< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لا سهو فی النافلة
عرض کردیم که: (وَ لَا سَهْوَ فِي نَافِلَةٍ)[1].، ما مسأله را با دو پایه حل کردیم، پایه اول این بود که حکم فریضه در نافله نیست، روایات هم بیش از این را نرساند، پس چه کند؟ باید در بقیه به اصول عملیه رجوع کنیم، به این معنی که استصحاب عدم اتیان می کنیم و بنا را بر اقل می گذاریم، بنا براین، نظر ما این نیست که: « لا سهو فی النافلة» طرف مخیر است بین اقل و بین اکثر، بلکه متعین است که بنا را بر اقل بگذارد. البته اگر اجماعی در کار نباشد.
فروع قاعده
1: فرع این است که آیا قاعده « لا سهو فی النافلة» نافله عرضی را هم گیرد یا نه، نافله عرضی به آن نوافلی می گویند که بالذات واجب اند، اما صار نافلة بالعرض، مانند صلات عیدین، صلات عیدین با صلات جمعه فرق نمی کند، کسانی که معتقد به وجوب صلات جمعه هستند، عیدین را هم واجب می دانند، ولی بعضی می گویند در زمان غیبت، صلات عیدین مستحب است، مسلماً استحبابش عرضی است، بنا براین، بالذات واجب است، استحبابش عرضی است، آیا «لا سهو فی النافلة » عیدین را هم می گیرد که بالذات واجب اند اما بالعرض مستحب؟ نه خیر! یعنی «لا سهو فی النافلة» نماز عیدین را نمی گیرد. چرا؟ چون «لا سهو فی النافلة » ناظر به نوافلی است که بالذات نافله باشند نه بالعرض، یعنی چیزی که صار نافلة بالعرض، مشمول روایات نیستند.
2: فرع دوم، عکس فرع اول است، یعنی بالذات مستحب، و بالعرض واجب هستند، فرض کنید کسی نذر کرده که اگر در امتحان سطح چهار قبول شد، یکماه نماز شب بخواند، نماز شب بالذات مستحب است، اما صار واجباً بالعرض، آیا شامل این می شود یا نه؟
ما معتقدیم که شامل است. چرا؟ اصولاً اشتباه است که بگوییم بالذات مستحب، و بالعرض واجب است، اصلاً بالعرض هم واجب نیست. چرا؟ چون آنچه که واجب می باشد وفا به نذر است، یعنی « أوفوا بنذورکم» این واجب است، مصداق وفا به نذر خواندن نماز شب است، نماز شب متعلق وجوب نیست، متعلق « وجوب» وفا به نذر است، وفا به نذر مصادیقی دارد که یکی از مصادیقش نماز شب است، بنابراین،استحباب روی نماز شب رفته، وجوب هم رفته روی وفا به نذر، پس نماز شب نه بالذات واجب است و نه بالعرض. قطعاً قاعده « ولا سهو فی نافلة » شاملش می شود.
خیال نشود که اگر بر چیزی عنوان عرضی منطبق شد، واجب می شود، این گونه نیست حتی اگر کسی نذر کرده باشد چنانچه در امتحان سطح چهار قبول شد، نماز شب بخواند، اگر این آدم در هنگام خواندن نماز شب، نیت وجوب بکند و بگوید نماز شب واجب می‌خوانم، عمل به نذر نکرده، بلکه باید بگوید: نماز شب مستحب می خوانم، یعنی نیت استحباب کند نه نیت وجوب.
نماز شب مستحب است، وفا به نذر واجب است، منتها در اینجا با همدیگر جمع شده اند، شیء بالذات مستحب است، وفا به نذر هم وااجب می باشد، وفا به نذر بر این منطبق است فلذا باید هنگام خواندن نماز شب بگوید نماز شب مستحب می خوانم، والا اگر نیت وجوب کند، برائت ذمه حاصل نشده است.
بیان محقق نائینی
ولی مرحوم نائینی در تقریراتش در مبحث اجتماع امر و نهی یک بیانی دارد و می گوید وفا به نذر یک امری دارد، نماز شب هم امر دیگر دارد، نماز شب خصیصه اش تعبدی است، اما مستحب می‌باشد نه واجب، یعنی تعبدی مستحب است نه تعبدی واجب، وفا به « نذر» توصلی است ولی واجب، این دوتا هنگامی بر نماز شب منطبق شدند، با هم جمع می شوند و از آنها یک امر وجوبی تعبدی متولد می شود، از این طرف امر استحبابی نماز شب است، نقطه قوتش تعبدی بودن است، نقطه ضعفش استحباب است، وفا به نذر هم نقطه قوتش وجوب است، نقطه ضعفش هم توصلی بودن می‌باشد، هنگامی که اینها در صلات لیل جمع شدند، یتولد منهما امر وجوبی تعبدی.
اشکال استاد سبحانی بر بیان محقق نائینی
ما به ایشان عرض می کنیم: جناب نائینی! چه دلیلی بر این توالد و تناسل دارید؟ این فرمایش شما به استحسان اقرب است، اینکه می‌گویند این دوتا با هم جمع می‌شوند، یکی تعبدیت را می‌ساند و دیگری وجوب را افاده می‌کند و از مجموع آنها، یک امر ثالثی متولد می‌شود که وجوب باشد، قهراً ایشان معتقدند در صلات لیلی که منذور است، شک نافله در آنجا نیست. چرا؟ چون از نافله بودن در آمد.
ما در جواب ایشان می گوییم: جناب نائینی! این فرمایش شما یکنوع استحسان است، دلیلی بر این توالد و تناسل نیست، قهراً ایشان می‌خواهد بگوید صلات لیل می شود واجب، فلذا « لا سهو فی نافلة » آن را نمی گیرد.
ولی ما گفتیم صلات لیل بر استحباب خودش باقی است و با دیگر نوافل هیچ فرقی ندارد ولذا اگر در آن شک کردی هیچ اشکالی ندارد، مانند سایر نوافل است.
3: فرع سوم این است که آیا: «لا سهو فی النافلة » مخصوص رکعات است، یعنی فقط رکعات را می گوید یا افعال را هم شامل است، مثلاً کسی در کوع و یا در تشهد شک می کند،‌ اینها را هم می‌گیرد؟ روایت همه اش راجع به رکعات است و ارتباطی به افعال ندارد، بنا براین، در افعال همان ضابطه کلی حاکم است، ضابطه کلی کدام است؟ اگر شک در محل است بیاور، اگر از محل گذشته است و بعداً قابل قضاست، باید قضا کند و اگر از محل گذشت، اشکالی ندارد، بنابراین، تمام این روایات مال رکعات است، اما در افعال رجوع به قواعد می کنیم، قاعده می گوید شک در محل را بیاور، خارج از محل را نیاور.
دلیل بر اینکه: « لا سهو فی النافلة» راجع به رکعات است، کلام اصحاب است، اصحاب گفته اند در اقل و اکثر هم می تواند بنا را بر اقل بگذارد و هم می تواند بر اکثر بگذارد، گروهی گفته اند اقل افضل است، تمام بحث ها در اطراف رکعات است.
بلی! مرحوم مدارک و جواهر نقل کرده اند که بعضی از علمای ما «لا سهو فی نافلة» را هم در کعات اجرا کرده اند و هم در افعال.
نعم حکی فی الجواهر عن الریاض و محتمل الذخیرة و مجمع البرهان أنّهم لم یوجبوا التدارک ولو فی المحل رکناً کان أو غیره تمسکاً بعموم الصحیح، أعنی قوله: «سألته عن السهو فی النافلة؟ فقال: لیس علیک شیء»، و الخبر أعنی قوله:«لا سهو فی نافلة».
دلیل دوم: و أولیته من العدد، لکن دلالة الروایتین علی الأفعال ضعیفة جداً جدّاً بعد کون مدار البحث بین الأصحاب هو الرکعات، و أمّا الثالث فهو أشبه بالقیاس.
دلیل دوم می‌گوید در جایی که در رکعات نباید اعننا کرد و باید بنا را بر اقل گذاشت یا مخیر هستید، به طریق اولی در افعال باید چنین باشد.
نقد دلیل اول
با کمی تامل روشن می‌شود که دلیل اول ضعیف است. چرا؟ زیرا روایات رکعات رامی‌گویند و ناظر به رکعات می‌باشند نه ناظر به افعال، یعنی اصلاً با افعال سر وکاری ندارند، ولذا علما در باره این روایت بحث می‌کنند که آیا اقل است یا اکثر، یا اقل واکثر.
نقد دلیل دوم
اما دلیل دوم، شبیه قیاس است، یعنی نمی‌توانیم بگوییم چون در رکعات « لا سهو» پس در افعال هم «لا سهو». چرا نمی‌توانیم این حرف را بزنیم؟ چون این خودش یکنوع قیاس است، زیرا اولیتش اولیت قطعی نیست، اولیت ظنی است. پس چه باید کرد ؟ در افعال اگر محل باقی است، مثلاً سر از سجده بر داشته، شک دارد بر اینکه تشهد را خوانده یا نه؟ بنا شد که بر عدم بگذارد، ‌یعنی ما نگفتیم که طرف مخیر است، این آدم ایستاده، شک دارد که آیا تشهد را خوانده‌ یا نه؟ محل نگذشته است و باید بر گردد.
بلی! اگر بعد از رکوع باشد، محلش گذشته و باید بعد از نماز قضا کند.
«هذا کلّه إذا کان الشک فی غیر الرکن » و اما خود رکن هم مادامی که یقین به عدم پیدا نکردیم،‌حکم افعال دیگر را دارد.
خلاصه اینکه من جمود بر نص کردم، چون بحث اصحاب ما، همه‌اش در اقل و اکثر است که آیا بنا را بر اقل بگذارد یا اکثر، همه‌ بحث شان در رکعات است نه د افعال،‌ یعنی ذهن «اصحاب ما» به افعال نرفته است.
پرسش
روی مبنای ما که افعال را نمی‌گیرد، اگر من نشسته‌ام و مشغول خواندن تشهد می‌باشم و در همین هنگام ‌شک می‌کنم که دو سجده را بجا آوردم یا نه؟ بنا براینکه شک در محل است باید دو سجده را بجا بیاورد.
اما اگر من بعد از آنکه وارد رکن دیگر شدم، فهمیدم که دو سجده را بجا نیاوردم، قهراً نماز من باطل است.
بنابراین، اگر در نافله بعداً یقین پیدا کند که رکن را نیاورده، نمازش باطل است.
فصارت الأقسام ثلاثاً، فعل غیر رکنی اگر در محل است، باید آن را بیاورد و اگر بعد الخروج عن المحل می‌باشد، حتماً‌ قضا دارد‌، اما رکن مادامی که شاک است،‌اگر از محل گذشته و شاک است، هیچ! ولی اگر بعداً بفهمد که نیاورده بود، نمازش باطل است، ‌نتیجه در اینجا ظاهر می‌شود و الا اگر بعد از محل شک کرد، ‌اعتنا نمی‌کند،‌اما اگر یقین پیدا کرد که نیاورده، حتماً باید نماز را اعاده کند.
پس فرع سوم این بود که آیا افعال را می‌گیرد یا نه؟ گفتیم افعال را نمی‌گیرد، تمام بحث علمای ما در رکعات است، افعال تابع ضوابط خودش است، اگر شک در محل است، باید بیاوریم و اگر از محل گذشته، قضا می‌کنیم (‌اگر بفهمیم که ترک کردیم)، رکن هم اگر محلش باقی است، آن را می‌آوریم، اگر محلش باقی نیست، نماز باطل است و باید از سر بگیرد.
حکم نسیان الأفعال فی النافلة
4: فرع چهارم، آیا تمام این احکام مال ساهی است، یا ناسی را هم می‌گیرد، آیا تمام این روایات مال شاک است یا ناسی را هم می‌گیرد؟
باید روایت را از سر بخوانیم تا مطلب معلوم شود:
« عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ فِي‌ نَوَادِرِهِ أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ إِمَامٍ يُصَلِّي بِأَرْبَعِ نَفَرٍ أَوْ بِخَمْسٍ فَيُسَبِّحُ اثْنَانِ عَلَى أَنَّهُمْ صَلَّوْا ثَلَاثاً وَ يُسَبِّحُ ثَلَاثَةٌ عَلَى أَنَّهُمْ صَلَّوْا أَرْبَعاً يَقُولُونَ هَؤُلَاءِ قُومُوا وَ يَقُولُ هَؤُلَاءِ اقْعُدُوا وَ الْإِمَامُ مَائِلٌ مَعَ أَحَدِهِمَا أَوْ مُعْتَدِلُ الْوَهْمِ فَمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ قَالَ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ سَهْوٌ إِذَا حَفِظَ عَلَيْهِ مَنْ خَلْفَهُ سَهْوَهُ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ وَ لَيْسَ عَلَى مَنْ خَلْفَ الْإِمَامِ سَهْوٌ إِذَا لَمْ يَسْهُ الْإِمَامُ وَ لَا سَهْوَ فِي سَهْوٍ وَ لَيْسَ فِي الْمَغْرِبِ سَهْوٌ وَ لَا فِي الْفَجْرِ سَهْوٌ وَ لَا فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ مِنْ كُلِّ صَلَاةٍ سَهْوٌ (وَ لَا سَهْوَ فِي نَافِلَةٍ)»[2].
قبلاً عرض کردم که شک در این روایات به معنای شک است،‌به قرینه ما قبل و ما بعد،‌اصلاً این روایات ناسی را نمی‌گیرد، فقط شاک را می‌گیرد.
تمام سهو ها شک را می‌گیرد نه ناسی را، و هکذا جمله اخیر که محل بحث ماست و می‌فرماید: « وَ لَا سَهْوَ فِي نَافِلَةٍ)» نمی‌توانیم آن را اعم بگیریم یعنی اعم از شک و نسیان، نسیان را نمی‌گیرد. بلکه مخصوص شاک است. ناسی اگر نسیان کرد، اگر رکن نیست، ‌قضا می‌کند و اگر رکن است، نمازش باطل می‌باشد.
ولی از بعضی روایات استفاده می‌شود که نسیان رکن در نافله مضر نیست، یعنی اگر انسان در نماز نافله رکن را فراموش کند اشکالی ندارد.
معتبره عبد الله حلبی
« عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ سَهَا فِي رَكْعَتَيْنِ مِنَ النَّافِلَةِ فَلَمْ يَجْلِسْ بَيْنَهُمَا حَتَّى قَامَ فَرَكَعَ فِي الثَّالِثَةِ این کدام نماز مستحب است که بعد از کعت دوم، باید رکعت سوم را بخواند؟ نماز وتر و شفع است، بنا براینکه نماز وتر ملحق است به شفع، ‌این روایت از آن روایاتی است که می‌گوید: وتر، ملحق به شفع است، یعنی بینهما فاصله نیست- فَقَالَ يَدَعُ رَكْعَةً وَ يَجْلِسُ وَ يَتَشَهَّدُ وَ يُسَلِّمُ ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ»[3].
این کدام نماز مستحب است که بعد از کعت دوم، باید رکعت سوم را بخواند؟ نماز وتر و شفع است، بنا براینکه نماز وتر ملحق است به شفع، ‌این روایت از آن روایاتی است که می‌گوید: وتر، ملحق به شفع است، یعنی بینهما فاصله نیست- «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ سَهَا فِي رَكْعَتَيْنِ مِنَ النَّافِلَةِ فَلَمْ يَجْلِسْ بَيْنَهُمَا» (یعنی برای تشهد خواندن ) «حَتَّى قَامَ فَرَكَعَ فِي الثَّالِثَةِ» - برای رکعت سوم ایستاد، یکدفعه یادش آمد که تشهد شفع را نخوانده و باید می‌خواندم- « فَقَالَ يَدَعُ رَكْعَةً» حضرت می‌فرماید: « يَدَعُ رَكْعَةً » رکوع را رها می‌کند، رکعت در اینجا به معنای رکوع است، به رکعت هم که رکعت می‌گویند، به اعتبار رکوع است، ‌این رکعت را رها می‌کند- «وَ يَجْلِسُ وَ يَتَشَهَّدُ وَ يُسَلِّمُ ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ»
حضرت فرمود بنشیند و تشهد را بخواند، سلام را بگوید، شفعش تمام است و حال آنکه رکوع را اضافه کرده بود، ‌این دلیل بر این است که در مستحبات اضافه رکن مبطل نیست، ولی این بستگی دارد که حدیث چنین معنا کنیم: « يَدَعُ رَكْعَةً وَ يَجْلِسُ وَ يَتَشَهَّدُ وَ يُسَلِّمُ ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ – یعنی نماز وتر را بخواند، ‌بعید نیست که مراد این باشد- ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ» همان نماز قبلی را بخواند.
این روایت دلیل بر این است که زیادی رکن در نافله مبطل است، بستگی دارد که: « ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ» چطور معنا کنیم،‌ « ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ»‌ یعنی وتر را، در این صورت حق با شماست، اما اگر بگوییم مراد از :« ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ» این نماز باشد که این نماز را استیناف می‌کند، در این صورت نمی‌ توانیم بگوییم که حق با شماست.
پرسش
اگر نماز این آدم باطل بود، چرا حضرت فرمود بنشیند و تشهد بخواند؟
پاسخ
احتراماً للصلاة، یعنی حضرت می‌خواهد احترام نماز را حفظ کند و نمی‌خواهد این آدم یکباره صورت نمازی را بهم بزند.
بنابراین، این روایت را دلیل آورده‌اند که اگر کسی در نافله زیادی رکن کرد، زیادی رکن ‌مبطل نماز نیست، البته این بستگی دارد که جمله‌ی: « ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ» را چطور معنا کنیم؟ آیا مراد از : « ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ بَعْدُ» یعنی نماز بعدی را،‌این بعید است،‌چون بعدی را نمی‌گویند:
« يَسْتَأْنِفُ» بلکه می‌گویند: ثمّ یصلّی، اینکه می‌فرماید: « ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ»یعنی همان اولی را، خراب کرده، اگر خراب کرده چرا بار بر دوش ما می‌گذارد؟ بخاطر اینکه احترام نماز را حفظ کند.
روایت حسن صیقل
« عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يُصَلِّي الرَّكْعَتَيْنِ مِنَ الْوَتْرِ ثُمَّ يَقُومُ فَيَنْسَى التَّشَهُّدَ حَتَّى يَرْكَعَ فَيَذْكُرُ وَ هُوَ رَاكِعٌ قَالَ يَجْلِسُ مِنْ رُكُوعِهِ وَ يَتَشَهَّدُ ثُمَّ يَقُومُ فَيُتِمُّ قَالَ قُلْتُ أَ لَيْسَ قُلْتَ فِي الْفَرِيضَةِ إِذَا ذَكَرَهُ بَعْدَ مَا رَكَعَ مَضَى ثُمَّ سَجَدَ سَجْدَتَيِ السَّهْوِ بَعْدَ مَا يَنْصَرِفُ يَتَشَهَّدُ فِيهِمَا قَالَ لَيْسَ النَّافِلَةُ مِثْلَ الْفَرِيضَة »[4]‌.
مراد از وتر،‌شفع است، گاهی به سه تا می‌گویند: وتر، از اینکه می‌گوید:« ثُمَّ يَقُومُ فَيُتِم» یعنی آن وتر را هم به شفع وصل می‌کند،‌اگر نماز این آدم باطل بود، نباید بفرماید:« ثُمَّ يَقُومُ فَيُتِم» بلکه باید بگوید:«ثُمَّ يَقُومُ فیصلّی صلاة أخری» معلوم می‌شود که آن نمازش صحیح است و این روایت دلیل بر این است که وتر، جزء شفع است و باید آنها را پشت سر هم بیاوریم.
بنابراین، این روایت بر دو مطلب دلالت دارد:
الف؛ وتر ضمیمه می‌شود به شفع، فلذا بینهما فاصله نیست، حضرت فرمود:« فَيُتِمُّ».
ب؛ زیادی رکن در نافله مضر نیست.
البته این روایت، روایت واحده است، فلذا بعید است که ما با این روایت واحده فتوا بدهیم.
ولی خلاف قاعده است، که در اثنا رکن را زیاد کردیم و نماز ما هم صحیح است،‌ این روایت از دو نظر مشهور نیست:
اولاً؛ می‌خواهد ‌بگوید وتر،‌جزء شفع است.
ثانیاً؛ دلیل بر این است که اضافه رکن در نافله مبطل نیست، این جهتش هم مفتابه نیست.
سقوط سجدتی السهو فی الشکّ فی النافلة
اگر کسی در فریضه شک کرد، ‌قضا می‌کند با سجده سهو، ولی در نافله سجده سهو نیست،‌ مثلاً اگر کسی در نماز نافله، تشهد را سهو کرد، ‌قضا بکند،‌ اما سجده سهو نیست،‌در حالی که در فریضه اگر شک بکند و بعداً یادش بیاید،‌هم باید قضا کند و هم سجده سهو.
چرا؟ دو بار مسأله خواندید؟
می‌فرماید احکام بر دو قسم‌ است:
الف؛ قسمی مال خود سهو است.
ب؛ ‌قسم دیگر مال ترک شیء است.
امام فرمود: « لا سهو فی نافلة»، یعنی اثر سهو در نافله نیست، ‌اثر سهو کدام است؟ سجده سهو، اما آوردن تشهد، اثر سهو نیست، بلکه اثر ترک ما یجب است.
بنابراین، فرق است بین واجب و نافله، ‌در واجب اگر کسی تشهد را ترک کرد،‌ یعنی یادش آمد که تشهد را ترک کرده،‌هم قضا دارد و هم دو سجده سهو.
ولی در نافله قضا دارد، اما سجده سهو ندارد. چرا؟ چون العقوبة علی قسمین:
1- ‌عقوبة للسهو.2- عقوبة للترک.
آنچه را روایت نفی کرد، عقوبت سهو بود، ‌یعنی « لا سهو فی نافلة»، آن عقوبتی که در فریضه است برای سهو، آن عقوبت در نافله نیست، عقوبت فریضه در سهو چه بود؟ سجده بود،‌اما قضا کردن، عقوبت سهو نبود، بلکه ‌عقوبت ترک واجب بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo