< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة لا شک بعد التجاوز
آخرین بحثی که در باره قاعده تجاوز وجود دارد، اختلافی است که بین مشهور و بین یکدانه روایت است، مشهور علما می گویند قاعده تجاوز در باب صلات در اثنای عمل جاری می شود، اما در وضو جاری نمی‌شود و حتی بعضی ها غسل و تیمم را هم به وضو ملحق کرده اند، یعنی قائلند بر اینکه قاعده تجاوز در اثنای وضو جاری نمی شود، مثلاً اگر کسی دست خود را می شوید، چنانچه شک کند که صورت را شسته یا نه؟ باید بر گردد و دو مرتبه صورت را بشوید.
بنابراین، اتفاق علما بر این است که قاعده تجاوز در اثنای عمل جاری می شود مگر در طهارات ثلاث (وضو، تیمم و غسل) یعنی در این سه مورد روایت صریح داریم که جاری نمی شود.
روایت زرارة
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ فَإِنْ شَكَكْتَ فِي مَسْحِ رَأْسِكَ فَأَصَبْتَ فِي لِحْيَتِكَ بَلَلًا فَامْسَحْ بِهَا عَلَيْهِ وَ عَلَى ظَهْرِ قَدَمَيْكَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْ بَلَلًا فَلَا تَنْقُضِ الْوُضُوءَ بِالشَّكِّ وَ امْضِ فِي صَلَاتِكَ وَ إِنْ تَيَقَّنْتَ أَنَّكَ لَمْ تُتِمَّ وُضُوءَكَ فَأَعِدْ عَلَى مَا تَرَكْتَ يَقِيناً حَتَّى تَأْتِيَ عَلَى الْوُضُوء»[1].
بنابراین، مادامی که در اثناء عمل هستی، اگر شک کردی باید بر گردی، اما هنگامی که از اثنا فارغ شدی و پا را مسح کردی وسپس شک کردی حق بر گشت را نداری، روایت صریح است از ابی جعفر ع، کأنّه شرع مقدس وضو را یک عمل فرض کرده و ما خیال می‌کنیم که اعمال کثیره است.
البته ما می‌گوییم: إنّ الوضوء غسلتان عندنا، و مسحتان و الکتاب معنا، ما خیال می‌کنیم کثیره است از این روایات استفاده می‌شود که مجموع وضو یک عمل است و لذا اگر در اثنای وضو شک کنی، این شک در محل است، اگر در صورت شک کنی در حالی که سر را مسح می‌کنی، تو خیال می‌کنی که شک بعد ازمحل است و حال آنکه در واقع همین خودش هم شک در محل است. چرا؟ لأنّه سبحانه جعل الوضوء عملاً واحداً یک عمل است نه بیشتر، بنابراین‌،اگر در اثنای آن شک کردی، ‌باید بر گردی. بلی، اگر بعد عمل شک کردی، حق برگشت نداری. پس مسأله مسلم است هم از نظر فتوا مسلم است و هم از نظر روایت ابی جعفر ع، در مقابل اینها یک موثقة ابن أبی یعفور داریم که ظاهرش این است که اگر در اثنا شک کردی، باید بر گردی، چه کنیم این روایت دوم را، با اینکه روایت اول صریح است بر اینکه قابل باز گشت نیست، إنّ الوضوء عمل واحد، وضو عمل واحد است، ما خیال می کنیم کثیر است ولی روایت ابن ابی یعفور بر خلاف آن دلالت دارد، پس چگونه جمع کنیم بین این دوتا؟
بما ذکرنا یظهر لک ما رواه عن بن أبی یعفور عن أبی عبد الله ع قال:« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْه »[2]. این معنایش این است که اگر در صورت شک کردی در حالی که پا را مسح می‌کنی،‌اعتنا نکن، «إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْه »، مادامی که صورت را می‌شوئی، باید اعتنا کنی،‌همین که صورت را شستی و از محلش عبور کردی و مشغول مسح کردن پا هستی، اعتنا نکن،‌ علما در باره این روایت دنبال فکر و اندیشه‌اند و حال آنکه این روایت یک کدی دارد که اگر من آن کد را بگویم مشکلش حل می‌شود، آن این است که آقایان ضمیر «فِي غَيْرِه » را به شیء بر می‌گردانند، «إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْه » ولی من می‌گوییم ضمیر بر می‌گردد به وضو، در این صورت مشکل حل می‌شود، إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ (ای غیر الوضوء) البته کمی خلاف ظاهر است چون در ذیل دارد: « إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْه » ظاهر این است که ضمیر به شیء بر می‌گردد به قرینه ذیل، اما وقتی در مقابل آن روایت ایستادیم، روایت أبی جعفر که می‌فرماید: أن الوضوء عمل واحد، ‌قابل تجزیه نیست، این یک اختلاف است که بگوییم فی غیره بر گردد به وضو، نه به شیء، ‌مشکل هم حل می‌شود.
البته خلاف ظاهر است، معلوم می‌شود اگر روایت سر به راست بود، نیاز به تاویل نداشت، ولی چون در مقابل آن روایت قرار گرفته،‌ما می‌گوییم ضمیر «فِي غَيْرِه » به نزدیک بر می‌گردد، شیء دورتر است،‌وضو نزدیکتر می‌باشد: « إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ»(ای غیر الوضوء)،‌این یک جواب بود،.
ممکن است جواب دیگر هم بدهیم و بگوییم: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ، حرف «من» تبعیضیه نیست، بلکه بیانیه است، «إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ هو الْوُضُوءِ»، یعنی در وضو شک کنی، نه فی شیء من الوضوء،‌البته این هم یکنوع خلاف ظاهر است، چون من ظاهراً تبعیضیه است نه بیانیه، بیانیه بودن خلاف ظاهر است،‌ ولی اولی بهتر است که بگوییم ضمیر «فِي غَيْرِه » به وضو بر می‌گردد.
بنابراین، در مقابل روایت ابی جعفر که صریح در مسأله است، ناچاریم که این روایت را توجیه کنیم و بگوییم ضمیر «فِي غَيْرِه » یا به وضو بر می‌گردد أی فی غیر الوضوء، یا بگوییم حرف «من» در اینجا بیانیه است نه تبعیضیه. دومی اضعف است و اولی اقوی می‌باشد.
یک کلمه دیگر هم بگوییم هر چند مربوط به این بحث نیست، اما مشکلی است که ممکن است برای شما پیش بیاید.
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ»[3]
سوگند به آسمان و کوبنده شب!
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ»
و تو نمي‌داني کوبنده شب چيست!
«النَّجْمُ الثَّاقِبُ»
همان ستاره درخشان و شکافنده تاريکيهاست!
«إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيهَا حَافِظٌ»
(به اين آيت بزرگ الهي سوگند) که هر کس مراقب و محافظي دارد!
«فَلْينْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ »
انسان بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده است!
«خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ »
از يک آب جهنده آفريده شده است،
«يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ »
آبي که از ميان پشت و سينه‌ها خارج مي‌شود!
مفسرین معنا می کنند که منی «يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ»، صلب، یعنی پشت، ترائب هم به سینه می گویند، یعنی منی از میان صلب و ترائب بیرون می آید و حال آنکه از نظر علمی نطفه نه ارتباطی به صلب دارد و نه ارتباطی به ترائب و سینه دارد، علما در اینجا به اطبا و دکتر ها مراجعه کرده اند، پزشک ها روی معلومات خودشان یک توجیهاتی کرد اند، اما من یک سر نخ و کدی دست شما می دهم که اصلاً مشکل را حل می کند، اشتباه در مرجع ضمیر است «خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ، يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ»، آقایان می گویند ضمیر «يخْرُجُ » به ماء بر می گردد، ولی من می گویم ضمیر «يخْرُجُ » به انسان بر می گردد نه به ماء «فَلْينْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ»
از يک آب جهنده آفريده شده است،
«يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ»
آبي که از ميان پشت و سينه‌ها خارج مي‌شود! این انسان«يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ»، مادر وقتی که بچه را می زاید، بچه بین صلب و ترائب است که رحم باشد، چرا من این گونه معنا می کنم؟ چون دلیل روشن دارم، دلیل روشنش این است که ذیلش می فرماید: «إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ» ضمیر «رَجْعِهِ» به انسان بر می گردد، ضمیر«يخْرُجُ » نیز به انسان بر می گردد، مادر را می گوید، یخرج انسان از مادر، بین الصلب و الترائب، مرحوم آیة الله حجت، علی ای حال ضمیر به ماء دافق بر نمی گردد بلکه به انسان بر می گردد، یعنی همین انسان«يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ». از مادر متولد می شود،« إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ»، یک روز از مادر متولد می شود، یک روز هم می میرد، آیه را اگر این گونه معنا کنیم، دیگر نیازی به یک چنین تاویل ها و توجیه ها هم نداریم، عیناً این مسأله را در روایت ابن یعفور اجرا کردیم و گفتیم ضمیر را به شیء بر نگردانید، ضمیر را به وضو بر گردانید و بگویید: « إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ» أی فی غیر الوضوء،، نه فی غیر الشیء، بلی، اگر بگوییم فی غیر الشیء، مشکل پیدا می کند، معنایش این است که اگر در صورت شک کردی و پا را مسح می کنی، بر نگردی و این خلاف روایت قبلی است، اما اگر بگوییم ضمیر به وضو بر می گردد، « إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ» أی فی غیر الوضوء، مثلا در خانه خود رفتی و مشغول مطالعه و پاک کردن رطوبت دست و پا هستی. ولذا در وضو قاعده تجاوز جاری نیست، اما قاعده فراغ جاری است.« یخرج» این انسان من بین الصلب و الترائب، رحم مادر بین ترائب و بین صلب است، به قرینه : «إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ (انسان) لَقَادِرٌ».
قاعدة
لا شک بعد الفراغ
ما تا کنون قاعده تجاوز را می خواندیم، از این به بعد می خواهیم قاعده فراغ را بخوانیم، البته اگر من جدا کردم، فوراً به من نسبت ندهید که من معتقدم که دو قاعده است، نه خیر، دو قاعده نیست بلکه یک قاعده است دوتا بودن ممکن است باشد، اما ظاهر یک قاعده است، چون روایات دو دسته است فلذا من هم دو قاده کردم، روایات بحث قبلی ما راجع به اثنای عمل بود، شکّ فی الرکوع بعد ما سجد، چون در اثنای عمل بود فلذا ما هم آن را جدا کردیم، اما این روایاتی که الآن می خوانیم بعد العمل است ولذا جدا کردیم، فوراً نگویید که من دو قاعده قائلم، نه خیر، ما یک قاعده قائلیم، اما جدا کردم بخاطر اینکه روایات ما بر دو صنف و قسم است، یک دسته از روایات راجع به اثنای عمل است، قسم دیگر راجع به بعد از عمل است کما اینکه الآن می خوانیم چون روایات دو دسته اند ما اینها را از هم جدا کردیم البته خواهیم گفت که یک قاعده است یا نه؟
من القواعد الفقهیة التی یبحث عنها فی الخلل قاعدة عدم الإعتناء بالشک بعد الفراغ.
و اعلم أنّ فصل القاعدة الأولی عن الثانیة لیس لأجل أنّهما قاعدتان مستقلتان بلک یمکن أن یکونا قاعدة واحدة، کما سیوافیک الکلام فیه.
لکن لمّا کانت الروایات علی طائفتین فصلنا الثانیة عن الأولی مع إمکان إرجاع الجمیع إلی جامع واحد، و‌إلیک دراسة ما ورد هنا من الروایات:
1: «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَنْصَرِفُ مِنْ صَلَاتِهِ قَالَ فَقَالَ لَا يُعِيدُ وَ لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ»[4]. الحدیث صریح فی أنّ الشّک بعد الفراغ.
2:« عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كُلُّ مَا شَكَكْتَ فِيهِ بَعْدَ مَا تَفْرُغُ مِنْ صَلَاتِكَ فَامْضِ وَ لَا تُعِدْ»[5].
فامض، یعنی بگذاران و امضا کن، یعنی لا تعد، یعنی بر نگرد.
3: « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنْ شَكَّ الرَّجُلُ بَعْدَ مَا صَلَّى فَلَمْ يَدْرِ أَ ثَلَاثاً صَلَّى أَمْ أَرْبَعاً وَ كَانَ يَقِينُهُ حِينَ انْصَرَفَ أَنَّهُ كَانَ قَدْ أَتَمَّ لَمْ يُعِدِ الصَّلَاةَ وَ كَانَ حِينَ انْصَرَفَ أَقْرَبَ إِلَى الْحَقِّ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ»[6].
حضرت تعلیل ارتکازی می کند و می‌فرماید موقعی که انسان نماز می خواند حواسش جمع تر از آن است که شک کند.
4: «عن صفوان عن ابن بكير عن محمد عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كُلُّ مَا شَكَكْتَ فِيهِ مِمَّا قَدْ مَضَى فَامْضِهِ كَمَا هُوَ»[7].
این روایت یک نکته دارد، هم می تواند قاعده تجاوز را بگوید و هم قاعده فراغ را، هم اثنا را می گیرد و هم بعد العمل را، آنهایی را که خواندیم، همه اش بعد العمل بود، اما این قابلیت هردو را دارد. «كُلُّ مَا شَكَكْتَ فِيهِ مِمَّا قَدْ مَضَى (سواء أکان فی أثناء العمل أو بعد العمل) فَامْضِهِ كَمَا هُوَ»
5: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ مَا مَضَى مِنْ صَلَاتِكَ وَ طَهُورِكَ فَذَكَرْتَهُ تَذَكُّراً فَأَمْضِهِ وَ لَا إِعَادَةَ عَلَيْكَ فِيه‌»[8].
روایت پنجم غیر از روایت چهارم است، چرا؟ چون امام دوتاست، یکی از امام باقر است و دیگری از امام صادق ع می‌باشد.
بنابراین‌،ما روایت را توحید کنیم، توحید الروایات، اما به شرط اینکه امام یکی باشد، راوی هم یکی باشد، اما اگر امام دوتا شد، توحد الروایات معنا ندارد.
6: «عن بن أبی یعفور عن أبی عبد الله ع قال:« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْه »[9]..
این روایت در باره قاعده فراغ است به شرط اینکه ضمیر را به وضو بر گردانیم، اگر کسی با روایات مانوس باشد، بعضی از مشکلات را می‌تواند حل کند، به شرط اینکه انس با روایات داشته باشد.
7: «عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ شَكَّ فِي الْوُضُوءِ بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ قَالَ يَمْضِي عَلَى صَلَاتِهِ وَ لَا يُعِيدُ»[10].
حقش این بود که همه شما اعتراش کنید و بگویید: ما رواه ابن أبی عمیر عن محمد بن مسلم یعنی چه؟ ابن أبی عمیر در سال: 217، فوت کرده، محمد بن مسلم در سال:150، فوت نموده بین فوت اینها 67 سال فاصله است، باید محمد بن مسلم 90 عمر کند تا از او روایت کند، معلوم می شود که وسط افتادگی دارد، سند افتادگی دارد، بعید هم نیست چون سند ابن أبی عمیر غالباً افتادگی دارد و در اینجا هم افتادگی دارد، طبقات مرحوم بروجردی نوشته، به درد همین می خورد، انسان باید روایات را با طبقاتش بشناسد، مسلماً طبقه محمد بن مسلم، غیر از طبقه ابن أبی عمیر است، طبقه محمد بن مسلم با طبقه ابن أبی عمیر یک طبقه فاصله دارد.
8:«عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَتَوَضَّأُ قَالَ هُوَ حِينَ يَتَوَضَّأُ أَذْكَرُ مِنْهُ حِينَ يَشُكُّ»[11]
همه روایاتی که من خواندم یا صریح است در قاعده فراغ یا مشترک است بین الأثناء و الفراغ.
مطلب دیگر، آقایان می دانند که فقه ما، فقه قیاسی نیست، فقه ما فقه منقول است، آیا این روایات مخصوص صلات است یا مخصوص وضو است یا حج و سایر اعمال را هم می گیرد؟ باید ببینیم که مصب این روایات چیست؟ برخی از اینها در صلات است، برخی در وضو است و برخی هم جنبه عمومی دارد.
سه تای اول راجع به صلات است، چهار و پنج جنبه عمومی دارد، حج و زکات و خمس را هم می‌گیرد، ششم، هفتم و هشتم، همه اش در وضو است، انسان اگر این روایات را مجموعاً مطالعه کند، می‌داند که نه وضو مدخلیت دارد و نه صلات، بلکه اسلام یک قاعده عقلائی را امضا کرده است، عقلا اگر یک کاری را انجام دادند، بعداً اگر شک کردند، می‌گویند انشاء الله درست بوده، اسلام نیامده که یک قاعده تعبدی برای ما بگوید، تا دست ما را ببندد و بگوییم فقط در وضو و فقط در صلات است، علاوه براین، روایت چهار و پنج یک جنبه عمومی دارد، یک مسأله دیگر که اختصاص به وضو و صلات ندارد، علاوه براین، قاعده یک قاعده تعبدی محض نیست بلکه قاعده عقلائی است.
پرسش
آیا این روایات شک در وجود را می‌گیرد یا شک در صحت را،؟
پاسخ
حضرت آیه الله بروجردی می‌فرمود این روایات ناظر به شک در صحت است، و حال آنکه شک در صحت غالباً ناشی از شک در وجود است. چرا من شک در صحت دارم؟ چون نمی‌دانم حمد را خواندم یا نخواندم، غالباً شک در صحت،‌معلول شک در وجود است، بلی، قلیلاً شک در وجود نیست، نمی‌دانم مدّ «وَلَا الضَّالِّينَ» را چهار انگشت گفتم، یا مثل امام جماعت مسجد نبوی هشت تا گفتم، غالباً شک در صحت، ناشی از شک در وجود است.
بنابراین، اینکه بحث کنیم که آیا روایات ناظر به شک در صحت است یا شک در وجود؟ می‌گویند نزاع لازم نیست، غالباً شک در صحت، معلول شک در وجود است، پس دو مشکل را حل کردیم:
الف؛ قاعده فراغ لا یختص بالوضوء، و لا بالصلاة.
ب؛ قاعده فراغ لا یختص بالشک فی الصحة، بل یعم الشک فی الوجود.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo