< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لا شک بعد خروج الوقت
بحث ما در قاعده هشتم از قواعده فقهیه مربوط به عبادات می باشد، اگر انسان بعد از تمام شدن وقت، شک کند که آیا فلان عمل را انجام دادم یا انجام ندادم، چون شک بعد از خروج وقت است فلذا چنین شکی اعتبار نداد و نباید به آن اعتنا کرد، به این معنا که بنا را بر انجام دادن می گذارد و می گوید انشاء الله انجام داده و این قاعده اختصاص به نماز ندارد، بلکه عمومیت دارد، یعنی هر عملی که وقتش گذشته باشد و اگر انسان در انجام آن شک کند، شکش اعتبار ندارد، مثلاً اگر در حج شک کند که آیا فلان عمل را انجام دادم یا نه؟ اگر وقتش گذشته باشد بگوید انجام داده ام، پس در عرفه شرکت کردم یا نه یا سعی را انجام دادم یا نه؟ بنا براینکه وقتش موقت باشد، اگر بعد خروج الوقت شک کند، شکش اعتبار ندارد.
آیا قاعده شک بعد خروج الوقت، قاعده مستقله است یا از توابع قاعده تجاوز می باشد؟
سخن در این است که قاعده شک بعد خروج الوقت، قاعده مستقلاً است یا از توابع قاعده تجاوز می باشد؟
دیدگاه شیخ انصاری
ظاهراً مرحوم شیخ انصاری شک بعد خروج الوقت را از شعب قاعده تجاوز گرفته است، من یادم می آید که در رسائل یا در جای دیگر هنگامی که در باره قاعده تجاوز بحث می کند، یکی از ادله را روایاتی می آورد که شک بعد از خروج وقت است، پس معلوم می شود که از شیخ انصاری شک بعد از خروج وقت از شعب قاعده تجاوز است.
نظریه آیة الله بروجردی
ولی مرحوم آیه الله بروجردی در مجلس درس خود اظهار می کردند که سه قاعده داریم:
الف؛ قاعده تجاوز داریم
ب؛ قاعده فراغ داریم
ج؛ قاعده شک بعد از خروج وقت
ایشان می فرمود قاعده تجاوز مربوط به جایی است که در وجود شیء شک کنیم، مثلاً شک می‌کند که حمد را خواندم یا نخواندم، سوره را خواندم یا نخواندم، شک در وجود باشد و آنهم در اثنای نماز، قاعده فراغ راجع به شک در صحت است، آیا عملی را که انجام داده ام، صحیح انجام داده ام صحیح است یا صحیح نیست.
بنابراین، ملاک قاعده تجاوز شک در وجود الشیء بعد التجاوز عن محله است، قاعده فراغ شک در صحت است، یعنی عمل را آورده، ولی نمی داند که صحیح آورده یا نه؟
قاعده دیگر قاعده مستقلی است بنام شک بعد خروج الوقت، ما فعلا در این مسأله وارد نمی شویم که: هل هی من شعب قاعده التجاوز، یا اینکه خودش قاعده مستقل میباشد، فقط خواستیم که این مقدار را تذکر بدهیم و بگوییم شیخ انصاری از شعب قاعده تجاوز می گیرد، مرحوم آیه الله بروجردی آن را یک قاعده مستقل شمرده است و فرموده شک در وجود قاعده تجاوز است، شک در صحت قاعده فراغ است، شک بعد خروج الوقت همین قاعده است. مهم این است که آیا این قاعده مورد اتفاق است یا نه؟ بله! این قاعده مورد اتفاق است، یعنی در هر کجا که مسأله به اینجا برسد که شک بعد خروج الوقت باشد، همه علما می گویند باید اعتنا نکند.
نعم، قال: الطباطبائی: إذا شک فی أصل فعلها- نماز خواندم یا نخواندم- بنی علی العدم- استصحاب عدم می‌کند- إلا إذا کانت مؤقتة و خرج وقتها [1].
البته مسأله مورد اتفاق است، ولی در عین حال ما نمونه‌هایی از کلمات علما را هم در اینجا آوردیم تا اتفاقی بودن مسأله بهتر برای آقایان روشن بشود.
عبارت آیة الله حائری
و قال شیخ مشایخنا العلامة الحائری فی الفصل الذی عقده لبیان أحکام الشکوک: من شکّ فی أنّه صلّی أو لا فانقضی الوقت، لا یعتنی به ویبنی علی وجود المشکوک، و إن کان الوقت باقیاً وجب الاتیان به و هذا لا إشکال فیه للأخبار الخاصة و العمومات الدالّة علی أنّ الشکّ فی وجود الشیء بعد انقضاء محله، لیس بشیء.[2].
ما فقط دو نمونه را آوردیم، ولی عمده ادله مسأله است که باید روی آنها بحث شود.
ادله مسأله
و علی کلّ تقدیر فلندرس روایات الباب.
الروایة الأولی:
1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَتَى اسْتَيْقَنْتَ أَوْ شَكَكْتَ فِي وَقْتِ فَرِيضَةٍ أَنَّكَ لَمْ تُصَلِّهَا أَوْ فِي وَقْتِ فَوْتِهَا أَنَّكَ لَمْ تُصَلِّهَا صَلَّيْتَهَا – چهار رکعت به غروب مانده، شک می‌کند که آیا نماز عصر را خوانده یا نخوانده، باید فورا بخواند - وَ إِنْ شَكَكْتَ بَعْدَ مَا خَرَجَ وَقْتُ الْفَوْتِ وَ قَدْ دَخَلَ حَائِلٌ- یعنی آفتاب غروب کرده و شب داخل شده، مراد از حائل همین است، در اینجا اگر یقین دارد که نخوانده، باید قضا کند و اگر شک کند که خوانده یا نخوانده اعاده لازم نیست-فَلَا إِعَادَةَ عَلَيْكَ مِنْ شَكٍّ حَتَّى تَسْتَيْقِنَ فَإِنِ اسْتَيْقَنْتَ- اگر یقین کرد که نماز عصر را نخوانده - فَعَلَيْكَ أَنْ تُصَلِّيَهَا فِي أَيِّ حَالَةٍ كُنْت‌[3].
و الحدیث یتضمن بیان ثلاثة فروع:
أ. متی شککت فی وقت فریضة أنّک لم تصلّ.
ب. متی شککت فی وقت فوتها أنّک لم تصل.
ج. إن شککت بعدما خرج وقت الفوت و قد دخل حائل.
أما الفرع الأول فهو واضح،- دو ساعت به غروب مانده، باید بخواند. چرا؟ اصالة العدم جاری می‌شود، یعنی اصل این است که آن را نیاورده - و أما الثانی فلا یخلو من إجمال و لعل المراد أنّه شکّ فی الوقت المختص مثلاً بالعصر- وقت فوت را معنا کردیم و گفتیم وقت فوت این است که به اندازه چهار رکعت به غروب مانده باشد - فی أنّه أتی بها أو لا ؟ فیجب علیه إ تیانها.
دلیل بر اینکه مراد از وقت فوت این است که چهار رکعت به غروب مانده باشد، فرع سوم است، فرع سوم در جایی است که وقت تمام شده و شب داخل شده است
و الشاهد علی ذلک قوله فی الصورة الثالثة: « وَ إِنْ شَكَكْتَ بَعْدَ مَا خَرَجَ وَقْتُ الْفَوْتِ وَ قَدْ دَخَلَ حَائِلٌ» فهذه قرینة علی أنّ المراد من الفقرة الثانیة – که وقت فوت است- هو الشک فی وقت الفوت- یعنی فقط به اندازه چهار رکعت به غروب مانده - الذی لو لم یصلّ فیه لفات.
اما فرع سوم معلوم است، یعنی بعد از خروج وقت فهمیدم که نماز عصر را نخوانده یا ظهر را نخوانده، یقین چاره پذیر نیست باید حتماً قضایش را بخواند.
و أمّا الفرع الثالث فدلالة الحدیث علیه واضحة، بل یمکن أن یقال: إن الفقرة الثالثة غیر مختصة بالصلاة، و المیز قوله:«وَ قَدْ دَخَلَ حَائِلٌ» فلو شکّ فی الصّوم أو فی أعمال الحج بعد فوت وقتهما بنی علی الاتیان.
الروایة الثانیة:
2: مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا جَاءَ يَقِينٌ بَعْدَ حَائِلٍ قَضَاهُ وَ مَضَى عَلَى الْيَقِينِ وَ يَقْضِي الْحَائِلَ وَ الشَّكَّ جَمِيعاً فَإِنْ شَكَّ فِي الظُّهْرِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ يُصَلِّيَ الْعَصْرَ قَضَاهَا وَ إِنْ دَخَلَهُ الشَّكُّ بَعْدَ أَنْ يُصَلِّيَ الْعَصْرَ فَقَدْ مَضَتْ إِلَّا أَنْ يَسْتَيْقِنَ لِأَنَّ الْعَصْرَ حَائِلٌ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الظُّهْرِ فَلَا يَدَعُ الْحَائِلَ لِمَا كَانَ مِنَ الشَّكِّ إِلَّا بِيَقِين[4].
کلمه «حائل» یعنی وقت، گاهی به وقت اجزاء می‌گویند: حائل، گاهی به وقت فضیلت می‌گویند: حائل.
حائل وقت اجزاء، غروب است، غروب که شد،‌وقت اجزا هم می‌گذرد، گاهی حائل به وقت فضیلت می‌گویند، نماز ظهر وقت فضیلتش این است که به اندازه چهار انگشت یا به مقدار یک قدم بگذرد، یک قدم یا به اندازه چهار انگشت که از زوال گذشت، می‌گویند حائل آمد، یعنی وقت فضیلت رفت،‌وقت اجزا وارد شد، بنا براین، کلمه «حائل» دو اصطلاح دارد،‌گاهی حائل فی وقت الفضیلة و گاهی حائل فی وقت الإجزاء، ولی ما غالباً کلمه حائل را به وقت اجزا به کار می‌بریم، یعنی به وقت فضیلت حائل نمی‌گوییم. چرا؟ چون ما بین الصلاتین جمع می‌کنیم.
«إِذَا جَاءَ يَقِينٌ بَعْدَ حَائِلٍ قَضَاهُ وَ مَضَى عَلَى الْيَقِينِ وَ يَقْضِي الْحَائِلَ وَ الشَّكَّ جَمِيعاً»
اگر بخواهیم این حدیث را معنا کنیم، باید طبق زمان امام باقر (ع) معنا کنیم، زمان امام باقر ع نماز جدا می‌کردند،‌کان الظل مثل الشاخص، شک کردم که ظهر را خواندم یا نه ؟ هم باید ظهر را بخوانم و هم عصر را.ظهر را بخوانم، وقتش گذشته، عصر را بخوانم، در وقت است،‌ناچاریم که این عبارت بر طبق همان نظام موجود در عصر امام باقر ع معنا کنیم که صلوات به صورت جدا گانه خوانده می‌شدند.
إِذَا جَاءَ يَقِينٌ – یقین کردم که نماز نخوانده‌ام - بَعْدَ حَائِلٍ قَضَاهُ- کلمه قضا در اینجا به معنای لغوی است، یعنی انجام می‌دهد، ممکن است نسبت به ظهر قضا باشد، اما نسبت به عصر قضا نیست، قضا به معنای انجام دادن است - وَ مَضَى عَلَى الْيَقِينِ وَ يَقْضِي الْحَائِلَ – عصر - وَ الشَّكَّ – ظهر – جَمِيعاً، فَإِنْ شَكَّ فِي الظُّهْرِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ يُصَلِّيَ الْعَصْرَ قَضَاهَا- ظهر را قضا می‌کند، یعنی نسبت به ظهر قضاست، اما نسبت به عصر قضا نیست- وَ إِنْ دَخَلَهُ الشَّكُّ بَعْدَ أَنْ يُصَلِّيَ الْعَصْرَ فَقَدْ مَضَتْ – عصر را خواندم و هنوز غروب هم نشده، شک کردم که آیا ظهر را خواندم یا نخواندم؟ حضرت می‌فرماید: مضی، این بخشی از حدیث معرض عنه است، یعنی کسی به آن عمل نکرده. چرا؟ چون ما معتقدیم که وقت ظهر تا غروب باقی است، اگر نماز عصر را خواندیم و شک کردیم که ظهر را خواندیم یا نه؟ چون وقت باقی است باید ظهر را بخواند ولذا این بخشی از حدیث معرض عنه است- إِلَّا أَنْ يَسْتَيْقِنَ – چرا؟ - لِأَنَّ الْعَصْرَ حَائِلٌ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الظُّهْرِ فَلَا يَدَعُ الْحَائِلَ – حائل، عصر را ول کند و آن را محکم بگیرد- لِمَا كَانَ مِنَ الشَّكِّ إِلَّا بِيَقِين»
ذیل حدیث معرض عنه است، اما صدر حدیث محل شاهد ماست. چرا ذیل حدیث معرض عنه است؟ چون مبنیّ علی فتوی العامه، زیرا عامه معتقدند هنگامی که سایه به مقدار شاخص شد، خرج وقت الظهر و دخل وقت العصر، ذیل حدیث روی آن مبناست، ولی مبنای ما بر خلاف مبنای آنهاست، زیرا ما معتقدیم که: إذا زالت الشمس دخل وقتان إلا أنّ هذه قبل هذه، پیش امامیه ظهر دو وقت دارد:
1: وقت فضیلت تا شاخص بشود به اندازه خودش.
2: وقت اجزاء، وقت اجزائش ‌وقتی است که فقط به اندازه چهار رکعت به غروب مانده است، عصر نیز وقت اجزا دارد، وقت اجزائش بعد از خواندن نماز ظهر است، وقت فضیلتش بعد صیرورة الظل مثله إلی الغروب می‌باشد.
لا یخفی أنّ الحدیث مضطرب والّذی یمکن أن یخرجه عن الضطراب، التصرّف فی لفظین:
الف: أن مراده من (( الحائل )) هو وقت صلاة العصر مثلا حیث إن المسلمین کانوا ملتزمین بتفریق الصلوات، فإذا صار الظل مثله أو مثلیه خرج وقت الظهر و دخل وقت العصر، و من المعلوم هو خروج وقت الفضیلة لا وقت الإجزاء.
ب: أن المراد من قوله: (( یقضی هو )) هو المعنی اللغوی أعنی الاتیان لا العمل خارج الوقت.
إذا وقفت علی ذلک فنقول: أنّه(ع) وضع ضابطة کلیة بقوله: (( إذا جاء یقین بعدم اتیان الصلاة )) بعد حائل ( دخول وقت صلاة أُخری ) قضاه و مضی علی الیقین و یقضی الحائل و الشک جمیعاً.
هذه هی الضابطة اکلیة، ثم فرّع علیها فرعین:
1: (( فإن شک فی الظهر فیما بینه و بین أن یصلی العصر قضاها )) و هذا الفرع أمر لا سترة علیه و علیه الفتیا.
2: «و إن دخله الشک بعد أن یصلی العصر فقد مضت إلا أن یستیقن لأن العصر حائل فیما بینه و بین الظهر فلا یدع الحائل بما کان من الشک إلّا بیقین ». و هذا الفرع ممّا اعرض عنه الفقهاء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo