درس خارج فقه آیت الله سبحانی
95/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وقف بر ارحام و اقارب
المسألة الخامسة و الأربعون: « لو وقف علی أرحامه أو اقاربه، فالمرجع العرف، و لو و قف علی الأقرب فالأقرب کان ترتیباً علی کیفیة طبقات الإرث»[1] .
فروع مسأله
1: فرع اول این است که اگر جناب واقف بگوید:« وقفت علی أرحامی و اقاربی»، موقوف علیه، کلمه ارحام و اقارب باشد، حضرت امام میفرماید: مرجع عرف است، یعنی به عرف مراجعه میکنند، عرف هر کس را اقارب و ارحام شمرد، طبق آن عمل میشود، اینکه امام میفرماید بر عرف مراجعه میکنند. ظاهراً حق نیز همان است که ایشان (حضرت امام ره) فرمودهاند، منتها بهتر بود که بفرمایند:« العرف الخاص، لولاه العرف العام»، اگر در آن شهر یک عرف خاصی برای ارحام و اقارب باشد، به همان عرف خاص عمل میشود.
مثلاً اگر کسی به پاریس و کشورهای غربی مسافرت کند، آنان ارحام و اقارب را مثل ما، وسیع، گسترده و مفصل نمیدانند، بلکه خیلی کوتاه تر و ضیق تر میدانند، چون عواطف در آنجا ضعیف شده، فلذا اقارب و ارحام دایرهاش کوتاه تر و تنگ تر است، بر خلاف جهان اسلام که اقارب و ارحام دایرهاش گسترده تر میباشد.
بنابراین، امام (ره) که می فرماید به عرف مراجعه کنند، به نظر من باید بفرمایند اول به عرف خاص مراجعه نمایند (اگر در آن شهر عرف خاصی باشد)، و سپس به عرف عام مراجعه کنند.
اقارب و ارحام چه کسانی هستند؟
بعضی ها گفتهاند مراد از اقارب و ارحام کسانی هستند که صله آنها واجب و قطع صله شان حرام میباشد( من تجب صلته و تحرم قطعه)، یعنی اقارب و ارحام کسانی هستند که صله شان واجب و قطع شان حرام میباشد.
ولی این گفته برای خودش دلیلی ندارد، تازه مشکل دوتا شد، چون دارای ابهام است، یعنی ما نمیدانیم که:« من تجب صلته و تحرم قطعه» چه کسانی میباشند؟ شما مشکل را با مشکل دیگر معنی کردید.
«علی ای حال» راه همان است که ما ارائه نمودیم و گفتیم نخست باید به عرف خاص مراجعه شود و با نبودن عرف خاص ، به عرف عام مراجعه کنند، اما اینکه بگوییم ارحام و اقارب کسانی هستند که « تجب صلته و تحرم قطعه» دو اشکال دارد:
اولاً؛ این خودش تفسیر به مبهم است.
ثانیاً؛ دلیلی برای آن نداریم .
پس فرع اول این شد:« لو وقف علی ارحامه أو اقاربه، فالمرجع العرف».
2: فرع دوم این است:« لو وقف علی الأقرب فالأقرب»، مثلا جناب واقف بگوید:« وقفت هذه المزرعة علی الأقرب فالأقرب»، حضرت امام میفرماید در اینجا طبقات ارث مطرح است، طبق اول آباء و اولاد، طبقه دوم خواهران و برادران است، طبقه سوم اعمام و اخوال است، کلام «واقف» بر طبقه ارث حمل میشود، یعنی مادامی که طبقه اول است، نوبت به طبقه دوم نمیرسد و هکذا طبق سوم.
مناقشه استاد سبحانی بر گفتار حضرت امام (ره)
از نظر من این مسأله چندان روشن نیست، چون جناب واقف که میگوید:« الأقرب فالأقرب»، مگر تحصیلات حوزوی یا دانشگاهی دارد که بگوییم : الأقرب فالأقرب» را فهمیده ولذا میگوید:« الأقرب فالأقرب»، اینکه حضرت امام(ره) میگوید یحمل علی طبقات الإرث، اگر روایتی در میان باشد، مسألهای است، اما اگر روایتی در میان نباشد، این آدم (واقف) طبقات ارث را نخوانده، تا کلام این آدم را حمل بر طبقات ارث کنیم.
علاوه براین، عرف با طبقات ارث مخالف است، کجا؟ عمّ ابی (عموی پدری) از نظر عرف، بر ابن عم ابوینی مقدم است، اگر کسی یک عموی ابی، و یک پسر عموی ابوینی هم داشته باشد، عرفاً عم ابوی به انسان نزدیکتر است تا ابن عم ابوینی، چون این (عم ابی) یک واسطه خورده، آن دیگری (ابن عم أبوینی) دو واسطه، وحال آنکه در طبقات ارث، الأمر علی العکس، یعنی با وجود ابن عم ابوینی، عم ابی ارث نمیبرد. بنابراین، باید در اینجا هم بگوییم:« الأقرب فالأقرب، یرجع إلی العرف» نه اینکه بر طبقات ارث حمل بشود.
چون دو اشکال در طبقات ارث است:
الف؛ در دل جناب «واقف» طبقات ارث در کار نیست.
ب؛ الأقرب فالأقرب عند العرف، غیر از الأقرب فالأقرب عند الشرع است.
شرح کلام حضرت امام (ره)
إذا وقف علی الأقرب فالأقرب، فالمرجع عند المصنّف (حضرت امام ره) و غیره طبقات الإرث، لکنّه موضع نظر و تأمّل، لأنّ الواقف کثیراً ما یکون غیر واقف (عالم) علی طبقات الإرث حتّی یکون قرینة علی الحمل، و ربما یکون الأقرب فالأقرب عرفاً مخالفاً لما فی طبقات الإرث، حیث إنّ ابن عم الأبوینی مقدّم علی العمّ الأبی فی الإرث، و لکنّه فی العرف یقدّم العمّ، فلو قلنا المرجع هو العرف، هو الأقرب.
بنابراین، فتوای ما در این مسأله یکی شد.
المسألة السادسة و الأربعون: « لو وقف علی أولاده اشترک الذکر و الأنثی و الخنثی، و تقسّم بینهم علی السواء و لو وقف علی أولاد أولاده، عمّ أولاد البنین و البنات، ذکورهم و إناثهم بالسّویة»[2]
فروع مسأله
حضرت امام (ره) در این مسأله، دو فرع را متذکر است:
1: فرع اول این است:« لو وقف علی أولاده» که همان بطن اول باشد، ایشان میفرماید در این فرع دختر و پسر و هکذا خنثی با هم شریکند،
2: اما اگر گفت: «وقفت علی أولاد أولادی»، هم احفاد را میگیرد و هم اسباط را، به نوههای پسری میگویند:« احفاد»، به نوههای دختری میگویند:« اسباط».
فتوای حضرت امام (ره) در این مسأله این است که در اولی (یعنی بطن اول)، دختر، پسر و خنثی با هم شریکند.
در فرع دوم نیز بین احفاد و بین اسباط فرقی نیست.
مناقشه استاد سبحانی بر گفتار حضرت امام (ره)
ما در این فرمایش امام (ره) نظر داریم و آن اینکه گاهی حضرت امام میخواهد از نظر لغت و قرآن بحث کند، حق با ایشان است چون از نظر لغت و قرآن بین پسر و دختر فرقی نیست، یعنی وقتی که قرآن یا لغت میگوید:« اولاد»، فرق نمیکند بین پسر و دختر. به بیان دیگر کلمه «أولاد» در قرآن و لغت هم بر دختر اطلاق میشود و هم بر پسر، مانند: « يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ »[3] .
همچنین است فرع دوم، یعنی اگر جناب واقف میگوید:« وقفت علی اولاد أولادی»، فرق نمیکند بین نوه های پسری و بین نوه های دختری، از نظر قرآن و روایات صحیح است. چرا؟ چون حسن و حسن علیهما السلام، الأولاد رسول خدا هستند، حتی جناب «عیسی» از اولاد ابراهیم است و حال آنکه ارتباط حضرت عیسی با ابراهیم، از طریق مادر است، اگر حضرت امام از نظر قرآن وروایات بحث میکند، فتوایش درست است.
ولی این نکته را باید توجه داشت که جناب« واقف» کار با اصطلاح قرآن و اصطلاح حدیث ندارد، باید در آن شهری که جناب «واقف» زندگی می کند، اولاد به چه کسانی میگویند، و هکذا « اولاد الأولاد» به چه کسانی اطلاق میشود، آن را باید در نظر بگیریم، مثلاً در کشور عراق هر موقع بگویند:« ولد»، مراد شان پسر است، یعنی دختر را ولد نمیگویند، اصطلاح عراقیها در «ولد »کلمه ذکور است، بنابراین، فتوای اول مشکل پیدا میکند که میفرماید:«لا فرق بین الذکر و الأنثی». بله، از نظر اصطلاح قرآن و حدیث فرق نمیکند، اما ممکن است از نظر عرف فرق کند (مثل عرف کشور عراق)، ولذا مرحوم آیت الله آل یاسین میگوید باید به اصطلاح مراجعه کنیم نه به آیات قرآن و حدیث، ایشان همان نظر بنده را دارند.
همچنین است فرع دوم، مثلاً اگر جناب واقف بگوید:« وقفت علی أولاد اولادی»، از نظر قرآن هم احفاد را شامل است و هم اسباط را، اما در اصطلاح عرب امروز و دیروز، اولادی که از طریق پسر باشد، میگویند بچه ماست، اما اسباط را میگویند بچه ما نیست، میخواهد دختر باشد یا پسر.
بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد
بنابراین، اگر جناب واقف در یک شهری زندگی میکند که منطقش همین شعر جاهلی است، ما باید طبق عرف آن شهر عمل کنیم نه طبق مصطلح قرآن و حدیث، خیال نشود که ما نسبت به قرآن وحدیث بی مهری میکنیم، ولی بحث در جای دیگر است و آن اینکه: جایی که واقف وقف میکند، ما نمیتوانیم بگوییم مصطلح قرآن، باید ببینیم که جناب واقف در چه منطقه و با چه فرهنگی بزرگ شده ولذا استاد ما حضرت آیت الله حجت در حاشیه وسیله میگوید اینها کلیت ندارد، فتوا کلیت ندارد باید به غیر این مراجعه کرد.
بنابراین، باید در «درجه اول» در تفسیر وقف نامه ها، عرف خاص یا عرف عام را در نظر گرفت.
المسأله السابعة و الأربعون: « لو قال: وقفت علی ذرّیتی، عمّ البنین و البنات و أولادهم بلا واسطة و معها ذکوراً و إناثاً، و تشارک الطبقات اللاحقة مع السابقة، و یکون علی الرؤوس بالسویّة، و کذا لو قال: وقفت علی أولادی و أولاد أولادی، فإنّ الظاهر منها التعمیم لجمیع الطبقات أیضاً.
نعم لو قال: نعم لو قال: وقفت علی أولادی، ثمّ علی الفقراء، أو قال وقفت علی أولادی و أولاد آولادی، ثمّ علی الفقراء، فلا یبعد أن یختصّ بالبطن الأول فی الأوّل، و بالبطنین فی الثانی، خصوصاً فی الصورة الأولی»[4] .
فروع مسأله
در این مسأله پنج فرع وجود دارد که یک فرعش از قلم امام افتاده، چون در «وسیلة النجاة» پنج فرع است، اما در تحریر فقط چهار فرع آمده است.
1: لو قال: وقفت علی ذرّیتی.
2: لو قال: وقفت علی أولادی (این فرع از قلم حضرت امام افتاده، و حال آنکه در وسیلة النجاة مرحوم اصفهانی آمده است.
3: لو قال: وقفت علی أولادی و أولاد أولادی.
4: لو قال: وقفت علی أولادی، ثمّ علی الفقراء.
5: لو قال: وقفت علی أولاد أولادی، ثمّ علی الفقراء.
تفسیر فرع اول
در فرع اول جناب واقف می گوید:« وقفت علی ذرّیتی»، من در اینجا با حضرت امام موافق هستم، چون ذریه هم در لغت و هم در عرف،هم بطن اول را میگیرد و هم بطون آینده را، هم اولاد ذکور را میگیرد و هم اولاد اناث را، کلمه «ذریه» غیر از کلمه « ولد» است، چون « ولد» یک اصطلاح خاصی دارد، اما ذرّیه در حقیقت به آن کسانی میگویند که از انسان جدا شدهاند، ذریه در اصطلاح هم بطن اول را میگیرد و هم بطن دوم و... را، هم صلبی را میگیرد و هم غیر صلبی را، هم ذکور شامل است و هم اناث را، اصطلاح خاصی در کلمه ذریه نداریم ،اما در کلمه ولد اصطلاح خاص داشتیم.
« لو قال: وقفت علی ذرّیتی، فلا شک یعمّ البنین و البنات و أولادهم بلا واسطة بینهما و معها، ذکوراً و إناثاً، و تشارک الطبقات اللاحقة مع السابقة، أخذاً بعموم اللفظ (الذرّیة)، کما أنّ المنفعة تقسّم علی الرؤوس بالسویّة».
ما نسبت به فرع اول، با حضرت امام موفق هستیم.
تفسیر فرع دوم
فرع دوم، لو قال:« وقفت علی أولادی» این فقط صلبی را (که همان طبقه اول باشند) شامل است، یعنی طبقه دومی را شامل نیست، چون گفت:« وقفت علی أولادی»، فقط صلبیها را شامل است که همان طبقه اول باشند، یعنی غیر طبقه اول را شامل نیست.
اگر طبقه اول از بین رفت، وقف داخل میشود تحت همان قاعدهای که اگر «موقوف علیه» موجود نباشد، تحت نظر حاکم شرع قرار میگیرد.
پس اگر جناب واقف بگوید:« وقفت علی أولادی»، فقط صلبی ها را شامل است، غیر صلبی ها را شامل نیست.
تفسیر فرع سوم
فرع سوم این بود، لو قال:« وقفت علی أولادی و أولاد أولادی»، در این فرع هم یک بحثی هست و آن این است که فقط دو بطن شامل است، البته هم صلبیها را شامل است و هم غیر صلبیها را، اولی فقط صلبی را شامل بود، طبقه دوم (غیرصلبی ) را شامل نشد.
ولی این فرع، هم صلبی را شامل است و هم غیر صلبی را، اما بطنین (دو بطن) را شامل است، این یک نظر بود.
پس یک نظر این است که اگر بگوید:« وقفت علی أولادی»، فقط بطن اول را شامل است، به بیان دیگر فقط صلبی ها را شامل است، دومی را شامل نیست.
اما اگر بگوید:« وقفت علی أولاد أولادی»، این هم صلبی را شامل است و هم غیر صلبی را، اما سومی را شامل نیست.
نظر شیخ مفید و دیگران
نظر دوم که نظر شیخ مفید و دیگران است، ایشان (شیخ مفید) میگوید: اگر بگوید: وقفت علی أولادی» یا بگوید:« وقفت علی أولاد أولادی»، جنس اولاد مراد است، هم در اولی صلبی را شامل است و هم غیر صلبی را، در دومی نیز چنین اسـت، یعنی هم بطنین را شامل است و هم بطن سوم و چهارم را.
دیدگاه استاد سبحانی
ظاهراً حق با مرحوم مفید و ابن برّاج باشد، عرفاً وقف نامه را که میآورند و در آنها نوشته شده است که وقف بر اولاد، هیچ وقت در نظر نمیرسد که فقط صلبیها را شامل است و غیر صلبی را شامل نیست، هکذا اگر بگوید:« وقفت علی أولاد أولادی»، این نمیرساند که فقط دومی را شامل است، فلذا نظر دوم اقوی است.
تا اینجا سه فرع را خواندیم، وقف علی ذریّته، وقف علی الأولاد، وقف علی أولاد اولاده، دو نظر بود، که ما نظر دوم را تقویت کردیم.
تفسیر فرع چهارم
فرع چهارم: نعم لو قال:« وقفت علی أولادی، ثمّ علی الفقراء» بعید نیست که بگوییم مراد از این اولاد، همان صلبی هاست، یعنی بطن اول باشد، چرا؟ چون اگر بگوید:« وقفت علی أولادی، ثمّ علی الفقراء»، دیگر نوبت به فقرا نمیرسد.أو قال:« وقفت علی أولادی و أولاد آولادی، ثمّ علی الفقراء» فلا یبعد أن یختصّ بالبطن الأول فی الأوّل، و بالبطنین فی الثانی، خصوصاً فی الصورة الأولی.