درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/06/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
صلاة الجمعه فی الذکر الحکیم
ذکر حکیم اصطلاح قرآن است، زیرا خداوند منان یکی از اسامی قرآن را ذکر حکیم معرفی میکند، صلات جمعه چهار آیه دارد، منتها مهم دوران غیبت است که باید بحث کنیم، چون اگر فقط چهار آیه را مورد بحث و بررسی قرار بدهیم بدون اینکه حکم صلات جمعه را در دوران غیبت بحث نماییم، چندان مفید فایده نخواهد بود.
الآیة الأولی
قوله تعالی: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِنْ يوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيعَ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1]
اي کساني که ايمان آوردهايد! هنگامي که براي نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوي ذکر خدا بشتابيد و خريد و فروش را رها کنيد که اين براي شما بهتر است اگر ميدانستيد!
معنای لغات آیه«إِذَا نُودِي» چرا به صورت فعل مجهول آورده؟ فعل مجهول را درجایی میآورند که در فاعل چندان عنایتی نباشد، مانند:« ضُرِبَ زید» ضارب هرکس که میخواهد باشد مهم نیست، آنجا که نسبت به فاعل عنایت نباشد، در آنجا فعل را مجهول میآورند، مانند: «ضُرِبَ زید و نُصِربَ زید»، اما اگر عنایت به فاعل باشد، اسم و نام فاعل را میآورند، پس معلوم میشود که در صلات جمعه، مؤذن (گوینده اذان) مطرح نیست، یعنی هر کس که میخواهد اذان بدهد، مهم نیست، عنایت به فاعل و منادی نیست.
آنگاه کلمه «جُمُعَةِ» را داریم، نوع عربها کلمه میم «جمعه» را ضمه میدهند، اما یک قبیله خاصی، میم (جمعه» را ساکن میخوانند، چنانچه ما در فارسی میم را آن ساکن میخوانیم، جمع «جُمُعَةِ» الْجُمُعات است.
«فَاسْعَوْا»، معنای سعی چیست؟ ما یک راه رفتن داریم، یک دویدن، بینهما را عرب میگویند:« سعی»، یعنی «سعی» نه راه رفتن فقط است، و نه دویدن فقط، بلکه بینهما را عرب میگویند:« سعی» «فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ»
پس ما باید طبق این آیه مبارکه، نسبت به نماز جمعه حالت سعی داشته باشیم، یعنی کمی تندتر برویم.
اما من فکر میکنم مراد از این سعی، معنای لغوی نیست، چون مکروه است که انسان تند راه برود، انسان باید با وقار راه برود و سعی بر خلاف وقار است، ولذا ممکن است که بگوییم: « فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ»، عنایت بر نماز جمعه است، معنای اینکه سعی کنید، یعنی کاری بکنید که نماز جمعه از شما فوت نشود، «سعی» به معنای عنایت به نماز جمعه است، نه به معنای دویدن و نه به معنای تند راه رفتن به سمت نماز جمعه، چون روایات داریم که مؤمن باید با وقار راه برود، «سعی» به آن معنی (دویدن و تند راه رفتن) بر خلاف وقار است.
بله، اگر وقت گذشته و اگر من کمی تند راه نروم، به نماز جمعه نمیرسم، آنجا تند راه رفتن اشکال ندارد، حالت ضرورت حسابش جدا از سایر حالات است، اما آیه مبارکه حالت ضرورت را نمیگوید، بلکه مطلق حالات را بیان میکند، پس سعی در « فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ» نشانه عنایت به نماز جمعه است، مراد از «ذِكْرِ اللَّهِ» به قرینه آیه بعدی همان نماز جمعه است، چون آیه بعدی میفرماید: « فَإِذَا قُضِيتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[2]
هنگامي که نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراکنده شويد و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار ياد کنيد شايد رستگار شويد!
در این آیه کلمه «صلات» به کار رفته، پس معلوم میشود که مراد از «ذِكْرِ اللَّهِ» همان صلات جمعه است.
بعضیها خیال می کنند که مراد از «ذِكْرِ اللَّهِ» پیغمبر اکرم است، «فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ» أی فاسعوا إلی النّبی (ص) شاهد برای این مدعای خود میآورند و میگویند ما شاهد داریم که در قرآن از پیغمبر اکرم به عنوان «ذکرالله» یاد شده، مانند این آیه مبارکه: «فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيكُمْ ذِكْرًا ** رَسُولًا يتْلُو عَلَيكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَينَاتٍ لِيخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيعْمَلْ صَالِحًا يدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا»[3] کلمه «رَسُولًا» رسولاً بعد از کلمه « ذِكْرًا» آمده،عطف بیان است، یعنی ما قبل خود را بیان میکند، میگویند مراد از کلمه « ذِكْرًا»ً پیغمبر اکرم (ص) است، «رَسُولًا» بیان « ذِكْرًا» است.
البته ما نیز ولایت را دوست داریم، این دلیل نمیشود که ما همه چیز را منطبق بر آن کنیم، در این آیه مبارکه مسلماً و قطعاً کلمه «رَسُولًا» بیان « ذِكْرًا» نیست، بلکه مفعول فعل مقدم است، کلمه «أرسل» در اینجا مقدر است، أی و أرسل رسولاً، اما اینکه خود پیغمبر ذکر است، این بعید از اذهان است، مجرد اینکه کلمه «رَسُولًا» بعد از کلمه «ذِكْرًا»ً آمده، دلیل نمیشود که بگوییم مراد از کلمه « ذِكْرًا» همان رسول است، بلکه در اینجا یک «فعل» مقدر است که أرسل باشد. مراد از ذکر الله در آیه همان صلات است و مراد از سعی هم عنایت است.
«وَذَرُوا الْبَيعَ» کلمه «ذَرُوا» امر است وامرش هم امر ایجابی است، البته آنگاه ایجابی است که مفوّت نماز جمعه باشد، «ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»، من کراراً این کلمه را معنی کردهام، «ذَلِكُمْ» یعنی چه؟ این کلمه (ذَلِكُمْ) مرک از دو چیز است:
الف؛ ذا. ب؛ کم. کلمه «ذا» یعنی این سعی، «کم» یعنی « آیها المخاطب» پس هر کجا در قرآن کلمه «ذَلِكُمْ» را دیدید، مرکب از دو چیز است، کلمه «ذا» اشاره به مطلب است، کلمه «کُم» اشاره به مخاطب میباشد.
«ذَلِكُمْ» یعنی «صلات» آیها المخاطب «خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»، حتماً این نکته را توجه داشته باشید که «ذَلِكُمْ» مرکب از دو چیز است، «ذا» اسم اشاره است، «کم» مخاطب است، «ذا» اشاره به صلات است، «کم» یعنی: أیها المخاطب.
پرسشپرسش این است که این آیه مبارکه حاکی از چیست، آیا صلات جمعه را تشریع میکند، یا اینکه صلات جمعه قبلاً تشریع شده، این حاکی است؟
پاسخقطعاً این آیه مبارکه در مقام تشریع نماز جمعه نیست، چون نماز جمعه قبلاً (قبل از این آیه) تشریع شده بود و این آیه از آن خبر میدهد.
دلیل مطلبدلیلش این آیه است: « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيرُ الرَّازِقِينَ» این آیه حاکی از آن است که این آیه در مقام تشریع نماز جمعه نیست، زیرا نماز جمعه را پیغمبر اکرم (ص) هنگامی که آن حضرت از مکه به مدینه میآمد، نرسیده به مدینه نماز جمعه را خواند، بعداً هم در مدینه، ولذا این آیه مبارکه حاکی است، شاهد بر این مطلب آیه سوم است، آیه سوم میفرماید: این صحابه شما، چندان آدمهای خیلی ملتزم نیستند، « وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا» چون هیئت صلاتی را میشکند، سراغ تجارت میروند، کلمه «انْفَضُّوا» از «فَضَّ یَفِضُّ» به معنای شکستن است، عرب میگویند: «انفضاض المجلس» یعنی شکستن مجلس، «انْفَضُّوا» یعنی هیئت جماعت را میشکنند و سراغ تجارت میروند، معلوم میشود که قبلاً صلات جماعت تشریع شده بود، پیغمبر (ص) نماز میخواند و در حال خطبه خواندن بود که صدای طبل بلند شد، همه رفتند و فقط دوازده نفر باقی ماند، اینکه میگویند:« صحابه عدول» همه رفتند، «لم یبق» پای خطبه نماز جمعه پیغمبر مگر دوازده نفر.
بنابراین، این آیه مبارکه در مقام تشریع نماز جمعه نیست، خیلی از کسانی که میخواهند با این آیه استدلال کنند، خیال میکنند که این آیات در مقام تشریع نماز جمعه است، و حال آنکه این گونه نیست، بلکه نماز جمعه قبلاً تشریع شده بود و این آیه اشاره به آن مسئله تشریع است
الآیة الثانیة« فَإِذَا قُضِيتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»در این مبارکه، کلمه « قُضِيتِ» آمد که مشتق از « قضا» است، «قضا» ده معنی ندارد، اینکه در حاشیه شرح لمعه برای قضا ده تا معنی درست کرده، صحیح نیست،« قضا» فقط یک معنی دارد، « فَإِذَا قُضِيتِ الصَّلَاةُ» یعنی وقتی که نماز به پایان رسید، در اینجا قضا به معنای گذراندن، نماز را که گذراندید، «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ»
پرسشدر این آیه مبارکه، کلمه «فَانْتَشِرُوا» به کار رفته که فعل امر است و امر هم ظهور در وجوب دارد، پرسش این است که آیا در اینجا انتشار در ارض واجب است؟
پاسخپاسخ این است که انتشار فی الارض واجب نیست، چون امر ( فَانْتَشِرُوا) در اینجا در مقام نهی قبلی است، امر در مقام نهی قبلی است و چنین امری دلالت بر وجوب ندارد، یعنی از آنجا که احتمال میدهیم که باید به نماز جمعه رفت و تجارت را هم رها کرد، این جمله ( فَانْتَشِرُوا) میخواهد آن نهی و حظر قبلی را از بین ببرد ولذا افاده وجوب نمیکند چون در مقام حظر قبلی است.
«وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» ، مراد از «فَضْلِ اللَّهِ» چیست؟ همان بیع قبلی است، یعنی به داد و ستد مشغول بشوید، بنابراین، پیش از ظهر باید مغازهها تعطیل بشود، بعد از ظهر مغازهها باز بشود و کار کنند، البته این از نظر تجویز است نه از نظر الزام، منتها ظاهر آیه این است که باید قبل از ظهر تعطیل بشود و بعد از ظهر دنبال کار بروند، البته جنبه الزامی ندارد، بلکه جنبه ارفاقی دارد.
«وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» چرا میفرماید: «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا»؟ میگوید مبادا آن چنان غرق در بیع و شراء بشوید که خدا را فراموش کنید.
اولین اقامه نماز جمعه توسط رسول گرامی اسلامپیغمبر اکرم (ص) اولین نماز جمعهای را که خوانده در قبیله بنی سالم بن عوف خوانده، آن حضرت هنگامی که از مکه میآمد و هنوز به مدینه نرسیده بود، قبیله بنی سالم بن عوف مسلمان شده بودند، چون مبلغان اسلامی آمده بودند، تمام این قبائل در میان شان مسلمان فراوان بود، هنوز به مدینه نرسیده در همانجا جمعه را اقامه کرده و خوانده، اولین نماز جمعه بعد از مکه و قبل از رسیدن به مدینه است، حضرت در آنجا یک خطبهای خوانده که من آن خطبه را میخوانم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
اولین خطبه نماز جمعه رسول گرامی اسلامنقل الطبرسی الخطبة التی خطبها رسول الله ص فیها قال: « الحمد لله أحمده و أستعینه و استغفره و أستهدیه و أومن به و لا أکفره و أعادی من یکفره، و أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمداً عبده، أرسله بالهدی و النور ...» [4]
از این خطبه مختصر حضرت، معلوم میشود که خطبهای نماز جمعه باید کوتاه باشد، تمام خطبههای پیغمبر اکرم (ص) کوتاه است، البته من وقت صلات جمعه را از آیات در میآورم، وقت صلات جمعه به این گستردگی نیست که ما داریم، خطبهها باید مختصر و پر محتوا باشد، پیغمبر اکرم این نماز را خوانده است.
الآیة الثانیة«وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيرُ الرَّازِقِينَ»[5]
هنگامي که آنها تجارت يا سرگرمي و لهوي را ببينند پراکنده ميشوند و به سوي آن مي روند و تو را ايستاده به حال خود رها ميکنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزيدهندگان است.
پیغمبر اکرم ( ص) در حال خطبه خواندن بود که یک مرتبه کاروانی از شام وارد مدینه شد، یعنی کاروان تجارتی، البته هرکس زودتر به کاروان برسد، بهتر میخرد و سود میکند، بر خلاف کسانی که دیرتر میرسند، اینها دیدند که اگر صبر کنند که حضرت خطبهها را بخواند و بعداً نماز بخواند، کلاه شان پس معرکه است، یعنی جنسها فروش رفته و چیزی باقی نمیماند، همگی به سمت کاروان شتافتند، «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا»، مراد از لهو طبلی است که کاروان به صدا در می آورد، هنگامی که کاروان وارد مدینه شد، طبل زد که طبل نشانه این است که کاروان تجاری وارد شده، کلمه: «انْفَضُّوا» از «فضّ یفضّ» به معنای شکستن است، انفضاض شکستن، «الإناء المفضّض»، آن ظرفهای سوراخ دار و شکسته شده، «انْفَضُّوا» هیئت نماز را میشکنند، و شما را تنها میگذارند.
تاریخ میگوید همگی رفتند و فقط یازده نفر باقی ماندند، «قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيرُ الرَّازِقِينَ»
سوال این است که چطور اول تجارت را بیان میکند و بعداً لهو را، اما در اینجا عکس است، یعنی اول لهو را میگوید و بعداً تجارت را، روی سوال کمی مطالعه و فکر کنید؟
البته مفسرین وجه و علتی برای آن ذکر کردهاند، منتها باید ذهن شما هم به کار بیفتد.
« وَاللَّهُ خَيرُ الرَّازِقِينَ» پرسشپرسش این است که درست است که خدا رازق است، اما در قرآن بشر هم رازق معرفی شده است، مانند این آیه: « وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا»[6]
اموال خود را، که خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد و از آن، به آنها روزي دهيد!
و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد!
پاسخجوابش این است که دو جور رازق داریم:
الف: رازق اصیل
ب؛ رازق غیر اصیل
یعنی یک رازق داریم که اصیل است و» لا یعتمده علی شخص و لا یعتمد علی باب»، این مال خداست، یک رازق داریم که:« یرزق معتمداً علی الله تبارک و تعالی»، این مانع ندارد که بشر هم به یک معنی رازق باشد، در روایت داریم که «فإنّ الناس یرزق بعضهم من بعض» ولذا مانع ندارد که هم خدا رازق باشد و هم بشر رازق باشد، منتها بسیار فرق است بین رازق بودن خدا و رازق بودن بشر، خدا رازق اصیل است و رازقیت بشر به خدا بستگی دارد و قائم به خداست.
از اینجا میتوانیم جواب وهابیها را هم بدهیم و بگوییم ما دو نسبت داریم، به این معنی که ما میتوانیم یک شیء را هم به خدا نسبت بدهیم وهم به غیر خدا و بشر، منتها به دو نسبت، نسبتش به خدا اصیل است و به غیر خدا اصیل نیست.
در خیلی از جاها داریم که قرآن یک شیء را هم به خدا نسبت میدهد و هم به غیر خدا، مانند:
«اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيهَا الْمَوْتَ وَيرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ»[7]
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض ميکند، و ارواحي را که نمردهاند نيز به هنگام خواب ميگيرد؛ سپس ارواح کساني که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه ميدارد و ارواح ديگري را (که بايد زنده بمانند) بازميگرداند تا سرآمدي معين؛در اين امر نشانههاي روشني است براي کساني که انديشه ميکنند!
در این آیه گرفتن جان را به خدا نسبت میدهد و میفرماید: «اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا» ، اما در جای دیگر جان گرفتن را به ملائکه نسبت میدهد و میفرماید:
«وَلَوْ تَرَى إِذْ يتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ»[8]
و اگر ببيني کافران را هنگامي که فرشتگان (مرگ)، جانشان را ميگيرند و بر صورت و پشت آنها ميزنند و (ميگويند:) بچشيد عذاب سوزنده را (،به حال آنان تأسف خواهي خورد)!
توفّی را هم به خدا نسبت داده و هم به ملائکه، منتها نسبتش به خدا اصیل است و به غیر خدا تبعی و غیر اصیل.
از اینجا روشن میشود که اگر ما از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) شفای مریض یا چیزهای دیگر را درخواست میکنیم، در حقیقت از خدا درخواست میکنیم، زیرا خداست که یک چنین موقعیت و جلالت را به ائمه معصومین (علیهم السلام) داده است.