< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

هرچند بحث ما راجع به آیه بیست و سوم سوره مبارکه نساء می‌باشد که جنبه فقهی دارد و قرار شد جنبه‌های فقهی آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهیم، منتها در ضمن همین آیه مبارکه، یک مطلب دیگری نیز وجود دارد که جنبه فقهی ندارد و در عین حال چندان بی ارتباط هم با آیه مبارکه نیست، ولی از نظر اهمیت بسیار مطلب مهمی است و آن افترا و تهمتی است که به امام المتّقین امیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) بسته‌اند و غالب اهل مفسرین اهل سنت آن تهمت و افترا را نقل کرده‌اند.

دفع تهمت از امام المتّقین علی بن ابی طالب (علیه السلام)

‌متاسفانه غالباً مفسرین اهل سنت، این تهمت را نقل کرده‌اند، منتها گاهی کم رنگ و گاهی پررنگ،‌ مطلب این است که در اطراف این آیه مبارکه: ﴿ یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا « لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى ﴾[1] می‌گویند امیر المؤمنان در جلسه شرکت کرد که آن جلسه را عبد الرحمن بن عوف ترتیب داده بود، ‌عبد الرحمن بن عوف سرمایه دار قریش است، در آن جلسه شرابی فراهم کرده بود، (نعوذ بالله) امیر المومنان از آن شراب مصرف کرد قبل از آنکه خمر حرام بشود، هنگامی که خواست نماز بخواند، بجای اینکه بگوید: ﴿ قُلْ يا أَيهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴾[2] [3] ، گفت:« أعبد ما تعبدون» این مطلب را در ضمن این آیه مبارکه نقل می‌کنند.

تحقیق استاد سبحانی در اطراف این تهمت

من در اطراف این تهمت،‌یک بحث تحقیقی کرد‌ه‌ام که می‌خواهم آن را در اینجا بیان ‌کنم، خلاصه مطلب اینکه:

من روا ندیدم که از آیه بگذرم و این تهمت را دفع نکنم، در دفع این تهمت، باید ‌دو مقدمه را در نظر گرفت:

الف- مقدمه اول اینکه امیر المؤمنان (ع) پرورش یافته خانه پیغمبر اکرم (ص) است و از همان چهار سالگی در خانه آن حضرت بزرگ شده است.

تفصیل مسأله

هنگامی که قحطی در مکه رخ داد، جناب ابوطالب عیالوار بود، پیغمبر اکرم (ع) به حضرت حمزه پیشنهاد کرد که هر کدام از ما، یکی از بچه‌های ابوطالب را بپذیریم تا هزینه او کمتر بشود، حضرت حمزه و جناب‌عباس این پیشنهاد رسول خدا را پذیرفتند و گفتند ما حاضریم که در این زمنیه همکاری کنیم ولذا هر سه نفر خانه ابوطالب رفتند تا مطلب را به عرض آنجناب برسانند و بعد از مذاکره و گفتگو، پیغمبر اکرم (ص) حضرت علی (ع) را برگزید، جناب حمزه هم جعفر را برگزید، جناب ‌عباس نیز یکی از فرزندان ابوطالب را انتخاب کرد و در خانه خود آورد.

نکته؛‌ بد نیست که من در اینجا یک نکته‌ای را متذکر شوم و آن اینکه اصولاً یک بچه چهار ساله چه مقدار غذا می‌خورد تا رنج و زحمتی برابوطالب باشد، جز اینکه این خود بهانه‌ای بوده که علی‌ (ع) در خانه خود بیاورد و او را تحت تربیت مخصوصش قرار، به قول شاعر:

عنقای قاف را هوس آشیانه بود      غوغای نینوا همه در ره بهانه بود

این بهانه بود که علی (ع) را از خانه ابوطالب بیاورد و در خانه خودش برای آینده پرورش بدهد و الا بچه چهار ساله غذای نمی‌خورد تا سنگینی داشته باشد، بله، حضرت جعفر ده سال از حضرت علی (ع) بزرگتر بود و هکذا طالب بزرگتر بود،‌ از اینکه پیغمبر اکرم (ص) حضرت علی (ع) برگزیده، ‌این خودش یک بهانه بوده که علی را از دست پدر بگیرد و به خانه خودش پرورش بدهد.

گفتار ابن هشام تاریخ نویس

ابن هشام و دیگران می‌گویند هنگامی که فاطمه بنت اسد حضرت علی (ع) را به دنیا آورد، پیغمبر اکرم (ص) در کنار گهواره علی (ع) بود و گهواره آن حضرت (ع) را حرکت می‌داد و گاه و بیگاه از خودش صدای مادرانه بیرون می‌آورد تا او را بخواباند یا بیدارش کند.

پس پیغمبر اکرم (ص) حتی قبل از چهار سالگی نسبت به حضرت علی (ع) ابراز علاقه می‌کرد و می‌فرمود گهواره او را در کنار من قرار بدهید، خودِ امیر المؤمنان نیز در خطبه قاصعه این مطلب را یاد آور می‌شود و می‌فرماید من از بچگی همیشه به دنبال و پشت سر پیغمبر اکرم (ص) بودم ( وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ)

بخشی از خطبه قاصعه

« وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي [حَجْرِهِ‌] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِيدٌ] يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‌ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذ أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ ص فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْر»[4]

بنابراین، حضرت علی (ع) از همان دوران کودکی تحت تربیت رسول اکرم (ص) بوده و این مسئله برای همگان مسلم است.

ب-مقدمه دوم اینکه: خمر در تمام شرائع پیشین حرام بوده،یعنی هم در شریعت حضرت موسی حرام بوده و هم در شریعت حضرت عیسی، و هم سایر شرائع، حرمت خمر از جمله قضایی است که ‌»قیاستها معها».

نقل خاطره

من در سال هزارو سیصد و سی و هشت و یا هزار و سیصد و سی و نه (1338 یا 1339 شمسی) خدمت آیت الله العظمی بروجردی(ره) بودم که یک دکتر سوئدی با یک پزشک ایرانی (که گویا آن پزشک ایرانی پسر عم مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بود) محضر ایشان رسیدند و گفتند امسال در آنکارا یک همایشی در باره مشروبات الکلی داریم و می‌خواهیم نظر اسلام را نیز در آن همایش مطرح کنیم و از حضرتعالی تقاضامندیم که به عنوان مرجع دینی واسلامی‌ نظر اسلام را راجع به خمر بنویسید.

اتفاقاً آن روز حضرت علامه طباطبائی به دیدن مرحوم آیت الله بروجردی آمده بود، ‌چون یکی از بستگان علامه طباطبائی فوت شده بود و حضرت آیت الله بروجردی برای او مجلس ختمی گذاشته بود، از این رو ایشان (علامه طباطبائی) آمده که از آیت الله بروجردی تشکر کند.

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، یک نگاهی به جلسه انداخت، چشمش به مرحوم علامه طباطبائی افتاد و این جمله را گفت: آقای سید محمد حسین طباطبائی تبریزی از علمای اسلام است و تفسیری دارند، ایشان چیزی در این مورد می‌نویسند و به من عرضه می‌کنند و من هم می‌فرستم.

پرسش دکتر سوئدی از محضر آیت الله العظمی بروجردی در باره خمر

بعداً دکتر سوئدی رو به آیت الله العظمی بروجردی کرد و گفت: آقا، چرا اسلام خمر را حرام کرده است؟

من (استاد سبحانی) در فکر فرو رفتم که آقا می خواهد چه بگوید، آیا می‌خواهد ضرر‌های پزشکی خمر رابیان کند، چنانچه این را بفرماید، خب! این دکتر سوئدی بلد است، همیشه خلاق متعال در قلب اولیای خودش حقایقی را القا می‌کند ولذا یک مرتبه دیدم که حضرت ایشان در جواب سوال پزشک سوئدی، این جمله را بیان کرد و فرمود امتیاز انسان با عقل اوست، خمر و الکل ضد عقل است، من نگاه کردم، دیدم که دکتر سوئدی از این جمله خیلی لذت برد و خوشش آمد که ایشان در یک عبارت بسیار کوتاه مسئله را رساند.

(البته حضرت استاد سبحانی،‌ در بعضی از درس‌هایش که بنده نوشته‌ام، پرسش دوم پزشک سوئدی و پاسخ حضرت آیت الله العظمی بروجردی را نیز متذکر شده‌اند و آن اینکه، دکتر سوئدی سوال می‌کند و می‌گوید: مصرف بیش از اندازه خمر، سبب زوال عقل انسان می‌شود، اما اگر آن را به اندازه و مقدار یک قاشق (مثلاً) مصرف کنند، اصلاً مشکلی در عقل انسان ایجاد نمی‌کند.

حضرت آیت الله بروجردی در جواب فرمودند: انسان همیشه زیاده خواه و زیاده طلب است ولذا چنانچه او را به اندازه یک قاشق اجازه بدهد، قطعاً او به آن مقدار اکتفا نخواهد کرد و می‌خواهد بیشتر مصرف کند)

بنابراین،‌ ما در مقدمه دوم عرض می‌کنیم که خمر در تمام شرائع حرام بوده، و به اتفاق همگان پیغمبر اکرم (ص) در تمام دوران عمرش از کودکی گرفته تا آخر عمرش هرگز لب به خمر نزده است، آیا می‌شود امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب (ع) که در خانه پیغمبر بزرگ شده و نسبت به پیغمبر اکرم (ص) عظمت قائل است و همیشه به دنبال اوست، با این «وصف» در خانه عبد الرحمن بن عوف برود و (نعوذ بالله) الکل و شراب بخورد و در حال مستی نماز بخواند و در نماز اشتباه بکند، آیا یک چنین چیزی در حق آن حضرت ممکن است؟!! هرگز، اصلاً و أبداً.

بنابراین، این گونه نسبت‌ها و تهمت‌ها نیست مگر جعلیاتی که در حق آن حضرت بسته‌اند.

به بیان واضح تر،از آنجا که نمی‌توانند کوچکترین نقطه ضعفی برای او پیدا کنند ولذا یک چنین جعلیاتی را در باره آن حضرت جعل می کنند، راوی این مطلب اسلمی است، ‌اسلمی «کان عثمانیاً» و ضد علی ع است.

بنابراین، ما این حدیث را هم از نظر سند و هم ازنظر متن نقد می‌کنیم، از نظر سند نقد می‌کنیم، چون سند این حدیث به اسلمی می‌رسد که ایشان عثمانی الهوا، و ضد آن حضرت بوده است.

از نظر متن نیز قابل نقد است، چون ‌با حیات پیغمبر اکرم (ص) در طول زمان تطبیق نمی‌کند.

نعم کان أخذ علی (ع) ذریعة فی الواقع لتربیته علی ید النبیّ (ص) و هذا هو الذی یذکره الإمام فی خطبته و یقول:

«وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ ....». من این عبارات را از ابن هشام نقل کردم، ‌ابن هشام یک آدم متوسط است، یعنی نه علوی است و نه آن طرفی، البته تا حدی حقایق را می‌نویسد و می‌گوید از علی (ع) از همان دوران کودکی تحت تربیت پیغمبر اکرم (ص) بود، می‌گوید یکی از ویژگی‌های علی (ع) این است که از دوران کوچکی تحت تربیت پیغمبر اکرم (ص) بوده است.

یقول ابن ابن أبی الحدید: « فجاورر سول الله (ص) فی حراء فی شهر رمضان و معه أهله خدیجة و علی بن أبی طالب و خادم لهم، فجاءه جبرئیل بالرسالة، إلی آخر ما ذکره»[5]

و معنی هذا أنّ‌علیّاً لم یکن یفارق النبیّ (ص) منذ صباه إلی أن رحل إلی ربّه، و أمّا النبی الأکرم (ص) فالله سبحانه أدّبه فأحسن أدبه لم یعبد و ثناً و لم یشرب خمراً، عن أبی النعیم فی «الدلائل» عن علی: قیل: للنبی ص هل عبدت و ثناً قطّ؟ قال (ص): لا، قالوا: هل شربت خمراً قطّ؟ قال: لا.

تا اینجا مقدمه اول یا بخش اول تمام شد.

بخش دوم اینکه در تمام شرائع، خمر حرام بوده است، وقتی در تمام شرائع خمر حرام بوده، پیغمبر اکرم (ص) یا تابع شرائع پیشین بوده و یا لا اقل تابع شریعتی بوده که جناب جبرئیل ارائه می‌کرده است.

روایات

1: و روی الکلینی بسند صحیح عن الإمام الرضا ع: « ما بعث نبیا إلا بتحریم الخمر».

2: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّهُ إِذَا أَكْمَلَ لَهُ دِينَهُ كَانَ فِيهِ تَحْرِيمُ الْخَمْرِ وَ لَمْ تَزَلِ الْخَمْرُ حَرَاماً إِنَّ الدِّينَ إِنَّمَا يُحَوَّلُ مِنْ خَصْلَةٍ ثُمَّ أُخْرَى فَلَوْ كَانَ ذَلِكَ جُمْلَةً قُطِعَ بِالنَّاسِ دُونَ الدِّين‌»[6]

3: و روی الکلینی عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا وَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنَّهُ إِذَا أَكْمَلَ دِينَهُ كَانَ فِيهِ تَحْرِيمُ الْخَمْرِ وَ لَمْ تَزَلِ الْخَمْرُ حَرَاماً وَ إِنَّمَا يُنْقَلُونَ مِنْ خَصْلَةٍ إِلَى خَصْلَةٍ وَ لَوْ حُمِلَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ جُمْلَةً لَقُطِعَ بِهِمْ دُونَ الدِّين» [7]

خلاصه اینکه، نقل حدیث در اینجا متناقض متناقض است، با اینکه جناب سیوطی، نسبت به اهل بیت (ع) علاقمند است، ولی در اینجا قلمش به خطا رفته، ایشان از حاکم نیشابوری نقل می‌کند، حاکم نیشابوری کتابی دارد بنام: « المستدرک علی الصحیحن»، ایشان در آن کتابش آن روایاتی ر که مسلم و بخاری نقل نکرده، مستدرک بر آن نوشته.

‌جناب سیوطی از حاکم نقل می‌کند که حاکم گفته امیر المؤمنان علی (ع) هم « أسکر» و هم نماز که خواند، بجای «قُلْ يا أَيهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»گفت:« أعبد ما تعبدون» فنزلت الآیة: « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى».

اما جناب سیوطی ششصد تا کتاب بزرگ و کوچک نوشته است فلذا سرعت در تالیف داشته، عمدی درکار نبوده، بلکه در نقلش از حاکم نیشابوری اشتباه کرده، چون جناب حاکم نیشابوری می‌گوید حضرت علی (ع) در آن مجلس بود، اما علی « لم یسکر»، حتی علی (ع) امام نبود، امام (منظور امام جماعت است) عبد الرحمان بن عوف بود.

پس اولاً جناب سیوطی در نقل حدیث اشتباه کرده، زیرا حاکم یک چنین چیزی را نقل نکرده، یعنی حاکم نمی‌گوید که حضرت علی (ع) أسکر، و باز جناب حاکم نیشابوری نمی‌گوید علی (ع) امام جماعت بود، بلکه می‌گوید امام (جماعت) عبد الرحمان بن عوف بوده، این اولین خطاست که از جناب سیوطی سر زده و آن را به حاکم نسبت داده و حال آنکه در کتاب حاکم یک چنین مطلبی نیست.

روایة مجعولة للحبط عن مقام الوصیّ

إذا عرفت ذلک، فاعلم أنّ‌ السیوطی نقل الروایة عن جماعة منهم الحاکم، بالنحو التالی:« عن علیّ بن أبی طالب (ع) قال: صنع لنا عبد الرحمن بن عوف طعاماً، فدعانا و سقانا من الخمر، فأخذت الخمر منّا، و حضرت الصلاة فقدّمونی فقرأت: « قُلْ يا أَيهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» و نحن نعبد ما تعبدون، فأنزل الله: « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ»[8] .

و لکن یا للأسف، أنّ‌ السیوطی أخطأ فی روایته عن الحاکم و لم ینقلها صحیحاً، و إلیک نصّ ما رواه الحاکم.

البته من نمی‌گویم که روایت حاکم درست است، روایت حاکم نیز درست نیست، منتها نقل سیوطی از حاکم اشتباه و غلط است، یعنی سیوطی کلام حاکم را اشتباه نقل کرده که می‌شود اشتباه در اشتباه.

روایت حاکم

عن علیّ (ع) قال ‌دعانا رجل من الأنصار قبل تحریم الخمر، فحضرت صلاة المغرب، فتقدّم رجل فقرأ: « قُلْ يا أَيهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» فالتبس علیه، فنزلت: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ» و قال (الحاکم) بعد الروایة، هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یُخَرِّجاه (یعنی نه مسلم آن را نقل کرده و نه بخاری) و فی الحدیث فائدة کثیرة و هی أنّ الخوارج تُنسِبُ هذا السُکر و هذه القراءة إلی أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (ع) دون غیره، و قد برأه الله منها فإنّه (ع) راوی هذا الحدیث، و قال الذهبی صحیح»[9] .

بنابراین،‌ اشتباه جناب سیوطی سبب شده که حتی سید قطب هم که یک آدم روشنفکر است، ‌متاسفانه حدیث سیوطی را نقل کرده است.

علاوه براین،‌ خودِ حدیث حاکم هم درست نیست، زیرا با مقام آن حضرت سازگاری ندارد، راوی می‌گوید من امیر المؤمنان (ع ) در دوران خلافت دیدم که در کوفه یک قطیفه بر تن دارد و یک شلواری پوشیده و از سرما می‌لرزد، آیا ‌آدمی که مرحله تقوایش چنین است و چنین زندگی می‌کند،‌ آیا امکان دارد که در خانه عبد الرحمن بن عوف (سرمایه دار کوفه) وارد بشود، این (عبد الرحمان بن عوف) همان مردی است که بعد از مرگ عمر بن خطاب که آ‌ن جلسه را تشکیل داد، یک بازی از خودش در آورد که با آن بازی خلافت را نصیب عثمان کرد و از علی (ع) سلب کرد که داستانش مشهور است ولذا نیاز به گفتن ندارد.

زندگی علی (ع) در کنار پیغمبر اکرم (ص) اجازه نمی‌دهد که در خانه عبد الرحمن بن عوف بیاید و در مجلس شراب شرکت کند و ...،

علاوه براین، راوی این حدیث، اسلمی است که عثمانی الهوا بوده است.

أضف إلی ذلک: أنّ الحاکم یرویها عن عبد الرحمن السلمی و هو إنسان منحرف عن علیّ (ع) ففی «تهذیب التهذیب» عن الواقدی من أنّ أبا عبد الرحمن السُلّمی عبد الله بن حبیب شهد مع علیّ صفین، ثم صار عثمانیاً، أی معادیاً لعلیّ (ع) و موالیاً لمعاویة»[10]

آدمی که کارنامه‌اش چنین است، آیا حدیث او ارزش دارد و می‌شود به گفتار او اعتماد کرد؟ هرگز،

فما قیمة روایة یرویها العدو فی حقّ من یعادیه، هذا کلّه یرجع إلی الروایة الأولی الّتی نقلها السیوطی فی «الدر المنثور»، و أمّا بقیة الروایات، فحدّث عنها و لا خرج، ففیها تناقضاً فی المتن، ففی روایة الأولی أنّ المضیف هو عبد الرحمن بن عوف، و علیّ‌هو الإمام، و فی الروایة الثانیة أنّ الإمام هو عبد الرحمن بن عوف، فلا یمکن الاعتماد علی هذه الروایات، و الله الحاکم.

إنّ من نسب هذا الأمر الشنیع إلی علیّ (ع) ممّن لم یعرف علیّاً حقّ معرفته، أو عرفه و لکن عاداه، فأراد أن یُقرِنه إلی من کانت عادته شرب الخمر، حتی یهوّن الأمر علیه، و نعم ما قال علیّ (ع) فی بعض خطبه، حیث قرنه عمر بن الخطاب مع رجال خمسة، هو دون مکانته و منزلته، قال: « فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِر»[11] .

عمر بن خطاب هنگامی که می‌خواست بمیرد، یک شورای شش نفره را تشکیل داد که این شوری بنشیند و خلیفه را معین کنند، امیر المؤمنان (ع) می‌فرماید: یکی از جنایاتی که نسبت به من صورت گرفت، این بود که مرا در کنار آن پنج نفر قرار دادند، ‌اینجا هم از این قبیل است، یعنی می‌خواهند علی (ع) را در کنار عبد الرحمن قرار بدهند و آن داستان واهی و مزخرف را نقل کنند.

البته این شورای شش نفره به گونه‌ای ترکیب داده شده بود که محرومیت علیّ (ع) از خلافت قطعی بود، حتی ابن عباس می‌گوید به حضرتش (ع) عرض کردم و گفتم: این هیأت و شورایی که عمر بن خطاب تشکیل داده،‌ محرومیت شما از خلافت در آن قطعی است، ولی امیر المؤمنان (ع) چاره نداشت جز اینکه شرکت کند، اصلاً وضع شوری به گونه‌ای بود که علی دوتا رأی داشت، اما دیگران چهار رأی داشتند، علی دوتا رأی داشت، یکی رأی خودش و دیگری هم رأی زبیر، زبیر در آن زمان علاقمند به علی (ع) و پسر عمه آن حضرت بود، علی هم پسر دائی او بود و روابط خیلی محکم با همدیگر داشتند، از آن زمان که زبیر، فرزندی بنام عبد الله پیدا کرد، زبیر راه را کچ کرد، و الا محب و فدائی علی (ع) بود، پس امیر المؤمنان (ع) دو رأی داشت، یکی رأی خودش و دیگری رأی زبیر، آن چهار نفر دیگر همه شان مخالف علی (ع) بودند، مانند عبد الرحمن بن عوف، خودِ عثمان، طلحه، سعد وقاص، همه اینها مخالف علی (ع) بودند، ولذا نتیجه شوری هم آن شد که برای همگان روشن است و نیاز به گفتن ندارد.

آقایان اگر بخواهند در این زمنیه تحقیق کنند، به کتاب «آلاء الرحمان) مراجعه کنند، جناب مرحوم شیخ جواد بلاغی تفسیری دارد بنام (آلاء الرحمان) در جلد اول در شرح همین آیه مبارکه، نسبت به این حدیث تحقیق بیشتری کرده است.

ثمّ إنّ من حقّق الموضوع من علمائنا شیخنا البلاغی فی تفسیر القیّم (آلاء الرحمن) و قد صدرنا عن بیانه و إفاضاته.

بحث ما در باره وضو، و تیمم تمام شد، آیه سوم درباب طهارت است، یعنی هنوز از طهارت بیرون نیامدیم، تا کنون دو آیه را خواندیم، یکی آیه سوره مائده بود و دیگری آیه چهل و سوم سوره نساء.

 


[8] تفسیر المنثور، سیوطی، ج2، ص65.
[9] المستدرک علی الصحیحی، الحاکم، ج2، ص307.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo