< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

94/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله قاعده تقیه

بحث ما را جع به کسی است که مبتلا به تقیه است اما او تقیه نمی کند، آیا عمل چنین آدمی صحیح است یا نه؟

شیخ انصاری تفصیل قائل شد و گفته اگر نهی از تقیه سبب جزئیت نشود، نمازش درست است، اما اگر سبب جزئیت بشود، نمازش باطل می‌باشد، و مثالی هم در این زمینه زد و گفت مثلاً کسی که باید نمازش را با تکفیر بخواند و اگر این آدم خلاف تقیه رفتار کند و نمازش را دست باز بخواند، شیخ گفت این نماز درست است‌. چرا؟ چون نهی از تقیه ایجاد جزئیت نمی‌کند که تکفیر جزء بشود اما اگر جایی باشد که چنانچه عمل به تقیه نکند، ‌عملش بشود:« منهی عنه» مثل اینکه سجده بر تربت کند یا اینکه مسح بر رجلین نماید، این ‌آدم چون عملش منهی عنه است فلذا عملش باطل است.

خلاصه ایشان فرق گذاشت بین جایی که مخالفت تقیه، سبب حدوث چیزی در نماز نمی‌شود مثل ترک تکفیر، در این فرض نمازش درست است، ‌اما اگر ترک تقیه، سبب بشود که عمل منهی عنه واقع بشود، این عملش باطل است. آنگاه یک سوال و جوابی را مطرح کرد که ما آن سوال و جواب را تکرار نمی‌کنیم.

بررسی کلام شیخ انصاری

الآن وارد این بحث می‌شود که آیا واقعاً این حرف شیخ صحیح است که می‌فرماید اگر کسی خلاف تقیه رفتار کند عملش هم متعلق نهی باشد، نهی در عبادات موجب فساد است، سجده بر تربت منهی عنه است، مسح بر رجلین منهی عنه است فلذا عملش باطل است.

ولی ممکن است بگوییم عملش صحیح است.‌ چرا؟ چون ما نحن فیه از قبیل اجتماع امر و نهی است، یک امری داریم که عبارت باشد از سجده بر تربت و باز امر داریم بر مسح الرجلین، از آن طرف هم نهی از این عمل داریم به عنوان ثانویی که تقیه باشد، پس این مسح هم متعلق امر است و هم متعلق نهی، متعلق امر است به عنوان اولی، متعلق نهی است به عنوان ثانوی، اگر کسی قائل به اجتماع امر و نهی شد، نماز این آدم چرا باطل باشد؟ یعنی باطل نیست، مگر اینکه شما قائل به اجتماع امر و نهی نشوید، ‌هذا العمل مأمور به بالعنوان الأولی، هذا العمل منهی عنه بعنوان الثانوی، اگر کسی قائل به اجتماع امر و نهی شد (چنانچه ما قائل به اجتماع امر و نهی هستیم) عملش درست است، به شرط اینکه قصد قربت از این آدم متمشی بشود، ولذا ما صلات در دار غصبی را باطل می‌دانیم. چرا؟ هر چند اجتماع امر و نهی در آنجا هم هست، اما قصد قربت متمشی نمی‌شود، مگر اینکه یک آدم عوامی باشد که قصد قربت از او متمشی بشود، البته بعضی از عوام ها هستند که در این گونه مسائل دقت ندارند، قصد قربت هم در این کار می‌کنند.

بنابراین،‌ فرمایش شیخ که می‌فرماید این عمل متعلق نهی است، می‌گوییم این عمل متعلق نهی است به عنوان ثانوی، متعلق امر است به عنوان اولی، جمع بین العنوانین جایز است پس عملش درست می‌باشد، این راهی است که من آن را انتخاب کرده‌ام،‌ البته به شرط اینکه قصد قربت متمشی بشود.

ان قلت: از بعضی از روایات استفاده می‌شود اگر کسی خلاف تقیه رفتار کند، عملش باطل است، مردی که خود از اعوان هارون الرشید است، از امام کاظم سوال می‌کند که وضو را چه رقم بگیریم، دوبار بشویم یا سه بار؟ ما (شیعیان) دوبار می‌شویم، بار اول به عنوان واجب، بار دوم هم به عنوان مستحب، ولی اهل سنت سه بار می‌شویند، حضرت می‌فرماید: ‌» ثَلَاثاً ثَلَاثاً مَنْ نَقَصَ عَنْهُ فَلَا صَلَاةَ لَه‌»

معلوم می‌شود که اگر بر طبق واقع انجام بدهد، نمازش صحیح نیست « فَلَا صَلَاةَ لَه‌».

ولی من این روایت را تاویل کرده‌ام، این آدم که داود ذربی است جزء دار الحکومه رشید است، اگر این آدم مثل شیعه وضو می‌گرفت و اعضای وضو را دو بار می‌شست، خونش هدر بود، فلذا حضرت ع برای صیانت خون این آدم تاکید می‌کند و می‌فرماید: « ثَلَاثاً ثَلَاثاً مَنْ نَقَصَ عَنْهُ فَلَا صَلَاةَ لَه‌»، خلاصه این خصوصیت مورد است.

بنابراین، اگر شما به حج موفق شدید، ‌اهل سنت یک روز جلوترند، ‌ماه هم پیش ما ثابت نشده،‌ افرادی داریم که اعتنا نمی‌ کنند فلذا از یک راه های کوری در عرفات حاضرند و لو یکساعت، شب یازدهم در مشعر حاضر می‌شوند ولو چند دقیقه، یعنی عمل شان را برطبق مذهب شیعه انجام می‌دهند، پس‌ عمل این آ‌دم صحیح است. چرا؟ چون حد اکثر از قبیل اجتماع امر و نهی است و اجتماع امر و نهی اشکالی ندارد، ‌منتها به شرط اینکه از این آدم قصد قربت متمشی بشود.

بنابراین، ما فرمایش شیخ انصاری نپذیرفتیم، شیخ قائل به تفصیل است و می‌گوید اگر ترک تقیه و امر به تقیه ایجاد جزئیت نکند، نمازش درست است نماز را دست باز بخواند، چون اگر دست باز نماز بخواند جزئی از نماز را ترک نکرده، چون تکفیر جزء نماز نیست.

اما اگر سبب منهی عنه باشد، نمازش باطل است، ولی ما می‌گوییم ممکن است در اینجا هم عملش صحیح باشد به عنوان اولی باطل، به عنوان ثانوی حرام، تعدد مرکب و متعلق مع قصد القربة، بنابراین، اگر کسی در شرائط تقیه، بر خلاف تقیه عملش را انجام داد، عملش صحیح است.

تا اینجا مسأله قبلی ما تمام شد، مسأله قبلی عبارت بود از: من عمل علی خلاف التقیه.

روایت داود الرقّی

عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: « فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَمْ عِدَّةُ الطَّهَارَةِ فَقَالَ مَا أَوْجَبَهُ اللَّهُ فَوَاحِدَةٌ وَ أَضَافَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَاحِدَةً لِضَعْفِ النَّاسِ وَ مَنْ تَوَضَّأَ ثَلَاثاً ثَلَاثاً فَلَا صَلَاةَ لَهُ أَنَا مَعَهُ فِي ذَا حَتَّى جَاءَهُ دَاوُدُ بْنُ زُرْبِيٍّ- فَسَأَلَهُ عَنْ عِدَّةِ الطَّهَارَةِ فَقَالَ لَهُ ثَلَاثاً ثَلَاثاً مَنْ نَقَصَ عَنْهُ فَلَا صَلَاةَ لَه‌» [1] .

و یظهر ذلک من ذیل الروایة حیث أنّ داود بن ذربی کان مجاوراً ببیت أبی جعفر المنصور و کان یراقیه فی صلواته و لذلک أفتی الإمام ع بالتقیة و هی غسل کلّ عضو ثلاثاً مع أنّ السنّة هو الغسل مرتین.

قلت: الروایة ضعیفة سندا - چون در سند احمد بن سلیمان است و ایشان توثیق نشده ، علاوه براین، اینجا خصوصیت دارد، اینکه حضرت ع تاکید می‌کند برای این است که مبادا خون این آدم هدر برود، ‌علی بن یقطین نیز از حضرت سوال کرد و حضرت هم وضو را بر طبق نظر اهل سنت نوشت – حضرت ع بخاطر حفظ جان آنها اصرار داشت که ثلاثاً ثلاثاً، تم الکلام فی هذه المسأله.

الجهة السادسة: اجزاء العمل علی وفق التقیة عن الإعادة و

مسأله امروز ما این است که آیا عمل بر وفاق تقیه مجزی است یا نه؟

در اینجا ما اولاً باید محل نزاع را تحریر کنیم که محل نزاع کجاست؟ ‌محل نزاع در جایی است که دلیل الجزء اطلاق داشته باشد، یعنی دلیل مسح الرجلین اطلاق داشته باشد « وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» مطلقاً، اختیارا و اضطراراً، اطلاق داشته و ‌هردو حالت را گرفته باشد و الا اگر دلیل جزء که مسح الرجل باشد اطلاق نداشته باشد، فقط در حال اختیار باشد، این مشکل نیست و جای بحث نیست،‌بحث در جایی است که دلیل جزء دارای اطلاق است، هم حال اختیار را می‌گیرد و هم حال اضطرار را، آیا در زمان تقیه چه کنیم، از این طرف باید تقیه کنیم، از آن طرف هم دلیل جزء اطلاق دارد و می‌گوید هم در حال اختیار و هم در حال اضطرار؟

جمعش واضح است، حکومة أدلة الثانویة علی الأدلة الثانویة « وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ»، این عنوان اولی و دلیل اولی است، اما دلیل تقیه، عنوان ثانوی است و همیشه عناوین ثانویه بر عناوین اولیه مقدم است.

بنابراین، اولاً بحث ما در جایی است که دلیل جزء دارای اطلاق باشد و الا اگر اطلاق نداشته باشد اصلاً محل بحث نیست، اگر هم اطلاق داشته باشد، جمعش خیلی روشن است، چون همه آقایان می‌گویند که ادله عناوین ثانویه مانند اضطرار و امثالش مقدم بر ادله عناوین اولیه است، و در این زمینه روایات را هم می‌خوانیم. آنچه را که تا کنون خواندیم حسب القاعده بود که گفتیم ادله قاعده اولیه بر ادله قاعده ثانویه مقدم است.

بنابراین،‌اگر در این زمینه روایات هم نداشتیم، باز هم می‌توانستیم بگوییم ادله تقیه حاکم بر اطلاق عناوین اولیه است و معنای حکومت این است که دلیل عنوان اولی انشائی است، حکم فعلی ما تقیه است هذا حسب القاعدة.

اما از نظر روایات

روایات ما دو دسته‌اند ،‌ یک دسته در باره موارد خاصه است، نمی‌شود از آنها قاعده کلیه انتزاع کنیم، اما یک مشت روایات داریم که عام است، یعنی اختصاص بمورد و دون مورد ندارند، امروز برخی از روایات خاصه را می‌خوانیم که از آنها استفاده می‌شود که عملی که مطابق با تقیه باشد مجزی از اعاده در وقت و مجزی است از قضا در خارج وقت.

ما یدل علی الرخصة فی مورد خاص

إذا ورد دلیل علی الرخصة فی عبادة خاصّة فلا شک فی دلالته علی الإجزاء، فإنّ معنی الرخصة فی المورد عبارة عن إکتفاء الشارع بالعمل المأتی به علی وجه التقیة، و إلیک بعض ما ورد فی هذا الموضوع.

بررسی روایات

1: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي الْوَرْدِ قَالَ: « قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ أَبَا ظَبْيَانَ حَدَّثَنِي أَنَّهُ رَأَى عَلِيّاً ع- أَرَاقَ الْمَاءَ ثُمَّ مَسَحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ فَقَالَ كَذَبَ أَبُو ظَبْيَانَ- أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ عَلِيٍّ ع فِيكُمْ سَبَقَ الْكِتَابُ الْخُفَّيْنِ فَقُلْتُ فَهَلْ فِيهِمَا رُخْصَةٌ فَقَالَ لَا إِلَّا مِنْ عَدُوٍّ تَتَّقِيهِ أَوْ ثَلْجٍ تَخَافُ عَلَى رِجْلَيْك‌»[2] .

پیغمبر اکرم ص گویا در بعضی از سفر ها مسح بر خفین کرده بود، اهل سنت این را دلیل گرفته‌اند که مسح بر خفین برای همیشه جایز است، علی ع میفرماید کتاب الله ناسخ عمل پیغمبر ص است. چرا؟ چون مسح بر خفین بوده، سال آخر حیات پیامبر سوره مائده نازل شده، سوره مائده آخرین سوره‌ای است که بر آن حضرت وارد شده، ‌بنابراین، سوره ‌مائده سبق علی الخفین، خفین اگر قبلاً بوده، سوره مائده بر آن حاکم است و باید طبق سوره مائده عمل کنیم مراد این است. همه علما اتفاق دارند که سوره مائده آخرین سوره‌ای است که بر پیغمبر نازل شده و اتفاقاً آیات ولایت هم در سوره مائده است. آنگاه از حضرت سوال می‌کند که من می‌توانم روزی بر خفن مسح کنم؟ حضرت فرمود: نه، مگر اینکه دشمن و عدوی در کار باشد که اگر این کار را نکنی،‌جان و مالت در خطر است، یا ثلج و برفی آمده که اگر بخواهی خفین یا جورابت را در بیاوری و مسح کنی،‌ سرما تو را هلاک می‌کند، در آنجا اشکالی ندارد، معنی این عبارت این است که اگر عدو یا ثلج و برفی در کار بود و شما در این صورت بجای مسح بر بشره، مسح بر خفین کردی، مجزی است و الا معنی ندارد که حضرت بفرماید: «إِلَّا مِنْ عَدُوٍّ تَتَّقِيهِ أَوْ ثَلْجٍ تَخَافُ عَلَى رِجْلَيْك‌» ولی نمازت باطل است، اگر نماز باطل باشد، چه فایده دارد، از اینکه حضرت سکوت می‌کند، سکوت حضرت دلیل است بر اینکه عمل تقیه‌ای در این مورد درست است و الا می‌فرمود در داخل وقت اعاده کن و در خارج وقت قضا کن.

و الروایة حسنة- حسنه به روایتی می‌گویند که امامی ممدوح باشد- لمکان أبی الورد و لم یوثّق، و أمّآ الآخرون فکلّهم ثقات

فمعنی قوله:‌«رخصة» أی رخصة تکلیفاً و وضعاً لا تکلیفاً‌ فقط، و الشاهد علیه أنّه عطف قوله: «قوله علی رجلیه من الثلج» علی الإتّقاء من العدو، و الإجزاء فی الثلج لا خلاف فیه.

2: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: « سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَانَ يُصَلِّي فَخَرَجَ الْإِمَامُ وَ قَدْ صَلَّى الرَّجُلُ رَكْعَةً مِنْ صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ قَالَ إِنْ كَانَ إِمَاماً عَدْلًا فَلْيُصَلِّ أُخْرَى وَ يَنْصَرِفُ وَ يَجْعَلُهُمَا تَطَوُّعاً وَ لْيَدْخُلْ مَعَ الْإِمَامِ فِي صَلَاتِهِ كَمَا هُوَ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ إِمَامَ عَدْلٍ فَلْيَبْنِ عَلَى صَلَاتِهِ كَمَا هُوَ وَ يُصَلِّي رَكْعَةً أُخْرَى وَ يَجْلِسُ قَدْرَ مَا يَقُولُ- أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص- ثُمَّ لْيُتِمَّ صَلَاتَهُ مَعَهُ عَلَى مَا اسْتَطَاعَ فَإِنَّ التَّقِيَّةَ وَاسِعَةٌ وَ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ مِنَ التَّقِيَّةِ إِلَّا وَ صَاحِبُهَا مَأْجُورٌ عَلَيْهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ »[3] .

راوی می‌گوید من وارد مسجد شدم و کسی هم در مسجد نبود، یک رکعت را خواندم یک مرتبه دیدم که سر و کله امام جماعت اهل سنت پیدا شد، من اگر بخواهم فرادا نماز بخوانم ممکن نیست، ‌چه کنم؟ حضرت می‌فرماید آن امامی که سر و کله‌اش پیدا شد، اگر امام شیعه است، این نمازت فورا تمام کن یا قصد استحباب کن و فوراً‌ تمام کن و برو به او اقتدا کن، اما اگر امامی است که اقتدا به آن جایز نیست، اینجا می‌فرماید: یک رکعت خود را حفظ کن، ‌بقیه را با او بخوان، بعد می‌فرماید در فلان رکعت کمی بنشین و تشهد را بخوان، این کدام رکعت است که بنشیند و تشهد را بخواند؟ من فکر می‌کنم که مراد رکعت دوم است. چرا؟ چون رکعت اول را قبلاً خوانده بود، این آدم با حفظ رکعت اول، به آنها محلق شده، قهراً رکعت دوم این شخص، برابر است با رکعت اول آنها، او پا می‌شود و حال آنکه باید بنشیند و تشهد را بخواند، ‌ولی علامه مجلسی این را به ر کعت چهارم می‌زند و می‌گوید رکعت چهارم این آدم در واقع موافق است با رکعت سوم آنها، اینجا بنشیند و تشهد را بخواند و سلام را بگوید، بعداً هم به آنها بپیوندد.

«علی ای حال» خواه معنای من صحیح باشد و خواه معنای مجلسی، معنایش این است که نمازش درست است، چون اگر نماز این آدم باطل باشد، دیگر این همه حرف و حدیث لازم نیست، به حدیث دقت شود، ‌این حدیث می‌گوید تقیه باب واسعی است، این عمل شما، عمل خوبی است اگر نماز این آدم اعاده و قضا داشت،‌ قطعاً حضرت می‌فرمود، و حال آنکه حضرت چیزی صحبت نکرده. ‌علاوه براین، دیگر اینها را لازم نیست.

أقول:- این عبارت مجلسی است - بما أنه دخل فی صلاتهم و قد صلّی رکعة قبلهم فتکون ثالثة القوم رابعته فعلیه أن یجلس للتشهد و یکون معنی قوله: « ثمّ یتمّ‌صلاته» أن یجلس فی ثالثتهم قلیلاً‌ و یتشهد و یسلّم و لکن لأجل إظهار المتابعة یقوم معهم یأتی بصورة الصلاة فی الرکعة الأخیرة، أو یکبر و یأتی بها نافلة و فی روایة إن لم یمکنه التشهد جالساً، ‌تشهد قائماً و قال به بعض الأصحاب.

و علی کل تقدیر: فإنّ قوله: «ثمّ یتمّ صلاته معه علی ما استطاع»، دلیل واضح علی إجزاء العمل المأتی به علی وجه التقیة، حیث إنّ الرجل صلّی مع إمام غیر عادل صلاة جماعة، و لو لا الإجزاء، لأمره بالإعادة أو القضاء، و هذه الروایة أوضح الروایات فی هذا القسم حیث صلّی رکعة منفردا و صلّی الرکعات الباقیة معهم، و تابعهم فی رابعة القوم صوریّاً.[4]

ما عرض کردیم که روایات خاصه داریم و عامه، از روایات خاصه دو روایت را خواندیم، ظاهراً ده تا روایت خاصه داریم که بقیه را در جلسه آینده می‌خوانیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo