درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/01/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
بحث ما در فقه القرآن است و گفتیم که ما مسئله را به صورت موضوعی دنبال میکنیم، نخستین آیه، آیه وضو،غسل و تیمم است، این آیه مبارکه در دوجا تکرار شده، یکی در سوره مائده، و دیگری در سوره نساء، از آنجا که در سوره مائده به صورت جامع تر و مختصرتر آمده، آن را جلو انداختیم، قبلاً بیان شد که قرآن کریم در این آیه سه مطلب را بیان کرده است:
الف؛ احکام وضو.
ب؛ احکام غسل.
ج؛ احکام تیمم.
آنگاه عرض کردیم که این آیه در سوره مبارکه مائده است و سوره مائده آخرین سورهای است که بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شده، و این مسئله خیلی مهم است، سوره مائده در سال دهم هجرت بر آن حضرت نازل شده، ولذا آیه ﴿الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ [1] در این سوره میباشد.
پرسشدر اینجا یکدانه پرسش است و آن اینکه مسلمانان از سال دهم بعثت مامور به نماز خواندن بودند، یعنی صلات بر پیمغمبراکرم (ص) در« لیلة المعراج» واجب شد، و جبرئیل هم کیفیت نماز خواندن، وضو گرفتن و غسل کردن را به آن حضرت تعلیم کرد که چه رقم نماز بخواند و چه رقم وضو بگیرد،« لیلة المعراج» در سال دهم بعثت اتفاق افتاده، چون حضرت سیزده سال در مکه بودند و ده سال در مدینه، پس قبلاً پیغمبر اکرم (ص) نماز خوانده، مردم نیز نماز خواندهاند، چگونه این آیه در سال دهم هجرت در مدینه نازل شده، آیا این معنایش نیست که قبلاً آن حضرت و مسلمانان نه نماز میخواندهاند و نه وضو میگرفتهاند و نه غسل میکردند، و حال آنکه اتفاق مسلمین است که صلات بر پیغمبر (ص) در سال دهم بعثت واجب شد، سه سال هم در مکه، ده سال هم در مدینه، ولی این آیه در سال دهم هجرت نازل شده: ﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا[2] إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴾[3]
پاسخجواب این پرسش در آینده نیز به درد ما میخورد، معلوم میشود که قبل از نزول این آیه مبارکه وضوی پیغمبر به گونه دیگر بوده و این آیه مبارکه نحوه وضو گرفتن را محدد کرد و تغییر داد، من فکر میکنم که پیغمب اکرم (ص) قبل از نزول این آیه پاها را میشسته و اینکه الآن «غَسلُ الأَرجُل» و شستن پاها پیش اهل سنت معمول است، مال همان زمان است، این آیه آمد هم وضو، هم غسل و هم تیمم را برنامه ریزی کرد، معلوم میشود که هدف این آیه یکنوع تحدید وضو،غسل و تیمم به نحو اتمّ است تا مسلمانان بعداً اختلاف پیدا نکنند.
البته این پاسخ و این نکته در آینده نیز به درد ما میخورد، مسلماً قبل از نازل شدن این آیه مبارکه، پیغمبر اکرم (ص) نماز میخواند، غسل میکرد و تیمم مینمود، معلوم میشود که آن وضوها و غسلها، با این وضو یکنوع فرقی داشته است، و الا معنی ندارد که به این شکل تحدید کند.
نکته دیگر: نکته دیگر اینکه معلوم میشود بین طهارات ثلاث (وضو، غسل و تیمم) و نماز یکنوع ملازمه وجود دارد، یعنی نماز بدون طهارت معنی ندارد، این مطلب از کجا فهمیده میشود؟ از قضیه شرطیه، «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ»، معلوم میشود که: «لا صلاة إلّا بطهور» از همین آیه مبارکه استفاده میشود.
علت اختلاف شیعه و سنی در کیفیت وضو گرفتن، چیست؟«إنّما الکلام» در کیفیت وضو است، ما باید کیفیت وضو را از این آیه مبارکه استفاده کنیم و آیه مبارکه را هم بدون گرایشهای مذهبی مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهیم، یعنی آیه مبارکه را منهای اینکه مذهب ما، مذهب شیعه یا مذهب اهل سنت، مورد بررسی قرار بدهیم، از این رو ما فعلاً خود را از هردو مذهب مجرد میکنیم، آنگاه آیه مبارکه را مطالعه میکنیم تا گرایش مذهبی جلوی فهم مطلب را نگیرد، آیه میفرماید: «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ».
در این آیه مبارکه حقیقت وضو چهار تاست:
1: غَسلُ الوجوه، کما یقول سبحانه تعالی: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»
2: غَسلُ الأیدی، کما یقول سبحانه تعالی: «وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»
3: مَسحُ الرأس، کما یقول سبحانه تعالی:« وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ»
4: و مَسحُ الأَرجُلِ إلی الکعبین، کما یقول سبحانه و تعالی: « وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ»
خدا رحمت کند مرحوم سید بحر العلوم را، چون ایشان یک منظومهای در فقه دارد که متاسفانه ناقص است، در یکی از آنها میفرماید:
إنّ الوضوء غسلتان عندنا و مسحتان و الکتاب معنا
ایشان خیلی روان شعر گفته، از جمله شعرهایی که خیلی روان است، شعر ایشان است، شعر گفتن در« فقه» بسیار مشکل است، غزل نیست، چون در غزل سرای دست انسان باز است، ولی در «فقه» انسان ناچار است طبق کتاب و سنت پیش برود، خداوند به ایشان یک طبع شعری داده بوده که روان این منظومه را گفته است.
همانطور که قبلاً بیان گردید، حقیقت وضو را چهار چیز تشکیل میدهد که یکی از آنها شستن صورت (غسل الوجوه) است و لذا ما بحث را از شستن صورت (غسل الوجوه) شروع میکنیم.
1-غسل الوجوهپس اول شروع می کنیم از غسلتان، غسل الوجوه، «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ» وجوه، جمع وجه است، چرا به این صورت وجه میگویند؟ «وجه» به معنای مواجهه و مقابله است، اول چیزی که انسان با انسان دیگر مقابله میکند وجهش است، شکم را نگاه نمیکنند، پاها را نگاه نمیکنند، أوّلُ ما یُواجه و یُقابِلُ الإنسان، با طرف دیگر همان چهرهاش است، و لذا « یُطلَقُ علی الوَجهِ، وجهٌ، لأنّه من المواجهة» و انسان هنگام ملاقات با انسان دیگر صورتهای شان با هم تقابل پیدا میکند.
البته کلمه « وجه» معنای اعمی دارد، در روایات ما محدوده وجه بیان شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع: « أَخْبِرْنِي عَنْ حَدِّ الْوَجْهِ الَّذِي يَنْبَغِي أَنْ يُوَضَّأَ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الْوَجْهُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ وَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَسْلِهِ الَّذِي لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَزِيدَ عَلَيْهِ وَ لَا يَنْقُصَ مِنْهُ إِنْ زَادَ عَلَيْهِ لَمْ يُؤْجَرْ وَ إِنْ نَقَصَ مِنْهُ أَثِمَ مَا دَارَتْ عَلَيْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ مِنْ قُصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ الْوَجْهِ فَقَالَ لَهُ الصُّدْغُ مِنَ الْوَجْهِ فَقَالَ لا»[4] ، اتفاقاً زنانی را هم که میگویند جایز است صورت شان را نگیرند، همین مقدار است (مَا دَارَتْ عَلَيْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ مِنْ قُصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ )، یعنی محل روییدن موی سر تا ذقن و چانه، از طرف عرض هم به مقدار انگشت ابهام و انگشت وسطی، امام چنین معنی کرده است، اما اهل سنت میگویند:« مِنَ الأُذُنِ إلی الأُذُنِ»، مالک گفته حتی شحمه أذن گوش را هم باید بشوید، البته این حرف خیلی سخیف است، چون اذن و گوش هیچ وقت جزء وجه نیست.
ولی معنای دوم (که اهل سنت -غیر مالک- برای وجه گفتهاند) قبول است، در واقع وجه همه را میگیرد، اما چون قول اهل بیت (ع) برای ما حجت است ولذا ما مراد از وجه همان ما بین الإبهام و الوسطی را میگیریم.
البته از باب مقدمه علمیه، مقدار زیادتری را میشوییم که در حقیقت یکنوع انطباق با قول اهل سنت پیدا می کند، ما میگوییم بشوید من باب مقدمه علمیه، ولی آنها میگویند مقدمه علمیه نیست، بلکه خود ذی المقدمه است.
کیفیت شستن وجه و صورت در وضوآنگاه باید ببینیم که وجه و صورت را از کجا بشویم، آیا از سمت بالا به طرف پایین بشویم یا بالعکس، یعنی از سمت پایین به طرف بالا بشویم؟ یک حدیث بسیار زیبا از امام زین العابدین (علیه السلام) است: « مَعَاشِرَ أَصْحَابِي أُوصِيكُمْ بِالْآخِرَةِ وَ لَسْتُ أُوصِيكُمْ بِالدُّنْيَا فَإِنَّكُمْ بِهَا مُسْتَوْصَوْنَ وَ عَلَيْهَا حَرِيصُونَ وَ بِهَا مُسْتَمْسِكُون»[5]
امام زین العابدین (ع) میفرماید من شما را به مسائل آخرت سفارش میکنم، نه مسائل دنیا. چرا؟
« فَإِنَّكُمْ بِهَا مُسْتَوْصَوْنَ» زیرا خودِ شما از درون میفهمید، چیزی را که انسان از درون میفهمد، نیاز به گفتن ندارد و مُعلِّم نیز نمیخواهد، چون به هر انسانی بگوییم: آقا، صورتِ خود بشوی، چه میکند؟ از سمت بالا به طرف پایین میشوید، ولذا این (کیفیت شستن) نیاز به گفتن ندارد، بلکه واگذار وموکول به عرف شده است، طبعاً انسان میفهمد که باید از بالا به پایین بشوید.[6]
أمّا الأوّل: و هو غسل الوجوه، فی قوله تعالی: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ» فقد فسّر الراغب الوجه بأوّل ما یستقبلک – اول چیزی که انسان با دیگری استقبال میکند، همان وجه و صورت است – و فسّره أبوجعفر الباقر (ع) عندما سأله زرارة عن حدّ الوجه، فقال: « مَا دَارَتْ عَلَيْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ مِنْ قُصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ الْوَجْهِ».
و یجب الغسل من الأعلی إلی الأسفل؛ لأنّه المتعارف و المنصرف إلیه الأمر بالغسل، و الغسل علی غیر هذا الوجه خلاف منصرف الآیة، فلا یجزی، و إطلاق الآیة یقتض کفایة الغسلة والواحدة، و أمّا حکم الأزید فیعلم من السنّة.
کیفیت شستن دستها در وضومطلب دوم این است که دست ها را باید از کجا بشوییم، «وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» من از شما سوال میکنم آیا « إِلَى الْمَرَافِقِ» در آیه شریفه، قید غسل است یا قید « أیدی»؟ اختلاف ما اینجاست، آیا « إِلَى الْمَرَافِقِ» قید مغسول است که ید باشد، یا قید فعل است که « فَاغْسِلُوا» باشد؟
آنها (اهل سنت) میگویند قید فعل است و معنایش این است که از پایین به سمت بالا بشوییم.
ولی ما میگوییم « إِلَى الْمَرَافِقِ» قید مغسول است. چرا؟
اولاً، من سوال میکنم « وَ لَسْتُ أُوصِيكُمْ بِالدُّنْيَا فَإِنَّكُمْ بِهَا مُسْتَوْصَوْنَ» اگر ما به یک بچهای بگوییم برو دستت را تا آرنج بشور، چکار میکند؟ حتماً از بالا به پایین میشوید، فرض کنید که این آیه مبارکه اصلاً در قرآن نیست، عقل انسان چه میگوید، عرف چه میگویند؟ عقل و عرف میگوید از سمت بالا به طرف پایین بشویید، یعنی این یک مسأله عرفی است.
ثانیاً، دو چیز در اینجا محل بحث است، یکی کیفیت غسل و شستن، دیگری تعیین حد و اندازه مغسول، یعنی چیزی که انسان او را میشوید و اینکه چه مقدارش را بشوید، آیا کیفیت غسل و شستن عنایت میخواهد، یا اندازه دست را معین کردن اهتمام و عنایت میخواهد؟ چون دست استعمالات مختلف دارد، از کتف تا سر انگشتان را هم دست میگویند، تا زند و مچ را هم دست میگوید و همچنین تا آرنج را نیز دست میگویند و ...، من از شما سوال میکنم: کدام یکی از اینها احتیاج به بیان دارد، فرض کنید که ما نه شیعه هستیم و نه سنی، آیا کیفیت غسل و شستن احتیاج به بیان دارد، یا تعیین اندازه و حد مغسول احتیاج به بیان دارد؟
قطعاً تعیین حد و اندازه مغسول بیشتر احتیاج به بیان دارد، اگر چنانچه کیفیت غسل و شستن هم احتیاج به بیان داشته باشد، احتیاجش نسبت به بیان در درجه خیلی پایین تر از دیگری است، چون اگر شارع مقدس حد و اندازه « ید» و دست را معین نکرده بود، ما نمیفهمیدیم که کدام جای ید و دست را بشوییم، زیرا کلمه« ید» بر همه دست اطلاق میشود.
فرض کنید که هم کیفیت غسل و شستن احتیاج به بیان دارد و هم تعیین حد مغسول احتیاج به بیان دارد، آنگاه پرسش این است که از این دوتا، کدامش بیشتر احتیاج به بیان دارد؟ قطعاً دومی احتیاجش به بیان لازم تر است، چون ید یا مشترک لفظی است یا مشترک معنوی است، این جهتش بیشتر احتیاج به بیان دارد و لازم البیان است، چون انسان نمیداند که از کجای دست بشوید، ولذا آنها (اهل سنت) دست سارق و دزد را از مچ و بند دست میبرند، ما (شیعیان) چهار انگشت را میبریم و انگشت ابهام را باقی میگذاریم، معلوم میشود که ید مبهم است، آنکه أشدّ ابهاماً است، کدام است؟ کلمه «ید» أَشدُّ ابهاماً است، کیفیت غَسل و شستن أشدّ أبهاماً نیست « مَعَاشِرَ أَصْحَابِي أُوصِيكُمْ بِالْآخِرَةِ وَ لَسْتُ أُوصِيكُمْ بِالدُّنْيَا فَإِنَّكُمْ بِهَا مُسْتَوْصَوْنَ وَ عَلَيْهَا حَرِيصُونَ وَ بِهَا مُسْتَمْسِكُون» بشرکیفیت غسل و شستن را خودش میفهمد، یعنی بشر این قدر کودن نیست که نفهمد چگونه دستش را بشوید، کیفیت شستن امر معلوم است.
پا شویه راه کاهش تب کودکان در زمان قدیممن در اینجا یک مثالی بزنم و آنکه در زمان سابق و قدیم که ما بچه بودیم، دوا و دکتر خیلی کم بود، مادرم ما را پا شویه میکرد، یعنی آب را گرم می کرد و مقداری از بعضی دواها هم با آن قاطی نمینمود، آنگاه پای ما را با آن آب گرم میشست و این کار سبب پایین آمدن و کاهش تب ما میشد، قدیم الأیام به این کار خیلی اهمیت میدادند و عمل میکردند، دو چیز در آن زمان خیلی مهم بود، یکی تنقیه، و دیگری هم مسئله حجامت، که متاسفانه هردو در طب ما از بین رفته است.
حال اگر کسی به یک بچهای بگوید که: بچه جان، برو پایت را تا زانو بشور، چه رقم میشوید؟ حتماً از بالا به پایین میشوید. چرا؟ چون بچه این قدر هم کودن نیست که کیفیت شستن را نفهمد، بلکه کیفیت شستن را خودش میفهمد.
بنابراین، ما در تقسیر این آیه مبارکه احتیاج و نیاز نداریم که حرف «إلی» را به معنای «مع» بگیریم (کما اینکه در عوامل جرجانی میگوید «إلی» به معنای «مع» است، بلکه حرف «إلی» به همان خودش است، البته «الی» به معنای «مع» میآید، مانند: ﴿ وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ ﴾ [7] چون «إلی» در اینجا به معنای «مع» است، ولی به این مسئله احتیاجی نیست، آنچه که مهم میباشد این است که ما باید ببینیم کدامش احتیاج به بیان دارد، «هل کیفیة الغَسل، أو حدّ المغسول؟ تعیین حد مغسول احتیاج به بیان دارد، کیفیت غسل و شستن احتیاج به بیان ندارد، و عجیب این است که آنها (اهل سنت) آب را از پایین به سمت بالا میریزند، اما دست را از بالا به سمت پایین میکشند. مثالهای عرفی در این زمینه فروان است، مانند:« بعت الأرض أو القُماش من هنا إلی هنا» آیا «إلی هنا» قید بیع است یا قید زمین یا پارچه است ؟ قید زمین و قماش و پارچه است نه قید بعت، «بعت إلی هنا» نمیگویند،« بعت هذا إلی هنا» این قید قماش یا قید ارض و زمین است.
مثال دیگر: یک جوانی از کویت پیش من آمده بود و گفت من در کلاس فلان استاد بودم، استادم سنی بود و این آیه را معنی میکرد، وقتی به اینجا رسید، وقتی دید ظاهر آیه این است که قید مغسول است، نه قید فعل و غسل، یعنی قید غسل و شستن نیست، گفت: علت اینکه ما این جور میشوریم، چون این موهای ما مانع است، اینجور میکنیم تا آب وضو زیر موها برود.
این دانش گفت: من از جایم بلند شدم و گفتم: استاد، پس طبق فرمایش شما، موقع غُسل کردن،یعنی موقعی که میخواهیم غسل کنیم، باید سر را به زمین بگذاریم، پاها را بالا بگذاریم وغسل کنیم تا اینکه آب در تمام اجزاء زیر شعر و موها برود، همه بچههای کلاس خندیدند.
»علی أیّ حال» مکتب اهل بیت (علیهم السلام) چنین است و ما نیز چنین عمل می کنیم.
أمّا الثانی: أعنی غسل الیدین إلی المرافق کما فی قوله تعالی: «وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»، فذهبت الإمامیة إلی وجوب البدأ بالمرفقین و أبطلوا النکس، و ذلک لأنّ قوله سبحانه: « إِلَى الْمَرَافِقِ» لتحدید المَغسُولِ،لا لبیان کیفیة الغَسلِ، و ذلک لأنّ «الید» تارة تطلق علی مجموع العضو من الزند إلی رؤوس الأصابع، و أخری تُطلَقُ علی الساعد مع الکفّ، و ثالثة علی الکتفّ مع الکفّ، و رابعة علی الأصابع فقط، و لأجل هذه الإطلاقات جائت الآیة لبیان تحدید المغسول، لا لبیان کیفیة الغَسلِ، لأنّه أمر واضح لا یحتاج إلی بیانٍ.
و ذلک أنّ ما یحتاج إلی البیان، هو بیان حَدِّ المَغسُولِ، و أمّا کیفیةُ الغَسلِ فکلّ إنسان یعرفها، فإنّه فی کلّ یوم فی غیر حال الصلاة یغتسل و یَغسِلُ مِنَ الأعلی إلی الأسفل.
ثمّ إنّ القول بوجوب الشروع من أطراف الأصابع و الانتهاء إلی المرافق، مَبنِیٌّ علی أنّ قوله: « إِلَى الْمَرَافِقِ» قید للفعل – اهل سنت میگویند-« إِلَى الْمَرَافِقِ» فعل است، ولی ما میگوییم قید «ید» است،یعنی قید مغسول است که همان ید باشد – أی «فَاغْسِلُوا إِلَى الْمَرَافِقِ»، و لکن المتبادر من هذه الصِّیَغِ أنّه قید لقوله: « َأَيدِيكُمْ»، و إلیک بعض الأمثلة، یقال:« بعتک الأرض من هنا إلی هنا، أو قطفت ورد الحدیقة من هنا إلی هنا» و یراد تحدید الکمّ و المقدار، لا بیان الکیفیة و الهیئة.
ربّما یُؤیّد ما ذکرنا بأنّ «إلی» بمعنی «مع» ما جاء فی الآیتین التالیتین:
الف؛ قوله تعالی: « وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ»، أی مع أموالکم.
ب؛ خطابُ المسیحِ لحواریّه، کما ذکره الله تعالی: ﴿ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ﴾[8]
البته دومی غلط است، یعنی در آیه دوم، کلمه «إلی» به معنای خودش است، أی« من أنصاری متوجّهاً إلی الله سبحانه»، اما آیه اولی بد نیست، ولی ما احتیاج به این گونه تاییدها نداریم.