درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/10/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: معیار
یک بیستم و یک دهم در وجوب و پرداخت زکات چیست؟
ما تا کنون سه میزان برای عشر و نصف عشر بیان کردیم و هیچکدام هم از نظر ما قابل قبول واقع نشد، یک میزان دیگر در اینجا وجود دارد که از نظر ما مورد قبول است و آن میزانی است که محقق همدانی(حاج آقا رضا همدانی) فرموده است، ایشان می فرماید آبی که به مزارع می دهند دو جور است، گاهی طبع آب این است که بر زمین سوار شود، هر چند نیاز به این دارد که مسیرش (مانند جوب) را درست کنند و یک کارهای جزئی را نسبت به آن انجام بدهند، در اینجا زکاتش یک دهم است و چندان تفاوتی با دیم ندارد.
ولی گاهی طبع آب به گونهای است که بر روی زمین سوار نمیشود، فلذا ناچاریم که از یک سلسله عوامل و ابزاری است استفاده کنیم تا این آبی که پایین است بر زمین سوار شود، زکات چنین زراعتی یک بیستم است، آنگاه میفرماید: گاهی اوقات آب بر زمین سوار میشود، ولی باید یک حوضی را ایجاد کنند تا آب در آن جمع بشود، بعداً سرازیر بشود بر زمین ها، این باز همان آب جاری است و با آن فرقی نمیکند، فرض کنید آب کم است که نمیشود با آن زمین را آبیاری کرد، پس باید یک حوضی را درست کنند تا آب در آنجا جمع بشود و سپس راه آن را باز کنند و...، این قسم هم جزء همان قسم است که سوار آب طبیعی است، بنابراین، اینها حکم یک دهم را دارد.
الرابع: ما ذکره صاحب المصباح و هو أدقّ و حاصله: إذا کان وصول الماء إلی الزرع مما یقتضیه طبع الماء الموجود ففیه العشر و إن توقف علی تخلیة سبیله و سدّ ثغوره إلی غیر ذلک من الأمور، و أما إذا کان وصول الماء إلی الزرع متوقفاً علی نقله بآلة ففیه نصف العشر.
قال قدس سره: الظاهر أنّ امراد إناطة العشر بجری الماء و وصوله إلی الزرع علی حسب ما یقتضیه طبع الماء عند تخلیة سبیله، بعد جعله معدا للجری علی تلک المزرعة، ولو بسدّ سبیله المتعارف الموجب لترقیته و استعلاثه علیها و إعداد المحل لوصول الماء إلیه و إصلاح مجراه، و إزالة موانعه، و سدّ ثغوره و غیر ذلک من الشرائط «المعتبرة» فی تحقق الإیصال و حصول السقی مما یتوقف فی العادة علی المؤونة و العلاج، و یمتنع حصول السقی بدونه، و إناطة نصف العشر بعدم کون وصوله إلیه بمقتضی طبعه، بل بنقله إلیه بآلة من دولاب و شبهه[1].
یقول العلامة : ولو جری الماء فی ساقیة من النهر و استقرّ فی مکان قریب من وجه الأرض، و افتقر إلی الآلة فی صعوده و جب نصف الشعر[2].
فروع مسأله
بحثی که تا کنون داشتیم راجع به زمان قدیم بود، بر خلاف زمان ما که غالباً بوسیله موتور مزارع را سیراب میکنند، مانند زمان قدیم نیست که با ابزار ابتدایی زمین را آب بدهند، یا واقعاً آب سوار میشود یا اینکه با موتور از دل زمین آب را میکشند و زراعت را آب میدهند من در اینجا پنج فرع را مطرح کردهام.
1: ثمّ إنّ ما ذکر من الآلات و الأدوات راجع إلی العصور السابقة و قد تغیّر اسلوب سقی الأراضی فی السنوات الأخیرة إلی السقی بالمکائن و المضخّات من الآبار العمیقة، ففیه نصف العشر، لما ذکرنا من أنّ طبع الماء لیس علی نحو یجری إلی الزرع بنفسه.
2: نعم الآبار الآرتوازیة آلتی یصعد ماؤها بنسه فهی أشبه بالسقی سیحاً، ففیه العشر بلا کلام.
در بعضی از مناطق ایران چاهای آرتوزین است، آب از چاه بالا میزند فلذا احتیاج به اینکه مکینه وموتور بگذارند نیست، فرض کنید کسی صد هکتار زمین دارد که با یک چاه آرتوزین مشروب میشود، زکاتش یک دهم است. چرا؟ چون آب خودش سوار میشود و نیاز به ابزار و ادوات ندارد.
3: لو فرضنا أنّ الغلّات تستقی بالمطر الصناعی فهو یلحق ما یستقی بالآلات
میگویند در بعضی جاها مانند آمریکا با باران مصنوعی زمین ها را سیراب میکنند، ابرهایی است که دارای آب است، اما به مرتبه تلقیح نمیرسد، آنان با یک وسائلی آن ابر را باران دار میکنند فلذا باران میبارد، اگر یک چنین چیزی حقیقت داشته باشد، این داخل است در یک بیستم. چرا؟ چون وسیله میخواهد، آب خود بخود سوار نمیشود، دیم است، اما دیم خود بخود نیست، بلکه ناچاریم که با وسائل صناعی ابر را آبستن وباردار کنند تا باران بیاید، این حکم همان موتور را دارد، موتور در زمین کار میکند،ولی این ابزار در هوا کار میکند.
فرع چهارم این است که فرض کنید حکومت اسلامی یک سدی را ایجاد کرد و آبها در آنجا جمع شدند و سد کاملاً پر شد، سد را باز میکنند، آب سوار بر زمین میشود، الآن در ایران سد سازی از عدد بالا رفته هر چند بعضی از این سد ها فاقد آب است.
در هر صورت فرض کنید آب سوار نمیشد،ولی حکومت آمد و سدی را ساخت و آبها در آنجا جمع شد و از این طریق مردم زمین هایی خودشان را سیراب کردند، در اینجا چه مقدار زکات باید بپردازند؟ یک بیستم بدهد. چرا؟ چون جنبه صناعی دارد.
4: لو فرضنا أنّ الحکومة بنت سدّاً لرفع مستوی الماء فی الأنهار، بحیث یجری الماء علی الأرض علی طبعه، علی نحو لولا السدّ لما جری الماء علی الأرض، ففی مثله یحکم علیه بالعشر، خصوصاً إذا لم تضع الدولة ضریبة (مالیات) علی الفلّاحین مقابل استفادتهم من السدّ.
فرع پنجم این است که بالفرض اگر ما یک زراعتی داشته باشیم که مقداری از آب باران سیراب میشود و مقداری هم از آب زمینی، نه آب زمینی به تنهایی کافی است و نه آب باران، هردو دست به دست همدیگر داده آن را سیراب میکنند، در اینجا چه کنیم، آیا حکم دیم را بار کنیم که یک دهم بدهد یا حکم سیح را بار نماییم، آیا میزان اکثر را بگیریم، اگر باران بیشتر است، بگوییم یک دهم،اما اگر آب با وسیله اکثریت دارد، بگوییم یک بیستم، اگر مساوی بودند،حد وسط را میگیرند یعنی یک دهم و یک بیستم میدهند، ولی آقایان میزان را عدد گرفتهاند و میگویند باید دید که آیا عدد آسمان زیاد است یا عدد آبی که با دولاب و دلو زیاد است؟
ولی من عرض میکنم که میزان عدد نیست، میزان زمان است، ممکن است آب چاه در تمام سال بشود بیست ساعت، باران بشود پنج ساعت هر چند عدد باران برود بالا، عدد میزان نیست، چون ممکن است عدد باران بالا باشد، اما عدد کمتر، باید ببینیم که کدام بیشتر اثر گذاشته، آن را بگیریم.
5: ولو فرضنا أن الزراعة سقیت بأمرین، قال الشیخ فی الخلاف : إذا سقی الأرض سیحاً و غیر سیح معاً، فإن کانا نصفین أخذ نصفین، و إن کانا متفاضلین، غلب الأکثر عددً. و للشافعی فیه قولان: أحدهما مثل ما قلناه، و الآخر: بحسابه (عدد)[3].
ولی به نظر ما میزان زمان است نه عدد، باید نگاه کرد که زمان کدام بیشتر است، اگر زمان باران بیشتر است، یک دهم و اگر زمان ابزار و ادوات زیاد تر میباشد، زکاتش یک بیستم است، فلذا ما زمان را میزان میگیریم نه عدد را.
ثمّ إنّه یقع الکلام فیما هو المیزان فی التنصیف؟ و ظاهر الکلمات هو التساوی فی العدد و الزیادة به، ویمکن أن یکون المیزان هو الزمان فلو کان العدد قلیلاً ولکن زمان الانتفاع أکثر و التحقیق فی محله.
ما تا کنون سه میزان برای عشر و نصف عشر بیان کردیم و هیچکدام هم از نظر ما قابل قبول واقع نشد، یک میزان دیگر در اینجا وجود دارد که از نظر ما مورد قبول است و آن میزانی است که محقق همدانی(حاج آقا رضا همدانی) فرموده است، ایشان می فرماید آبی که به مزارع می دهند دو جور است، گاهی طبع آب این است که بر زمین سوار شود، هر چند نیاز به این دارد که مسیرش (مانند جوب) را درست کنند و یک کارهای جزئی را نسبت به آن انجام بدهند، در اینجا زکاتش یک دهم است و چندان تفاوتی با دیم ندارد.
ولی گاهی طبع آب به گونهای است که بر روی زمین سوار نمیشود، فلذا ناچاریم که از یک سلسله عوامل و ابزاری است استفاده کنیم تا این آبی که پایین است بر زمین سوار شود، زکات چنین زراعتی یک بیستم است، آنگاه میفرماید: گاهی اوقات آب بر زمین سوار میشود، ولی باید یک حوضی را ایجاد کنند تا آب در آن جمع بشود، بعداً سرازیر بشود بر زمین ها، این باز همان آب جاری است و با آن فرقی نمیکند، فرض کنید آب کم است که نمیشود با آن زمین را آبیاری کرد، پس باید یک حوضی را درست کنند تا آب در آنجا جمع بشود و سپس راه آن را باز کنند و...، این قسم هم جزء همان قسم است که سوار آب طبیعی است، بنابراین، اینها حکم یک دهم را دارد.
الرابع: ما ذکره صاحب المصباح و هو أدقّ و حاصله: إذا کان وصول الماء إلی الزرع مما یقتضیه طبع الماء الموجود ففیه العشر و إن توقف علی تخلیة سبیله و سدّ ثغوره إلی غیر ذلک من الأمور، و أما إذا کان وصول الماء إلی الزرع متوقفاً علی نقله بآلة ففیه نصف العشر.
قال قدس سره: الظاهر أنّ امراد إناطة العشر بجری الماء و وصوله إلی الزرع علی حسب ما یقتضیه طبع الماء عند تخلیة سبیله، بعد جعله معدا للجری علی تلک المزرعة، ولو بسدّ سبیله المتعارف الموجب لترقیته و استعلاثه علیها و إعداد المحل لوصول الماء إلیه و إصلاح مجراه، و إزالة موانعه، و سدّ ثغوره و غیر ذلک من الشرائط «المعتبرة» فی تحقق الإیصال و حصول السقی مما یتوقف فی العادة علی المؤونة و العلاج، و یمتنع حصول السقی بدونه، و إناطة نصف العشر بعدم کون وصوله إلیه بمقتضی طبعه، بل بنقله إلیه بآلة من دولاب و شبهه[1].
یقول العلامة : ولو جری الماء فی ساقیة من النهر و استقرّ فی مکان قریب من وجه الأرض، و افتقر إلی الآلة فی صعوده و جب نصف الشعر[2].
فروع مسأله
بحثی که تا کنون داشتیم راجع به زمان قدیم بود، بر خلاف زمان ما که غالباً بوسیله موتور مزارع را سیراب میکنند، مانند زمان قدیم نیست که با ابزار ابتدایی زمین را آب بدهند، یا واقعاً آب سوار میشود یا اینکه با موتور از دل زمین آب را میکشند و زراعت را آب میدهند من در اینجا پنج فرع را مطرح کردهام.
1: ثمّ إنّ ما ذکر من الآلات و الأدوات راجع إلی العصور السابقة و قد تغیّر اسلوب سقی الأراضی فی السنوات الأخیرة إلی السقی بالمکائن و المضخّات من الآبار العمیقة، ففیه نصف العشر، لما ذکرنا من أنّ طبع الماء لیس علی نحو یجری إلی الزرع بنفسه.
2: نعم الآبار الآرتوازیة آلتی یصعد ماؤها بنسه فهی أشبه بالسقی سیحاً، ففیه العشر بلا کلام.
در بعضی از مناطق ایران چاهای آرتوزین است، آب از چاه بالا میزند فلذا احتیاج به اینکه مکینه وموتور بگذارند نیست، فرض کنید کسی صد هکتار زمین دارد که با یک چاه آرتوزین مشروب میشود، زکاتش یک دهم است. چرا؟ چون آب خودش سوار میشود و نیاز به ابزار و ادوات ندارد.
3: لو فرضنا أنّ الغلّات تستقی بالمطر الصناعی فهو یلحق ما یستقی بالآلات
میگویند در بعضی جاها مانند آمریکا با باران مصنوعی زمین ها را سیراب میکنند، ابرهایی است که دارای آب است، اما به مرتبه تلقیح نمیرسد، آنان با یک وسائلی آن ابر را باران دار میکنند فلذا باران میبارد، اگر یک چنین چیزی حقیقت داشته باشد، این داخل است در یک بیستم. چرا؟ چون وسیله میخواهد، آب خود بخود سوار نمیشود، دیم است، اما دیم خود بخود نیست، بلکه ناچاریم که با وسائل صناعی ابر را آبستن وباردار کنند تا باران بیاید، این حکم همان موتور را دارد، موتور در زمین کار میکند،ولی این ابزار در هوا کار میکند.
فرع چهارم این است که فرض کنید حکومت اسلامی یک سدی را ایجاد کرد و آبها در آنجا جمع شدند و سد کاملاً پر شد، سد را باز میکنند، آب سوار بر زمین میشود، الآن در ایران سد سازی از عدد بالا رفته هر چند بعضی از این سد ها فاقد آب است.
در هر صورت فرض کنید آب سوار نمیشد،ولی حکومت آمد و سدی را ساخت و آبها در آنجا جمع شد و از این طریق مردم زمین هایی خودشان را سیراب کردند، در اینجا چه مقدار زکات باید بپردازند؟ یک بیستم بدهد. چرا؟ چون جنبه صناعی دارد.
4: لو فرضنا أنّ الحکومة بنت سدّاً لرفع مستوی الماء فی الأنهار، بحیث یجری الماء علی الأرض علی طبعه، علی نحو لولا السدّ لما جری الماء علی الأرض، ففی مثله یحکم علیه بالعشر، خصوصاً إذا لم تضع الدولة ضریبة (مالیات) علی الفلّاحین مقابل استفادتهم من السدّ.
فرع پنجم این است که بالفرض اگر ما یک زراعتی داشته باشیم که مقداری از آب باران سیراب میشود و مقداری هم از آب زمینی، نه آب زمینی به تنهایی کافی است و نه آب باران، هردو دست به دست همدیگر داده آن را سیراب میکنند، در اینجا چه کنیم، آیا حکم دیم را بار کنیم که یک دهم بدهد یا حکم سیح را بار نماییم، آیا میزان اکثر را بگیریم، اگر باران بیشتر است، بگوییم یک دهم،اما اگر آب با وسیله اکثریت دارد، بگوییم یک بیستم، اگر مساوی بودند،حد وسط را میگیرند یعنی یک دهم و یک بیستم میدهند، ولی آقایان میزان را عدد گرفتهاند و میگویند باید دید که آیا عدد آسمان زیاد است یا عدد آبی که با دولاب و دلو زیاد است؟
ولی من عرض میکنم که میزان عدد نیست، میزان زمان است، ممکن است آب چاه در تمام سال بشود بیست ساعت، باران بشود پنج ساعت هر چند عدد باران برود بالا، عدد میزان نیست، چون ممکن است عدد باران بالا باشد، اما عدد کمتر، باید ببینیم که کدام بیشتر اثر گذاشته، آن را بگیریم.
5: ولو فرضنا أن الزراعة سقیت بأمرین، قال الشیخ فی الخلاف : إذا سقی الأرض سیحاً و غیر سیح معاً، فإن کانا نصفین أخذ نصفین، و إن کانا متفاضلین، غلب الأکثر عددً. و للشافعی فیه قولان: أحدهما مثل ما قلناه، و الآخر: بحسابه (عدد)[3].
ولی به نظر ما میزان زمان است نه عدد، باید نگاه کرد که زمان کدام بیشتر است، اگر زمان باران بیشتر است، یک دهم و اگر زمان ابزار و ادوات زیاد تر میباشد، زکاتش یک بیستم است، فلذا ما زمان را میزان میگیریم نه عدد را.
ثمّ إنّه یقع الکلام فیما هو المیزان فی التنصیف؟ و ظاهر الکلمات هو التساوی فی العدد و الزیادة به، ویمکن أن یکون المیزان هو الزمان فلو کان العدد قلیلاً ولکن زمان الانتفاع أکثر و التحقیق فی محله.