< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعلقّ الخمس بالمال الموصی به
همان گونه که قبلاً بیان گردید، چهار مسأله اول مورد بحث نیست، یعنی زراعت، تجارت، إنّما الکلام در موضوعات خاصی است، یکی عبارت بود از عطایا و جوائز، عطایا وجوائز را خواندیم که روایات شامل آنها می شود، الآن موضوع جدیدی را می خوانیم که عبارت است از: المال الموصی به، فرض کنید یک نفر وصیت کرده که فلان مال را به زید بدهید، این بر هم بر دو قسم است، گاهی وصیت عهدیه است، گاهی وصیت تملیکیه.
فرق بین وصیت عهدیه با وصیت تملیکیه
مراد از وصیت تملیکیه این است که بعد از من فلان مال را به فلانی بدهید، این در واقع همان عطیه است، یک موقع می گوید بعد از من، فلان مال ملک زید باشد، به این می گویند: وصیت تملیکیه، پس اگر بگوید فلان مال (قالیچه مثلاً) را بعد از من به زید بدهید، این می شود از قبیل عطیه و جائزه، یک موقع جنبه تملیکی است و می گوید من این را بعد مرگ خودم تملیک می کنم یا بعد از من تملیک کنید به زید یا فلان مال بعد ازمن ملک فلان نفر باشد.
بنابراین، هم اولی متعلق خمس است و دومی به طریق اولی متعلق خمس واقع می شود، خصوصاً علی القول به اینکه قبول لازم نیست، خیلی ها می گویند نیاز به قبول هم نیست، پس المال الموصی به یتعلّق به الخمس، خواه به صورت عهدیه باشد که بشود از قبیل عطیه، یا به صورت تملیکیه باشد، حتی اگر بگوییم احتیاج به قبول دارد، قبولش هم یکنوع تکسب است.
الثالث: المیراث غیر المحتسب
المیراث غیر المحتسب،‌ یعنی میراثی که انسان فکر نمی کرد، البته در میراث خمس نیست، پس فرض کنید اگر پدر کسی بمیرد و میلیون ها ثروت بجایش بماند، احدی نگفته که متعلق خمس است، البته مشروط به اینکه پدر خمسش را داده باشد، اول باید دین پدر را بدهد و سپس مالک مال بشود، میراث را کسی نگفته که خمس دارد مگر اینکه خمسش را نداده باشد.
اقوال مسأله
در میراث غیر محتسب سه قول است:
الف؛ مطلقا خمس واجب است
ب؛ مطلق خمس واجب نیست
ج؛ تفصیل بین محتسب و غیر محتسب
پس قول سوم این است که بین محتسب و غیر محتسب فرق بگذاریم، مرحوم ابن ادریس به کسانی که معتقدند غیر محتسب خمس دارد انتقاد کرده است، اما آن در واقع نظر خودش است، باید ببینیم که از روایات چه استفاده می کنیم، عمده این است که میراث غیر محتسب را تصویر کنیم،
تصویر میراث غیر محتسب
یک تصویر مال آیه الله سید کاظم یزدی در عروة الوثقی است، ایشان می فرماید فرض کنید من اطلاع نداشتم که یک فامیل در بلاد دور دارم، اتفاقاً آن فرد در بلاد دور مرد و به من خبر دادند که وارثش من هستم، مسأله را به بلاد دور می برد.
نعم صوّر السیّد الطباطبائی المیراث غیر المحتسب بما إذا کان له رحم بعید فی بلد آخر لم یکن عالماً به فمات و کان هو الوارث له.
البته تصویر این مسأله در شهر خود انسان هم ممکن است
لکن التصویر لا یتوقف علی ذینک القیدین بلک یمکن تصویره فی الرحم القریب العائش مع فی البلد فیما إذا کان أخ و له أولاد کثیرة و هلک الجمیع و مات الأخر و ورثه الأخ الآخر من غیر احتساب، و ما ذکره من التصویر لبیان الفرد الواضح.
روایت بین محتسب و غیر محتسب فرق می‌گذارد.
عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ:« وَ الْمِيرَاثُ الَّذِي لَا يُحْتَسَبُ مِنْ غَيْرِ أَبٍ وَ لَا ابْنٍ» [1].
الرابع: الوقف الخاص
فرض کنید پدری، باغی را بر اولادش وقف کرده، یا اولاد ذکور یا مطلقا،این باغ درآمد دارد از قبیل، گردو، بادام، پسته و امثالش، خرما دارد، آیا خمس دارد یا نه؟ مسلماً خمس دارد، چرا؟ چون وقف خاص دارد، چون وقف خاص است و در وقف خاص، موقوف علیهم مالک می شوند وقف را، وقف خاص با کاسبی کردن فرق نمی کند، روایات عامه وقف خاص را هم شامل است.
اما وقف عام چطور؟ فرض کنید باغی را بر علما یا طلاب، فردی را معین نکرده اند، متولی بعد از آنکه باغ رسید یعنی انگور،خرما و امثالش رسید، آمد به طلاب داد، آیا باید خمسش را بدهد یا نه؟
فرق نمی کند با وقف خاص، فرقش این است که در وقف خاص، از اول مالک هستند، ولی در وقف عام مالک نیستند مگر اینکه تو مشت من بگذارد و بگوید این خرما را بگیر، این گردو را بگیر، مادامی که به دست طرف نداده، مالک نمی شود چون وقف عام طلاب است، هشتاد هزار طلبه در قم است، این به همه نمی رسد، مادامی که در دست این صد نفر نیامده مالک نیستند، بنابراین، فرق نمی کند بین وقف عام و بین وقف خاص، روایاتی را که خواندیم شامل وقف عام و وقف خاص است، استفاده و غنیمت صدق می کند و هکذا.
پس سه مسأله را تمام کردیم،الأول: العطایا، الثانی، المال ا لموصی به، الثالث، المیراث غیر المحتسب، الرابع العام و وقف الخاص، مدارک ما ده روایتی بود که آنها را خواندیم، همه اینها را شامل است.
و أمّا الموقوف بوجه عام فلا یملکه الإنسان إلّا بالقبض، کما إذا وقف ضیعة علی العلما و الطلاب و ما أکثر مصادیقها – علما و طلاب فراوان است- فلا یجب علی کلّ واحد منهم إلّا إذا تملّکه بالقبض، فلو زاد بعده (بعد از مئونه ) یجب فیه الخمس کالخاص فیکون أشبه با العطیه.
حقش بود که ما برای نذور هم بابی باز کرده باشیم، نذر کرده که اگر در فلان امتحان قبول بشود، مبلغی را به جناب زید بدهد، در امتحان قبول شد و مبلغ را هم به جناب زید داد، خواه بگوییم قبول شرط است و خواه بگوییم قبول شرط نیست، علی حال هر موقع گیرش آمد باید خمسش را بدهد. چرا؟ چون این هم فائدة، طبق فرمایش امام جواد « کلّ فائدة»، همه اینها غنیمت، فائده و استفاده است.
و أمّا النذر فبما أنّ الملکیة تتوقف بالقبول منذور له فیشبه الهدیة، و یکون حکمها، حکمها (خبر یکون).
الخامس: عوض الخلع و المهر
دختری را به جناب زید عقد کردند و مهرش را هم چهار صد سکه قرار دادند، شوهر هم یک آدم ثروتمند بود و این سکه ها را داد، سال هم از این سکه ها گذشت، آیا خمس دارد یا نه؟ نه، چرا؟ چون چیزی گیرش نیامده، پول گرفته در عوض سرمایه (بضع) خود را در اختیار طرف قرار داده، به این زن نمی گویند:« استفاد» و لذا ما معتقدیم که در مهریه هر چند سنگین باشد خمس نیست در حالی که روایات عشره اصرار می کرد که هر فائده ای، ما در این فتوا با آیة الله خوئی هم سو هستیم، در عین اینکه آن روایات همه فائده را می گیرد و ما تا اینجا پا فشاری کردیم و گفتیم شامل عطایا، مال موصی به و امثالش می شود، ولی در مهریه زن قبول نکردیم و گفتیم بر مهریه زن هر چند سنگین باشد خمس تعلق نمی گیرد.
از اینجا معلوم می شود که خلع هم خمس ندارد، زن مهریه خود، بلکه گاهی چیزی هم از ثروت خود را به شوهر می بخشد تا او را طلاق بدهد، اینهم خمس ندارد، چون چیزی گیرش نیامد، در مقابل همسری که باید تا آخرین لحظه مرگ در اختیارش باشد از دست داده است.
إنّ فی صدق الغنم و الفائدة علیهما غموضاً، بل هو أشبه بتبدیل شیء بشیء، فالمهر فی مقابل البضع و التسلط علیها بأنواعه، و هی و إن کانت تفوز بمال لکن فی مقابل ما تبذل من رأس مالها، و الله العالم إنّها نفعت أو خسرت و یقابله الخلع فالرجل یرفع سلطانه علی المرأة و تمتعه بها فی مقابل عوض الخلع فأشبه بمعاوضة شیء بشیء، أضف إلی ذلک أنّه لو وجب الخمس فیهما لبان لکثرة الابتلاء بهما.
علاوه براین، اگر در مهر یا خلع خمس واجب بود، حتماً در روایات می آمد و حال آنکه در روایات دینی ما، چیزی بنام تعلق گرفتن خمس به مهر و خلع نیامده، ولذا فقهای بزرگوار هم در کلمات خود نیاورده اند. پس ما مهر و خلع را استثنا کردیم و گفتیم بر این دو چیز خمس تعلق نمی گیرد.
السادس: أجرة الحج
فرض کنید کسی به نیابت از شخصی حج رفت و در مقابل این نیابت چهارده میلیون از طرف گرفت و مقداری از سال گذشت، آیا این خمس دارد یا نه؟ البته که خمس دارد، اگر در ظرف یکسال خرج کرد که چیزی بنام خمس بر گردنش تعلق نمی گیرد، اما اگر خرج نکرد باید خمسش را بدهد، اتفاقاً در این زمینه روایت هم داریم.
إذا آجر نفسه للحجّ عن الغیر و تملّک الأجرة فلا شکّ أنّه لایتعلّق الخمس قبل القیام بالحج، و إنّما الکلام إذا صرف الأجرة فی الحجّ و فضل منها شیء فلا وجه لعدم تعلّقه به بعد صدق کونه من مصادیق ما یفوز به الإنسان و یستفید.
نعم یظهر من صحیح محمد بن الحسین بن أبی الخطّاب- ایشان از فقهای شیعه است و در سال:262 فوت کرده است، مرحوم کلینی به دو واسطه از او نقل می کند- عن علی بن مهزیار عدم تعلّقه مطلقاً، قال: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ يَا سَيِّدِي رَجُلٌ دُفِعَ إِلَيْهِ مَالٌ يَحُجُّ بِهِ هَلْ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ الْمَالِ حِينَ يَصِيرُ إِلَيْهِ الْخُمُسُ أَوْ عَلَى مَا فَضَلَ فِي يَدِهِ بَعْدَ الْحَجِّ فَكَتَبَ ع لَيْسَ عَلَيْهِ الْخُمُسُ»[2].
این مثل مهر و خلع نیست که در واقع چیزی گیرش نیامده باشد، ولذا روایت را حمل می کنیم به جایی که هنوز به حج نرفته است و می گوییم خمس نیست، ولی بعد از آنکه حج رفت و چیزی گیرش آمد، به یک از دو صورت حمل می شود، یکی اینکه هنوز در حج نرفته، خمس ندارد. چون مال خودش نیست بلکه در دست او امانت است، یا حج رفته، اما قبل از آنکه سال بگذرد همه را خرج کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo