثلاً چون تشهد را ترک کرده، شارع می‌فرماید قضا کن.
اینکه امام می‌فرماید: « لا سهو فی سهو» ناظر به جایی است که موضوع خود سهو است،‌این منطبق می‌شود بر شک نه اینکه منطبق بر نسیان شود، یعنی منطبق بر نسیان نمی‌شود. چرا؟ چون در نسیان اثر مال نسیان نیست، بلکه اثر مال ترک واقع است. پس اینجا باید سهو را به معنای شک بگیریم تا روایت را معنا کنیم، این تحقیقی که ارائه شد، نتیجه تلقی ما بود از مرحوم بروجردی، یعنی تحقیق ها مال ایشان است.
تحقیق اول در باره فرق بین شک و نسیان بود، تحقیق دوم در « شک» اثر مال شک است، در نسیان اثر مال نسیان نیست بلکه اثر مال منسی است، چون تشهد را ترک کرده است، روی این مبنا «لا شک » را باید به معنای شک بگیریم و بگوییم:« لا شک فی شک».
حال که این مطلب روشن شد، فرض کنید کسی شک کرد و در مقام شک بنا را بر اکثر گذاشت، نماز را تمام کرد و سپس بلند شد و مشغول نماز احتیاط
شد،‌نمی‌داند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت؟ اثر ندارد، «لا سهو فی سهو» چیزی که موجب سهو است، در موجب سهو، در موجب سهو، شک اثر ندارد، «لا سهو فی سهو» سهو دوم را به معنای موجب شک بگیریم (إذا شککت بین الثلاث و الأربع‌) موجب شک این است که بنا را بر چهار بگذار و یک رکعت نماز احتیاط هم بخوان،« لا سهو» شک بی اثر است، یعنی در موجب شک، شک اثر ندارد، بنا را بگذار بر اینکه یک رکعت خواندم نه چهار رکعت، «لا سهو» یعنی شک اثر ندارد، لا شک، شک اثر داشت، ‌اما این شک اثر ندارد در موجب شک، موجب شک این است که یک رکعت نماز بخواند، در آن شک اثر ندارد، شک کردم که یک رکعت خواندم یا دو رکعت، اصلاً شک دارم که آیا حمد را در نماز احتیاط خواندم یا نه؟ می‌گوید انشاء الله خواندم، هر چه که در موجب شک، شک کنی، در آنجا شک اثر ندارد. چرا؟ چون اگر بنا باشد که در موجب شک هم شک اثر داشته باشد، سبب می شود که پایان نداشته باشد، یعنی وسوسه دنبال دنبال وسوسه بیاید، «لا شک» یعنی لا اثر فی الشک، اگر در اسلام شک اثر دارد، در اینجا شک بی عرضه و بی اثر است، در کجا؟ فی سهو، یعنی فی موجب الشک.
فلذا من همین احتمال را انتخاب کردم در میان احتمالاتی که صاحب حدائق انتخاب نموده است.
1: ما رواه الکلینی بسند صحیح: «عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَيْسَ عَلَى السَّهْوِ سَهْوٌ وَ لَا عَلَى الْإِعَادَةِ إِعَادَةٌ»[1].
2: « عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَا سَهْوَ فِي سَهْوٍ »[2].
3: روایت ابراهیم بن هاشم: « وَ لَا سَهْوَ فِي سَهْوٍ»[3].
ولی این دو روایت مرسل‌ هستند، یعنی هم روایت یونس مرسل است و هم روایت ابراهیم بن هاشم، ولی صاحب وسائل در باب 25 اینها را دو روایت شمرده، برای روایت یونس یک شماره در نظر گرفته و برای روایت ابراهیم بن هاشم هم شماره دیگر، و حال آنکه در باب 24 فرموده این دو روایت یک روایت‌ هستند نه دو روایت.
لا شک أن الشک و النسیان یجتمعان فی ذهول الواقع عن ذهن الإنسان، غیر أنّ الشک یساوق الجهل البسیط و الذاهل یلتفت إلی غروب الواقع عن ذهنه حین الجهل، و النسیان یساوق الجهل المرکب، حیث ینسی دون أن یلتفت إلی غیبوبة الواقع حین الجهل ثمّ یلتفت، فهما مشترکان فی ذهول الواقع عن ذهن الإنسان، و علی هذا فاستعمال السهو فی الشک لیس مجازاً کما علیه البعض و أنّ مصحّح الاستعمال هو کثرة استعماله فیه فی الروایات و ألسن الفقهاء، بل الشک و النسیان من مصادیق السهو الذی هو عبارة عن غروب الواقع و ذهول الانسان عنه فهو علی قسمین فتارة یکون مللتفتاً لذهوله عن الواقع و یکون شاکاً، و أخری یلتفت إلیه بعد فاصل زمانی و أنّه ترک الجزء الفلانی مثلاً عن سهو.
إذا عرفت ذلک فاعلم أن المراد من السهو فی المقام هو الشاک لا الناسی و لسید مشاخنا البروجردی هنا بیان لطیف نأتی به بإیضاح منا.
إنّ الأحکام الواردة ی باب الخلل علی قسمین:
1: منها ما یکون الحکم مترتّباً علی عنوان السهو « بما هو هو» لا بعنوان ترک ما یجب فعله أو فعل ما یجب ترکه، و هذا کصلاة الاحتیاط و سجدتی السهو، فالمصلّی بما أنّه شک بین الثلاث و الأربع، و لم یدرما هو الواقع فهذا(شکّه) صار سبباً لإیجاب صلاة الاحتیاط علیه مع سجدتی السهو و هذا النوع من الأحکام مترتب علی السهو المقارن للشک.
2: ما یکون الحکم مترتّباً علی ترک العمل بالواقع فعلاً أو ترکاً و هذا هو السهو المقارن للجهل المرکب فالحکم فیه مترتّب علی ترک ما ینبغی فعله أو إتیان ما لا ینبغی إتیانه مثلاً یحکم بوجوب قضاء السجدة الفائتة بعد الصلاة مع سجدتی السهو، لکن لیس لأجل ذهوله عن الواقع بل لأجل عدم امتثاله للواجب الواقعی فلیس للسهو فی المورد الثانی أیّ دور للحکم.
إذا علمت هذین المقدمتین فاعلم:
أنّ ظاهر قوله: « لا سهو فی سهو» أنّ للسهو دوراً فی ثبوت الحکم و أنّه عقوبة للسهو، لا لعدم إتیان الواقع بخلاف السهو المقارن للجهل المرکب فهو عقوبة لترک الواقع. و علی هذا فمعنی الحدیث أنّه لا یترتّب للسهو فی موجب السهو کصلاة الاحتیاط أو سجدتی السهو أیّ أثر للشک، بل الشاک فی موجب السهو یعمل بالنحو التالی:
إذا وجبت علیه رکعتان من صلاة الاحتیاط و شکّ أنّه أتی برکعة منها أو کلتیهما، فیبنی علی الأکثر.
مثلاً شک می‌کند بین دو رکعت و چهار رکعت، بنا را بر چهار می‌گذارد و باید بعداً دو رکعت نماز احتیاط بخواند و این آدم هم مشغول خواندن دو رکعت نماز احتیاط شد و در دو رکعت نماز احتیاط شک کرد که آیا یک رکعت خوانده یا دو رکعت؟ به این شک خود اعتنا نمی‌کند و ترتیب اثر نمی‌دهد و می‌گوید انشاء الله دو رکعت است.
إذا وجبت علیه رکعة واحدة و شکّ فی أنّه هل صلّی رکعة واحدة أو أزید، فیبنی علی الأقل إذ لولاه یلزم البطلان، و قد مرّ أنّ موجب السهو لا یبطل بالسهو.
لو شک فی أجزاء صلاة رکعة الاحتیاط و أنّه هل أتی برکوعها أو سجودها أو غیرهما، فلا یعتنی بالشک فیها أخذاً باطلاق الحدیث و إن لم یتجاوز المحل.
لو شک فی عدد سجدتی السهو- شک کرده که یک سجده کردم یا دوتا؟- أو أفعالهما قبل تجاوز المحل، فإنّه یبنی علی وقوع المشکوک فیه إلا أن تستلزم الزیادة فیبنی علی الصحیح.
«لا شک فی موجب الشک» یعنی چیزی که در اثر شک واجب شده، اگر در آن چیز شک کردی،‌به شک خود اعتنا نکن، به این معنا که بنا را برآوردن بگذار، اگر آوردن صحیح باشد یا بنا را بر نیاوردن بگذار، اگر نیاوردن صحیح باشد.
ما با این احتمال روشن، حدیث را معنا کردیم، فلذا سایر احتمالات را متعرض نمی‌شویم، معنای حدیث همین است و اتفاقاً علما هم حدیث را چنین معنا کرده‌اند، یعنی فرموده‌اند اگر در موجب (به فتح جیم) شک کردید، به شک خود اعتنا نکنید.
ثمّ إنّ صاحب الحدائق ذکر احتمالات کثیرة فی معنی الروایة و بسط الکلام فیها، و بما ذکرنا تستغنی عن تفاصیله.
تمّت قاعدة «لا سهو فی سهو»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo