< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

94/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا تقیه در مقام افتاء و قضاوت هم جایز است؟
تنبیه چهارم در باره افتاء و قضاوت است، عرض کردیم که تقیه یک امر شخصی است نه یک امر کلی، یعنی اگر انسان تقیه نکند ضرر بیشتری متوجهش می‌شود، باید تقیه کند، بنابراین، نمی شود مفتی در فتوای خودش تقیه کند. چرا؟ چون فتوا یک امر کلی است و مربوط به همگان می‌باشد یا در قضاوت تقیه کند به جهت اینکه این حکم می ماند و بعداً برای دیگران هم الگو می‌شود، فقط امر شخصی است که در حقیقت فردی تحت فشاری قرار بگیرد، لو لا این عمل ضرر بر نفس و نفیسش وارد می‌شود، اما قضاوت و فتوا مربوط به عموم مسلمانان است فلذا حق تقیه در آن را ندارد، اللّهم اینکه تهدید به قتل بشود که اگر فلان فتوا را ندهی یا فلان قضاوت را نکنی، کشته می‌شوی، مگر اینکه تهدید به قتل بشود، در این صورت می‌تواند تقیه کند هم از نظر فتوا و هم از نظر قضاوت.
‌ عرض کردیم که تقیه یک امر شخصی است، جریان شخصی است، ما نمی‌توانیم تقیه را به کار های عمومی هم گسترش بدهیم، حتی به فتوا و قضاوت مگر اینکه مفتی تهدید به قتل بشود، در آنجا اشکال ندارد که فتوا به تقیه بدهد، یا قضاوت به تقیه کند، مگر اینکه همین فتوایی که می‌دهد سبب هتک نوامیس دیگران بشود، خون های دیگر ریخته شود یا مردم از دین بر گردند، در آنجا حتی اگر این کار هم بشود، نباید یک چنین فتوا بدهد، فرض کنید دوران رضا خان است و می‌خواهند از یک مرجع تقلید فتوا برای کشف حجاب بگیرند، نباید یک چنین فتوای بدهد هر چند تهدید به قتل بکنند. چرا؟ چون این سبب خروج مردم از دین می‌شود، اینکه گفتیم اگر تهدید به قتل کنند فتوا و قضاوت از روی تقیه اشکال ندارد، در امر جزئی و شخصی است، مثلاً دعوا سر زمین یا سر آب است، در یک چنین مسائلی.
بنابراین،‌ مسأله مراحلی پیدا کرد، در درجه اول، تقیه امر شخصی است و ربطی به فتوا و قضاوت ندارد و آنها قابل تقیه نیستند مگر اینکه مفتی و قاضی تهدید به قتل بشوند، در اینجا تقیه بخاطر حفظ جان خود در امر جزئی شخصی اشکال ندارد که از روی تقیه فتوا بدهد یا قضاوت کند مگر اینکه فتوایش باعث هلاکت عده‌ای بشود، در اینجا جایز نیست. در اینجا اگر حاکم ظالمی است که می‌گوید باید فلان مرجع تقلید با همسرش بدون حجاب وارد فلان مجلس بشود، نباید حاضر بشود هر چند کشته بشود، نباید فتوا بدهد هر چند کشته بشود، چون مسأله از امر جزئی تجاوز می‌کند به نوامیس مردم.
فإن قلت: شما گفتید فتوا و قضاوت تقیه بردار نیست، ائمه اهل بیت ع مطابق تقیه فتوا می‌دادند، شما این را چگونه توجیه می کنید؟
قلت: جوابش این است که فتوای ائمه اهل بیت ع در امر جزئی بوده نه در امر کلی، ولذا به جناب علیّ یقطین فرمود که وضو بگیر ثلاثاً ثلاثاً، امر جزئی است ولذا بعداً واقع را برای او گفت و فرمود الآن خطر رفع شده و باید طبق مذهب خود وضو بگیری و عمل کنی.
اگر کسی کتاب های علمای سنی را بخواند مانند ظهیر الهی که از علمای پاکستان است و به درک واصل شد، خیلی به ما اهانت می‌کند و می‌گوید کتاب های شیعه اعتبار ندارد، چرا؟ لأنّ فیه مبدأ التقیة، اینها قائل به تقیه هستند، ‌از کجا معلوم آنچه در کتاب‌های خود نوشته‌اند واقع باشد، همه اینها تقیه‌ای است. ولی این آقایان متوجه نیستند که تقیه یک امر کلی نیست، بلکه یک امر جزئی و شخصی است در طول یکهزار و چهار صد سال حتی یک کتاب نداریم که بر حسب تقیه نوشته شده باشد، بلکه تمام کتاب های ما اعم از معارف، فقه و اخلاق علی وفق الواقع نوشته‌ شده‌اند.
التنبیه الرابع: التقیة فی الإفتاء و القضاء
قد تبیّن ممّا ذکرنا إنّ التقیة أمر شخصیّ یواجه بها الإنسان عبر حیاته، و أمّا المسائل الکلیّة کالإفتاء بغیر ما أنزل الله فخارجة عن مصبّ روایات التقیة، خصوصاً إذا کان المفتی مرجعاً دینیّاً لجماهیر الشیعة أو لقسم کبیر منهم، فلو أفتی بغیر ما أنزل الله تقیة فلا یمکنه الرجوع عن ذلک، و یبقی الحکم سائداً بین الناس یعمل به طول الزمان، ولذلک یجب علی المفتی الفرار عن الإفتاء بأیّ وجه کان.
اللّهم إلّا إذا هدّد بالقتل، فعند ذلک لا مناص من الإفتاء بما یریدون و لکن یجب علیه أن یعلم الناس بوسائل مختلفة علی أنّ الحکم صدر عن ضغط – فشار - و إیعاد.
نعم إذا کان الإفتاء بغیر ما أنزل الله سبباً لقتل الأبریاء و هتک النوامیس و الأعراض أو تراجع الناس عن دینهم أو تزلزلهم فلا یجوز مطلقاً و إن بلغ ما بلغ.
فإن قلت: فقد کان أئمة أهل البیت ع یفتون بالتقیة فی غیر مورد من الموارد فما هو المبرّر لإفتائهم؟
قلت: إنّ إفتائهم تقیة کان لأجل صیانة نفس المستفتی کما هو الحال فی قضیة علی بن یقطین حیث أمره الإمام ع بأن یتوضأ بوضوء أهل السنّة و ذلک حفاظاً علی نفس المستفتی من القتل و قد صدّق الخبر – بضم الخاء و سکون الباء، به معنای امتحان - الخبر – بفتح الخاء و الباء -، حیث امتحنه هارون الرشید خفاءً فرأی أنّه یتوضأ علی وزان وضوء أهل السنّة فاستحسنه و قرّبه، و لمّا ارتفع الخوف جائت الرسالة الثانیة عن الإمام الکاظم ع یأمره بأن یتوضأ علی وفق الکتاب و السنّة الّذی علیه أئمة أهل البیت ع.
و منه یظهر حال الحکم – قضاوت - فإن کان الحکم بغیر ما أنزل الله یسبب إهراق دم محترم أو هتک عرض فلا یجوز.
و إمّا لم یبلغ ذلک فعلیه التخلّص من الحکم و الفرار منه، و إذا ألزم یتحرّی الأهم فالأهم و ممّا یدلّ علی أنّ‌ التقیة قضیة شخصیة لا صلة لها بالقضایا العامّة کالإفتاء و القضاء، هو أنّة لم یر من عالم شیعی عبر القرون الماضیة أن یؤلّف کتاباً فی العقائد أو الفروع الفقهیة علی غرار فقه أهل السنّة و فتاواهم و هذا یعرب عن کونها قضیة شخصیة لا صلة لها بالقضایا العامّة، و إن ابتلی الرجل بالإفتاء و الحکم فعلیه العمل علی النحو الذی ذکرناه.
و هنا نقف علی جواب و سؤال أو اعتراض ربّما یتوجه علی عقائد الشیعة و فقههم، فسیقولون إنّ التقیة من مبادی التشیع و لا یصحّ الاعتماد علی کلّ ما یقولون و یکتبون و ینشرون، إذ من المحتمل جدّاً أن تکون هذه الکتابات دعایات- تبلیغات - و الواقع غیرها، و هذا ما یجترّه – نیشخوار می‌کند- الکاتب الباکستانی احسان إلهی ظهیر فی کتبه الّتی یتحامل بها علی الشیعة، و قد عزب عن الکاتب عن غرار التقیة أمر شخصی و لا صلة له بما یخرج عن حدّ الشخص و تألیف کتاب عن غرار التقیة أمر لم یعرف و لو یوجد لم یدر فی خلد أحد من الشیعة.
و الشیعة لیست جمعیة سرّیة حتّی تحتاج إلی هذا الأمر، و قد انتشرت فی أقطار الأرض و البلاد الکثیرة فهل یمکن أن یکون المنشور بآلاف النسخ غیر ما عندهم من العقائد.
و قد خلط هذا الکاتب بین الشیعة و الجمعیات السرّیة الذین یکتمون عقائدهم و أفکارهم عن غیر أتباعهم، فإنّ هذا الأمر یمکن حصوله فی جمعیة قلیلة بعیدة عن الحضارة و الثقافة، وأمّا الشیعة فقد انتشرت کتبهم و ثقافتهم منذ رحیل النّبی ص فی عامّة البلاد بصدر رحب و قلب مطمئن.
تنبیه چهارم
تنبیه پنجم در باره این مطلب است که ائمه اهل بیت ع که تقیه می‌کردند،‌آیا تقیه‌ شان خوفاً علی أنفسهم بوده یا خوفاً‌ علی السائل بوده؟
تمام فتاوای تقیه‌ای ائمه اهل بیت ع خوفاً علی المستفتی و السائل بوده و من در این زمینه شاهد دارم، حتی یکجا که امام تقیه کرده خوفاً علی نفسه، مربوط به احکام نبوده، مربوط به ولایت و حکومت بوده، منصور یا قبل از منصور،‌ فتوا داد که امروز عید فطر است، امام صادق ع را هم احضار کرد و دستور داد که مائده بیاورید تا امام ع را امتحان کند،‌مسأله ثبوت هلال، مانند مسأله وضو و غسل و تیمم نیست،‌ بلکه مربوط است به حاکم، ولذا امام در اینجا خیلی زیرکی به خرج داد و اصلاً فتوا به تقیه نداد، بلکه عین ‌واقع را گفت و خودش را هم نجات داد، سوال کرد نظر شما چیست؟ فرمود: ذلک إلی الإمام، یعنی ذاک إلی الإمام المعصوم، إن صمت صمنا و إن أفطرت أفطرنا، اولی حکم واقعی است، دومی تقیه است برای حفظ جان خودش، حتی در اینجا هم که برای حفظ جان خودش تقیه کرده، حکم تقیه‌ای نگفته، بلکه عمل تقیه‌ای کرده، و الا حکم واقعی را گفته، چطور؟ چون فرموده: ذاک إلی الإمام، نفرموده ذاک إلیک، بلکه فرموده: ذاک إلی الإمام، یعنی امام معصوم و عادل، مانند نبی و وصی ع، إن صمت صمنا و إن أفطرت أفطرنا، حضرت مائده را خورد و سپس فرمود: «إِي وَ اللَّهِ أُفْطِرُ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ- أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي» [1].
بنابراین،‌ شناخت ائمه ع و شناخت قائد های ما خیلی مهم است، تقیه‌ای آنان هرگز برای ترس از جان خود نبوده است. چرا؟ چون آنان یک شخصیت های علمی بودند که نظیر نداشتند و اگر راجع به یک مسأله‌ای، فتوا می‌دادند، حکومت آن حضرات را برای فتوا بازداشت نمی‌کردند.
ولی اگر افرادی بر طبق فتوای حضرت عمل می‌ کردند، دچار مشکل می‌شدند ولذا تقیه ائمه ع برای حفظ سائل و مستفتی بوده نه برای حفظ جان خودشان.
ادله ما بر این مدعا
1: عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحْرِزٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى إِلَيَّ وَ هَلَكَ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ؟ « فَقَالَ أَعْطِ الِابْنَةَ النِّصْفَ وَ اتْرُكْ لِلْمَوَالِي النِّصْفَ فَرَجَعْتُ فَقَالَ أَصْحَابُنَا لَا وَ اللَّهِ مَا لِلْمَوَالِي شَيْ‌ءٌ فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ مِنْ قَابِلٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَالُوا مَا لِلْمَوَالِي شَيْ‌ءٌ وَ إِنَّمَا اتَّقَاكَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَيْتُكَ وَ لَكِنِّي خِفْتُ عَلَيْكَ أَنْ تُؤْخَذَ بِالنِّصْفِ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَخَافُ فَادْفَعِ النِّصْفَ الْآخَرَ إِلَى ابْنَتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَيُؤَدِّي عَنْكَ»[2].
عبد الله بن محرز می‌گوید من به مدینه آمدم، عرض کردم که من از جانی مردی وصی هستم،‌ یعنی مردی از دنیا رفته و فقط یک دختر دارد، من مالش را چکنم؟
حضرت فرمود نصف اموال این مرد را به دخترش بده و نصف دیگر را هم به عصبه – عمو، پسر عموها – بده، وقتی که به عراق آمدم و اصحاب امام را در آنجا ملاقات نمودم،‌آنان فرمودند که:« إتّقاک» و فتوای حضرت این نیست که شما می‌گویید، عمو در درجه سوم است و باید تمام اموال را به دختر بدهید و من هم دست نگه داشتم، یعنی اموال را تقسیم نکردم، سال آینده که به مدینه آمدم و حضرت را زیارت نمودم، عرض کردم: یابن رسول الله! شما چنین فرمودید که نصف مال را به دختر بدهید و نصف دیگر را هم به عصبه بپردازید، ولی اصحاب و شاگردان شما به من گفتند فتوای حضرت این نیست و حضرت تقیه کرده؟
حضرت فرمود: اصحاب من درست گفته‌اند،‌من از تو تقیه نکردم،‌ بلکه بخاطر جان تو تقیه کردم،‌چون اگر همه اموال را به دختر بدهی، ممکن است شما را بگیرند و به عنوان تشیع اذیت و آزارت کنند، سپس فرمود: آیا اموال تقسیم کردی یا نه؟ عرض کرد: نه، فرمود: مشکلی به وجود نمی‌آید اگر همه اموال را به دخترش بدهی؟ عرض کردم: نه! فرمود:‌همه اموال را به دختر بده.
بنابراین،‌تمام تقیه ها، خوفاً للإمام (خوفاً لأنفسهم) نبوده بلکه خوفاً للسائل و المستفتی بوده است.
2: وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الطَّائِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحْرِزٍ بَيَّاعِ الْقَلَانِسِ – جمع قلنسوة، یعنی کلاه فروش - قَالَ: أَوْصَى إِلَيَّ رَجُلٌ وَ تَرَكَ خَمْسَمِائَةِ دِرْهَمٍ أَوْ سِتَّمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ تَرَكَ ابْنَةً وَ قَالَ لِي عَصَبَةٌ بِالشَّامِ- فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ؟ فَقَالَ أَعْطِ الِابْنَةَ النِّصْفَ وَ الْعَصَبَةَ النِّصْفَ الْآخَرَ فَلَمَّا قَدِمْتُ الْكُوفَةَ أَخْبَرْتُ أَصْحَابَنَا فَقَالُوا اتَّقَاكَ فَأَعْطَيْتُ الِابْنَةَ النِّصْفَ الْآخَرَ ثُمَّ حَجَجْتُ فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ أَصْحَابُنَا وَ أَخْبَرْتُهُ أَنِّي‌ دَفَعْتُ النِّصْفَ الْآخَرَ إِلَى الِابْنَةِ فَقَالَ أَحْسَنْتَ إِنَّمَا أَفْتَيْتُكَ مَخَافَةَ الْعَصَبَةِ عَلَيْك‌»[3].
مرحوم آیت الله بروجردی وقتی این حدیث را می‌خواند، می‌فرمود:‌معلوم می‌شود که شهرت فتوای حجت است، چون این آدم به حرف امام ع گوش نکرد، اما به حرف اصحاب امام گوش کرد.
بنابراین، ما نباید ائمه علیهم السلام را ترسو معرفی کنیم،‌تقیه حضرات برای حفظ جان خودشان نبوده بلکه برای حفظ جان سائل و مستفتی بوده.
3: شما می‌دانید که زراره مقام عظیمی داشته، ایشان چهل سال در محضر امام باقر و امام صادق ع بوده، امام در باره ایشان و محمد بن مسلم می‌فرماید: عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ لَهُ فِي حَدِيثٍ: « لَوْلَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَظَنَنْتُ أَنَّ أَحَادِيثَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ سَتَذْهَبُ» [4].
اگر این دو نفر نبودند، احادیث پدر من (امام باقر ع) از بین می‌رفت،‌ولی همین امام در بعضی از مجالس نسبت به زراره انتقاد و بد گویی کرده است، پسر زرارة به مدینه آمد و عرض کرد، این مطالبی که پشت سر پدر من می‌گویید، علتش چیست؟ حضرت فرمود الآن جامعه به گونه‌ای است که اگر ما کسی را دوست بداریم، او را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند، اما اگر از کسی بدگویی کنیم، از او احترام می‌کنند، من برای حفظ جان پدرت که مبادا او را اذیت کنند، گاهی این مذمت ها را انجام می‌دهم، سلام ما را به پدرت برسان و او مقام عظیمی پیش ما دارد، این انتقاد‌ها برای حفظ جان اوست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo