< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/06/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

آیه قصر مال جایی است که فتنه و جنگ و جدال در کار باشد، و حال آنکه ما معتقدیم که مطلقا قصر است، عرض کردیم که این قید، قید وارد در مورد غالب است، یعنی چون غالباً سفر‌های پیغمبر اکرم (ص) همراه با فتنه دشمنان بوده ولذا این آیه نازل شده، اما سنت مطلق است.

اشکال دوم راجع به کلمه «جناح» بود که در آیه مبارکه آمده است « فَلَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ» چون آیه می‌فرماید برای شما گناه نیست که نماز خود را کوتاه کنید و قصر بخوانید، این دلالت می‌کند بر تخییر و حال آنکه ما می‌ گوییم تخییر در کار نیست، حتماً باید مسافر قصر بخواند.

ما در مقام جواب عرض کردیم که این هم امر وارد در مورد حظر است، چون در منظر مخاطب این است که کوتاه کردن نماز، یکنوع سرقت و دزدی از نماز است، آیه می‌فرماید این سرقت و دزدی نیست، در واقع می‌ خواهد نفی توهم حظر را بکند، چون مخاطب خیال می‌کند که قصر و کوتاه کردن نماز یکنوع سرقت و دزدی از نماز است، قرآن می‌فرماید: این سرقت و دزدی نیست ولذا در مقام تفسیر باید هر دو نکته جدا از هم تفسیر بشود، در اولی بگویند قید وارد در مورد غالب است، در دومی بگوید قید،‌ وارد در توهم حظر است.

از نظر آیه چنانچه عرض کردیم، آیه بر هیچکدام از اقوال چهارگانه دلالت نمی‌کند، یعنی ‌نه دلالت بر عزیمت می‌کند و نه دلالت بر تخییر، فقط دلالت بر جواز می‌کند، منتها جواز به معنی اعم، ممکن است واجب باشد، ممکن است مستحب باشد، ممکن است واجب عینی تعیینی باشد، از این رو، ما ناچاریم که سراغ روایات برویم، عجیب این است روایاتی که ما در این زمینه داریم، اکثر آنها از طریق اهل سنت نقل شده است، همه آنها دلالت بر این می‌کند مسئله، ‌مسئله فرض است، نه تا روایت از اهل سنت داریم، پنج روایت هم از اهل بیت عصمت و طهارت داریم

أخرج مسلم عن یعلی، چرا محدثین اهل سنت می‌گویند: أخرج مسلم، چرای نمی‌گویند روی مسلم، تمام اصطلاح آنها این است که أخرج مسلم، أخرج مسلم، معنای أخرج چیست؟ اگر کسی بخواهد اخرج را معنی کند، باید به قرآن مراجعه کند، قرآن می‌فرماید «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِي»[1]

و براي آنان مجسمه گوساله‌اي که صدايي همچون صداي گوساله (واقعي) داشت پديد آورد؛ و (به يکديگر) گفتند: «اين خداي شما، و خداي موسي است!» و او فراموش کرد (پيماني را که با خدا بسته بود)!

کلمه «أخرج» در آیه مبارکه ممکن است به معنای صنع باشد، ولی ظاهراً کلمه «أخرج» به همان معنی أخرج است، یعنی چیزی که پنهان بود، برای آنها آشکار کرد، أخرج در آنجا به معنی چیزی که مخفی بود، آشکار کرد، این روایات هم مخفی است، جناب بخاری یا جناب مسلم آنها را آشکار می‌کند و اگر گفتیم:« أخرج الکلینی» یعنی روایت بر ما مخفی بوده، کلینی آن را برای ما آشکار کرده است، معنای «أخرج» را باید از آن آیه مبارکه استفاده کنیم،

أخرج مسلم عن یعلی بن أمیّة، «یعلی بن أمیّة» همان کسی است که تمام هزینه جنگ جمل را ایشان پرداخت، این آدم در مکه زندگی می‌کرده و خیلی هم ثروتمند بوده، عایشه،‌طلحه و زبیر در مکه بودند، در این فکر بودند که رفتن به بصره هزینه می‌خواهد، هزینه را یعلی بن أمیّة پرداخت، شتر بسیار قیمتی عایشه را هم شخص دیگری خرید.

أخرج مسلم عن یعلی بن أمیّة، قال: قلت لعمر بن الخطاب‌ « فَلَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا »[2] فقال: عجبتُ ممّا عجبتَ منه، یعنی همین سوالی که تو از من کردی، من از پیغمبر این سوال را کردم که آیه می‌فرماید اشکال ندارد، اما شما می‌فرمایید واجب است « فَلَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا » چرا شما می‌فرمایید واجب است – فسألت رسول الله ص قال (ص): «صدقة مَنًّ اللهُ علیکم فاقبلوا صدقته»[3] این یکنوع تحفه و صدقه‌ای است که خدا به شما داده، پس شما هم تحفه و صدقه او را بپذیرید و قبول کنید.

جناب شوکانی می‌گوید من وجوب را از کلمه:« فاقبلوا صدقته» می‌فهمم، معلوم می‌شود که قبول این هدیه واجب است، شوکانی در ابتدا زیدی مذهب بود، بعداً «تسنّن» یعنی سنی شد، اما در اواخر عمرش «توهّب» یعنی وهابی شد، ایشان می‌فرماید: من و جوب را از کلمه « فاقبلوا» قبول این تحفه و هدیه واجب است.

دلیل استاد سبحانی بر وجوب قصر

من عرض می‌کنم ممکن است گفتار شوکانی هم صحیح باشد، منتها وجه دیگر هم می‌شود گفت و آن این است که فرق است بین اینکه من به کسی تحفه بدهم، ممکن است او تحفه مرا قبول کند و ممکن است هم قبول نکند، و بین اینکه خدا تحفه‌ای را به بشر عنایت کند، اگر بندگان تحفه‌ حقتعالی را رد کند، این خودش یکنوع اهانت به ساحت ربوبی است، ما از اینجا وجوب را می‌فهمیم، پس برای فهمیدن وجوب دو راه وجود دارد:

الف؛ وجوب را از کلمه «فاقبلوا» بفهمیم.

ب؛ فرق است بین تحفه و هدیه انسان‌ها به همدیگر و بین تحفه و هدیه خداوند به بشر، قبول هدیه حقتعالی واجب است، زیرا رد هدیه ذات حق، یکنوع اهانت به ساحت کبریایی او خواهد بود، خداوند متعال از تمام مصالح و مفاسد ما آگاه است، ‌یعنی مصالح و مفاسد بندگان را می‌داند، چنین خدایی اگر صدقه و تحفه بر بندگان خود داد، معلوم می‌شود که سعادت ما بستگی به آن دارد فلذا حتماً باید آن را بپذیریم.

و ربما یقال إنّ المتصدَّقَ علیه، لا یجب علیه قبول الصدقة.

و أجاب الشوکانی عن الاستدلال المذکور بقوله: « إنّ الأمر بقبولها یدلّ علی أنّه لا محیص عنها و هو المطلوب»[4] و کان للشوکانی أن یَرُدَّ علی الاستدلال بوجه آخر أیضاً و یقول:« إنّ قیاس صدقة الله و هدیته علی صدقات الناس و هدایاهم، قیاس مع الفارق، و ذلک لأنّ المهدیّ إلیه، أو المتصدق علیه لا یجب علیه قبول الهدیة أو الصدقة إذا کان المُتصدِّقُ إنساناً مثله، و أمّا إذا کان المتصدِّقُ هو الله سبحانه فیجب قبولها، و ذلک لأنّ صدقة الله أمر إمتنانیّ، و أمتناناته سبحانه لیست أموراً اعتباطیة (کتره‌ای و بی جهت) بله هی ناشئة من الحکمة البالغة الإلهیة، فحیث یعلم الله بأنّ المصالح الذاتیة للبشر تقتضی ذلک الامتنان، یمنّ بها علی العباد، فیصیر القبول أمراً مفروضاً علیهم.

ربما یظهر من أحادیث ائمّة أهل بیت (علیهم السلام) أنّه یحرم ردّ صدقة الله، حیث قال الصادقّ (ع): « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَصَدَّقَ عَلَى مَرْضَى أُمَّتِي وَ مُسَافِرِيهَا بِالتَّقْصِيرِ وَ الْإِفْطَارِ أَ يَسُرُّ أَحَدَكُمْ إِذَا تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ أَنْ تُرَدَّ عَلَيْه‌»[5]

ثمّ إنّ سید مشایخنا محمد الحجّة الکوهکمری کان یستدلّ بالروایة علی بطلان مَن صلّی تماماً عالماً بالحکم، و صحّة مَن صلّی تماماً جاهلاً به، قائلاً بأنّ المصلّی فی الصورة الأولی، یَرُدُّ هدیة المولی علی الاطلاق و هو اهانة علیه (مولی) دون الصورة الأخری.

دلّت السنّة المتضافرة المبثوثة فی الصحاح و السنن و المسانید علی أنّ القصر عزیمة و کان النبی یقصّر فی عامّة أسفاره.

فرق بین سنن، مسانید و صحاح

‌چون اهل سنت هر سه را دارد، یعنی هم سنن دارند و هم مسانید و هم صحاح.

اگر روایات را طبق ابواب بیاورند، نامش صحاح است، مثلاً روایات فی الوضوء، و روایات فی الصلاة و هکذا، منتها اگر همه روایات صحیح باشند، می‌گویند صحاح، مبنای صحاح نقل روایات است طبق ابواب، اما مسانید، طبق اشخاص است، یعنی روایات ابن عباس را یکجا می‌آورند، روایات عایشه را یکجا می‌آورند، روایات ابوذر را یکجا می‌آورند، به این می‌گویند مسانید، مسند احمد از این قبیل است، اما سنن، از این صحاح ستّة، دوتایش صحیح است، چهار تای دیگر را سنن می‌گویند که غالباً احکام شرعیه را بیان کرده‌اند ولذا آنها به چهار تای دیگر سنن می‌گویند،

پس ما کلمه أخرج را معنی کردیم، أخرج، یعنی «أظهر».

دلّت السنّة المتضافرة المبثوثة فی الصحاح و السنن و المسانید علی أنّ القصر عزیمة و کان النبی یقصّر فی عامّة أسفاره، فنذکر من ذلک الکثیر ما یلی:

1: أخرج (أی أظهر) مسلم عن عایشة زوجة النبی ص أنّها قالـت:« فرضت الصلاة رکعتین کعتین فی الحضر والسفر فأقرّت صلاة السفر و زید فی صلاة الحضر»[6] .

عایشه می‌گوید هر پنج نماز دو رکعت، دو رکعت بود هم در حضر و هم در سفر، بعداً به دعای پیغمبر اکرم دو رکعت در حضر اضافه شد، نماز سفر به همان حالت دو رکعتی باقی ماند وبه نماز حضر دو رکعت زیاد شد.

این روایت عایشه بهترین دلیل است و معلوم می‌شود که اصلاً‌ واجب در سفر همان دو رکعت است، پس اگر کسی زیاد کند، زیادی در نماز حساب می‌شود.

2: قال الشوکانی: «و هو دلیل ناهض علی الوجوب، لأنّ صلاة السفر إذا کانت مفروضة رکعتین- از اول نماز سفر دو رکعت بوده و بعداً اضافه نشده - لم تجز الزیادة علیها کما أنّها لا تجوز الزیادة علی الأربع فی الحضر»

3: أخرج مسلم عن عائشة: « أنّ الصلاة أوّل ما فرضت رکعتین فأقرّت صلاة السفر و أتمّت صلاة الحضر»

این دو روایت هر چند هردو از عایشه است، منتها سند‌هایش فرق می‌کند ولذا ما آن را به عنوان دو روایت آوردیم..

4: أخرج مسلم عن ابن عباس قال: « فرض الله الصلاة علی لسان نبیّکم ص فی الحضر أربعاً و فی السفر رکعتین و فی الخوف رکعة».

4: أخرج مسلم عن موسی بن سلمة الهُذَلِی قال: « سألت ابن عباس کیف أصلیّ إذا کنت بمکّة إذا لم أصلّ مع الإمام؟

فقال: رکعتین، سنّة أبی القاسم» کنیه پیغمبر اکرم است.

5: أخرج مسلم عن عیسی بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب عن أبیه قال: « صَحِبتُ أبن عمر فی طریق مکّة، قال: فصلّی لنا الظهر رکعتین»

می‌گوید من با پسر عمر بن خطاب از مدینه به مکه رفتیم، ایشان (پسر عمر) نماز ظهر را برای ما دو رکعت خواند، در اینجا استدلال به قول صحابی است، اهل سنت قول صحابی را حجت می‌دانند.

إلی أن قال:« إنّی صحبت رسول الله ص فی السفر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله، و صبحتُ أبابکر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله، و صحبتُ عمر فلم یزد علی کعتین حتّی قبضه الله، ثمّ صحبتُ عثمان فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله، فقد قال الله «َقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ»[7]

6: أخرج مسلم عن أنس (انس بن مالک،‌ایشان از کسانی است که خیلی عمر طولانی کرده، وفاتش در حدود نود و سه هجرت است، ازده سالگی خادم پیغمبر اکرم بود،‌ سیزده سال در خانه حضرت خدمت کرده و در نودو سه سالگی هم فوت شده ): «أنّ رسول الله صلیّ الظهر بالمدینة أربعاً، و صلّی العصر بذی الحلیفة رکعتین».

روایاتی که خواندیم مشکل ندارند، اما روایت ذیل مشکل دارد.

7: أخرج مسلم عن یحی بن یزید الهُنائی قال: « سألت أنس بن مالک عن قصر الصلاة، فقال: کان رسول الله صلّی الله علیه إذا خرج مسیرة ثلاثة أمیال أو ثلاثة فراسخ – شعبة الشاک – صلّی رکعتینن»

مشکل این روایت این است که می‌گوید تا سه فرسخ بیرون نیاید، حق ندارد قصر بخواند و حال آنکه روایت قبلی گفت در ذو الحلیفه که همان مسجد شجرة باشد حضرت قصر خواند،‌ اما اینجا می‌گوید تا سه میل دور نشده است، حق ندارد که قصر بخواند و هر میل را یک فرسخ حساب گرفته است.

بعضی از اهل سنت این فتوا را می‌دهد و می‌گوید مادامی که انسان از خیامش یا از بنیادش سه فرسخ بیرون نرفته، حق قصر خواندن را ندارد،‌ کأنّه حق ترخص را سه فرسخ گرفته است.

جناب نووی جواب خوبی می‌دهد و می‌گوید پیغمبر اکرم هر گاه می‌خواست سفر کند، زودتر حرکت می‌کرد، یعنی نزدیک ظهر حرکت نمی‌کرد، بلکه دو ساعت یا سه ساعت به ظهر مانده حرکت می‌ کرد، هنگامی که به سه فرسخ می‌رسید وقت نماز ظهر و عصر می‌شد، نه اینکه دور شدن به اندازه سه فرسخ قید باشد، قید نیست و دخالت در مسأله ندارد، جناب نووی این اشکال را حل کرده.

پس جواب نووی این شد که پیغمبر اکرم وقتی می‌خواست به سفر طولانی برود، زود تر حرکت می‌کرد به گونه‌ای که وقتی نماز ظهر فرا می‌رسید تقریباً سه فرسخ راه را طی می‌کرده بود، نه اینکه طی کردن سه فرسخ شرط قصر خواندن نماز باشد.

8: أخرج مسلم عن جبیر بن نفیر قال: « خرجت مع شرحبیل بن السمط إلی قریة علی رأس سبعة عشر، أو ثمانیة عشرة میلاً، فصلّی رکعتین، فقلت له فقال: رأیت عمر صلّی بذی الحلیفة رکعتین، فقلت له فقال: إنّما أفعل کما رأیت رسول الله (ص) بفعل».

این روایت نیز همان مشکل روایت قبلی را دارد، یعنی طبق این روایت هم انسان باید هفده میل از مبدأ حرکت دور بشود تا بتواند نماز را قصر بخواند.

جناب نووی می‌گوید اولی حدیث رسول خدا بود و من آن را معنی کردم، اما دومی حدیث رسول خدا نیست، صحابی هم نیست، بلکه تابعی است، اگر صحابی بود، باز حرفش ارزش داشت، این تابعی بوده و قول تابعی برای ما قابل قبول نیست، اما اولی را معنی می‌کند و دومی را می‌گوید تابعی است و تابعی قولش برای ما حجت نیست.

و الحدیث دالّ علی أنّ رسول الله صلّی یقصّر فی السفر دائماً، و إنّما الاختلاف فی أنّ مبدأ القصر هو الخروج عن البلد کما جری علیه عمر، أو بعد الخروج مسیرة ثمانیة عشر میلاً؟

قال النووی: أمّا قوله: «قصّر شرحبیل علی رأس 17 میلاً أو 18 میلاً، فلا حجة فیه، لأنّه تابعیٌّ فعل شیئاً یخالف الجمهور، أو یتأوّل علی أنّها کانت فی أثناء سفره لا أنّها غایته، و هذا التأویل ظاهر»[8] .

اینجا هم مشکل است، معلوم می‌شود که این عشره، عشره تقریبی بوده، یعنی دقیق نبوده، و اگر دقیق بود، باید پیغمبر اکرم تمام کند، اگر این روایت را اهل سنت به رخ ما بکشند، ما می‌گوییم معلوم می‌شود که این عشره، عشره دقیقی نبوده.

9: أخرج مسلم عن أنس بن مالک قال: « خرجنا مع رسول الله (ص) من المدینة إلی مکّة فصلّی رکعتین حتّی رجع، قلت: کم أقام بمکّة؟ قال: عشراً»

ثمّ إنّ قصر النبی فی مکه مع إقامته فیها عشرة أیّام و إن کان یوافق بعض المذاهب، لکنّه یخالف مذهب الإمام مالک، کما یخالف مذهب الإمامیة، فإنّ نیة العشرة قاطعة للسفر و موجبة للإتمام، و لعلّ الإقامة لم تکن عشرة کاملة بالضبط، بل کانت عشرة عرفیة و ربما تنقض عن العشرة التامة.

هذه الإحادث التسعة نقله مسلم فی صحیحه، و لنذکر ما ورد من روایات أئمة اهل البیت علیهم السلام.

1: روی الصدوق باسناده عن زرارة َ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « قُلْتُ لَهُ صَلَاةُ الْخَوْفِ وَ صَلَاةُ السَّفَرِ تُقْصَرَانِ جَمِيعاً قَالَ نَعَمْ »[9]

2: روی الصدوق أیضاً، قَالَ: « وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ صَلَّى فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً فَأَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُ بَرِي‌ءٌ يَعْنِي مُتَعَمِّدا»[10]

3: قَالَ وَ قَالَ الصَّادِقُ ع « الْمُتَمِّمُ فِي السَّفَرِ كَالْمُقَصِّرِ فِي الْحَضَرِ»[11]

 

4: روی الکلینی بسند صحیح عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ ص قَوْماً صَامُوا حِينَ أَفْطَرَ، وَ قَصَّرَ عُصَاةً وَ قَالَ هُمُ الْعُصَاةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ- وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ أَبْنَاءَهُمْ وَ أَبْنَاءَ أَبْنَائِهِمْ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا»[12]

حتی آنها امر پیغمبر را هم نادیده گرفتند

 


[2] سوره نساء، ‌آیه101.
[3] شرح صحیح مسلم للنووی، ج5203، برقم4.
[4] نیل الأوطار، شوکانی، ج3، ص201.
[6] شرح صحیح مسلم للنووی، ج5، ص201، و صحیح البخاری، ج2، ‌ص55، باب یقصّر إذا خرج من موضعه من کتاب الصلاة.
[8] شرح صحیح مسلم للنووی، ج5، ص208.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo