< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شکوک مبطله نماز
بحث ما در باره شکوک است، علمای ما شکوک را بر سه قسم تقسیم کرده‌اند:
الف؛ شکوک باطله، آقایان می‌ گویند هشت شک داریم که باطلند و قابل علاج هم نیستند.
ب؛ شکوک منصوصه، روایت داریم که این شکوک قابل علاج هستند.
ج؛ شکوک ملفقه، یک شکوکی دریم که ملفقه اند، یعنی منصوص نیستند، منتها می‌شود حکم آنها را از منصوص استفاده کرد. پس معلوم شد که شکوک ما بر سه قسم‌اند: شک باطل، شک صحیح منصوص، شک ملفق، یعنی می‌توانیم صحت آن را از منصوصه استفاده کنیم.
بررسی شکوک باطله
الآن بحث ما در شکوک باطله است، آقایان می‌گویند شکوک باطل هشت تاست، پنج تای اول خیلی روشن است.
اول؛ شک در نماز هایی دو رکعتی است مانند: نماز صبح، نماز جمعه و نماز اعیاد که همه آنها دو رکعتی‌اند.
دوم؛ شک در نماز های سه رکعتی است مانند نماز مغرب، که شک بردار نیست.
سوم؛ شک بین یک و بالا تر، نمی‌دانم یک رکعت است یا دو رکعت یا بیشتر، منتها پایه‌اش سه است و این هم باطل است، دوم شک بین دو، و بالا تر از دو، که هنوز دو کامل نباشد، پنجم بین دو رکعت و پنج که در واقع دو بودن محقق است، اما احتمال دارد که پنج باشد و ازید از پنج.
اما شک در نماز های دو رکعتی،‌علمای ما ادعای اجماع می‌کنند که در صلوات ثنائیه (نماز‌های دو رکعتی) شک قابل اصلاح نیست، شیخ طوسی می‌فرماید تمام اصحاب بر این مسأله اتفاق دارند مگر یکنفر که آن را استثنا می‌کند. خلاصه اینکه دو رکعتی خواه یک باشد یا دو باشد، قابل اصلاح و شک نیست، اتفاقاً ادعای اجماع هم مقرون به روایات است، روایات هم می‌فرمایند بر اینکه صلات فجر قابل شک نیست.
المشهور بین الأصحاب لولا قول بالاجماع أنّ الشک فی الثنائیة موجب للإعادة، قال المحقق: من شک فی عدد الواجبة الثنائیة کالصبح و صلاة السفر و صلاة العیدین إذا کانت فریضة و الکسوف و قال العلامة فی المنتهی: إنّه قول علمائنا أجمع إلّا إبن بابویه – مراد پدر صدوق است نه خود صدوق – فإنّه جوّز البناء علی الأقول و الإعادة – ایشان گفته بنا را بر اقل بگذارد و اعاده هم بکند- و فی المدارک و المعتمد الأول – یعنی قول اول - و یدلّ علیه ما رواه الشیخ عن الحلبی و حفص بن بن البختری:
متن حدیث
1: «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ وَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ وَ غَيْرِ وَاحِدٍ كُلِّهِمْ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي الْمَغْرِبِ فَأَعِدْ وَ إِذَا شَكَكْتَ فِي الْفَجْرِ فَأَعِد»[1].
2: «وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَشُكُّ فِي الْفَجْرِ قَالَ يُعِيدُ قُلْتُ الْمَغْرِبِ، قَالَ نَعَمْ وَ الْوَتْرِ وَ الْجُمُعَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ»[2].
راوی می‌گوید: من از وتر و جمعه سوال نکردم، سوال من فقط از مغرب بود، حضرت خودش اضافه کرد، روایات در این زمینه -که دو رکعتی شک بردار نیست- زیاد است.
روایات مخالف
در اینجا دو روایت مخالف داریم، من یکی را نقل کردم و دیگری را غفلت کردم که نقل کنم، دو روایت است از عمار بن موسی الساباطی، جناب عمار اهل ساباط بغداد بوده، به نظرم ایشان ایرانی بوده ولی در بغداد بزرگ شده، ایشان در عین حالی که آدم خوبی است، ولی روایاتش یکنوع اضطراب هم دارد ولذا به روایات عمار «إذا تفرّد» عمل نمی‌کنند، دو روایت دارد که من یکی را نوشتم دیگری را هم می‌خوانم.
3: « عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ شَكَّ فِي الْمَغْرِبِ فَلَمْ يَدْرِ رَكْعَتَيْنِ صَلَّى أَمْ ثَلَاثَةً قَالَ يُسَلِّمُ ثُمَّ يَقُومُ فَيُضِيفُ إِلَيْهَا رَكْعَةً ثُمَّ قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ مِمَّا لَا يُقْضَى أَبَداً»[3].
4: «عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ صَلَّى الْمَغْرِبَ فَلَمْ يَدْرِ ثِنْتَيْنِ صَلَّى أَمْ ثَلَاثاً قَالَ يَتَشَهَّدُ وَ يَنْصَرِفُ ثُمَّ يَقُومُ فَيُصَلِّي رَكْعَةً فَإِنْ كَانَ صَلَّى ثَلَاثاً كَانَتْ هَذِهِ تَطَوُّعاً وَ إِنْ كَانَ صَلَّى ثِنْتَيْنِ كَانَتْ هَذِهِ تَمَامَ الصَّلَاةِ وَ هَذَا وَ اللَّهِ مِمَّا لَا يُقْضَى لِي أَبَداً»[4].
شییخ طوسی بعد از آنکه این دو روایت را در استبصار نقل می کند، می‌فرماید این دو روایت شاذ است، در این دو روایت آمده که حتی سه رکعتی هم شک بردار است، بعد می‌گوید این دو روایت شاذ است.
أقول: إنّ الشیخ بعد ما ذکر الروایتین، قال: إنّ هذین الخبرین شاذان مخالفان للأخبار کلّها و إنّ الطائفة قد أجمع علی ترک العمل بهما ثمّ احتمل حملهما علی نافلتی الفجر و المغرب.
حمل کنیم بر نافله ها، البته در نافله مشکلی نیست.
علی ای طول دادن این مسأله فایده ندارد چون مسأله اتفاقی است که نماز های دو رکعتی و سه رکعتی شک بردار نیست.
راه علاج روایات معارض در علم اصول
ما در علم اصول گفتیم اگر روایات متعارض شدند، مجمع علیه را می‌گیریم نه شاذ را، یعنی شاذ را رها می‌کنیم. خلاصه روایات عمار مشکلاتی دارد ولذا شیخ طوسی در کتاب« عدة الأصول» می‌فرماید به روایات عمار « إذا تفرّد» عمل نمی‌کنیم، چون ادبیاتش درست نبوده و چندان به زبان عربی آشنا نبوده فلذا به متفردات عمّار عمل نمی‌شود، ایشان فطحی مذهب می‌باشد و معتقد است که عبد الله فرزند امام صادق ع امام بعد از امام صادق ع است و بعداً امام کاظم، که در واقع سیزده امامی هستند. تا اینجا دو صورت را خواندیم، یعنی دو رکعتی و سه رکعتی را.
الصورة الثالثة: بین الواحدة و الأزید.
این صورت، دامنه‌اش خیلی گسترده‌ است، یعنی شک بین یک و دو را می‌گیرد و هم شک بین دو، سه، چهار و بالاتر از چهار را می‌گیرد. همین که پای یک در میان باشد و هر چه بالا برود قابل اصلاح نیست. چرا؟ چون دلیل بالخصوص دارد و آن این است که خداوند منان روز اول دو رکعتی واجب کرده بود که در شبانه روزی می‌شد ده رکعت، بعداً هفت رکعت دیگر به دعای پیغمبر اکرم واجب شده، اینکه پیغمبر اکرم چرا این دعا را کرده، به این جنبه‌اش فعلاً کاری نداریم و لذا می‌گویند: فرض الله و فرض النبی، ده رکعت را می‌گویند فرض الله و هفت تای دیگر را می‌گویند فرض النبی، بعداً امام باقر ع، می‌فرماید فرض الله شک بردار نیست، یک جزء فرض الله است، دو نیز قبل از آنکه رکعت دوم را تمام کند فرض الله شمرده می‌شود. خلاصه هر کجا که پای فرض الله در میان باشد، قابل شک نیست و این یکنوع احترامی است بین فرض الله و فرض النبی.
مراتب توحید
توحید در ذات و آن اینکه خدا یک است به این معنا که نظیر ندارد نه اینکه دوتا نیست
توحید در صفات، یعنی صفات خدا عین ذات خداست، خلافاً للاشاعرة
توحید در افعال، به این معنا که در عالم آفرینش مؤثر بالأصالة و مستقل خداوند است، بقیه اگر هم مؤثر‌اند باقدار من الله، خلافاً للمعتزله، معتزل معتقدند که ذات محتاج به خداست اما افعال محتاج به خدا نیست.
توحید در عبادت (إِياكَ نَعْبُدُ).
توحید در تشریع، مشرّع فقط خداست، غیر از خدا کسی مشرّع نیست، اگر پیغمبر اکرم این هفت رکعت را در نماز اضافه کرده، لعل خداوند متعال در معراج دعای آن حضرت را مستجاب کرده است و الا پیغمبر مشرّع نیست، حتی پیغمبر شارع هم نیست، اگر ما به آن حضرت شارع هم می‌گویم، مجازاً شارع می‌گوییم نه اینکه حقیقة شارع باشد، چون شارع فقط خداست، مرحوم صدوق می‌گویند یکی از مراحل غلو این است که انسان پیغمبر را شارع بداند.
بنابراین، یکی از مراتب توحید، توحید در تشریع و تقنین است و این هفت رکعت را پیغمبر اکرم از پیش خود اضافه نکرده، لعل خداوند در معراج این هفت تا را به دعای آن حضرت اضافه کرده است ولذا در فرض النبی شک وارد می‌شود اما در فرض الله شک وارد نمی‌شود.
پرسش
ممکن است کسی بپرسد که شما گفتید شارع فقط خداست و حال آنکه در اصول کافی روایت داریم که: «عَنِ ابْنِ سِنَانٍ (عَنْ عَمَّارٍ) «3» عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلَّ مُسْكِرٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِك‌»[5].
مورد دوم این است که خداوند برای جد پدری سهمی قرار نداده، یعنی اگر پسر کسی بمیرد، ارثش به پدر و مادر می‌رسد نه به جد، ولی پیغمبر اکرم برا جد هم یک سهمی قائل شد،‌اینها را چگونه حل کنیم و توجیه نماییم.
پاسخ
در پاسخ عرض کنیم که این قبیل موراد، از باب علم به ملاک است، یعنی از آنجا که خداوند منان به پیغمبر اکرم علم بالا داده:
«وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيكَ عَظِيمًا»[6]. و آنچه را نمي‌دانستي، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.
خداوند علم پیغمبر را عظیم می‌شمارد، چون آن حضرت علم عظیمی دارد، در اینجا ها علم به ملاک دارد، چرا خمر حرام است؟ چون مسکر است ولذا «حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلَّ مُسْكِرٍ ». پس اگر می‌بینید که اگر در اصول کافی دارد که پیغمبر چیزی را تحریم کرده، این گونه تحریم‌ها از باب علم به ملاک است نه از باب اینکه آن حضرت مشرّع است.
إنّ الشک بین الواحدة أو الأزید إذا شکّ فیعد بإتفاق من المتقدمین و المتأخرین، إلّا ما نسب إلی الصدوق، فیدلّ علیه صحیحة زرارة بن أعین:
متن حدیث
1- «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قَال‌أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْعِبَادِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ وَ فِيهِنَّ الْقِرَاءَةُ وَ لَيْسَ فِيهِنَّ وَهْمٌ (شک، وهم در اصطلاح روایت، به معنای شک است)يَعْنِي سَهْواً فَزَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعاً وَ فِيهِنَّ الْوَهْمُ وَ لَيْسَ فِيهِنَّ قِرَاءَةٌ فَمَنْ شَكَّ فِي الْأُولَيَيْنِ أَعَادَ حَتَّى يَحْفَظَ وَ يَكُونَ عَلَى يَقِينٍ وَ مَنْ شَكَّ فِي الْأَخِيرَتَيْنِ عَمِلَ بِالْوَهْمِ - أی عمل بقاعدة الشک-»[7].
چطور این حدیث دلالت دارد؟ چون هر کجا که پای یک در میان آمد، جزء فرض الله است.
وجه الدلالة أنّ الشک بین الواحدة و الأزید ینتقل علی الأولی و الثانیة و دلّت الروایة أنّه لیس فیها شک و أوضح من ذلک صحیح زرارة:
متن حدیث
2- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:« قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ لَا يَدْرِي وَاحِدَةً صَلَّى أَمْ ثِنْتَيْنِ قَالَ يُعِيد»[8].
از دو نظر مشکل دارد، هم یک رکعتش فرض الله است و هم دو رکعتش فرض الله می‌باشد، ما تا اینجا از هشت صورت، سه صورت را خواندیم، سه صورت عبارت بود از: ثنائیه، ثلاثیه و رباعیه، از صورت سوم به بعد سراغ رباعیه می‌رویم، اگر در رباعیه، پای یک در میان است، باطل است، از سه به این طرف سراغ رباعیه است:
الصورة الرابع: الشک بین الإثنین و الأزید قبل إکمال السجدتین
بین دو رکعت و بالاتر از دو شک می‌کند، یعنی بین دو، و چهار، بین دو و پنج و بالاتر از پنج، اگر انسان شک کند، شکش باطل است. چرا؟ چون السجدة‌ الثانیة جزء من الرکعة الثانیة، و بنا شد که رکعت ثانیه خودش فرض الله باشد، چون جزء است ولذا مادامی که سجده دوم را تمام نکرده، اگر شک کند باید رها کند. البته یک بحث است که آیا اکمال سجده به اکمال ذکر است یا به رفع رأس است؟ این را در جای دیگر بحث می‌کنیم نه در اینجا.
دلّت غیر واحد من الروایات علی حفظ لزوم الأولیین بتمامهما و کمالهما و لازم هذا أن یکون الشک بعد إکمال السجدتین و اما قبله فهو داخل فی الشک قبل إکمالهما و یدل علی ذلک مضافا علی ما رواه الصدوق باسناده زرارة بن أعین «كَانَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْعِبَادِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ...».
3- ما رواه عَامِر بْنِ جُذَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« إِذَا سَلِمَتِ الرَّكْعَتَانِ الْأَوَّلَتَانِ سَلِمَتِ الصَّلَاة »[9].
4- و ما رواه إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ فِي نَوَادِرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ:« لَيْسَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ مِنْ كُلِّ صَلَاةٍ سَهْوٌ»[10].
نوارد چیست؟ هر کتابی که باب بندی بشود، به آن می‌گویند: کتاب، مانند باب طهارت، باب صلاة و هکذا. اما کتابی که روایاتش باب بندی نشده، بلکه مختلف است، به آن می‌گویند:« نوادر»، یعنی روایتی که:« لا یندرج تحت عنوان واحد» به آن می‌گویند:« نوادر»، مثلاً مرحوم کلینی در کافی می‌گوید: باب فی النوادر، یک روایاتی را ذکر می‌کند که تحت عنوان واحد نیست، فلذا می‌فرماید: باب فی النوادر.
4- «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا سَهَوْتَ فِي الْأَوَّلَتَيْنِ فَأَعِدْهُمَا حَتَّى تُثَبِّتَهُمَا»[11].
و من المعلوم أن السجدة (یعنی سجده دوم از رکعت دوم) جزء الرکعة.
بعضی از بی ذوقها، رکعات را به معنای رکوع می‌گیرند و حال آنکه این گونه نیست، بلکه مراد از رکعات،‌همان رکعت است نه رکوع.
و احتمال أنّ المراد من عشر الرکعات فی الروایة الأولی هو الرکوعات ضعیف جداً بالنظر إلی سائر الروایات.
بلی؛ یک بحث داریم که آیا رکعت دوم باید ذکرش تمام بشود کافی است یا باید حتماً سر از سجده هم بردارد که ما آن را در اینجا بحث نمی‌کنیم چون جزء قاعده فقهیه نیست و بحث ما در قاعده فقهیه است.
نعم هنا بحث فیما یحقق به إکمال السجدتین، هل یتحقق بوضع الجبهة علی الأرض أو بحال الذکر أو برفع الرأس عن السجدة، فیرجع إلی محله.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo